💢 *چالشهای امنیتی رژیم صهیونیستی* 💢
📝محمد سلطانی
مقدمه:
"یوال دیسکین" رئیس اسبق سازمان اطلاعاتی اسرائیل موسوم به "شینبت" در مقاله ای در روزنامه صهیونیستی "یدیعوت آحارونوت" اظهار تاسف میکند که رژیم اسرائیل احتمالا تا نسل آتی(۲۵سال دیگر)، بیشتر دوام نخواهد آورد و نابود میشود.
این نظریه با توجه به چالشهای امنیتی موجود در رژیم صهیونیستی بیان شده است.
مهمترین این چالشها عبارتند از:
*الف)عربهای اسرائیلی*
عرب های اسرائیلی جمعیت بالغ بر ۲۰ درصد(حدود ۲میلیون نفر) از اراضی اشغالی را تشکیل میدهند.
آنها بصورت فزاینده در حال فاصلهگیری از رژیم و همبستگی با برادران عرب خود در فلسطین هستند و در جنگ اخیر نیز برخی تحرکات مسلحانه را از خود نشان دادهاند.
*ب)تسلیح کرانه باختری*
یکی دیگر از چالشهای امنیتی این رژیم، فراهم شدن شرایط برای مسلح شدن ساکنان کرانه باختری همانند غزه و تجهیز آنان به موشک و پهباد است.
*ج)ناکارآمدی سامانه "گنبد آهنین"*
در نبردهای اخیر، علیرغم اینکه تعداد زیادی از موشکها و راکتهای غزه توسط سامانههای گنبد آهنین ردگیری و خنثی شدند، اما تعداد قابلتوجهی هم از آنها به اهداف مورد نظر اصابت کرد که بیانگر ناکارآمدی این سامانه و وجود حفرههای فنی و امنیتی در گنبد آهنین است.
*د) جبهه متحد مقاومت*
شکلگیری جبهه متحد مقاومت علیه کیان صهیونیستی که شامل جنگجویان فلسطینی، سپاه پاسداران ایران، حزبالله لبنان، انصار الله یمن، گروههای جهادی عراق خصوصا حشدالشعبی و نجباء، گروههای جهادی موجود در سوریه و برخی دیگر کشورهای عربی میباشد، بزرگترین تهدید امنیتی برای رژیم صهیونیستی در آینده است.
*ه)رویکرد جدید آمریکا*
علیرغم تداوم حمایت آمریکا از رژیم صهیونیستی، اما شاهد تغییر محسوس رویکرد آمریکا از غرب آسیا به شرق آسیا و کمتوجهی دولت فعلی آمریکا به رژیم صهیونیستی هستیم که این امر از دیگر چالشهای پیشروی این رژیم است.
*و)بحرانهای اقتصادی و وابستگی*
اسرائیل در شرایط کنونی از نظر اقتصادی نیز وضعیت خوبی ندارد و شدیدا برای بقای خود به کمکهای دولت آمریکا وابسته است. "چاک فرِلیش" معاون سابق مشاور امنیت ملی اسرائیل در این رابطه می گوید: "حقیقت تلخ برای اسرائیل این است که بدون حمایت های آمریکا، ارتش اسرائیل صرفا یک طبل توخالی است.
*ز) شکافهای قومی و نژادی*
اکثریت جمعیت اسرائیل را مهاجرین از کشورهای مختلف و با نژادهای گوناگون تشکیل داده که تعلق خاطری به خاک فلسطین ندارند و صرفا برای امتیازات خاص به آنجا آمدهاند، روند مهاجرت معکوس یکی از چالش های بزرگ برای این رژیم میباشد.
🔻 *نتیجهگیری*
مجموعه این عوامل، در کنار قدرت فزاینده محور مقاومت و حمایت گسترده ملتهای مختلف در اروپا و آمریکا از فلسطین سبب شده، نه تنها رهبر عالی جمهوری اسلامی و سید حسن نصرالله، بلکه عناصر امنیتی از داخل رژیم صهیونیستی به این نتیجه برسند که این رژیم در حال فروپاشی تدریجی است و ۲۵ سال آینده را به خود نخواهد دید.
#کانال_شقایقها
@pow_ms
💢خاطره خواندنی امیر ناصر آراسته از سپهبد شهید صیاد شیرازی💢
#قسمت_اول: صیاد در بعلبک
🔻سال 1364 جناب صیاد به عنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش در معیت رییسجمهور وقت(آیتالله خامنهای)، عازم لبنان شدند.
من هم در خدمت ایشان بودم.رفتیم سوریه،الجزایر و لیبی.
مذاکرات انجام شد بعد از آخرین جلسه،جناب صیاد از رییس جمهور پرسیدند: آیا من در مذاکرات فردا و پسفردا مسئولیت و کار خاصی دارم؟
ایشان فرمودند خیر.
صیاد شیرازی بلافاصله برنامهریزی کرد و به ملاقات ژنرال مصطفی طلاس رفت.
صیاد شیرازی به ژنرال طلاس گفت: که دوست دارد به جنوب لبنان برود.
آقای طلاس گفت:
نه آنجا امن نیست.اسرائیل مرتب به آنجا حمله میکند و دیوار صوتی را میشکند
بالاخره ژنرال طلاس راضی شد و گفت نمیگذارم شما به جنوب لبنان بروید ،ولی با توجه به اصرار شما میگویم بروید به بلعبک.
یک اردو گاه آموزشی در آنجا هست سپاه پاسداران شما در آنجا حضور دارند و در حال آموزش رزمندگان مسلمان هستند بروید از آنجا بازدید کنید.
یک تیپ ورزیده به عنوان تامین مسیر و یک گروهان هم برای حفاظت ما انتخاب شدند.
#کانال_شقایقها
@pow_ms
🇮🇷پایگاه تحلیلی تبیین 🇮🇷
💢 #زندانی_فاو 💢 خاطرات #عماد_جبار_زعلان_الکنعانی قسمت دوم: روزهای نوجوانی در یکی از شهرهای جنوب عر
💢 #زندانی_فاو 💢
خاطرات
#عماد_جبار_زعلان_الکنعانی
قسمت سوم: هدفآنهاچیست؟
پس از پایان دورۀ آموزشی، همراه هشت نفر دیگر به تیپ۱۰۱، که در شرق بصره مستقر بود، ملحق شدم. افسر اطلاعات تیپ، با توجه به سوابقم، از من خواست در مقر تیپ خدمت کنم؛ اما من، با توجه به اینکه چند گردان تیپ ۱۰۱ درگیر جنگ با نیروهای ایرانی بود، ترجیح دادم در رستۀ رزمی خدمت کنم. با اصرار فراوان، به یکی از گردانهای مستقر در خط اعزامم کردند و در بخش سمعی و بصریِ توجیهِ سیاسی گردان مشغول شدم
گردان ما چند گروهان در خط مقدم جبهه داشت. در خط حد هر گروهان یک بلندگوی بزرگ نصب کردم تا از مقر گردان برنامههای از پیش تعیین شده را، از طریق بلندگوها، پخش کنم. هر روز، ساعت شش صبح، پنج دقیقه قرآن و پس از آن سرود و ترانه و برنامههای مربوط به گردان و پیامهای فارسی را پخش میکردم. از ظهر تا عصر زمان استراحت بود و سپس ترانه و سرود تا غروب ادامه مییافت. حوالی اذان مغرب، پنج دقیقه قرآن پخش میکردم و پس از آن تا پاسی از شب سرود و ترانه پخش میشد. این برنامهها با دستور و نظارت افسر توجیهِ سیاسی و افسر اطلاعات اجرا میشد.
شش ماه در بخش سمعی و بصری خدمت کردم و سپس به دلیل اختلافی که با افسر مقر گروهان پیدا کردم به دستۀ 10 گروهان 4 منتقل شدم. با انتقال به دستۀ 10، در خط مقدم جبهه حضور یافتم. سربازان ایرانی را از نزدیک میدیدم. صفیر گلولههای توپ و خمپاره را میشنیدم و میدیدم که سربازان و افسران عراقی در اثر اصابت تیر و ترکش چگونه مجروح یا کشته میشوند.
چند روز بیشتر از حضورم در خط مقدم نگذشته بود که ایرانیها به محور گردان ما حمله کردند(به احتمال زیاد #عملیات_بدر را می گوید) . پس از توقف درگیری، اجساد سربازان ایرانی را آنطرف خاکریز دیدم. عدهای از آنها خیلی کم سن و سال بودند و عدهای هم خیلی مسن. از خودم میپرسیدم: «این نوجوانان و پیرمردها چرا آمدهاند جبهه؟ چه میخواهند؟ هدف آنهایی که در این حملات کشته میشوند چه بوده؟»
ادامه دارد...
#کانال_شقایقها
@pow_ms
🇮🇷پایگاه تحلیلی تبیین 🇮🇷
#روایت_عاشقی 💢خاطرات غاده جابر، همسر شهید چمران💢 قسمت چهارم: شمع کوچکی میسوخت شش هفت ماه از این ق
#روایت_عاشقی
💢خاطرات غاده جابر، همسر شهید چمران💢
قسمت پنجم: این شمع را کی کشیده؟
بالاخره یک روز همراه یکی از دوستانم که قصد داشت برود موسسه، رفتم در طبقه اول مرا معرفی کردند به آقایی و گفتند ایشان دکتر چمران هستند. مصطفی لبخند به لبش داشت و من خیلی جا خوردم. فکر میکردم که کسیکه اسمش با جنگ گره خورده و همه از او میترسند باید آدم قسیای باشد، حتی میترسیدم، اما لبخند او و آرامشش مرا غافلگیرکرد. دوستم مرا معرفی کرد و مصطفی با تواضعی خاص گفت: شمایید؟ من خیلی سراغ شما را گرفتم زودتر از اینها منتظرتان بودم. مثل آدمی که مرا از مدتها قبل میشناخته حرف میزد. عجیب بود. به دوستم گفتم: مطمئنی که دکتر چمران این است؟ مطمئن بود.
مصطفی تقویمی آورد مثل آن تقویمی که چند هفته قبل سید غروی به من داده بود نگاه کردم گفتم: من این را دیدهام. مصطفی گفت: همه تابلوها را دیدید؟ از کدام بیشتر خوشتان آمد؟ گفتم: شمع، شمع خیلی مرا متاثر کرد. توجه او سخت جلب شد و با تاکید پرسید: شمع؟ چرا شمع؟ من خود به خود گریه کردم، اشکم ریخت. گفتم: نمیدانم. این شمع، این نور، انگار دروجود من هست، من فکر نمیکردم کسی بتواند معنی شمع و از خودگذشتگی را به این زیبایی بفهمد و نشان دهد. مصطفی گفت: من هم فکر نمیکردم یک دختر لبنانی بتواند شمع و معنایش را به این خوبی درک کند. پرسیدم: این را کی کشیده؟ من خیلی دوست دارم ببینمش، و با او آشنا شوم.
#کانال_شقایقها
@pow_ms
💢وحدت گفتمانی جبهه انقلابی در انتخابات💢
📝محمد سلطانی
اولین ضرورت جبهه انقلابی در انتخابات رسیدن به وحدت گفتمانی و پایبندی به آن است.
وحدت گفتمانی در سایه اصول و اهداف بلند انقلاب و عملیاتی کردن منویات مقام معظم رهبری شکل میگیرد.
تمامی نیروهای انقلاب با هر سلیقه، شیوه و روشی، باید به این اصل بدیهی توجه داشته باشند و بعنوان منشور و میثاقنامه جبهه انقلابی بدان پایبند بمانند.
🔻مولفههای وحدت گفتمانی:
الف)مشارکت حداکثری
دشمن با پروپاگاندای رسانهای و امپراتوری عظیمی که در اختیار دارد، با حداکثر ظرفیت تلاش دارد، با القای ناامیدی در بدنه جامعه، مشارکت را به حداقل رسانده و مشروعیت انتخابات و نظام اسلامی را به چالش کشانده و زیر سوال ببرد.
لذا اولین مولفه وحدت گفتمانی، تلاش مضاعف برای تحقق مشارکت حداکثری با استفاده از شیوههای ذیل است:
🔻ایجاد جو امیدواری به آینده.
🔻خنثیسازی شبهاتِ دشمن و طیف سیاه(معاند) با تدوین پاسخهای عالمانه و روشنگرانه.
🔻تبلیغ چهره به چهره و جذب طیف خاکستری و خاموش جامعه.
هر فردی که بصورت قطعی در انتخابات شرکت میکند، تلاش کند حداقل یکنفری را که قصد عدم شرک دارد به پای صندوق رای بکشاند.
ب)تبیین و تشریح شاخصههای نامزد اصلح.
مقام معظم رهبری شاخصههایی برای فرد اصلح بیان کردهاند، بهترین شیوه تبلیغاتی توسط نخبگان و فرهیختگان معرفی و تبیین این شاخصهها برای آحاد ملت است، بگونهای که اکثریت افراد، بدون حتی ذکر کردن نام نامزد، خود بتواند با توجه به معیارها و شاخصهها به فرد اصلح برسند و تطبیق درستی داشته باشند.
ج)همپوشانی مواضع
مکملبودن مواضع و رفتار انتخاباتی و همپوشانی دیدگاهها توسط نامزدها، ستادهای انتخاباتی و هواداران آنها از ضروریات است.
هوادارانِ نامزدها و ستادهای انتخاباتی آنها باید بدانند که همه نامزدهای انقلابی در یک جبهه بوده و با هدف خدمت و پرشور کردن انتخابات آمدهاند.
د)پرهیز از هرگونه تخریب و تضعیف عناصر جبهه خودی.
گرچه نقد درونگفتمانی، امری ضروری است، اما در ایام انتخابات، وحدت و همدلی باید در اولویت بوده و نقدها باید به عملکرد بعد از انتخابات موکول گردد.
ه) اقناعسازی مصداقی
بدون تردید همه نامزدهای جبهه انقلاب صالح هستند، اما در بین آنها یکی اصلح خواهد بود، برای گزینش و معرفی اصلح نباید نزاع صورت گیرد، بلکه بهترین شیوه اقناعسازی چهرهبه چهره است.
البته پیشبینی میشود بخاطر گرم شدن تنور انتخابات و بالا بردن مشارکت مردمی، تعدادی از نامزدها تا روزهای پایانیِ تبلیغات بمانند و در مناظرات شرکت کنند. در عین حال حرکتهای خوبی هم برای ائتلاف صورت گرفته و این امیدواری وجود دارد که در نهایت جبهه انقلاب با یک نامزد در روز رایگیری حضور یابد.
لذا هواداران نامزدهای انقلابی باید با دیده احترام و تکریم به همه نامزدهای انقلابی بعنوان یک کل واحد بنگرند و نقدها را متوجه جبهه و جریان مقابل نموده و ضعف و ناکارآمدی دولت فعلی و تفکری که در صدد تشکیل دولت سوم روحانی است را برای مردم تبیین نمایند.
#کانال_شقایقها
@pow_ms
🇮🇷پایگاه تحلیلی تبیین 🇮🇷
#روایت_عاشقی 💢خاطرات غاده جابر، همسر شهید چمران💢 قسمت پنجم: این شمع را کی کشیده؟ بالاخره یک روز هم
#روایت_عاشقی
💢خاطرات غاده جابر، همسر شهید چمران💢
قسمت ششم: مصطفی یک شاهکار بود
مصطفی گفت: من.
بیشتر از لحظهای که چشمم به لبخندش و چهرهاش افتاده بود تعجب کردم شما! شما کشیدهاید؟ مصطفی گفت: بله، من کشیدهام.
گفتم: شما که در جنگ و خون زندگی میکنید، مگر میشود؟ فکر نمیکنم شما بتوانید این قدر احساس داشته باشید. بعد اتفاق عجیبتری افتاد. مصطفی شروع کرد به خواندن نوشتههای من. گفت: هر چه نوشتهاید خواندهام و دور را دور با روحتان پرواز کردهام. و اشکهایش سرازیر شد. این اولین دیدار ما بود و سخت زیبا بود.
باردوم که دیدمش برای کار در موسسه آمادگی کامل داشتم. کمکم آشنایی ما شروع شد. من خیلی جاها با مصطفی بودم، در موسسه کنار بچهها، در شهرهای مختلف و یکی دوبار در جبهه. برایم همه کارهایش گیرا و آموزنده بود. بیآنکه خود او عمدی داشته باشد.
غاده با فرهنگ اروپایی بزرگ شده بود. حجاب درستی نداشت، اما دوست داشت جور دیگری باشد، دوست داشت چیز دیگری ببیند غیر از این بریز و بپاشها و تجملها، او از این خانه که یک اتاق بیشتر نیست و درش همیشه به روی همه باز است خوشش میآید.
بچهها میتوانند هر ساعتی که میخواهند بیایند تو، بنشینید روی زمین و با مدیرشان گپ بزنند. مصطفی از خود او هم در این اتاق پذیرایی کرد و غاده چقدر جا خورد وقتی فهمید باید کفشهایش را بکند و بنشیند روی زمین! به نظرش مصطفی یک شاه کار بود، غافل کننده و جذاب.
#کانال_شقایقها
@pow_ms
💢#زندانی_فاو 💢
خاطرات
#عماد_جبار_زعلان_الکنعانی
قسمت چهارم: انتقال به فاو
با توجه به پشتکار و علاقهام به حضور در مناطق جنگی، فرمانده گروهان مرا برای گذراندن دورۀ گروهبان دومی انتخاب کرد و به منطقۀ الشعبیه در جنوب غربی بصره اعزام شدم. پس از پایان دورۀ آموزشی به مقر تیپ برگشتم. آنجا مطلع شدم تیپ جدیدی، به نام تیپ ۱۱۱، تشکیل شده و شمارۀ گردان ما به گردان ۱ تغییر یافته و گردان به منطقۀ عمومی فاو منتقل شده است. در اولین فرصت، خودم را به مقر گروهان رساندم. فرمانده گروهان، وقتی فهمید دورۀ آموزشی را با موفقیت گذراندهام، گفت: «من برای تو آیندۀ خوبی را میبینم.»
خیلی اصرار کردم تا مرا به آموزش مخابرات، شیمیایی، اطلاعات، و دیدبانی فرستاد.
همۀ دورههای آموزشی را با موفقیت به پایان رساندم و بعد از مرخصی کوتاهی خود را به فرمانده گروهان معرفی کردم. فرمانده گروهان به گرمی از من استقبال کرد و بعد از احوالپرسی گفت: «در خط حد گروهان ۴، دستۀ ۱۲، یک پست دیدبانی داریم که از امروز تو مسئول آن هستی. باید ضمن جمعآوری اطلاعات دربارۀ تحرکات ایرانیها، اهداف را با خمپارهاندازهای گروهان نابود کنی و ...»
بعد از اینکه کاملاً برای مأموریت و مسئولیت جدیدم توجیه شدم، به خط حد گروهان ۴ رفتم و پست دیدبانی را تحویل گرفتم.
وسایل موجود در دیدگاه عبارت بود از یک دوربین دید در شب بزرگ فرانسوی، یک دوربین دید در روز روسی، نقشۀ منطقه، یک دستگاه بیسیم، تلفن، و یک قبضه اسلحۀ قناصه. ٩ هدف در منطقۀ دشمن وجود داشت که مسئول قبلی دیدگاه ثبت تیر کرده بود تا در صورت نیاز با گروههای خمپارهانداز آنها را زیر آتش بگیریم.
روز اول مأموریت، چهار هدف از نُه هدف را انتخاب کردم و با گلولههای خمپارهانداز زیر آتش گرفتم که نسبتاً مؤثر بود. این دیدگاه به جهت مشرف بودن بر اروندرود و خط دشمن از موقعیت ممتازی برخوردار بود و باید در شبانهروز حتماً یک نفر در دیدگاه حضور میداشت. به همین دلیل، بین خودم و نیروهای دیدگاه، که انتخاب کرده بودم، لوحۀ نگهبانی تنظیم کردم
بعد از چند ماه، از ماندن در دیدگاه خسته شدم. روزها، بعد از کار دیدبانی، در ساعات بیکاری و استراحت، برای گردش و شناسایی منطقه به روستاهای اطراف میرفتم. موقع رفتن، معمولاً تفنگ قناصه را برمیداشتم تا در صورت برخورد با گشتیها و غواصان ایرانی از خودم دفاع کنم. وارد روستاها که میشدم، با شکستن لامپها و شیشۀ پنجرههای منازل، خودم را مشغول میکردم. بعضی وقتها هم که چیزی پیدا نمیکردم با قناصه ترانسهای برق را هدف قرار میدادم و ریخته شدن روغن داخل آنها را تماشا میکردم. گاهی اوقات لوازم خانگی چوبی را از خانهها بیرون میآوردم و آنها را با حرکات رزمی میشکستم. لیوانها یا ظروف شیشهای را برمیداشتم و پس از خوردن یک وعده غذا در آنها به داخل اروندرود میانداختمشان. در واقع، این ظرفها برایم یک بار مصرف بودند.
علاقۀ فراوان من به شکار پرندگان و سگها و گرازها باعث شده بود این حیوانات در آن حوالی آفتابی نشوند. یکی دیگر از سرگرمیهایم سوزاندن اتاقکهایی بود که با نی و پوشال درست کرده بودند. بعضی شبها، بدون اینکه از کسی اجازه بگیرم، برای یافتن گشتیها و غواصان ایرانی به روستاها میرفتم و پرسه میزدم. دقیقاً حالات و روحیات رزمندهای را داشتم که آمده بود تا یک شهر صهیونیستنشین را تصرف و ویران کند و به آتش بکشد.
ادامه دارد....
#کانال_شقایقها
@pow_ms
🇮🇷پایگاه تحلیلی تبیین 🇮🇷
💢خاطره خواندنی امیر ناصر آراسته از سپهبد شهید صیاد شیرازی💢 #قسمت_اول: صیاد در بعلبک 🔻سال 1364 جناب
💢خاطره خواندنی امیر ناصر آراسته از سپهبد شهید صیاد شیرازی💢
#قسمت_دوم: بوسه پدر ۵ شهید بر خاک پوتین صیاد.
یک سرلشکر سوری هم قرار بود همراه ما باشد و راهنمای مسیر باشد.
وقتی میخواستیم حرکت کنیم صیاد شیرازی سرلشکر سوری را خواست وگفت:
*طوری برنامهریزی کنید که هنگام نماز به منزل یک شهید و یا مسجد برسیم و نماز اول وقت بخوانیم* .
خلاصه راه افتادیم و با هدایت سرلشکر سوری برای نماز صبح رسیدیم به منزل پیرمردی از شیعیان اطراف بعلبک.
*پنج نفر از اعضای خانواده این پیر مرد شهید شده بودند.*
ایشان استقبال گرمی از ما کردند و بعد از نماز سفره صبحانهای از نان، کره و پنیر محلی مهیا نمودند.
هنگام صرف صبحانه، من دیدم توجه این پیرمرد یکسره به صیاد شیرازی است.
من در کنار صیاد نشسته بودم و با نگاههای پیرمرد،خوردن صبحانه برای من هم مشکل شده بود. چشم از او برنمیداشت. بعد از صبحانه شهید صیاد به پیرمرد گفت:
چه شده پدر؟
سوالی دارید؟کاری دارید؟مشکلی هست؟
ایشان گفت:نه!
صیاد گفت:
آخر خیلی حواستان به من است.
پیر مرد لبنانی گفت:
*فکر میکنم دارم خواب میبینم،چون به شما که نگاه میکنم،امام را میبینم* !
پیش خود میگویم این امام نیست، این سرهنگ صیاد شیرازی است. باز پلک میزنم و به شما نگاه میکنم،دوباره تصویر امام را میبینم.
من به جای صیاد شیرازی،امام را دارم میبینم.حرفی برای گفتن نداشتیم.
وقت خداحافظی پیرمرد دستش را کشید روی پوتین صیاد شیرازی و با خاک آن صورتش را مسح کرد و بعد کف دست خودش را بوسید.
جناب صیاد به شدت منقلب شد و با لحنی لرزان گفت:
چرا این کار را با من میکنید؟و دست پیر مرد را گرفت و با اصرار آن را بوسید.
بعد هم ادامه داد:
شما خودت پدر پنج شهید هستی.چرا این کار را با من کردی؟
#کانال_شقایقها
@pow_ms
💢 #توسعه_متوازن یا #فتنه_اقتصادی💢
📝محمد سلطانی
یکی از معضلاتی که کشور در حوزه اقتصاد از آن رنج میبرد، عدم توازن در خصوص توسعه اقتصادی است.
ما در بخشهائی از صنعت و حوزه اقتصاد موفقیتهای خوبی داشتهایم.
بعنوان مثال در صنایع دفاعی، نانوتکنولوژی، سلولهای بنیادین، دانش هستهای، فنآوری سایبری، فنآوری لیزر، موفقیتهایی در تراز جهانی داشتهایم، اما در بخشهای دیگری مانند صنایع خودروئی، کالاهای الکترونیک و مورد نیاز مردم، صنایع غذایی، پوشاک، صنعت کشاورزی، دامپروری و غیره، توفیق چندانی نداشتهایم.
در واقع میتوان گفت: توسعه متوازن نبوده است.
با نگاهی عمیق و دقیق به حوزههایی که پیشرفتها قابل قبول بوده، در مییابیم، عمدتا مربوط به نوع مدیریت و نگرش خاصی است که ضمن تعامل با دنیا و بهرهگیری از دانش روز، بر باور و توان داخلی تاکید و تکیه دارد.
در یک کلمه میتوان آن را محصول #مدیریت_انقلابی دانست.
اما بالعکس در حوزههایی که ما عقب افتادهایم، در بخشهائی از اقتصاد و صنعت است که مدیریت با نگاه استمدادی به خارج و #غرب بوده و مدیریت بر عهده غربگرایان بوده است.
بعلاوه اینها، عدم توازن در توزیع امکانات و رفاهیات در بین مردم، وجود فقر، فساد و تبعیض در جامعه، وجود رانتها، ویژهخواریها، قاچاق سازمانیافته و دولتی، فیشهای نجومی، عدم حمایت از صنایع و تولیدات داخلی، واردات بیرویه، انتصاب مدیران نالایق، از مهمترین معضلاتی است محصول مدیریت غربگرا در کشور بوده که میتوان گفت: فتنه اقتصادی را رقم زده است.
بنظر میرسد بعد از چهار دهه از عمر انقلاب، وقت آن رسیده که مردم بین #تغییر و #تحول و #ایستایی و #تکرارِ ملالآور، به تغییر در جهت تحول روی آورند و و بین تداوم #فتنه_اقتصادی و #توسعه_متوازن و عدالت اجتماعی، به پیشرفت و توسعه متوازن بیندیشند و سکان اجرائی کشور را به دست تفکری بسپارند که علیرغم نداشتن امکانات و دور بودن از مدیریت اجرایی کشور، توانستهاند در حوزههایی از صنعت و اقتصاد در تراز جهانی عمل کنند.
نه به #تکرار و آری به #تغییر و #توسعه_متوازن
#کانال_شقایقها
@pow_ms
🇮🇷پایگاه تحلیلی تبیین 🇮🇷
#روایت_عاشقی 💢خاطرات غاده جابر، همسر شهید چمران💢 قسمت ششم: مصطفی یک شاهکار بود مصطفی گفت: من. بیش
#روایت_عاشقی
💢خاطرات غاده جابر، همسر شهید چمران💢
قسمت هفتم: روسری قرمز
یادم هست در یکی از سفرهایی که به روستاها میرفت همراهش بودم. داخل ماشین هدیهای به من داد، اولین هدیهاش به من بود و هنوز ازدواج نکرده بودیم. خیلی خوشحال شدم و همان جا بازکردم دیدم روسری است، یک روسری قرمز با گلهای درشت. من جا خوردم، اما او لبخند زد و با شیرینی گفت: بچهها دوست دارند شما را با روسری ببینند. از آن وقت روسری گذاشتم و مانده. من میدانستم بچهها به مصطفی حمله میکنند که چرا شما خانمی را که حجاب ندارد میآورید موسسه، اما برایم عجیب بود که مصطفی خیلی سعی میکرد، خودم متوجه میشدم، مرا به بچهها نزدیک کند. میگفت: ایشان خیلی خوبند. اینطور که شما فکر میکنید نیست. به خاطر شما میآیند موسسه و میخواهند از شما یاد بگیرند ان شاالله خودمان بهش یاد میدهیم. نگفت این حجابش درست نیست، مثل ما نیست، فامیل و اقوامش آن چنانیاند. اینها خیلی روی من تاثیر گذاشت. او مرا مثل یک بچه کوچک قدم به قدم جلو برد به اسلام آورد. نه ماه. نه ماه زیبا با هم داشتیم و بعد با هم ازدواج کردیم. البته ازدواج ما به مشکلات سختی برخورد.
تو دیوانه شدهای! این مرد بیست سال از تو بزرگتر است، ایرانی است، همهاش توی جنگ است، پول ندارد، همرنگ ما نیست، حتی شناسنامه ندارد!
#کانال_شقایقها
@pow_ms
🇮🇷پایگاه تحلیلی تبیین 🇮🇷
💢#زندانی_فاو 💢 خاطرات #عماد_جبار_زعلان_الکنعانی قسمت چهارم: انتقال به فاو با توجه به پشتکار و علاق
💢 #زندانی_فاو 💢
خاطرات
#عماد_جبار_زعلان_الکنعانی
قسمت پنجم : مرخصینیمهتمام
بعد از چند ماه، مرخصی گرفتم تا سری به خانواده و مادرم بزنم. روز هفتم
مرخصیام مطلع شدم دیدگاه ما در منطقۀ فاو هدف قرار گرفته است. همان روز، هواپیماهای ایرانی آمدند و شهر را بمباران کردند. با شنیدن صدای آژیر آمبولانسها خودم را به بیمارستانی که در نزدیکی منزلمان بود رساندم. با دیدن اجساد زنان و مردان حالم دگرگون شد. فوری به منزل بازگشتم و ساکم را بستم. وقتی مادر و برادرانم فهمیدند میخواهم به جبهه برگردم، با التماس، از من خواستند لااقل تا پایان مرخصی نزد آنان بمانم؛ اما من، که با دیدن کشتهها و مجروحان بمباران وجودم از کینه و خشم ایرانیها پر شده بود،
بدون توجه به التماس خانوادهام، همان روز خودم را به مقر گروهان رساندم. فرمانده گروهان تا مرا دید با تعجب پرسید: «چطور شد که اینقدر زود آمدی؟ مرخصیات که هنوز تمام نشده است.» گفتم: «در خانه راحت نبودم. خانه هم که با اینجا فرقی ندارد. ایرانیها هر روز شهر را میزنند ...»
همان روز، ساعت پنج عصر رفتیم دیدگاه. این ساعت ساعتی بود که نیروهای ایرانی معمولاً از سنگر بیرون میآمدند و مشغول پخت و پز میشدند. دود ناشی از آشپزی محل تجمع آنان را مشخص میکرد. با دوربین، منطقه را زیر نظر گرفتم. هوا ساکن بود و در چند نقطه دودِ آتش به هوا برخاسته بود.
ادامه دارد...
#کانال_شقایقها
@pow_ms
🇮🇷پایگاه تحلیلی تبیین 🇮🇷
💢خاطره خواندنی امیر ناصر آراسته از سپهبد شهید صیاد شیرازی💢 #قسمت_دوم: بوسه پدر ۵ شهید بر خاک پوتین
💢خاطره خواندنی امیر ناصر آراسته از سپهبد شهید صیاد شیرازی💢
#قسمت_سوم: نماز طولانی صیاد
پیر مرد گفت:
من نه میتوانم و نه لایق هستم که بیایم ودست و پای امام را ببوسم. میخواهم وقتی رفتید ایران، به امام بگویید گرچه لایق نبودم و نتوانستم بیایم دستبوس شما،
. *ولی پای سربازتان را بوسیدم*
جناب صیاد هم بار دیگر دست ایشان را بوسید و حرکت کردیم. سفر سختی بود خصوصا این که جناب صیاد هنوز جراحتهایش کاملا بهبود نیافته بود و حسابی اذیت میشد.
در محل استقرارمان، من و ایشان در یک سوئیت اسکان داشتیم.
پاسی از شب گذشته وضو گرفتیم و دو رکعت نماز خواندیم و من اجازه گرفتم و سر گذاشتم برای خواب، اما ایشان ایستاد برای نماز خواندن.
بعد از یک ساعتی که بیدار شدم، دیدم هنوز مشغول نماز است.
ساعت حدود یک بعد نیمه شب بود. دوباره چرتی زدم و بیدار شدم، دیدم عبادتش ادامه دارد. مطمئن بودم نماز شب نمیخواند چون جناب صیاد همیشه یک ساعت قبل از اذان صبح بیدار میشد برای نماز شب و هنوز تا آن ساعت خیلی مانده بود.حدس زدم که موضوعی هست و کنجکاو شدم.
بلند شدم و تا خواستم بپرسم چرا استراحت نکردی؟
به سجده رفت.متوجه شدم که به شدت هم گریه میکند.
گریهاش که تمام شد، سریع رفتم رو به رویش، پشت به قبله نشستم و گفتم:
جناب سرهنگ! شما هنوز نماز شب را شروع نکردی.باید برای من بگویی چرا اینقدر سجده طولانی داشتی و این قدر گریه میکردی؟ ایشان با حجب خاص خودش گفت: آقا برو بگیر استراحت کن یا برو نماز بخوان.دست از سر ما بردار.
#کانال_شقایقها
@pow_ms