پروفایل زیبا عاشقانه❤❤ عارفانه....
#پارت143 #معشوقه❣ به سمت اتاق رفتم و با تقی به در داخل شدم ، فرهاد دست هیما را نوازش می کرد ، پدر هم
#پارت144
#معشوقه❣
سرم و تکیه به شیشه ماشین داده بودم ، فرهاد دستم را گرفته بود ، کارن رو به روي ما نشسته بود و با فرهاد درباره کار
حرف می زد یا بهتر بگویم این فرهاد بود که داشت او را راهنمایی می کرد و کارن خونسرد و آرام گاهی تایید می کرد ،
اصلا نمی فهمیدم چرا این مرد آنقدر ساکت و آرام هست .
چشم بستم و برگشتم عقب آن شب که به اتاقم آمد و توي تاریکی به من لیوان نوشیدنی سردي تعارف کرد تا بخورم ،
طوري گفت بخور که اصلا نتوانستم ردش کنم .
بعدش بی هیچ حرفی گفت شب خوش و رفت ، و دوباره نگاهش کردم ، فرهاد گفت که خودکشی کردم ، اما هیچی به یاد
ندارم هیچی .
هر چه بیشتر به بعدش فکر می کردم حس اضطراب و اغتشاش فکریم بیشتر می شد و سر درد می گرفتم .
انگار که دنبال چیزي در مغزم می گشتم که اصلا وجود خارجی نداشت .
کارن رو به من کرد و مثل همیشه با لبخندي زیبا و معصوم گفت :
ـ چیزي شده هیما !!!؟
نگاهم را از او گرفتم و سرم و به جواب منفی تکان دادم .
ـ قراره با تو برگردم ایران !!!؟
فرهاد نگاهی بهم کرد و پیشانیم و بوسید :
ـ هرچی خودت بخواهی عزیز دلم !!!
هر دو منتظر جوابم ماندن و من به بیرون نگاه کردم :
ـ می خوام فقط یه مدت کوتاه دور از تو باشم ... براي خودم زندگی کنم فقط تا پایان تابستان !!!
ـ اگه دوست داري ... می تونی به عنوان مهمان پیش کارن بمانی !!!
به کارن که مطمئنم نمی فهمید من و فرهاد چه می گفتیم خیره شدم و به یاد آن روز خوب و خوش افتادم .
ـ من بهش اعتماد ندارم ... یه طوریه ... اصلا شبیۀ دیوونه هاست ... تازه با تو مو نمی زنه ... !!!
ـ هیما !!!؟
زمزمه اش در گوشم باعث شد نگاه ام و از کارن به سمت فرهاد بچرخانم :
ـ نامردي که ... می دونی اگه کارن نبود شاید الان اینجا نبودي ... تازه کارن ازت خواستگاري کرده ...!!!
با تعجب و چشمایی متعجبم گفتم :
ـ چــــــــی !!!؟
فرهاد لبخندي زد و رو به کارن گفت :
ـ گفتم که دختر من یه کمال گرا واقعیه ... متاسفم کارن رد شدي !!!
ـ اي بابا چی داري می گی !!!؟
فرهاد لبخندي زد و همراه اش چشمکی نثارم کرد
❤️
❤️❤️
❤️❤️❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹
🌸خدایا ..
در آخرین شب بهمن
از تو میخواهم
🌸دلهایمان
را چون آب روشن
🌸زندگیمان را چون بهار
خـوش عطـر
وجودمان را چون
🌸گل با طـراوت
و روزگارمان را
چون نگـاهت زیبـاکن
🌸شبتون بخیـر
@profile_ziba
هیچگاه ناامید نشو ؛
اگر همه درها هم به رویت بسته شوند
سرانجام او
کوره راهی مخفی را که از چشم همه پنهان مانده، به رویت باز می کند...
حتی اگر هم اکنون قادر به دیدنش نباشی!
بدان که در پس گذرگاه های دشوار، باغی پرنور و زیبا قرار دارد…
شکر کن ...
پس از رسیدن به خواسته ات شکر کردن آسان است!
بنده آن است که حتی وقتی خواسته اش محقق نشده، شکر گوید ...
『 @profile_ziba