آدمهای شنبه/ بخش دوم
🔷 قرآن ماجرا را زیبا توصیف میکند:
وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْيَةِ الَّتي كانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ يَعْدُونَ فِي السَّبْتِ إِذْ تَأْتيهِمْ حيتانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتيهِمْ كَذلِكَ نَبْلُوهُمْ بِما كانُوا يَفْسُقُونَ (اعراف/163)
🔹 بپرس از آن سرزمینی که در کرانهی ساحل دریا بود. بپرس از احوالشان وقتی که شنبهها از حدود خود تجاوز کردند. از لحظاتی که ماهیها روی آب خوش میرقصیدند و در دیگر روزها، مروارید نایاب در دل دریا میشدند. ما اینگونه بابت فسقها، میآزماییم!
♦ قرآن اینجا از یک تجاوز سخن میگوید. از یک تعدی. از عبور از یک خط قرمز و شکستن یک حد و حدود. ماجرا چیست؟
📚 در برخی منابع آمده آنان مدتى اين وضع وفور ماهیها در شنبه را تحملكرده، مانند گذشتگان و پدرانشان از صيد ماهى در روز شنبه پرهيز مىكردند; ولى پس از آن نتوانستند بر تمايلات نفسانى خود چيره شوند و چون از يك سو نمىخواستند از فرمان الهى سرپيچى كرده، گرفتار كيفر شوند و از سوى ديگر حاضر نبودند از خيل ماهيان روز شنبه بى بهره باشند به حيلهاى دست زدند كه ظاهر آن فرمانبرى و باطنش نافرمانى بود. آنان در كنار دريا حوضچههايى حفر كرده و از طرف دريا جويهايى را به اين حوضچهها كشيدند. روز شنبه هنگامى كه آب دريا بالا مىآمد به وسيله اين جويها ماهيان زيادى به سوى حوضچهها هدايت مىشدند و هنگامى كه آب دريا پايين مىآمد در آن حوضچهها گرفتار مىشدند و در روز يك شنبه آنها را صيد مىكردند. برخى نيز گفتهاند: آنها در شب شنبه تورهاى ماهيگيرى را مىگستراندند و چون روز شنبه ماهيان زيادى در تورها جمع مىشد روز يك شنبه تورها را جمعآورى مىكردند و از اين راه اموال فراوانى بهدست مىآوردند.
📌 اگر این تعبیرات صحیح باشد یعنی آنها به تکنولوژی دست یافته بودند که میتوانستند به وسیلهی آن، ماهی را بدون صید کردن، دربند کنند. اینگونه هم نافرمانی خدا را نکرده بودند و هم به مراد دل رسیده بودند.
شاید برخی از ما ته دلمان بگوییم: عجب! آفرین بر این هوش و ذکاوت. سپس برای آن تکنولوژی و خرد جمعی پشت آن هم کف بزنیم.
اما خداوند معاملهی دیگری با اصحاب سبت و آدمهای شنبه دارد.
📚 منابع این بخش: مجمعالبيان، ج4، ص756؛ تفسير قرطبى، ج7، ص94؛ نورالثقلين، ج1، ص86؛ تفسير ابنكثير، ج1، ص109؛ نمونه، ج6، ص423.
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
آدمهای شنبه/ بخش سوم
💡 فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئينَ (اعراف/166)
♦ خداوند بابت این سرپیچی و این دور زدنها آن را به شکل بوزینه و میمونهایی رانده شده مسخ کرد.
❓مسخ یعنی چه؟
✅ یعنی تبدیل شدن انسان به یک میمون. یعنی آدمی که در باطن و روح از انسانیت تهی شده، در ظاهر نیز از انسانیت جدا شود. مسخ یعنی آدمی بشود ادامه همان حیوانات و اشیاء و تکنولوژیها.
🧐 میخواهم اینجای داستان بایستیم. ساده و راحت عبور نکنیم. به مسخ فکر کنیم. به خلع شدن آدمی از انسانیت. به این فکر کنیم که روزگاری داروین از انسانی سخن گفت که تکامل یافته میمون بود. انسانی که اجدادش میمون بودند. پیشینه و سابقهاش بوزینگی بود. و قرآن از انسانی سخن میگوید که آیندهاش مسخ شدن و بوزینگی است. آدمی که انسان متولد میشود و بوزینه میمیرد. انسانی که از میمون آغاز نمیشود بلکه به میمون منتهی میگردد. مسخشدگی... مسخشدگی... بیایید راحت عبور نکنیم. باز هم بکاویم.
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
آدمهای شنبه/ بخش چهارم
🔶 علامه طباطبایی روایتی میآورد درباره شکل مسخشدگی آدمهای شنبه:
🔸 امتی از میان همان مردم صیاد به اعتراض برخاستند و به آن جماعت دودوزهباز گفتند: «ما شما را از عقوبت خداوند تحذير مىكنيم، زنهار كه مخالفت امر او مكنيد. گروه سومی هم بودند که ماهی صید نمیکردند اما در برابر فسق گروه صید کننده، سكوت كرده و از اندرز ايشان لب فرو بستند و تازه نهیکنندگان را هم ملامت كردند كه شما چرا گنهكاران را موعظه مىكنيد، با اينكه مىدانيد ايشان مردمى هستند كه خداوند به عذاب شديدى عذاب و يا هلاكشان خواهد كرد.»
🔹 آن طايفهای که از منکر قوم خود نهی میکردند در جواب گفتند: «براى اينكه در نزد پروردگارتان معذور باشيم و براى اينكه شايد گنهكارى از گناه دست بردارد. خداى تعالى مىفرمايد:" فَلَمَّا نَسُوا ما ذُكِّرُوا بِهِ" يعنى بعد از آنكه آن مواعظ را نديده گرفته و هم چنان به گناه خود ادامه دادند، آن گروه نهی کننده از منکر به ايشان گفتند: از اين به بعد با شما زندگى نخواهيم كرد، حتى يك شب هم در شهر نمىمانيم، اين شهرى است كه خدا در آن نافرمانى مىشود، و خوف اين هست كه بلايى بر شما نازل شود و ما را هم بگيرد.»
🔹 اين طايفه همانطور كه گفته بودند از ترس بلا از شهر بيرون رفته در نزديكى شهر فرود آمدند و شب را زير آسمان به سر برده و صبح رفتند تا سرى به اهل معصيت بزنند. ديدند دروازه شهر بسته شده و هر چه در زدند صداى احدى را نشنيدند، ناگزير نردبانى گذاشته و از ديوار بالا رفتند، و مردى از نفرات خود را به بالاى نقطهاى كه مشرف به اهل شهر بود فرستادند تا خبرى بياورد. آن مرد وقتى نگاه كرد گروهى ميمون دمدار را ديد كه صدا به صداى هم داده بودند. وقتى برگشت و آنچه ديده بود باز گفت همگى دروازهها را شكسته و وارد شهر شدند. ميمونها همشهريها و بستگان خود را شناختند و ليكن انسانها ميمونها را از يكديگر تشخيص نداده و بستگان خود را نشناختند.
📚 ترجمه تفسير الميزان، ج8، ص: 393
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
🔺و حالا با این همه مقدمه باز میخواهم تاکید و تکرار کنم که بیایید ساده عبور نکنیم و به این بیاندیشیم:
آیا ما مسخ نشدهایم؟
ادامه دارد...
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺آیا ما مسخ نشدهایم؟
🔰 اگر فیلم «عصرجدید» اثر چارلی چاپلین را ندیدهاید، همین یک بریده چند ثانیهای نیز کمک کننده خوبی است برای داشتن تصویری بهتر از مسخ شدن.
🔰 چارلی چاپلین در اینجا دنیایی را به نمایش میگذارد که در آن انسانها اسیر و برده تکنولوژی میشوند. حالتی که دکتر شریعتی از آن به «ادامه ماشین شدن» تعبیر میکند. دیگر در این آدم، انسان حیات ندارد. او درحال تبدیل شدن به یک ابزار، یک شیء و یک ماشین است.
🔰 شما اگر پیش از این کارگر کارخانه (نقشی که چارلیچاپلین ایفا میکند) را میشناختید، بعد از جنونی که بر او حادث میشود، دیگر او را نمیشناسید و نمیتوانید رفتارهای ماشینیاش را تحلیل کنید. کارگر درحال مسخ شدن است.
🔻برگردیم به قصهی آدمهای شنبه...
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
آدمهای شنبه
💢 اصحاب سبت افتاده بودند در سراشیبی حرص و طمع. سپس عقل و خرد و توان خود را صرف یافتن چیزی کردند که قادر باشد حرص و طمع آنها را نسبت به دنیا و #ثروت و #سرمایه اشباع کند.
💢 این حرص و طمع انتها نداشته و ندارد. طبعا مجبور بودند هر روز چیزی بیافرینند که با آن به سود بیشتر برسند.
❓اما این سود بیشتر برای چه هدفی؟
❗️برای ازدیاد سود و ثروت. نه برای انسانتر شدن خودشان.
🔰 اینجاست که انباشت ثروت و پدید آمدن سرمایه خودش میشود هدف و درست در همین نقطه آدمی مسخ میشود. سیر قهقرایی را طی میکند و از انسان به میمون و بوزینه بدل میشود. از آدمیت به ادامهی تکنولوژی شدن تغییر میکند.
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
#مسخشدگی و سرگردانی و هدف شدن ثروت
استاد میرباقری:
✅ «یک ماهیگیر، کنار دریا خوابیده بود. کسی آمد او را بیدار کرد و گفت: بلند شو و ماهی بگیر. جواب داد: ماهی گرفتم و ناهار هم خوردم. گفت: بیشتر بگیر. جواب داد: برای چه؟ گفت: بیشتر که گرفتی، میفروشی. کمکم یک تور میخری. بعد که بیشتر صید کردی، میتوانی کشتی ماهیگیری بخری. آنوقت راحت استراحت میکنی. جواب داد: تو مرا از خواب بیدار کردی؛ همین الآن هم داشتم استراحت میکردم!
✅ چرخۀ توسعه مادی، آخرش همین است. البته کسی با اصل پیشرفت و تمدن مخالف نیست؛ ولی پیشرفت، غیر از سرگردانی و حیرانی و پیچیدهتر کردن حرکت است. پیچیدهتر شدن حرکت که الزاماً تکامل و پیشرفت نیست.»
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
♦️ برگردیم به عنوان: آدمهای شنبه.
◾️ چرا خداوند حکیم، نام «اصحاب سبت» (آدمهای شنبه) را برای این افراد انتخاب کرد؟
◾️ گفتیم شنبه یعنی: قطع.
آیا با آن همه توضیحات میتوان گفت اصحاب سبت یعنی آدمهای قطع شده و بریده شده از انسانیت؟ میشود گفت: آدمهای تعطیل شده؟
💡 امیرالمومنین فرمود: قسم به آن خدايى كه دانههاى گياه را در زير خاك مىشكافد و خلايق را مىآفريند، من قوم و خويش همان ميمونها را كه در اين امتاند مىشناسم.
📚 ترجمه تفسير الميزان، ج8، ص393
آیا ما مسخ نشدهایم؟
چه چیزی درحال مسخ کردن ماست؟
بیاندیشیم... با قصهها بیاندیشیم!
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
🔺 در ادامه مطالب امروز، میشود کمی فراتر رفت و باز به حکمت نامگذاری خدا اندیشید که چرا "اصحاب سبت"؟
◀️ ما وقتی در آیات خدا بُر میخوریم، میبینیم اقوام، دستهها، جمعیتها و جوامع مختلف را خداوند با عناوین گوناگون (هویتهای مختلف) معرفی کرده است:
1⃣ عاد و ثمود: اسم ویژه خودِ آن قوم.
2⃣ قوم نوح و قوم فرعون: منتسب به نام فرد محوری جمع و جامعه.
3⃣ اصحاب کهف و اصحاب رَسّ: منتسب به اسم مکانهای خاص.
💢 اما در قصهی اصحاب سبت، میبینیم خدا آنها را با زمان شناسانده است: "آدمهای شنبه".
🔰 من گمان میکنم خدا این جماعت را محبوس و محصور در یک روز معرفی کرده. جماعتی که جمعه و یکشنبه ندارند. گذشته و آینده ندارند. اکنونزدههایی گرفتار حال. افرادی که دکتر داوری اردکانی از آنها به عنوان جماعت "بیتاریخ" یاد میکند، درعین آنکه منتسب به زمانند. اصلا همین انتساب، نشانهی خروج آنها از قطار گذشته و آینده است.
🔆 مثال بوزینهها تشبیهی است دقیق از آدمهایی که نه پیوندی با اسلاف دارند و نه نسبتی با اخلاف. هویتزدودهها و شخصیتپریدههایی که نه از جنس نسل پیشاند و نه نسل بعد از جنس آنهاست.
‼️ بیتاریخی دقیقا چنین حالتی است و تلازمی آشکار با بیهویتی دارد؛ با مسخشدگی.
💠 باز میشود از خودمان بپرسیم:
آیا ما اکنونزده و هویتزدوده نیستیم؟ آیا ما بیتاریخ نشدهایم؟
آیا گرفتار شنبهای که جمعه و یکشنبه ندارد نگشتهایم؟
دیروز ما چگونه بوده و فردای ما بناست چطور باشد؟ تصور ما از تاریخ و تصویر ما از آینده چیست؟
آیا ما مسخ نشدهایم؟
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
بعد از قصهی «آدمهای شنبه» یا همون «اصحاب سبت»، شاید خوب باشه بریم سراغ قصهی بعدی که در قرآن آمده. یعنی بریم سراغ قصهی قارون و «فرح» و «فساد» و «مانور تجمل و اشرافیتش» که برای خیلیها مایهی حسرت و سبب «ایکاش ایکاش» گفتن شده بود. قصهای که بیارتباط به «آدمهای شنبه» نیست و با حال این روزهای ما نیز تطابق داره. به ویژه ماجرای «خسف» و فرونشست زمین..
منتظر باشید..
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
#قارون | بخش اول
1⃣ نامش قارون بود. البته تورات صدایش زده: قورح. (تورات، سفر عدد، اصحاح شانزدهم). از بنیاسرائیل؛ قوم حضرت موسی. برخی میگویند پسر خالهی موسای کلیم بوده.(مجمع البيان، ج7، ص266)
🔰 قرآن او را اینطور به ما میشناساند:
إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى
از شناسامه قارون همین بس که بدانی از قوم موسی بود... از بنیاسرائیل.
🔺اینکه قرآن در اینجا از نام «بنیاسرائیل» برای معرفی هویت این قوم سخن نگفته و آن را با عنوان «قوم موسی» شناسانده، حتما حکمتی دارد که در جای خود محل تامل است و فعلا از آن میگذریم.
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
2⃣ سپس قرآن در ادامهی معرفی او، رفتارها و نوع روابطش را به ما مینمایاند:
🔰 فَبَغى عَلَيْهِم
قارون بر قوم خویش بغی ورزید.
📕 بغی را مجمعالبیان به برتریطلبی بدون استحقاق معنا کرده است. یعنی قارون بیآنکه حقی داشته باشد، خود را برتر از سایر افراد جامعه دید. خود را در فرادست طبقات دیگر حساب میکرد. او نمیگفت فلان بنیاسرائیلی هم یکی مثل من است و من هم یکی مثل او. در خود برتری میدید و اساسا درصدد برتریطلبی بود. به یک معنا تلاش میکرد بر فراز دیگران باشد. چون چیزی بیشتر در خود احساس میکرد و این احساس احتمالا ناشی از ثروت گزاف بود.
🔺 برخی معتقدند واژهی تمدن نیز در غرب برای استعمارگری اختراع شده است. آنها برای آنکه خود را از دیگران برتر بدانند، واژهی تمدن را آفریدند تا بگویند تمدن یعنی آنچه ما داریم و چون ما داریم برتریم. همین برتریجویی بدون استحقاق در نسبت با سایر انسانها را اگر کلمه کنیم میشود: بغی!
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
3⃣ ادامه آیه میگوید:
🔰 وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّة
ما به او از گنجینهها داده بودیم. آنقدر سرمایهدار شد که مردان قوی هیکل زیر بار کلیدهای گنجهای او کمر خم میکردند.
🔺 این میتواند کنایه از کثرت دارایی و پراکندگی آن باشد. چون اگر یک خزانه و یک گاوصندوق داشت، طبعا یک کلید یا تعدادی کلید داشت. اما پراکنده بودن سرمایههای وی، اقتضای تکثر کلید خزانههاست و کلیدها آنقدر زیاد است که حمل آنها کمر مردان قویهیکل را هم خم میکند.
🔺 البته واژهی کنز اینجا میتواند نشانهی گنجسازی باشد. یعنی قارون ثروت را برای تجمیع و تکثیر ثروت به کار میبرد. پول برای پول. تفاوت ثروت با سرمایه هم همین است که ثروت را برای چیزی میخواهند اما سرمایه را برای ازدیاد ثروت. مثل آنکه فردی کار میکند تا با دستمزد خود، مسکن و مرکب و غذا داشته باشد. این فرد پول را برای رفاه میخواهد. اما فرد دیگری پول میدهد و ماشین و خانه میخرد، نه برای رفاه خود که برای گرانتر شدن، برای سرمایهگذاری. تا بعد آنها را بفروشد و پولدارتر شود... سرمایهدار شود. او صاحب کنز شود؛ دارای گنج.
🔺 همچنین کنز نشانهی منبع ثروت قارون هم میتواند باشد. گنجینه را اگر به معنای دفینه و ثروتی بدانیم که در دل زمین نهان است، معدن و آب دو مصداق بارز کنز و گنجینهاند. احتمال دارد که قارون از راه کشاورزی یا بهرهبرداری از معدن به این ثروت عظیم رسیده باشد.
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
4⃣ سپس خدا میفرماید:
🔰 إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحين
گویا این ثروت زیاد سبب پدیدایی حالتی در قارون شده بود به نام: فرح. نوعی شادمانی و ذوقزدگی و سرمستی از لذات کوتاه بدنی و دنیایی (مفردات الفاظ قرآن کریم، ص 628).
بنیاسرائیل به قارون توصیه میکردند اینگونه سرمست نباش که خداوند فرحین را دوست ندارد.
🔰 وَ ابْتَغِ فيما آتاكَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَة
این فرصتی که نصیبت شده را برای آخرت به کار بگیر
🔰 وَ لا تَنْسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنْيا سهم خودت را از دنیا فراموش نکن که هرکس سهمی دارد و بالاخره به پایان میرسد.
🔰 وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ
و احسان کن چنانچه خدا به تو احسان کرده
🔰 وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِي الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْمُفْسِدين
و در زمین فساد نکن که خدا مفسدان را دوست ندارد.
🔺 گویی سیر فرحناک بودن به فساد کردن میرسد. آن حالت درونی وقتی بخواهد جنبهی عینی در زمین پیدا کند، میشود فساد. این فساد را میتوان به معنای نابودی زمین دید.
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
5⃣ پس اجمالا بدانیم معرفی قارون توسط قرآن، شبیه بیوگرافینویسیهای سایر شخصیتهای تاریخی نیست. قرآن فقط از او اسمی میبرد ولی برای شناساندن وی، به رفتارها و نوع روابطش با سایر انسانها و طبیعت میپردازد.
🔺 قارون سرمایهداری است که شیرهی جان زمین را مکیده و با تجمیع ثروت صاحب کنز و گنج شده و فرحناک و سرمست با آخرت کاری نداشته و سهم و نصیب خود را از دنیا فراموش کرده و روابطش با سایر انسانها بر مدار احسان نیست.
🔺 اصلا شاید همین محسنانه برخورد نکردن، به علاوه مکیدن شیرهی زمین، او را به ثروت نجومی رسانده باشد و این به زبان امروزی یعنی استثمار زمین و انسانها. نتیجه طبیعی چنین استثماری، فساد است. یعنی نابودی جامعه و محیط زیست.
ادامه قصهی قارون جالبتر و درسآموزتر میشود...
🔴 منتظر باشید!!
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
مغز ثروتساز (هوش ثروت میاره)
#قارون | بخش دوم
🔺 در مطالب پیشگفته، قصه به آنجا رسید که خداوند قارون را با رفتارها و روابطش معرفی کرد و از مردمی که سعی میکردند قارون را موعظه کنند، به اجمال سخن گفت.
🔶 حالا قرآن جواب قارون به موعظه و نصیحت مردم را اینگونه نقل میکند:
🔰 قالَ إِنَّما أُوتيتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدي
یک جواب کوتاه و البته نمایانگر بینش قارونی. او در جواب حرف مردم که گفتند خداوند به تو احسان کرده و تو به مردم احسان کن؛ میگوید:
من این ثروت و سرمایه را با علم و دانش خودم به دست آوردم. با علم و تکنولوژی که داشتم به اینجا رسیدم.
🔹 فحوای کلام این است:
خدا احسانی نکرده. خودم یافتهام. حتی نمیگوید چون شایسته بودم، خدا به من داده است. مستقیما این داشتهها را از خودش میبیند. عرضه و لیاقت خودم بوده است. پس درباره کارهایی که میکنم یا درباره اموری که ثروتم را خرج آنها میکنم، به کسی پاسخگو نیستم.
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
خدا در پاسخش میگوید:
🔰 أَ وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعاً
آیا نمیداند که پیش از او بسیاری بودهاند قویتر و ثروتمندتر از او و ما آنها را هلاک کردیم؟ عجیب اینکه چرا این آدم باهوش عبرت از تاریخ نمیگیرد؟ میزان فریبندگی ثروت و قدرت دنیا چقدر عجیب است!! احساس قدرت کاذبی به انسان میدهد که گمان میکند با پول همه کار میشود کرد!! البته با پول خیلی کارها میشود کرد و همین در چشم ثروتمند و فقیر بزرگ میآید به طوری که فکر میکند با پول همه کار میشود کرد. حتی دور کردن مرگ و هلاکت...
🔰 ادامه آیه بسیار قابل تامل است: وَ لا يُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُون
🔶 وقتی کسی شیرهی محیط زیست را تا حد فساد و نابودی مکید، محیط نسبت به رفتارهای استثمارگرانهی او واکنش نشان میدهد. اما نوع واکنش آن متفاوت است.
🔹 محیط زیست برای فرد خاطی دادگاه برگزار نمیکند که او توجیهات خودش را تحویل بدهد و از خودش دفاع کند و بهسان مسئولان فاسد مملکتی بگوید من به عنوان یک کارشناس و نخبه و متخصص نظرم این چنین بود و براساس همان عمل کرد؛ یا با انداختن فسادها به گردن دیگران، درصدد خلاصی خودش باشد.
🔸 مجرم نمیتواند پاسخگو باشد، چون محیط زیست دادگاه نمیگیرد(اشاره به آن بخش از صحبت قارون که میگوید این ثروت حاصل علم خودم بوده و بابت هیچ چیزش به هیچ کس پاسخگو نیستم). برای همین درست زمانی که وقتش برسد، نسبت به تمام جرمهایی که علیه محیط زیست مرتکب شدهایم و نسبت به تمام استثمارهایمان به ما واکنش نشان میدهد.
♦ پس مجرمان درباره گناهانشان مورد سوال واقع نمیشوند. محیط زیست دادگاه شکل نمیدهد، قاضی نمیآورد. بلکه حکم را میدهد و اجرا میکند.
اما چرا اینقدر بحث را به سمت محیط زیست بردیم؟؟
به زودی خواهیم گفت...
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
📆 12 بهمن 57. سالروز ورود امام که به دلیل حضور گسترده مردم و رقم زدن یک واقعه تاریخی، هزاران هزار قصه در دل خود نهان کرده که هرکدامش میتواند منظری نو و دریچهای جدید برای دیدن آن زیبایی حضور مردم باشد.
🛑 شاید یکی از حواشی پررنگ آن روز، بلیزری باشد که امام را با خود حمل میکرد. خودروی غولپیکری که راننده آن در آن روز مهم «محسن رفیقدوست» بود.
..اما صاحب و مالک آن خودرو که بود؟
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
⁉ اما صاحب و مالک آن خودروی بلیزر معروف، فردی بود به نام علی مجمع الصنایع. شخصیتی که کمتر از او شنیدهایم. شاید به این دلیل که فراگیری روحیهی انقلابی و ایثار در جامعهی آن روز آنقدر زیاد بود که افراد پرشماری را میتوان داخل در تاریخ ایثارگرانهی انقلاب اسلامی کرد. همین پرشماری شخصیتها سبب گمنامی بسیاری از شخصیتهای دیگر و قصههای مهم زندگی آنها شده است. از جمله همین آقای علی مجمعالصنایع. کسی که آن روز خودرو خود را در اختیار تیم استقبال از امام قرار داد و بعدها مخارج تحصیل تعداد قابل توجهی از دکترها و مهندسهای دانشگاههای معتبر کشور را فراهم کرد. به طوری که وقتی سال 88 یعنی حدود ده سال بعد از فوت ایشان، بزرگداشتی در دانشگاه برگزار شد افراد زیاد و مهمی از جامعه نخبگانی کشور میگفتند: «اگر آقای مجمعالصنایع امکانات تحصیل ما را فراهم نمیکرد ما امروز در این جایگاه نبودیم. تازه ما تا وقتی ایشان زنده بود، او را نمیشناختیم. وقتی از دنیا رفت فهمیدیم مخارج تحصیل ما را در این سالها او پرداخت میکرده است.»
✅ جالبتر آنکه آقای مجمعالصنایع یک خانه چهارطبقه داشت که یک طبقه را خودش مینشست و در طبقات دیگر همیشه یکی از بچههای انقلاب سکونت داشت. اما عجیب آنکه همین مرد بعدها به دلیل مشکل مالی، مجبور میشود بلیزر را بفروشد. ماشینی که خودش برگی تاریخی به شمار میرفت... اکنون نه در تاریخ که پیکرهاش در جغرافیای شهر هم گم شده است.
📚 منبع: کتاب برای تاریخ میگویم، ص34.
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
اسقف مانوکیان در صف اول
🔺 در آن روز مهم، امنیت فرودگاه کاملا در دست ستاد استقبال از امام بود. رفیقدوست میگوید: برای جلوگیری از ورود افراد ناشناس کارتهایی برای شناسایی چاپ شده بود. اما خلیلالله رضایی به زور تعدادی کارت برای سران مجاهدین گرفت. وقتی من وارد فرودگاه شدم، دیدم سران مجاهدین خلق همه بغل هم، جلوی دری که قرار بود امام وارد سالن فرودگاه بشود، در صف اول ایستادهاند. قیافه گرفتم و گفتم «صف اول فقط باید روحانیون باشند». بعد دست اسقف مانوکیان، بزرگ ارامنه را که در صف سوم بود گرفتم و به صف اول بردم. خود به خود مجاهدین خلقیها به صف دوم و سوم رفتند.
🔸 اینجا نکته جالبی وجود دارد که نه تنها اقلیتهای دینی که بزرگان آنها نظیر اسقف مانوکیان در مسیر انقلاب اسلامی با مردم مسلمان ایران همراه بودند. این همراهی در طول تاریخ انقلاب اسلامی، در موارد بسیار دیگری هم دیده میشود و نشانهی این است که آرمانهای انقلاب اسلامی، به قدری جهانشمول است که هر انسان آزادهای را مجذوب میکند.
🔷 البته در سویه دیگر ماجرا میبینیم آنها که با اهداف و آرمانهای انسانی انقلاب همراه نبودند، فوری از کشور خارج شدند. مانند بخشی از یهودیان طرفدار رژیم خونخوار اسرائیل که با اعلام نگرانی اسرائیل از بازگشت امام به وطن، روز 13 بهمن 1357 ایران را به مقصد اسرائیل ترک کردند.
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
📆 از صبح سیزده بهمن (مانند چنین روزی) مردم برای دیدار و ملاقات با امام به مکان اسکان امام هجوم آوردند. فشار جمعیت بسیار بالا بود و زنان در کنار مردان حاضر بودند. برای اداره بهتر جمعیت، صبح برای حضور مردان و عصر برای حضور زنان اختصاص یافت. با این حال فشار چنان زیاد بود که مرتب افرادی بیهوش میشدند. مثلا روز دوم چند ده نفر از بانوان غش کردند.
♦ شورای انقلاب مطلب حضور پرشور زنان و ماجرای بیهوشی و... را به امام انتقال دادند و پیشنهاد کردند دیدار بانوان با امام متوقف شود. اما امام فرمود: «شما فکر میکنید اعلامیههای من یا سخنرانیهای شما شاه را بیرون کرد؟ شاه را همین بانوان بیرون کردند! چرا میخواهید ملاقاتشان را قطع کنید؟ بروید وسیلهی آسایششان را فراهم کنید».
🔰 شاید اگر به مدیریت بسیاری از آقایان در طول این مسیر تاریخ نگاه کنیم، نسبت به زنان همینگونه برخورد شده. به جای آنکه امکان حضور و رفع مشکلات آنان فراهم شود، با نادیده گرفتن آنها و پاک کردن صورت مسئله درصدد مدیریت بودهاند و بودهایم. چیزی درست در جهت خلاف مطالبه خمینیِ امام!
📚 منبع: کتاب برای تاریخ میگویم، ص36
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
#قوالی| موسیقی یا عبادت دستهجمعی
🎵 موسیقی دنیای بزرگی دارد، شاید این «بزرگ» که میگویم برایش خیلی کوچک باشد! چون وسعت موسیقی به اندازه روح، احساس و خیال انسان است و نمیدانم ما میتوانیم قدر روح و احساس خود را اندازه بگیریم یا نه؟! دلیل تاثیر موسیقی هم همین است، بشر همیشه مهمترین سهم تاثیر خود را به حس خود داده نه به عقلِ معاشِ محتاطِ مضطربِ مردد!
🎶 به طور معمول هرجا سخن از حس باشد نام هند و فیلمهای احساسیاش میدرخشد. اما ما از بس فیلم هندی دیدهایم موسیقی هندی را کمتر جدی گرفتهایم. قوالی یک نوع موسیقی عرفانی هندی-پاکستانی است که چارچوبهای موسیقیایی خودش را دارد و از این رو به شدت جذاب، شنیدنی و دیدنی است. این دیدنی که میگویم یکی از همان چارچوبهای خاص قوالی است. کافیست ده بیست نفر را تصور کنید که روی زمین به صورت حلقهای نشستهاند و اشعاری و آوایی غریب را زمزمه میکنند که گاهی آنقدر سریع است که باید بارها گوش کنی و گاه آنقدر همراه با آواز و چهچهه است که باید حدس بزنی آنها چه گفتهاند. اما در عین حال تو را دگرگون میکند!
🎼 ریشه موسیقی قوالی را به قرن هفتم هجری و علیبنعثمان هجویری و معینالدین چشتی که از بزرگان صوفیه هند هستند نسبت میدهند که شاگردان و پیروان آنها ادعیه و عبادات خود را به صورت جمعی و با آواز ادا میکردند. اما بدون شک شاخصترین چهره این موسیقی نصرت فاتحعلیخان (نصرت فتحعلیخان) است که ملقب به شاهنشاه قوالی شده است.
✍نویسنده: محمد نیکزاد
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 از زیباترین قطعههای نصرتفاتحعلیخان قطعه نام آشنای «مولا علی مولا علی» است که در عاشقانهترین و شورانگیزترین حال ممکن خوانده شده است.
▪ علی! نقطهی پیوند انسانهای شریف! از مالکوم ایکس سیاه پوست آمریکایی تا حامد الگار و جرج جرداق همه مجذوب اویند، اما نصرتفاتحعلیخان مجنون است و جنون جنس دیگری دارد...
به قول حمیدرضا برقعی:
تو ای قصیده اعلی مسمط عالی
جنون فاتحعلیخان در اوج قوالی
پ.ن: در فیلم، بخشهایی از این قوالی را در شب میلاد حضرت امیرالمومنین ببینید!
🏫 مدرسه تاریخاندیشی قصص
🆔 @qasas_school