eitaa logo
| الیه راجعون |
522 دنبال‌کننده
132 عکس
155 ویدیو
9 فایل
اشعار،نوشته‌‌ها و دغدغه‌های نوید نیّری | طلبه و معلم @ensanrasane
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تعالی شب‌ اول ساعت ۱:۰۰ به بعد به بچه‌ها گفتم: «می‌خوام کلاس تفکر در قرآن بذارم همین الان. ببینیم خدا توی سوره حمد چه حرفی با ما داره. هرکس هم نیاد ناراحت نمیشم.» همان موقع اتفاقا کمی آن‌طرف‌تر بچه‌های اعتکاف آماده‌ی بازی فوتبال می‌شدند که گذشتن از آن برای بچه‌ها سخت بود. چهارنفر از شش‌نفر بچه‌های کلاسم، بلافاصله گفتند: «ما میاییم کلاس قرآن» و قید بازی را زدند. یکی از بچه‌ها اما تردید داشت و گفت: «هر دو رو دلم می‌خواد.» نهایتا گفت:« یه کم بازی کنم بعد میام»، که البته نیامد. یکی دیگر هم همان اول بازی را انتخاب کرد. دونفر نتوانسته بودند قید دلبخواه خود را بزنند. پس از مشاهده‌ی بازخوردهای جلسه‌ی اول احساسم این بود که آن شب برخی بچه‌ها لذت کشف دانسته‌های جدید و لذت معنویت را چشیدند. محمدسجاد پس از اتمام کلاس به مهدی گفت: «بیا بریم نکته‌هایی که حاج‌آقا گفت رو توی دفتر بنویسیم.» ساعتی بعد که دیدمش با شوق و ذوق خاصی گفت: «حاج‌آقا دل و روده‌ی سوره‌‌ی حمد رو بیرون کشیدیم!» با اینکه تنها دو سه نکته درباره تفاوت‌های رحمن و رحیم و یک نکته‌ی توحیدی درباره‌ی معنای حمد گفته بودم که هرکس از من و شما تعریف و تمجید و حمد می‌کنه در واقع خدا رو حمد می‌کنه چون ما از خودمون هیچی نداریم و تمام حمد و ستایش‌ها به خدا برمیگرده. به محمدسجاد گفتم: «اینهایی که امشب باهم صحبت کردیم یک قطره از اقیانوس این سوره هم نبود.» شب‌های بعد هم کلاس را برقرار کردم و علاوه بر بچه‌های کلاس خودم، بچه‌های دیگر اعتکاف هم به کلاس اضافه شدند. @qalamhayeashegh
۲۸ دی
باسمه تعالی یکشنبه‌ای که گذشت هیأت ماهانه‌ی مدرسه بود و چون می‌خواستم از هر فرصتی اگرچه فراتر از وظیفه‌ام بود، برای تقویت وضعیت آموزشی و درس بچه‌ها استفاده کنم، پس از هماهنگی با معاونت آموزش، به خانواده‌ها اطلاع دادم که بچه‌ها یکشنبه ساعت ۱۶:۳۰ کلاس دارند و برایشان دوساعت قبل از شروع هیأت، کلاس ریاضی و فارسی گذاشتم. هدفم بیشتر رفع اشکال و تثبیت مطالب تدریس شده در ذهن بچه‌ها بود. بعد از تعطیلی مدرسه تا وقتی کلاس عصرگاهی‌ام با بچه‌ها شروع شود زمانی بود تا بازی کنند. بچه‌های کلاس بنده هم که همه تشنه‌ی فوتبال. در حال بازی فوتبال بودیم که مهدیار و محمدمحسن اجازه گرفتند تا به کلاس بروند و مشق‌های فردا را بنویسند. حتما با خودشان محاسبه کرده بودند که بعد از فوتبال تا ساعت ۷ شب باهم کلاس داریم و بعد هم هیأت شروع می‌شود و بعد از هیأت هم تا به خانه برسند می‌شود ساعت ۱۰ و ۱۱ شب و احتمالا از شدت خستگی باید بخوابند و فرصتی برای مشق نوشتن باقی نمی‌ماند. از و این دونفر خیلی خوشم آمد که حاضر شدند قید فوتبال را که به آن علاقه هم داشتند بزنند برای اینکه همان هنگام داخل کلاس بنشینند و مشق و تکلیفی را که از آن‌ها خواسته بودم انجام دهند. برایشان مهم بود که هرجوری شده مشق‌شان را تحویلم دهند و مثل بقیه فردایش بهانه نیاورند. گویا مهدیار و محسن بلد بودند از هر فرصتی استفاده کنند برای انجام کار درست. صبح فردای آن روز والدین دانش‌آموزانی که تکلیف نیاوردند، پیام دادند و توضیح دادند که اگر فرزندشان تکلیف نیاورده به دلیل این بوده که بعد از هیأت خسته بوده و خوابش برده و عذرخواهی کردند.هرچند خوب بود راهی برای انجام مسئولیتشان پیدا کنند، اما چشم‌پوشی کردم و آن روز به خاطر مشق نیاوردن توبیخ و بازخواستشان نکردم. نگارش: سه‌شنبه ۹ بهمن @qalamhayeashegh
۹ بهمن