باسمه تعالی
یکشنبهای که گذشت هیأت ماهانهی مدرسه بود و چون میخواستم از هر فرصتی اگرچه فراتر از وظیفهام بود، برای تقویت وضعیت آموزشی و درس بچهها استفاده کنم، پس از هماهنگی با معاونت آموزش، به خانوادهها اطلاع دادم که بچهها یکشنبه ساعت ۱۶:۳۰ کلاس دارند و برایشان دوساعت قبل از شروع هیأت، کلاس ریاضی و فارسی گذاشتم. هدفم بیشتر رفع اشکال و تثبیت مطالب تدریس شده در ذهن بچهها بود. بعد از تعطیلی مدرسه تا وقتی کلاس عصرگاهیام با بچهها شروع شود زمانی بود تا بازی کنند. بچههای کلاس بنده هم که همه تشنهی فوتبال.
در حال بازی فوتبال بودیم که مهدیار و محمدمحسن اجازه گرفتند تا به کلاس بروند و مشقهای فردا را بنویسند. حتما با خودشان محاسبه کرده بودند که بعد از فوتبال تا ساعت ۷ شب باهم کلاس داریم و بعد هم هیأت شروع میشود و بعد از هیأت هم تا به خانه برسند میشود ساعت ۱۰ و ۱۱ شب و احتمالا از شدت خستگی باید بخوابند و فرصتی برای مشق نوشتن باقی نمیماند. از #مسئولیت_پذیری و #مبارزه_با_دلبخواهی این دونفر خیلی خوشم آمد که حاضر شدند قید فوتبال را که به آن علاقه هم داشتند بزنند برای اینکه همان هنگام داخل کلاس بنشینند و مشق و تکلیفی را که از آنها خواسته بودم انجام دهند. برایشان مهم بود که هرجوری شده مشقشان را تحویلم دهند و مثل بقیه فردایش بهانه نیاورند. گویا مهدیار و محسن بلد بودند از هر فرصتی استفاده کنند برای انجام کار درست.
صبح فردای آن روز والدین دانشآموزانی که تکلیف نیاوردند، پیام دادند و توضیح دادند که اگر فرزندشان تکلیف نیاورده به دلیل این بوده که بعد از هیأت خسته بوده و خوابش برده و عذرخواهی کردند.هرچند خوب بود راهی برای انجام مسئولیتشان پیدا کنند، اما چشمپوشی کردم و آن روز به خاطر مشق نیاوردن توبیخ و بازخواستشان نکردم.
نگارش: سهشنبه ۹ بهمن
#تجربه_نگاری
#مشاهده_گری
#کلاس_چهارم_شهید_بالازاده
@qalamhayeashegh