eitaa logo
اشعار اهل‌بیت علیهم‌السلام
281 دنبال‌کننده
11 عکس
2 ویدیو
0 فایل
🔰اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ یٰا اَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ 💠 اگر شعر خوبی روزیتون شد و ازش خوشتون اومد بفرستید: @abes80
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها تمام خلق گریان و ملک گریان و گریان تر خدا وقتی که می بیند پری ها را پریشان تر نماد عدل وقتی می شود خانه نشین یعنی که جاهل ها مسلمانند و قاتل ها مسلمان تر چه حکمت بوده در آتش، که ابراهیم و زهرا را یکی آنی گلستان شد، یکی هر لحظه سوزان تر؟ شب است و غربت و تابوت و چندین شانه‌ی لرزان علی چشمش نمیبیند، بتاب ای ماه! تابان‌تر وصیت کرده نامحرم نبیند پیکرش را هم ندارد خالق هستی از این زن پاک دامان تر زمین آغوش واکرده، که گنجی را به بر گیرد دو چشم آسمان خون و زمین از اشک و باران، تر خدا قبر تو را پنهان نموده تا بگوید که اگر گنجینه ای داری، نگاهش دار پنهان‌تر @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه مجنون شبیه طفل تو شیدا نمیشود زین پس کسی بقدر تو لیلا نمیشود شان نزول راس تو ویرانه ی من است دیگر مگرد شان تو پیدا نمیشود بی شانه نیز میشود امروز سر کنم زلفی که سوخته گره اش وا نمیشود بیهوده زیر منت مرهم نمیروم این پا برای دختر تو پا نمیشود صد زخم بر رخ تو دهان باز کرده است خواهم ببوسم از لبت اما نمیشود چوب از یزید خورده ای و قهر با منی از چه لبت به صحبت من وا نمیشود پیدا نشد یکی که بگوید به دخترت این حرفها برای تو بابا نمیشود @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیه نفس از سینه به طرز دگری می آید هر دمم تازه تر از تازه تری می آید بیدلی می طلبد عشق حقیقی ورنه دعوی عشق ز هر بی جگری می آید جوری جنس، مرا فطرس دربارت کن به من انگار که بی بال و پری می آید خیمه ات سوخت، دلم سوخت، همه عالم سوخت شعله ی تو ز کدامین شرری می آید؟ کس ندانست که تو سوخته ای یا زینب اینقدر هست که بوی جگری می آید تو چه خورشید جمالی که طلوع رخ تو اول طلعت سال قمری می آید تو مرا سوختی و من همه ی دنیا را آری از گریه کنان هم هنری می آید آب پاشی نشود پادری هر چشمی تا بدانند که یار از چه دری می آید @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه دلِ تو، از دلِ آشوبِ من خبر دارد مگر حبیبۀ من نیت سفر دارد فلک ندیده علی رو به هیچکس بزند اگر که رو بزنم، خواهشم اثر دارد؟ بجایِ من تو به تابوتِ خویش می خندی؟ مریضِ ما چه خیالی مگر به سر دارد چرا وضویِ خودت را جبیره می گیری؟ مگر برایِ تنت آب هم ضرر دارد؟ دمِ تنور نرو فضه هست اسما هست برایِ سوخته، این شعله ها خطر دارد حسین گفتنِ تو با تنور یعنی چه؟! مگر ز خانه‌ی خولی شبی گذر دارد؟ چه آمده سرِ تو؟ فضه هم نمی گوید جوانِ خانه، چرا دست بر کمر دارد؟ زمانِ حمله به زهرایِ من نگفت کسی که این صدف، به درونِ خودش گوهر دارد پرت به چوبۀ در خورد، محسنت افتاد خبر ز سینه‌ی مجروح، میخِ در دارد تمامِ پیکرِ تو با غلاف زخمی شد نشانِ حداقل ضربِ چِل نفر دارد دوان دوان پیِ تو زینب آمده کوچه به حمله ها وگرفتاری ات نظر دارد به رویِ چادر تو جایِ پاست یعنی که همیشه یاریِ مظلوم دردسر دارد @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیه ماندن که هست صحبت رفتن برای چه؟ زهرای من حلالیت از من برای چه؟ وقت نفس نفس زدنت پیش پای من لاله نریز این همه گلشن برای چه؟ دارم به جمله ی پدرت فکر می کنم وقتی که هست فاطمه، جوشن برای چه؟ باشد نخند... از تو توقع نداشتم این دل شکسته هست، شکستن برای چه؟ زهرا کشان کشان دم در آمدی چرا؟ گفتم نیا که... آمدی اصلا برای چه؟ ما را برای همسفری آفریده اند بی من تلاش بهر پریدن برای چه؟ اسما که بود دور و برت فضه هم که بود تابوت خویش خواستی از من برای چه؟ هنگام دور گردن این پیرهن که شد جان حسین این همه شیون برای چه؟ @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها بسترت را جمع کن از خانه، بیماری بس است زیر چشمت گود افتاده، پس زاری بس است از همان روزی که تو تب کرده ای، تب کرده ام خوب شد خوبم کنی دو ماهِ بیماری بس است تو به فکر گریه ای من هم به فکر گریه ام این تبسّم کردنِ از روی ناچاری بس است لاله لاله، لاله لاله، لاله لاله جای خالی در لباست نیست گلکاری بس است من مرتب می کنم این خانه ات را تو فقط لحظه ای هم دست از دیوار برداری بس است ای شکسته بال، پس کی استراحت میکنی هر زمان که پا شدم دیدم تو بیداری، بس است این طرفداریِ از من کار دستت داده است بعد از این کاری نکن، دیگر طرفداری بس است باشد امشب میروم پیش خدا رو می زنم بسترت را جمع کن از خانه، بیماری بس است وقت کردی یک کفن هم بعدِ پیراهن بباف زندگی کردن برای من بس است، آری بس است @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها آهسته می شوید یگانه همسرش را با آب زمزم آیه های کوثرش را آهسته می شوید غریب شهر یثرب پشت و پناه و تکیه گاه و یاورش را تنها کنار نیمه های پیکر خود می شوید امشب نیمه های دیگرش را آهسته می شوید مبادا خون بیاید آن یادگاریهای دیوار و درش را پی می برد آن دستهای مهربانش بی گوشواره بودن نیلوفرش را می گرید اما باز مخفی می نماید با آستینی بغضهای حنجرش را در خانه ی او پهلوی زهرا ورم کرد حق دارد او بالا نمی گیرد سرش را با گریه های دخترانه زینب آمد بوسد کبودی های روی مادرش را بر شانه های آفتابی اش گرفته مهتاب هجده ساله‌ی یغمبرش را دور از نگاه آسمانها دفن می کرد در سرزمین های سئوالی همسرش را @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها وقتی گدای فاطمه بودن برای ماست احساس میکنیم که دو عالم گدای ماست با گریه بهر فاطمه آدم عزیز است این گریه خانه نیست که دولت سرای ماست اینجا به ما حسین حسین وحی میشود پیغمبریم و مجلس زهرا حرای ماست سلمان شدن نتیجه‌ی همسایگی اوست زهرا برای سیر کمال ولای ماست تنها وسیله ای که نخش هم شفاعت است چادر نماز مادر ارباب های ماست باران به خاطر نوه ی فضه میرسد ما خادمیم و ابر کرم در دعای ماست فرموده اند داخل آتش نمیشویم فردا اگر شفاعت زهرا برای ماست @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها با رفتنت خالی مکن دور و برم را پاشیده تر از این مگردان لشگرم را ای نیمه‌ی مجروح من ای کاش با تو در خاک بگذارند نیم دیگرم را بعد از تو ای سرو شکسته تا قیامت از خجلتم بالا نمی گیرم سرم را باور نمی کردم که روزی پیش چشمم از پا بیندازد غلافی همسرم را تو بین آتش رفتی و من گُر گرفتم حالا بیا و جمع کن خاکسترم را هرشب حسن در خواب میگوید مغیره دست از سرش بردار کشتی مادرم را دیروز اگر در پیش طفلانم حرم سوخت فردا بسوزانند با طفلان حرم را از کربلا دیشب صدایی را شنیدم انگار طفلی گفت عمه معجرم را... @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه هوای بی کسی‌ام بود، آشنای تو گشتم خیال عمر ابد داشتم، فدای تو گشتم علیل کوی تو از هر طبیب و درد معاف است خیال عافیتم بود، مبتلای تو گشتم طواف ذات خدا داشتم هوس به همه عمر به گرد زینب و عباس و بچه‌‌های تو گشتم @poem_ahl
سلام‌الله‌علیه آینه در بغل آینه می‌گفت علی مصطفی در بغل آمنه می‌گفت علی مادر زل به زلالی دو چشمش زده بود چشم‌هایی که به هر تن تنه می‌گفت علی نان اگر پخت خدیجه که نبی میل کند در خمیرش سر هر وردنه می‌گفت علی آمد از غار حرا و به سر مأذنه رفت که خلاصه کنم از مأذنه می‌گفت علی غزوه ها بسته به تیغ دودم حیدر بود هر دم از میمنه تا میسره می‌گفت علی آن زمان که همه در کفر فراری بودند جبرئیل از سر هر دامنه می‌گفت علی بهترین هدیه‌ی احمد به علی زهرا بود همه‌‌جا فاطمه‌ی مومنه می‌گفت علی @poem_ahl
سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها سلام‌الله‌علیها هر زمانی این دلم میلِ به جنت می کند فاطمه من را به بزم روضه دعوت می کند حاجتم را هرکجا بردم جوابم کرده اند حاجتم را حضرت زهرا اجابت می کند غرق عصیان بودم و دست مرا مادر گرفت بچه ی ناباب را مادر وساطت می کند او زمین افتاده تا نوکر نیفتد بر زمین اینچنین بر بچه های خود محبت می کند حجت الله است بر پیغمبران و اولیا فاطمه حتی امامان را امامت می کند نور زهرا باعث ایجاد خلقت بوده، پس... نور زهرا شیعیانش را هدایت می کند از تولد در میان روضه هایش بوده ایم مطمئناً فاطمه ما را شفاعت می کند چشمه ای از عزتش روز قیامت دیدنی‌ست مادر ما در قیامت هم قیامت می کند صوت قرآن علی از فاطمه دل می برد آن زمان که مرتضی کوثر تلاوت می کند فاطمه از مرتضی دل می برد آن لحظه که... در نمازش با خدای خویش خلوت می کند حیف شد… اهل مدینه چشمِ شوری داشتند آتش و هیزم از این قصه حکایت می کند فاطمه پشت در است ای مردم شهر نبی! جسم او را با لگد غرق جراحت می کند میخ در از هرم آتش داغ شد ای وای من میخ در با سینه بدجوری لجاجت می کند با رکوع و سجده اش، سجاده خونی می شود بعد از این دیگر نشسته او عبادت می کند بین بستر پیرهن گلدار شد، گلدار شد جبرئیل از فاطمه هرشب عیادت می کند فاطمه حالش بد است و مرتضی دق می کند بعد از این مولا دگر با چاه صحبت می کند @poem_ahl