eitaa logo
مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص
1.1هزار دنبال‌کننده
317 عکس
17 ویدیو
10 فایل
اینجا کانال مدرسه تاریخ‌اندیشی قصص است؛ محلی برای اندیشیدن در مقیاس تاریخ، با کمک قصه‌ها. + برای ارتباط با ما: 🆔 @sayyed_meysam
مشاهده در ایتا
دانلود
این روزها که سریال «حشاشین» با محوریت شخصیت حسن صباح و ماجراهای تاریخی اسماعیلیه، مخاطب زیادی پیدا کرده است، دوباره بحث‌های تاریخی درباره حسن صباح و اسماعیلیه را بر سر زبان‌ها انداخته. مهدی علمی دانشور نیز طی یادداشتی آورده: «در مورد کلمه حشاشین؛ این واژه ریشه در جهل تخیلی صلیبیان و وقایع نگاران غربی آن‌ها دارد که به سرزمین مقدس آمدند و اورشلیم را (در سال ۱۰۹۹م/ 492 ق) محاصره و فتح کردند. کلمه «قاتل» (assassin) که برای اولین‌بار توسط صلیبیونی که با نزاری‌ها در سوریه روبرو شدند ابداع شد، از یک سوء‌تفاهم در فهم یک کلمه ناشی می‌شود. اصطلاح حشاشین در واقع یک دشنام، و «به معنای مردمی با اخلاق پایین، مردمی بدون جایگاه اجتماعی» بود، اما صلیبی‌ها فقط ظاهر این واژه را گرفتند و به این ترتیب در زبان‌های اروپایی ارتش‌های صلیبی، «هش‌شاشین» (hashshashin) به «قاتل» (assassin) تبدیل شد. برای دسترسی به یادداشت کامل و نکات مهم ایشان به لینک زیر مراجعه فرمایید: http://muslimna.ir/news/3347-2024-04-05-16-33-37.html 🆔 @Qasas_school
🔰 همه رفتند، غمی نیست، علی می‌ماند! 🚩 هفتم شوال سال سوم هجری قمری بود که مشرکان به انتقام کشته‌های خود در جنگ بدر، به سوی مدینه لشکر کشیدند. نظر پیامبر به ماندن در مدینه و حفاظت از حصار شهر بود تا اینگونه لشکر انبوه مشرکان را شکست دهد. اما برخی از صحابه مانند حمزه عموی پیامبر جنگیدن بیرون از شهر را توصیه می‌کرد. 🚩 سرانجام تصمیم نهایی شورای دفاع آن شد که از شهر بیرون روند و رفتند. احد کوهی بود که در کنار آن درگیری آغاز شد. عبدالله بن ابیّ که بیرون از مدینه جنگیدن را مساوی با خودکشی دسته‌جمعی و شکست قطعی می‌دانست، خطر نکرد و پیامبر و مسلمانان را در سخت‌ترین شرایطی که وحدت کلمه نیاز بود تنها گذاشت و حدود 300 نفر را با خود برد. 🚩 سپاه 700نفره پیامبر در برابر مشرکان پرتعداد صف آراست. یک سو نیروی ایمان به خدا و دین اسلام و سوی دیگر تحریک امیال شهوانی و برانگیختن رگ تعصب جاهلی مشرکان عرب توسط زنان از اصلی‌ترین انگیزه‌ها بود. هند و برخی زنان دیگر در میدان می‌چرخیدند و می‌رقصیدند و می‌خواندند: نحن بنات طارق‌/ نمشی علی النمارق/ ان تقبلوا نعانق‌/ أو تدبروا نفارق. یعنی ما دختران طارقیم، روی فرش‌های گرانبها راه می‌رویم. اگر رو به دشمن کنید، با شما هم بستر می‌شویم و اگر پشت به دشمن کرده و فرار کنید، از شما جدا می‌شویم. 🚩 درگیری آغاز شد و همان ابتدای کار سردار بلامنازع سپاه اسلام علی‌بن‌ابی‌طالب، طلحه‌ابن‌ابی‌طلحه را در جنگ تن‌به‌تن شکست داد. شعار الله اکبر در میدان پیچید و ترس بر اندام مشرکان لرزه انداخت. مسلمانان با روحیه زیاد به سوی مشرکان یورش بردند و آنها پا به فرار نهادند. 🚩 آن دسته از تیراندازانی که مامور حفظ تنگه احد بودند تا مبادا خالدبن‌ولید و تنی چند از سواره‌نظام‌ها کوه را دور بزنند و از پشت سر به سپاه مسلمانان حمله‌ور شوند، با دیدن موج حمله یکپارچه مسلمانان و عقب‌نشینی و فرار مشرکان، به سودای جمع‌آوری غنیمت و بی‌توجه به دستور پیامبر و فرمانده آن بخش یعنی عبدالله‌بن‌جبیر؛ تنگه را رها کردند و همین ورق جنگ را برگرداند. 🚩 خالدبن‌ولید و افرادش از پشت به سپاه اسلام حمله‌ور شدند و در آن میان کسی خام‌اندیشانه و از روی محاسبات اشتباه یا شاید منافقانه شایعه کرد: پیامبر را کشتند! پیامبر را کشتند! همین شایعه رشته‌ی سپاه را از هم گسلاند. بخش مهمی از صحابیان پیامبر از ترس فرار کردند و به سمت کوه‌ها گریختند. پیامبر مانده بود و یگانه محافظ، علی! 🚩 تعدادی از مشرکان به سوی پیامبر آمدند. فشار زیادی برای کشتن حضرت آوردند. دندان رسول خدا شکست و صورت ایشان زخمی عمیق برداشت. لب و دهان و نیز میان شانه و گردن حضرت مجروح گشت. علی هم سخت ایستادگی می‌کرد و به تعبیر خودش، بیش از هفتاد زخم بر پیکر او نشسته بود ولی او عقب نمی‌نشست. ناگهان در آسمان صدایی پیچید: لا سیف الا ذوالفقار/ لا فتی الا علی! 🏴 سپس ابودجانه، سهل‌بن‌حنیف و عاصم‌بن‌ثابت به محمد و علی نزدیک شدند و مشرکان را دور ساختند. اما حمزه عموی پیامبر توسط وحشی غلام جبیربن‌مطعم به شهادت رسید. هند بالای پیکر او رسید، سینه حمزه را شکافت و جگر وی را به دندان کشید و تا ابد به هند جگرخوار (آکله‌الاکباد) معروف شد. 🚩 زنان مسلمانان با همراهی حضرت زهرا نیز در آوردگاه به زخمی‌ها رسیدگی می‌کردند. 🔺اگر بخواهیم از این حادثه دلایل شکست را فراگیریم به دو چیز برمی‌خوریم: ترس و طمع. ترس شکست و محاسبه‌هایی بدون درنظر گرفتن نصرت الهی عبدالله‌بن‌ابی و همراهانش را به خیانت و فرار از میدان واداشت. طمع محافظان تنگه احد بر غنیمت دنیا و دنیای غنیمت، آن‌ها را به ترک ماموریت ترغیب کرد. ⁉ به راستی فرق مسلمانی که یورش و حمله‌اش برای غنیمت است با مشرکی که شهوت و تعصب عربی او را به میدان آورده در چیست؟ فرق مسلمانی که با شایعه‌ای می‌گریزد با مشرکی که با شنیدن شعاری قالب تهی کرده و فرار می‌کند در چیست؟ ✅ اینجاست که می‌شود ایمان علی را دید و ستود. فرق فاروق اعظم با مفارقان میدان و تفاوت حیدر کرّار با روبهان فرّار.. 🆔 @Qasas_school
🔰 خلیجِ از اول فارس؟ | به مناسبت ۱۰اردیبهشت ⁉️منابع تاریخی در قرن‌های گذشته درباره نام خلیج فارس چه گفته‌اند؟ ✍🏻 به کوشش دکتر حسن انصاری الخليج الفارسي في کتاب البدء و التاريخ للمقدسي (القرن الرابع الهجري) 1- فبعث المأمون إلى طاهر بالهدايا والأموال وأمده بالرجال والقواد وسماه ذا اليمينين وصاحب خيل الدين وأمره أن يمضي إلى العراق فأخذ طاهر على طريق الأهواز وأخذ هرثمة على طريق حلوان ورفع المأمون قدر الفضل بن سهل وعقد له على المشرق من جبل همذان إلى جبل سقين وتبت طولاً ومن بحر فارس والهند إلى بحر جرجان والديلم عرضاً وعقد له لواء على سنان ذي شعبتين وسماه ذا الرئاستين رياسة الحرب ورياسة التدبير ولما صار طاهر إلى الأهواز واستولى عليه (6/ 108 - 109) 2- وأعدل أقسام الأرض وأصفاها وأطيبها إيران شهر وهو المعروف باقليم بابل ما بين نهر بلخ إلى نهر الفرات في الطول وبين بحر عابسكين إلى بحر فارس واليمن في العرض (4/ 97). 3- وبحر الهند طوله من المشرق من أقصى الهند إلى أقصى الحبش ثلاثة آلاف ميل وعرضه ألفان وسبع مائة ميل يخرج منه خليج إلى ناحية البربر (کذا) يسمى الخليج الفارسي طوله ألف وأربع مائة ميل وعرضه خمس مائة ميل وفيما بين هذين الخليجين خليج فارس وخليج أيلة أرض الحجاز واليمن (4/ 56) 4- وتجتمع هذه الأنهار كلها في دجلة ويمر دجلة بالأبلة إلى عبادان فينصب في الخليج الفارسي ومخرج نهر الأهواز ونهر جنديسابو[ر] من جبال اصبهان ويجتمعان في دجيل الأهواز ثم يفيض في بحر فارس (4/ 58) 5- ويسمون بحر فارس الخليج الفارسىّ طوله مائة وخمسون فرسخا وعرضه مائة وخمسون فرسخا ويسمون بحر اليمن خليجا وكذلك سائر البحار وقالوا وفي البحر الهندىّ ألف وثلاثمائة وسبعون جزيرة وربما بلغ طول الجزيرة مائة فرسخ في مائة فرسخ ومائتين وثلاثمائة وفيها من المدن والقرى والأنهار والعيون والجبال والمفاوز والممالك (4/ 55) 6- وأما الأنهار التي تنصب في بحر فارس فهي دجلة تخرج من جبال فوق ارمينية فأعظمها تقع في دجلة بالحديثة وأصغرهما تقع في دجلة بالسن (4/ 57) ابن حَوقل‌، ابوالقاسم‌ محمد بن‌ حوقل‌ نصيبينی‌ (د پس‌ از ۳۶۷ ق‌/ ۹۷۸م‌)، بازرگان‌، سياح‌ معروف‌ و جغرافی‌دان‌ عرب‌ در قرن‌ دهم میلادی درباره خليج فارس در کتاب صورة الأرض خود که از مهم‌ترين کتاب‌های جغرافيایی است که اعراب نوشته‌اند (تأليف حدود هزار و صد سال پيش) درباره اينکه چرا بايد خليج فارس را خليج فارس خواند و نه چيز ديگر چنين می‌نويسد: "دريای‌ فارس‌ خليجی‌ از بحر محيط در حدّ چين‌ و شهر واق‌ است‌ و اين‌ دريا از حدود بلاد سند و كرمان‌ تا فارس‌ امتداد دارد و از ميان‌ همۀ سرزمينهای‌ مجاور آن‌ به‌ نام‌ فارس‌ ناميده‌ شده‌ است‌، زيرا فارس‌ از همۀ اين‌ كشورها آبادتر است‌ و پادشاهان‌ آنجا در روزگاران‌ قديم‌ سلطۀ بيشتر داشتند و هم‌ اكنون‌ به‌ همۀ كرانه‌های‌ دور و نزديك‌ اين‌ دريا مسلطند" (ترجمه دکتر جعفر شعار). عبارت عربی: وقد تكرّر القول بأنّ بحر فارس خليج من البحر المحيط فى حدّ الصين وبلد الواق وهو بحر يجرى على حدود بلدان السند وكرمان الى فارس فينسب من بين سائر الممالك التى عليه الى فارس لأنّه ليس عليه مملكة أعمر منها ولأنّ ملوك فارس كانوا على قديم الأيّام أقوى سلطانا وهم المستولون الى يومنا هذا على ما بعُد وقرب من شطوط هذا البحر ولأنّا لا نعلم فى جميع بلد فارس وغيرها سفنا تجرى فى بحر فارس فتخرج عن حدّ مملكتها وترجع بجلالتها وصيانتها إلّا لفارس". (ص 244). نام خلیج فارس در گفتار ابن تیمیه در كتاب الجواب الصحيح لمن بدّل دين المسيح (5/ 246 تا 247): ... وَهَذِهِ الصِّفَاتُ مُنْطَبِقَةٌ عَلَى مُحَمَّدٍ وَأُمَّتِهِ، لَا عَلَى الْمَسِيحِ فَإِنَّهُ حَازَ مِنَ الْبَحْرِ الرُّومِيِّ إِلَى الْبَحْرِ الْفَارِسِيِّ، وَمِنْ لَدُنِ الْأَنْهَارِ بِجَيْحُونَ وَسَيْحُونَ، إِلَى مُنْقَطَعِ الْأَرْضِ بِالْمَغْرِبِ، كَمَا قَالَ: " زُوِيَتْ لِيَ الْأَرْضُ، مَشَارِقُهَا وَمَغَارِبُهَا، وَسَيَبْلُغُ مُلْكُ أُمَّتِي مَا زُوِيَ لِي مِنْهَا ". 🆔 @Qasas_school
🔰بُرنگ؛ برشی برای درنگ 🔷 بندیکت کهلر، اقتصاددان معروف در کتاب «صدر اسلام و زایش سرمایه‌داری» فارغ از آن ایده‌ی کلی قابل نقدش، به طور ضمنی به موقعیت ارتقاء یافته زنان در قوانین اسلامی اشاره می‌کند. 🔶 کهلر ابتدا با توصیف وضعیت زنان تاجر و مستقل در جامعه عرب، نشان می‌دهد در عین وجود فضای باز برای زنان آزاد و مستقل و نوآور و کارآفرین در آن دوره، اسلام «جایگاه زن» را به طور کلی ارتقاء داده و حتی وی در موردی وضعیت زن در اسلام را با وضعیت زن در اروپا مقایسه می‌کند و از ارتقاء جایگاه زن سخن می‌گوید. در ادامه برشی از کتاب بندیکت کهلر را می‌خوانیم: 📖 «محمد با احکامی که صادر کرد، موقعیت زنان را در کل بهبود بخشید. یک نمونه‌اش محدود کردن تعداد همسران بود (پیش از آن چنین محدودیتی وجود نداشت)، دیگر اینکه برای نخستین بار برای بیوه‌ها حقوق مالکیت قائل شد و اجبار کردن کنیزان به تن‌فروشی را حرام کرد. یکی از اصلاحات بنیادینش از میان برداشتن رسم زنده‌به‌گور کردن نوزادان دختر بود که مایه‌ی سوگ و اندوهی هولناک برای والدین عرب بود. [تا جایی این اندوه هولناک بود که حتی فردی با خصوصیات عمربن‌خطاب می‌گوید تنها حادثه‌ای که برای آن اشک ریخته، زنده‌به‌گور کردن دخترش بوده است]. زنان عرب بر خلاف زنان اروپا در آن زمان، محق بودند مایملک شخصی داشته باشند. مهریه-مبلغی که شوهر هنگام ازدواج تقبل می‌کرد- به خود زن تعلق می‌گرفت.» (صدراسلام و زایش سرمایه‌داری، ص115 و116) 🔺..و این همه یعنی احکام حقوقی اسلام درصدد ارتقاء جایگاه زن بوده است و این نگاه را می‌توان به عنوان یک روح حاکم بر احکام دید که بنا دارد همواره معطوف به ارتقاء کرامت انسانی حکم صادر نماید. 🆔 @Qasas_school
🔰مردم زنده‌اند؟ 🔶 رهبر انقلاب در دیدار خانواده‌های شهدای خدمت: «قیام ملت ایران در تشییع شهدای خدمت نشان داد ملت ایران زنده و به شعارهای انقلاب وفادار است.» این سوال خیلی جدی است که: «چطور حضور مردم در تشییع نشان از زنده بودن ملت و وفاداری آنها به شعارهای انقلاب است؟» برای پاسخ، تاریخ راهگشاست. آنجا که بتوان مقایسه‌ای میان روزهای بعد از رحلت نبی اکرم و وضعیت کنونی جامعه خود داشت. یعنی چه؟ 🔷 اگر یکی از شعارهای مهم اسلام را براندازی اشرافیت سیاسی و اقتصادی بدانیم که در دوره جاهلیت تجلی در قریش داشت، به وضوح می‌توان دریافت که این شعار آرام‌آرام در همان سال‌های نخست بعد از پیامبر، به شکلی عجیب رنگ باخت و اشرافیت سیاسی و اقتصادی به وضوح خود را ذیل حکومت ظاهرا اسلامی بازسازی کرد و «جمهوریت کشته شد» و «مردم مُردند». 🔶 تاریخ می‌گوید: 23سال از رحلت پیامبر نگذشته، عثمان‌بن‌عفان به قدرت رسید. اگر با زبان علوم‌سیاسی بخواهیم برای شکل حکومت او نامی بیابیم، حکومت او چیزی نبود جز الیگارشی. یعنی حکومت اقلیت برای تامین منافع اقلیت. این را می‌شود از انتخاب کارگزاران بر شهرهای مهم قلمرو اسلامی به روشنی دریافت. 🔷 به عنوان نمونه: 1-ولیدبن‌عقبه حاکم کوفه، برادر عثمان از جهت مادری بود. همانی که قرآن او را فاسق خطاب کرد (ر.ک: سوره حجرات آیه6) و همانی که با حالت مستی، نماز صبح را چهار رکعت خواند. 2- عبدالله‌بن‌عامر حاکم بصره، پسردایی عثمان بود که از قضا در پرونده‌اش سابقه ارتداد هم مشاهده می‌شود. 3- عبدالله‌بن‌ابی‌سرح حاکم مصر، برادر رضاعی عثمان بود که همین انتصاب خشم مصریان را برانگیخت و زمینه قتل عثمان شد. 4- مروان‌بن‌حکم مشاور اصلی خلیفه، داماد و پسرعموی عثمان بود. همانی که همراه پدرش توسط پیامبر از مدینه اخراج و تبعید شد. 🔶 این اشرافیت سیاسی که امویان را در طبقه حاکمان قرار می‌داد، راه را برای ورود غیرامویان چنان می‌بست که معاویه برای استفاده از شخص زیادبن‌ابیه در منصب کارگزاری کوفه، مجبور شد جلسه‌ای در مسجد ترتیب دهد تا در آن افرادی شهادت دهند زیاد پسر ابوسفیان است. یعنی شهادت بر زنای پدر خلیفه مسلمانان با مادر کارگزار حکومت اسلامی. آن هم صرفا برای آنکه اشرافیت سیاسی برهم نخورد. عجیب آنکه مردم در مسجد به تماشای این سیرک نشستند... (نشانه‌ای از مرگ). 🔷 علاوه بر این اشرافیت سیاسی، اشرافیت اقتصادی دهشتناکی نیز حاکم شد. بخشی از آن صحابه رسول خدا که روزگاری علیه اشرافیت قریش جنگیده بودند، اکنون خود به قارون‌های زمانه بدل شده و تاریخ درباره‌ی اموال آنها مفصل سخن گفته. مثلا زبیر برای خود کاخ‌هایی ساخت که مسعودی در سال332 ه.ق می‌نویسد خانه‌ی بصره‌ی زبیر اکنون وجود دارد و به عنوان یک هتل محل اقامت تاجران مهم شده است. زبیر وقتی از دنیا رفت، پنجاه هزار دینار پول نقد، هزار اسب و هزار غلام و کنیز از خود به یادگار گذاشت. یا مثلا در طويله عبدالرحمان‌بن‌عوف يكصد اسب بود و هزار شتر و ده هزار گوسفند. شاید بتوان گفت یکی از سلاطین دام زمانه‌ی خود بوده که به سبب بهره‌مندی از انحصار حق استفاده از مراتع به دست آورده. 🔶 در همین راستا برخی تحلیل می‌کنند که عثمان تعمد داشت خانه‌ی ساده‌ی پیامبر را به بهانه طرح گسترش مسجدالنبی خراب کند تا امکان مقایسه ساده‌زیستی پیامبر با خلیفه‌ای تجملاتی چون عثمان از بین برود. فاجعه چنان وخیم است که به عقیده مستشرقان، خودنمایی متمولان در داخل حکومت، نه تنها اخلاقی نبود که تا بن دندان با دین پیامبر در تضاد بود. 🔷 تلاش‌های علی، ابوذر، عبدالله‌بن‌ارقم و... هم نتیجه نداد و اشرافیت سیاسی و اقتصادی مستقر و تثبیت شد. آن هم در دورانی که از رحلت پیامبر یکی دو دهه بیشتر نگذشته بود. همین شد که آرام‌آرام امت اسلام به بستر مرگ افتاد و شعارهای نهضت اسلامی و انقلاب محمدی به فراموشی سپرده شد. وضعیتی که شهید صدر در کتاب «امامان اهل بیت» آن را به خوبی تشریح می‌کند. 🔶 حالا برویم سراغ انقلاب اسلامی ایران. پس از گذشت چهار دهه، در عین آنکه شکل دولت‌های پس از انقلاب روندی سینوسی در نزدیکی و دوری از شعارهای انقلاب داشت، اما دولتی روی کار آمد که با دوری از اشرافیت سیاسی و اقتصادی، شعارهای انقلاب را در راستای «عدالت»، «خدمت به جمهور»، «توجه به مستضعفان»، «استقلال کشور» و... تحقق بخشید. یادمان نرود روزگاری، علی (علیه‌السلام) که مقابل اشرافیت ایستاده بود، شبانه و غریبانه تشییع و تدفین شد و تا سالهای طولانی جای مرقد مطهر او مخفی ماند. یا مثلا ابوذر در ربذه تنها ماند و تنها جان داد. حال اینها را مقایسه کنید با تشییع میلیونی رئیس‌جمهور شهید تا روشن شود چگونه مردم زنده‌اند و به شعارهای انقلاب پایبند. ✍ سیدمیثم میرتاج‌الدینی 🆔@Qasas_school
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰نامادری پدرخوانده‌ها ⚫ در میان قضاوت‌های امیرالمومنین علی علیه‌السلام، ماجرایی است مرتبط با دو زنی که بر سر یک طفل دعوا دارند. هر دو ادعا می‌کنند مادر کودک بوده و این کشمکش را به خیلفه وقت ارجاع می‌دهند. عمربن‌خطاب از قضاوت دراین‌باره در می‌ماند و آن را به علی علیه‌السلام حواله می‌دهد. دو مادر مدعی را نزد مولا احضار می‌کنند. ابتدا حضرت هر دو را نصیحت می‌کند و چون موعظه نتیجه نمی‌دهد، می‌فرماید: «ارّه‌ای بیاورید!». دو زن مدعی خوف کرده و می‌پرسند: «یاابالحسن! ارّه برای چه؟» حضرت می‌فرماید: «برای آنکه طفل را دو نیم کرده و به هرکدام از شما سهمی بدهم»! یکی از آن دو زن سکوتی می‌کند دال بر رضایت و دیگری آه و ناله سر داده و می‌گوید: «اگر حکم دادگاه چنین است که طفل باید دو نیم شود، من از ادعای خود دست کشیده و راضی به کشته شدن فرزند خود نیستم.» اینجاست که امیرالمومنین حکم می‌کند این زن مادر فرزند است. چون اگر دیگری مادرش بود، همانند این زن از حق خود دست می‌کشید تا فرزندش دو نیم نشده و پاره پاره نشود. 🟡 راستش را بخواهید این داستان که ابن‌شهرآشوب در مناقب خود ذکر می‌کند، استعاره‌ای است از رفتار خود امیرالمومنین در ماجرای رسیدن به حکومت و قدرت! آن‌گاه که میان او به عنوان امام و سایر مدعیان خلافت و نامادری‌های امت بر سر حکومت دعوایی درگرفت که حتمی منجر به تکه‌تکه شدن امت و دونیم شدن اسلام می‌شد، او امام‌وار و ام‌ّگونه از فرزند و امت خویش دست کشید. ⚫ اما همین علی (علیه‌السلام)، در سه نبرد خونین جمل، صفین و نهروان به مصاف نامادرهای مدعی رفت و در یک فقره لیله‌الهریر برای از دست ندادن حکومت آنچنان شمشمیر زد و خون ریخت که زبان اشعث‌بن‌قیس‌ها به طعن گشوده شد که اگر اینگونه جنگ را ادامه دهیم از نسل عرب بر زمین کسی نخواهد ماند. 🟡 این ماجرا ردّی هم در قصص انبیاء دارد. آنجا که هارون در دوره‌ی غیبت موسی با قومی مواجه شده که گوساله‌ی طلایی سامری را به خدایی گرفته و نصیحت‌ها راه به جایی نمی‌برد. ناگزیر رها می‌کند تا قوم دوپاره نشود. موسای کلیم هم که از کوه طور بازمی‌گردد، خشمناک از هارون مطالبه‌ی پاسخگویی در قبال وضع موجود را دارد و با یک جمله گویی ساکت می‌شود -ولو قانع نشده باشد- و آن یک جمله این است: « إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ» (طه/94) یعنی ترسیدم بگویی میان بنی‌اسرائیل تفرقه انداختی و امت را دوپاره کردی! عجیب آنکه همین امت به دستور خداوند برای پذیرفته شدن توبه‌اش، باید با یکدیگر بجنگند و همدیگر را بکشند: «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ» (بقره/54) ⁉ اینجاست که ما می‌مانیم و یک سوال اساسی: «کجا باید به سان مادری دلسوز قدرت را رها کنیم تا خطر را از جان فرزندمان دور نماییم و کجا باید در برابر نامادران مدعی بایستیم ولو به قیمت پاره‌پاره شدن بخشی از امت!!؟» 🔺 یافتن معیار است که در برهه‌های سخت سیاسی کشور تشخیص را آسان می‌کند. آن‌گاه که نمی‌دانیم باید رها کرد و از دوشقه شدن جامعه هراسید و یا باید سفت و سخت ایستاد و بر دهان نامادرهای پدرخوانده کوبید! ⚫ شاید برای یافتن پاسخ نیازمند قصه‌های بیشتری باشیم. مانند قصه‌ی مادر موسی آنگاه که فرزند خویش را به دل نیل سپرد و سپس چنان نگران شد که نزدیک بود جان موسی را به خطر بیاندازد. این یعنی باید فهمید کجا مادری همچون مادر موسی، راضی می‌شود جان فرزند خویش را هم به خطر بیاندازد؟ ادامه دارد...سیدمیثم میرتاج‌الدینی 🆔 @Qasas_school
🔰قدرت، اُمّ و امّت ⚫ در مطلب اخیر (لینک) قصه‌ی مادری را روایت کردیم که برای جلوگیری از دوپاره شدن فرزند دلبندش، دست از او کشید. این شد یک استعاره از رابطه‌ی اُمّ و وَلَد یا امام و امت. اما در طرف مقابل هم تاریخ شواهدی ارائه می‌کند از مواجهه سخت امیرالمومنین با مدعیان قدرت‌طلب بر سر حکومت. 🟡 سپس یک پرسش دامن‌گیر ما می‌شود: «کجا باید به سان مادری دلسوز قدرت را رها کنیم تا خطر را از جان فرزندمان دور نماییم و کجا باید در برابر نامادران مدعی بایستیم ولو به قیمت پاره‌پاره شدن فرزند!!؟» ⚫ قرآن قصه‌ی یک مادر را برای ما روایت می‌کند که برای زنده نگه داشتن فرزندش، او را رها می‌کند. منظورم قصه‌ی مادر موسی است و طفلی که فرعون دربه‌در دنبال اوست برای سلاخی. مادر موسی به سان هر مادر دیگری ترسیده و در این لحظه خداوند به او پیام می‌دهد: وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ.. فرزند خود را شیر بده و هنگامی که بر جان او ترسیدی که مبادا سربازان فرعون او را بیابند و به قتل برسانند، طفل خود را به دریا بسپار. 🟡 گهواره‌ی طفل یک‌راست می‌رود به سوی کاخ فرعون؛ درحالیکه خواهر موسی از دور اوضاع را رصد می‌کند. اهالی کاخ طفل را از آب می‌گیرند و او می‌شود: « .. از آب گرفته شده». موسایی که از ترس کشته شدنش به آب سپرده شده بود، اکنون به آغوش خطر و به کانون تهدید ره پوئید. ⚫ اما آل فرعون طفل را نگاه داشتند با این استدلال: وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِي وَلَكَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا.. همسر فرعون گفت این طفل نور چشم من و تو می‌شود. او را نکش که امید است برای ما نفعی داشته باشد. اصلا می‌توان او را به فرزندی گرفت. سپس قرآن تعبیر مهمی به کار می‌برد: وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ. یعنی زمین بازی عوض شد و موسی در دل خطر حفظ، و خودش بدل شد به خطری در میان آنها و برای آنها. درحالیکه آل فرعون نمی‌دانستند. 🟡 خبر به مادر موسی رسید که فرزندت بناست در کاخ فرعون زنده بماند. نورچشم آل‌فرعون شود و شاید هم فرزندخوانده‌ی فرعون. ناگهان دل مادر موسی خالی شد. او ابتدا از جان موسی می‌ترسید ولی اکنون از اینکه موسی فرعونی دیگر شود هراس داشت. کار به جایی رسید که اگر خداوند «ربط قلبی» برای مادر موسی نمی‌فرستاد و مرزبانی برای مراقبت از قلب او نمی‌گذاشت، راز فرزند را طوری آشکار می‌کرد که فرعون چاره‌ای جز کشتن او نداشته باشد. وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِنْ كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَنْ رَبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ.. ⚫ به راستی موسای نشسته بر سر سفره خوراک علمی و معرفتی فرعون، موسای رشد یافته با تعالیم آل‌فرعون، موسای هضم شده در دربار فرعون و موسای درخدمت اهداف استکباری فرعون، آیا زنده نماندنش بهتر نیست؟ موسی امکانی بزرگ و مهم بود در دستان طغیان‌گران و همین برای مادر موسی نگران کننده‌تر بود. فرزند کشته شده بهتر است از فرزند عاقبت به شرّ. 🟡 اینجا خداوندی که وعده داده بود: « وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ» کاری کرد که موسی سینه‌ی هیچ زنی را نپذیرد و از شیر کسی تغذیه نکند. این‌ها تمثیلی است از منبع رشد. یعنی موسی بنا نیست در دستگاه فرعون هضم شود. سپس خواهر موسی برای طفلی که حالا نورچشم فرعونیان شده بود، زنی از بنی‌اسرائیل را پیشنهاد کرد و اینگونه طفل و مادر به یکدیگر رسیدند. ⚫ قدرت، موساست و امّ موسی، امام و بنی‌اسرائیل، امت. قدرت را باید برای نجات امت که بنی‌اسرائیل بودند، حفظ کرد اما تا جایی که خود قدرت به ابزاری برای نابودی امت بدل نشود. چنان موسای در دست فرعون، ابزاری می‌توانست باشد برای نابودی بیشتر بنی‌اسرائیل. مادر یکبار فرزند را رها می‌کند که زنده بماند و یکبار رها می‌کند که کشته شود چون «نبودن موسی» بهتر از «بودنی شرارت‌بار» است. اکنون پرسش اصلی را به ذهن بیاوریم و ببینیم این قصه چگونه می‌تواند قطعه‌ای باشد برای پازل پاسخ ما. 🟡 شاید بشود گفت علی‌بن‌ابی‌طالب در سال 10هجری قدرت را رها کرد تا به دامن نامادرانی از جنس خلفا برود اما به این امید که ارتباط قدرت با منبع وحیانی رشد قطع نشود. عاقبت هم در سال 35هجری قدرت به علی بازگشت. اما در صفین اگر قدرت به چنگال معاویه می‌افتاد، هضم حکومت اسلامی در دستگاه طاغوتی فرعون امت، حتمی بود. تیغی می‌شد در دست زنگی مست برای نابودی ملت اسلام و امت مسلمان. هرچند تا اینجا اصل پاسخ روشن شده، ماجرا به همین مقدار ختم نمی‌شود.. باید از «امت و ملت» هم گفت و به موضوعات روز رسید. پس ادامه دارد... سیدمیثم میرتاج‌الدینی 🆔 @Qasas_school
🔰ماجرای "مرج‌البحرین یلتقیان" از کتاب قاف، متنِ کهنِ سه کتاب تاریخی فارسی 🧩 یکم| دقّ علی امیرالمومنین علی مَر مقداد اسود را گفت: «هیچ دانی که رسول خدا فاطمه را به نام که می‌دارد که هیچ خاطب را در حدیث وی اجابت نمی‌کند؟» مقداد گفت: «یا علی سخنی با تو بگویم بشنوی؟» گفت: «آن چیست؟» گفت: «به همه‌ی دل بدان که رسول فاطمه را جز به نام تو نمی‌دارد.» علی گفت: «از کجا می‌گویی؟ بعد ما صنادید قریش همه آرزومندند که ایشان را اجابت کند، مرا این طمع کی باشد؟» مقداد گفت: «یا علی یک کار بکن! رسول خدای اکنون در حجره ام سلمه است. تو درشو و بنشین. سخن مگوی. چون رسول خدای گوید به چه شغل آمده‌ای، تو گو: یا رسول الله، به خواستاری فاطمه آمده‌ام.» علی برفت و عرق از وی درمی‌گشت تا به در حجره رسید. در بکوفت. رسول گفت: «در باز کنید که این دقّ علی است!» در باز کردند. علی درآمد و با رسول هام‌زانو بنشست، سر در پیش افگنده و عرق از وی درمی‌گشت از شرم. رسول او را گفت: «چه حاجت است که بدین وقت آمدی؟» علی گفت: «فرزند رسول را همی خواستاری کنم.» رسول گفت: «کدام را؟» گفت: «فاطمه را، یا رسول الله.» رسول سر در پیش افکند ساعتی دیر... 🆔 @Qasas_school
🧩 دوم| انتظار علی 🔺پس رسول سر برآورد، گفت: «مرحبا و اهلا» علی همی این بشنید. برخاست. هیچ سخن نیز نگفت و بیرون آمد. مقداد بر در بود. گفت: «هین یا علی! چه رفت؟» علی گفت که چه رفت. مقداد گفت: «یا علی برو با خانه شو و از این مگو تا رسول خدا تو را بخوانَد!» علی برفت. روزی چند برآمد. رسول علی را بخواند. 🆔 @Qasas_school
🧩 سوم| دسته قَرَنفُل 🔺علی گفت: نزد رسول شدم. روی او را دیدم دُرَفشان، چون ماه شب چهارده می‌افروخت و دسته‌ای قَرَنفُل به دست! مرا بنشاند و گفت: «یا علی! آن روز که حدیث فاطمه کردی، همان ساعت خواستم که عقد بکنم لکن انتظار کردم فرمان خدای را. اکنون جبریل آمد و مرا خبر آورد که خدای ,رضوان, خازنِ بهشت را فرمود تا بهشت را بیاراست و فریشتگان مقرّب را امر آمد تا بر کرسی‌های بهشت بنشستند و ,روح‌القدس, به نوبتِ او خواستاری کرد فاطمه را. خدای فریشتگان را گفت: «گواه باشید که من فاطمه زهرا را، بنت حبیب خود محمد مصطفا را به علی دادم.» و بفرمود فریشتگان را تا درّ و یاقوت و مرجانِ بهشت نثار کردند و درختِ طوبا را بفرمود تا نثار کرد بر حورالعین و این دسته‌ی قرنفُل از آن است!» 🆔 @Qasas_school
🧩 چهارم| ساز بساز 🔺علی شاد بازگشت. روزِ دیگر نزدیک رسول آمد گفت: «یا رسول‌الله! تنها اَم. دلم همی بگیرد. صواب بینی که این شادی بر من تمام کنی؟» رسول گفت: «یا علی مهلت دهی تا شب؟» علی گفت: «الله و رسوله اعلم.» رسول گفت: «تو برو اکنون و ساز بساز امشب را، که شب دامادی توست!» علی گفت: «به حجره آمدم. هیچ چیز ندیدم از اسباب عروسی. در همه حجره‌ی من مصحفی بود - کلام خدا – و «ذوالفقارِ» عطای مصطفا و مصلّای نماز. با خویشتن گفتم: چون رسول خدای فرمود که «ساز بساز»، هم تکلّفی بباید کرد. برفتم کناری چند ریگ بیاوردم و حجره را هموار کردم. 🆔 @Qasas_school
🧩 پنجم| مواسات فاطمه 🔺و رسول خدای به بازار شد. فاطمه را پیراهنی خرید به چهار دِرَم. بیاورد و در وی پوشانید. و مشّاطه بیامد تا وی را بیاراید. فاطمه در پیش مشاطه بود که سائلی به در آمد. گفت: «یا اهل بیت الرحمه، برهنه‌ام! با من مواسا کنید به جامه‌ای، چندان که عورت بپوشم تا خدای شما را حلّه‌های بهشت پوشانَد.» فاطمه آن بشنید. مر مشّاطه را گفت: «باش تا من کاری بکنم.» پس آن پیرهن را برکشید و بدان سائل داد. رسول می‌آمد. آن پیراهن را بازان سائل دید. هیچ چیز نگفت. نزد فاطمه آمد. گفت: «پیراهن کو یا فرزند؟» گفت: «به مستحق دادم.» رسول گفت: «امشب شب عروسی توست. چون کنی؟» فاطمه گفت: «خدای بهتر داند.» در ساعت جبریل آمد. گفت: «یا رسول‌الله، خدایت می سلام کند و همی‌گوید: "دل شاد دار که هفتاد هزار حلّه لونالون به نام فاطمه کردم در بهشت هریکی از آن بهتر، بلکه رشته‌ای از آن بهتر از دنیا و هرچه در دنیا چیز است." رسول به بازار رفت. پیراهنی دیگر بخرید به هشت دِرَم – به نسیه- و در فاطمه پوشانید. 🆔 @Qasas_school
🧩 ششم| دعوتی‌ها 🔺چون شبانگاه آمد، جبریل آمد با هزار هزار فریشته و میکائیل با هزار هزار فریشته و فاطمه را دست گرفت مصطفا همی‌آورد تا به خانه‌ی علی، جبریل از راست و میکائیل از چپ. و چون به حجره‌ی علی رسید، گفت: «یا علی، باز این فرزندِ من چنان زندگانی کن که با پاره‌ای از من – که وی پاره‌ای است از من. شادیِ دل وی شادی دل من باشد و کراهیت دل وی کراهیت دل من باشد.» این بگفت و بازگشت. 🆔 @Qasas_school
🧩 هفتم| نجوا 🔺چون شب درآمد، علی با فاطمه به هم سخن می‌گفتند. آخر علی گفت: «چیزی در دل من همی‌گردد، یا فاطمه. با من بگو تا در راه که می‌آمدی سه جای بنشستی، آن چرا بود؟ مگر می‌کراهیت داشتی آمدن به خانه‌ی من؟» فاطمه گفت: «یا علی، اگر نه آن اَستی که بابا مرا وصیت کرده است که سرّ خویش از کدخدای خود مپوش، بِنَگویمی که چرا می‌نشستم. و لکن برای وصیت رسول را، چون بپرسیدی، بگویم. بدان که از گرسنگی پایم کار نمی‌کرد که برفتمی. همی‌نشستم تا می‌آسودم.» 📚 برگرفته از کتاب قاف به مناسبت سالروز ازدواج علی و فاطمه (علیهما سلام‌الله) 🆔 @Qasas_school
🔰انتخابات یا بردگی؟ 🟡 در پایان یادداشت اخیر با عنوان "قدرت، اُمّ و امّت" که در لینک قابل مشاهده است، به یک موضوع اشاره شد: امّت و ملّت! ⚫️ طرح این بحث کمک به یافتن پاسخی بهتر است برای یک پرسش: کجا باید قدرت را دلسوزانه رها کرد و کجا باید محکم آن را گرفت؟ 🟡 بیایید امّت را همان اجتماع انسانی بر گِرد امام بدانیم و ملّت را مطابق قرآن ترجمه کنیم به "آئین". ⚫️ پیش‌تر گفته شد که برای حفظ امّت، باید گاهی قدرت را رها کرد چنانچه علی علیه‌السلام ۲۵سال چنین کرد یا همانگونه که هارون در غیاب موسی و بلوای سامری چنان کرد! اینجا هرچند آئین یا ملّت دستخوش تحریف هم قرار می‌گیرد و گوساله‌ای به خدایی گرفته می‌شود، اما جلوگیری از دو پاره شدن امّت اولویت دارد. 🟡 سپس این سوال پدید می‌آید: اگر امّت به هر دلیلی امام برحق جامعه را رها کند و این منجر به نابودی ملّت و آئین شود، امام تا کجا باید بر تحریف ملّت و آئین چشم بسته و سکوت کند؟ آیا اینجا نیز باید رها نماید یا حد و مرزی وجود دارد؟ ⚫️ مطابق برخی روایات، امام به عنوان مهم‌ترین عالِمِ عالَم، باید در برابر بدعت‌ها بایستد: إذا ظَهَرتِ البِدعُ في اُمّتي فلْيُظهِرِ العالِمُ علمَهُ. 🟡 اما مصداق این بدعت چیست؟ ما شاهدیم که اميرالمؤمنين در دوره حکومت خویش، بنا بر مصلحت در برابر بدعتی به نام نماز تراویح کوتاه آمد و این یعنی بدعت، صرف تغییر برخی احکام شرعی نیست. ⚫️ از سوی دیگر می‌بینیم در میان ائمه‌اطهار حسین‌بن‌علی تنها کسی است که به صورت سخت با دشمن مبارزه کرده و بر وضعیت دوران خویش شوریده. این چه بدعتی است که حسین علیه آن می‌خروشد؟ آیا چیزی جز حاکمیت یزید است؟ خیر! اما نه از آن جهت که او صرفا شرابخواری سگ‌باز است بلکه از حیث آنکه اصل و شکل حاکمیت یزید بدعت است. بدعتی بزرگ به نام سلطنتی شدن اسلام. این هم یعنی نابودی ملّت و آئین. کدام آئین؟ همانی که آمده بود به ما بگوید: "مردم حق دارند خودشان سرنوشت خویش را تعیین کنند." 🟡 علی‌بن‌ابی‌طالب ذیل خطبه‌ای می‌فرماید: ترسناک‌ترین فتنه‌ها، فتنه‌ی بنی‌امیه است چرا که آنها در جایگاه اربابان قرار می‌گیرند و مردم برده‌ی آن‌ها می‌شوند و حق تعیین سرنوشت خود را از دست می‌دهند...و‌ایم الله لتجدنّ بنی امیة لکم ارباب سوء.. ⚫️ این یعنی سلطنت چیزی نیست جز سیستمی کردن ظلم و ارباب شدن امویان و سلب اختیار و انتخاب از مردم. اینجاست که امام و عالمان باید در برابر این بدعت بایستند ولو امّت با آنها همراهی نکند. 🟡 تازه اگر خوب بنگریم این حمایت از ملّت نیز چیزی جز صیانت از حقوق امّت نیست! و موروثی نشدن مسئولیت‌های کلان و سلطنتی نگشتن حاکمیت اسلامی از آن چیز‌هایی است که حسین‌بن‌علی‌ها هم برای حفظ آن خون خود را نثار و ایثار می‌کنند. ⚫️ اینجاست که ایستادگی برای بازگرداندن قدرت به مردم، عین مقاومت برای حفظ ملّت و آئین است. عین اسلامیت است و اسلامیت عین جمهوریت. 🟡 در نتیجه اگر عده‌ای از مردم نیز حول امام باطلی مانند معاویه جمع شوند برای نابودی ملّت و آئین، علی باید برابر آنها بایستد که خُذِ الْكِتَابَ بِقُوَّةٍ (مریم/۱۲). همان علی که افسار خلافت را ۲۵سال بر شانه‌ی آن انداخت و رهایش کرد تا امّت دوپاره نشود ولی این رها کردن حد و مرز دارد. 🔺پس معیار را باید دریافت.. ✍🏻 سیدمیثم میرتاج‌الدینی 🆔 @Qasas_school
🔰قصه‌ی طالوت و سکینه |‌ چند خطی در باب معیار انتخاب و فایده‌ی مشارکت حداکثری 🔶 در میان ادوار تاریخی که قرآن از آن سخن به میان آورده، دوره‌ای وجود دارد که در آن بنی‌اسرائیل هم پیامبر داشته‌اند و هم حاکم یا پادشاه. گویی یکی رهبری فکری و معنوی را بر عهده داشته و دیگری امور زندگی دنیایی از جمله جنگ را. شاید شبیه‌ترین دوران‌ها به وضعیت کنونی ما همین دوره تاریخی باشد که هم ولیّ فقیه داریم و هم رئیس جمهور (شاید بعدها بتوان پُلی به بحث قبض و بسط هم زد). 🔷 ماجرا هم از این قرار است که بنی‌اسرائیل به سبب حکومت ظالمانه و سلطه جائرانه‌ی جالوت، از پیامبر خویش تقاضا کردند برای‌شان حاکم یا پادشاهی تعیین کند تا امور اجرائی جنگ را به عهده گرفته و مدلی ارائه و اجرا نماید. 🔶 پیغمبرشان از جانب خدا طالوت را به عنوان پادشاه یا فرمانروا معرفی کرد و اینجا بزرگان بنی‌اسرائیل در کمال تعجب پرسیدند: «چگونه طالوت بر ما فرمانروا باشد درحالیکه همواره پادشاه و پیامبر از میان ما انتخاب می‌شد؟! از طرفی نشانه‌ی پادشاه، داشتن اموال زیاد است و طالوت هرگز چنین ثروتی ندارد» وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طالُوتَ مَلِكاً قالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمال‏ (بقره/۲۴۷) 🔷 در جواب این ایرادات بنی‌اسرائیلی، پیامبرشان گفت: «خداوند طالوت را برگزیده چون اوست که دارای توان علمی و جسمی است. یعنی طالوت هم می‌داند و هم می‌تواند. فرمانروایی یا ایستادن بر قله‌های اجرائی، دانایی است و توانایی، نه مال و ثروت فراوان یا داشتن حسب و نسب و ژن خوب!» قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ يُؤْتي‏ مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليم‏. 🔶 مهم‌ترین اثری هم که دانایی و توانایی دارد عبارت است از: ایجاد سکینه! وَ قالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ آيَةَ مُلْكِهِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ التَّابُوتُ فيهِ سَكينَةٌ مِنْ رَبِّكُم‏ (بقره/۲۴۸) مرحوم علامه طباطبایی در توضیح سکینه می‌گوید: قرار گرفتن دل و نداشتن اضطراب باطنى در تصميم و اراده‏. 🔷 یک جامعه بی‌قرار که هر روز به طناب پوسیده‌ی اهل خدعه و نیرنگ متوسل می‌شود تا بتواند از چاه مشکلات معیشتی بیرون آید، دچار اضطراب در قلب و عمل است. یک روز سراغ مسکن و ارض می‌رود و روز دیگر سکه و ارز. همواره در تلاطم بالا و پایین شدن نرخ دلار است و نگران از سبز و قرمز شدن خانه‌های بورس. 🔶 سرریز نبود آرامش در جامعه-به گفته برخی از اقتصاددان‌ها- می‌شود شدت تورم! هرچند عده‌ای معتقدند این تورم است که آرامش را از جامعه سلب می‌کند اما واقعیت آن است که گاهی عدم آرامش و عدم اعتماد به دانایی و توانایی مدیران اجرایی، سبب بی‌ثباتی و تورم است. 🔷 اکنون شاید یکی از مهم‌ترین معیارهای گزینه‌ی اصلح در انتخابات پیش رو، یافتن فردی باشد دانا و توانا که با جلب اعتماد عمومی، سبب آرامش در جامعه شود. اگرچه برخی معتقدند نیازی نیست رئیس‌جمهور کارشناس باشد و باید صرفا اوامر ولیّ فقیه را اجرا نماید، اما طبق قرآن، حتی در حضور پیامبر الهی نیز، مجری باید خود اهل علم باشد و آگاهی. 🔶 همچنین نباید فراموش کرد، هرچقدر میزان مشارکت عمومی در انتخابات بیشتر باشد، نامزدها شانس بیشتری در جلب اعتماد اکثریت دارند. رئیس جمهوری که اکثریت قاطع مردم به دانایی و توانایی او اعتماد کنند و به او رأی بدهند، امکان بیشتری برای ایجاد آرامش به نفع جامعه را داراست. مشارکت بیشتر، به نفع همه‌ی ماست! ✍🏻 سیدمیثم میرتاج‌الدینی 🆔 @Qasas_school
🔰 بیت رفیع | به مناسبت شهادت حضرت باقرالعلوم ▪️امام باقر علیه‌السلام، شخصیتی بسیار با ابهت و باشکوه داشتند و این به‌خاطر آن بود که ایشان در ظاهر بسیار شبیه به پیامبر بودند و از لحاظ دانایی، به عنوان حَمَله علم و دانایی امیرالمومنین مشهور بودند! ◾️روزی «قُتاده» فقیه سنی مذهب به حضرت گفت: «یا ابن رسول الله! وقتی به محضر شما شرفیاب می‌شوم، پریشان و مضطرب هستم! علت چیست؟» امام پاسخ داد: «آیا می‌دانی جلوی چه کسی نشسته‌ای؟! تو در برابر بیت رفیع ولایت نشسته‌ای؛همان بیت که خدا فرمود: في بیوتٍ اذن الله أن تُرفع وَ یُذکرَ فیه اسمُه!» ✍🏻 روح‌الله شمسی‌کوشکی 🆔 @Qasas_school
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰جامعه‌شناسی کوفه و روان‌شناسی اجتماعی کوفیان 🔶 از مکه تا کربلا حدود ۳۶ منزلگاه وجود دارد که کاروان‌ها به اقتضای شرایط، در برخی از آنها استراحت موقت کرده و در برخی اتراق می‌کنند. 🔹 امام حسین از مکه که بیرون آمد، اولین منزلگاه و محل توقفش، جایی بود به نام بُستان ابن‌معمّر یا ابن‌عامر. ماندن حضرت در این مکان کوتاه بود. به اندازه‌ی اندکی استراحت و آب و علوفه دادن به مرکب‌ها. 🔸 در همین منزلگاه کاروان زیارتی فرزدق شاعر نامی عرب با امام حسین برخورد می‌کند و سپس ملاقاتی میان امام حسین و او صورت می‌گیرد. 🔹 فرزدق به همراه کاروان همانند بسیاری از مسلمانان به قصد انجام حج به مکه می‌رفت و وقتی دید حسین برخلاف همه مسلمانان مکه را رها کرده و از آن خارج می‌شود، از حضرت پرسید: "چرا چنین با شتاب می‌روی و اعمال حج را وامی‌نهی؟" حضرت پاسخ داد: "اگر شتاب نمی‌کردم، گرفتار می‌شدم." گویی حضرت کشته شدن در مکه را گرفتاری می‌دانست که بارها به آن اشاره فرمود. 🔸 در ادامه هم فرزدق فرصت را غنمیت شمرده و سوالات شرعی خود درباره حج را از امام می‌پرسد. 🔺اینجا نکته‌ی مهمی وجود دارد که افرادی چون فرزدق نظر و فتوای شرعی امام را قبول داشتند اما به نظر سیاسی امام زیاد اعتنا نمی‌کردند. این‌ها امام را به عنوان مرجعی فقهی پذیرفته ولی مرجعیت سیاسی حضرت را قبول نداشتند و درنتیجه اعمال حج را بر همراهی با امام ترجیح دادند. 🔹 کاش حافظ آنجا بود و به آنها می‌فهماند: احرام چه بندیم چو آن قبله نه این جاست در سعی چه کوشیم چو از مروه صفا رفت؟ صفای عالم داشت از مروه می‌رفت و حقیقت کعبه داشت از مکه عروج می‌کرد و بسیاری غافل بودند. 🔸 سپس اباعبدالله به منظور کسب اخبار و اطلاعات از مسیر و شهرها، لب به سخن گشود و از فرزدق پرسید: تو که از کوفه آمدی، به من بگو از این شهر چه خبر؟ وی جوابی داده که یکی از بهترین توصیف‌ها برای شناخت جامعه‌ی کوفی است. فرزدق می‌گوید: "حسین‌جان! کوفیان دل‌های‌شان با تو و شمشیرهای‌شان علیه توست!" ⁉️ این پاسخ برای ما یک سوال تاریخی و سرنوشت‌ساز ایجاد می‌کند: چطور می‌شود جامعه‌ی کوفی حسین را در دل دوست بدارند ولی با شمشیرهای‌شان بر وی بتازند؟ شما چه فکر می‌کنید؟ ادامه دارد.. 📚 منابع: اعیان‌الشیعه، ج۱، ص۵۹۴؛ معجم‌البلدان، ج۲، ص ۱۷۰ و ج۱ ص ۴۱۴؛ ارشاد، ج۲، ص۶۸-۶۹؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۶۵؛ مقتل‌الحسین بحرالعلوم، ص۱۷۶؛ تذکره‌الخواص، ص۱۳۷-۱۳۸. 🆔 @Qasas_school
🔰ولایت اجتماعی و عدم آزادی فردی 🔺بیایید یکبار دیگر سوال دیروز را تکرار کنیم: "چطور می‌شود جامعه‌ی کوفی حسین را در دل دوست بدارند ولی با شمشیرهای‌شان بر وی بتازند؟" 💠 در تاریخ شواهد مختلفی وجود دارد که گزاره‌ی فرزدق را تایید می‌کند. شواهدی مانند هجوم برخی از کوفیان به خیمه‌های امام حسین (علیه‌السلام)، درحالیکه به شکل عجیبی گریه می‌کردند! یعنی در دل دوست داشتند و در رفتار دشمنی می‌کردند. این پارادوکس ظاهری، معمای بحث ما بود. ⁉️ شاید چرایی این وضعیت بغرنج را باید در اهمیت چارچوبی به نام "جامعه" جستجو کرد. هیمنه جامعه در تحمیل برخی رفتارها به گونه‌ای است که برخی از آن به جبر جامعه و بالاتر جبر تاریخ یاد می‌کنند. 🔹 هرچند ما به چنین جبری باور نداریم لکن میزان اثرگذاری شدید جامعه بر رفتارهای فرد را نمی‌توان انکار کرد. 🔸 فرض کنید شما در میان حجم وسیعی از مردم قرار گرفته‌اید که به شدت تشنه‌اند و آبی موجود نیست. شما در توبره‌ی خود، مقداری آب دارید. اما توان بیرون آوردن آن و نوشیدن ندارید. چرا؟ چون یا می‌ترسید که بر شما هجوم آورده و علاوه بر ربودن آب، زیردست‌وپا لِه شوید و یا احساس شرم می‌کنید در میان جماعتی تشنه، آب بنوشید. در هر صورت، این وضعیت شما را به سمت رفتاری هُل می‌دهد که در دل خلاف آن را میل دارید. 🔺 این مثال ساده را می‌شود با شناخت وضعیت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، تربیتی، تاریخی و به طور کلی روح حاکم بر جامعه‌ی کوفه به طور مفصل تبیین کرد (به زودی از آن خواهیم گفت). 🔹 لکن در این نوشتار درحد مجال اندک می‌توان گفت: آدمی وقتی در میان اجتماع قرار گرفته و نقشی می‌پذیرد، آزادی عمل فردی او و همین‌طور امیال و احساساتش تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد. 🔸 لذا پیوندها و روابط اجتماعی ما به شدت اهمیت دارند که از آن تعبیر به ولایت می‌شود. آدمی اگر در دل علی و حسین را دوست بدارد اما ذیل ولایت اجتماعی دشمنان علی و حسین قرار بگیرد، کاری را مرتکب می‌شود که کوفیان رقم زدند. یعنی کشتن حسین درحالیکه او را دوست داشتند. 🧩...باید از ولایت اجتماعی و زمینه‌های آن در کوفه بیشتر گفت و شنید. 🆔 @Qasas_school
🔰 قربانی، حساب‌گری، سیاست کلمه، سیاست مُشت و میراث‌بَری 1⃣ پرده اول: 🔴 قربان و قربانی. معنایش کرده‌اند به آنچه که موجب قُرب است. زمینه‌ساز نزدیکی. انسان با این تقرب و نزدیکی، نسبتی می‌ساخته با خدا که نتیجه‌ی آن ارث بردن حکومت و قدرت آسمانی خداست در روی زمین. اگر قربانی قبول شود، قربانی‌کننده می‌شود خلیفه‌ی خدا و امامِ امّت. همین موضوع باعث شده یهودیان اسحاق را ذبیح بدانند و مسلمانان اسماعیل را. چون قدرت، حکومت، خلافت و امامت یا باید میراث اسحاق باشد و یا اسماعیل. ⚫️ ماجرا برمی‌گردد به آغاز آفرینش. آنجایی که خداوند دستور داد دو پسر آدم قربانی بیاورند، تا میراث‌بر زمین مشخص شود: وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْبانا. در روایت آمده که هابیل صاحب گلّه بود و قابیل اهل زراعت. هابیل بهترین گوسفند خود را قربانی کرد و قابیل پست‌ترین نوع گندم را. 🔴 من خودم را جای قابیل می‌گذارم و به این فکر می‌کنم چرا بدترین گندم خود را ارزانی کرد؟ احتمال می‌دهم با خود محاسبه کرده که خدای بی‌نیاز، چه احتیاجی به گندمِ من دارد که حالا خوب آن را عرضه کنم یا بدترینش را؟ یک جورهایی پای حساب و کتاب وسط آمده و چیزی که حتی می‌شود نامش را گذاشت ! یعنی محاسبه هزینه-فایده. ⚫️ شاید قابیل با خودش اندیشیده مگر در امامِ امّت و خلیفه‌ی خدا شدن، مادیّات شرط است؟ پس حکایت شایستگی‌ها چه؟ اصلا گندمی را که می‌شود نان کرد و با آن گرسنه‌ای را سیر، چرا باید قربانی خدایی شود که نه می‌خورد و نه می‌آشامد؟ این محاسبه‌ها، منطقی هم جلوه می‌کند! 🔴 طبق برخی نقل‌ها، گویا پس از عرضه قربانی‌ها، آتشی آمد و قربانی هابیل را برد و قربانی قابیل را سوزاند. فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَر! اگر قابیل اهل حساب و کتاب بوده، احتمالا نشسته به ارزیابی. آیا ایراد از قربانی بود؟ یعنی باید بهترین چیزها را پیش‌کش خدا می‌کردم؟ آیا مسئله خون بوده؟ سپس اندیشیده، از گندم درو شده‌ی من، خونی بر زمین نریخته ولی از گوسفند برادرم چرا! ⚫️ قرآن می‌گوید قابیل، برادرش هابیل را تهدید کرد: قالَ لَأَقْتُلَنَّك‏. من قطعا تو را خواهم کشت. چرا قابیل به این نتیجه رسید برادر خود را بکشد؟ از کجا می‌دانست اگر با کسی به مشکل خورد، راه‌حل حذف آن فرد است؟ احتمالاتی را می‌شود پیش کشید. مثلا بگوییم قابیل باز محاسبه کرده که وقتی ما فقط دو پسر هستیم، اگر برادرم حذف شود، لاجرم وصایت، خلافت و امامت به من می‌رسد. یعنی خدا چاره‌ای جز انتخاب تک‌گزینه را ندارد. یا مثلا بگوییم قابیل با خود اندیشیده که اصلا چرا هابیل را قربانی نکنم که ارزشمندترین چیز روی زمین است و اگر مسئله خون است، خون هم ریخته می‌شود و تمام! 🔴 اینجا پاسخ هابیل هم جالب است: قالَ إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ‏. این پاسخ رشته‌ی تمام افکار قابیل را پنبه کرد. مسئله نوع قربانی نیست، انگیزه‌ی قربانی است. قبول کردن خدا منوط است به تقوا. تو بگو همان شایستگی. خدا خلافت خود و امامت امّت را به هرکسی وانمی‌نهد. گویی همین هزینه-فایده کردن و حساب و کتاب داشتن کار را خراب می‌کند. انگار موقعیت امامت، موقعیتی است که در آن باید هزینه داد؛ بی‌محاسبه‌ی مادّی. ادامه در پرده‌ی دوم... ✍🏻 سیدمیثم میرتاج‌الدینی 🆔 @Qasas_school
🔰 قربانی، حساب‌گری، سیاست کلمه، سیاست مُشت و میراث‌بَری 2⃣ پرده‌ی دوم ⚫️ بعدها ابراهیم را خداوند مبتلا کرد. صحنه‌ی ابتلا را خداوند دقیق چیده بود. ابراهیم سال‌ها فرزنددار نمی‌شد تا آنکه خدا به او اسماعیل را داد. نه از ساره که مخدره‌ای بود بزرگ‌زاده. که از کنیزی به نام هاجر. همان ابتدای کار فرمان رسید زن و نوزاد را ببر در بیابانی بی‌آب و علف، رها کن و برگرد. ابراهیم چنین کرد و حتمی این فراق، مهر اسماعیل را دوچندان نموده. سپس ابراهیم با اسماعیلِ جوان، دیوارهای یک تمدن مهم را بالا برده. خداوند هم به او وعده داده از نسل اسماعیل، منجی آخرالزمان متولد خواهد شد و چه خبری در دنیا برای انبیاء از این بهتر؟ 🔴 اما موعد ابتلای سخت که رسید، بنا شد ابراهیم، فرزند دلبندش را به مذبح ببرد. یعنی آیا دوباره خون مسئله شده است؟ جزئیات ماجرا را نباید فراموش کرد. ابراهیم نه فقط فرزند را، که امید یک جهان و آینده‌ی هزارساله‌ی انبیاء را به مسلخ می‌برد. رویای تمام انبیاء و اوصیاء داشت در دل بیابان‌های حجاز فرو می‌رفت. تازه به ابراهیم نگفتند اسماعیلت را بفرست تا دشمن او را شهید کند. نگفتند خودت بگو کس دیگری او را بکشد. به ابراهیم سخت‌ترین حالت را تکلیف کردند. هم خودت با دست خودت باید بکشی و هم باید او را سر ببُری. ذبح کنی. سخت‌ترین حالت قتال. ⚫️ ابراهیم قربانی را آورد. هابیلش را. ارزشمندترین دارایی را. آینده‌ی جهان و تمدنی که تازه دیوارهایش را بالا آورده بودند. خنجر بر حنجر اسماعیل نهاد. هرچه تلاش کرد، بی‌نتیجه بود. ابراهیم عصبانی شد، نه آنکه ذوق‌زده شود که خدایا! دیدی! من خواستم و نشد! سخت‌تر از بریدن گلو، لحظات پس از نبریدن بود. آنجایی که آدم گمان می‌کند از تکلیف فارغ شده و می‌خواهد نفسی آرام بکشد و این همان نقطه‌ی عطف زندگی انسان است و حساس‌ترین لحظه... که: اذا فرغت فانصب. ابراهیمی که از پس ذبح برنیامد (به فرمان خدا)، از پس لحظه‌های سخت پسا ذبح برآمد. عصبانی شد از نتوانستن و نه خوشحال. این یعنی ابراهیم حاضر بود برای هزینه دادن. خداوند پیام فرستاد: و فدیناه بذبح عظیم. خون ریختن و قربانی کردن را حواله داد به روزگاری دگر. 🔴 ابراهیم مانند قابیل اهل حذف کردن نبود. آیه نازل شد: وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ‏ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً. ابراهیم سیاست کلمه را به اتمام رساند و از تمامی ابتلائات سربلند بیرون آمد و شد امام. امامی که هزینه می‌دهد نه آنکه هزینه بتراشد. اما ابراهیم هنوز دربند همان وعده‌ی خدا بود. همان منجی که از نسل اوست. پرسید: قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي؟ خدایا امامت در ذریه من می‌ماند؟ خدا پاسخ داد: قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِين‏. اگر هم در ذریه تو بماند، این عهد امامت به شایستگان می‌رسد نه ظالمان. زمانه و عصر به کف قدرت ظالمان در نمی‌آید. ولو خون بی‌گناهان و پاکانی را بریزند چنانچه قابیل ریخت. قربانی فقط از متقین قبول می‌شود نه از آنها که سیاست حذف (سیاست مُشت) را به کار می‌گیرند. ⚫️ امام اهل کلمه است نه مُشت. اگر برای امام توطئه کنند و نقشه ترور او را بریزند، او پیش‌دستی نمی‌کند و پیش از جهاد، نمی‌کُشد. به یاد آوریم جملات هابیل را به قابیل، آنجا که گفت: لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي ما أَنَا بِباسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَكَ إِنِّي أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمِين‏. تو برای قتل من توطئه کنی، من طرحی برای حذف و کشتن تو نخواهم داشت. هرچند بر دفاع از جان خویش مامورم. ادامه در پرده‌ی سوم... ✍🏻 سیدمیثم میرتاج‌الدینی 🆔 @Qasas_school
🔰 قربانی، حساب‌گری، سیاست کلمه، سیاست مُشت و میراث‌بَری 3⃣ پرده سوم: 🔴 مدت‌هاست که حسین با همه‌ی نخبگان و توده‌ی مردم سخن گفته. نامه نوشته. جلسه گرفته. خطبه خوانده. دعوت کرده. کلمات را خرج جامعه کرده و کوفیان پذیرفته و دعوتش کرده‌اند. حسین سیاست‌ورزی کرده است با کلمه... نه با مُشت. اما حالا رسیده به کربلا. به مذبح. در دهمین روز. ده روزی که نمادی است از ایام ابتلاء و اتمام. ⚫️ باز بیاد آوریم موسای کلیم را! موسای آمده به کوه طور، موسای آمده به دامان کلمات و الواح، باید ده روز دیگر هم بماند: وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَة. بنا بود سی‌روزه برود و برگردد. هارون را خلیفه و جانشین خود کرد. سپس خدا دستور داد ده روز دیگر هم بمان. بمان و تمام کن میقات را. 🔴 حسین هم آمده بر سر قرار. روز میقات است و تحقق وعده‌ی ذبحی که به ابراهیم داده بودند: و فدیناه بذبح عظیم. حسین بر دوراهی هزینه دادن و هزینه ندادن است. امام امّت شدن، قربانی می‌خواهد. یزیدیان در امتداد خط قابیلیان آمده‌اند برای ذبح اشرف اولاد آدم. آمده‌اند برای پیگیری سیاست حذف. برای کشتن و مصادره کردن قدرت و دست یازیدن به خلافت و امامت. ⚫️ و بذل مهجته فیک، لیستنقذ عبادک عن الجهاله و حیره الضلاله. حسین خون می‌دهد. قربانی می‌شود. هزینه می‌دهد. مقرب می‌گردد. که چه؟ تا بیشتر از دنیای دون بهره ببرد؟ نه. تا بیشتر از بندگان خدا دستگیری کند. تا در دریای ضلالت و گمگشتگی و جهالت، کشتیبان سفینه هدایت باشد. 🔺حالا ما هستیم و یک میراث عظیم. برای راه حسین هزینه می‌دهیم یا راه حسین را هم هزینه می‌کنیم؟ فراموش نکنیم این عهد را که امامت به شایستگان می‌رسد. به پیروی کنندگان از سیاست کلمه نه سیاست حذف و مشی مُشت. ✍🏻 سیدمیثم میرتاج‌الدینی 🆔 @Qasas_school