«یاٰ مُلَقِّنْ»
(روایت برادر عزیزم آقا هادی سعیدیفرد از شب نوزدهم رمضان)
قسمت ۲از۲
نوبت #جوشن_کبیر بود... #تکنولوژی خیرش در #شب_قدر هم به ما رسیده، چند سالی است که مفاتیح زیر بغل نمیزنم و دست به دامان نرمافزار مفاتیح #باب_النعیم گوشیهای اندرویدی میشوم...
تا مفاتیح را باز کردم، چشمم به پنجره «آخرین مشاهده من» که در صفحه اصلی نرمافزار بود، افتاد:
«آخرین مشاهده من: زیارت امام حسین(ع) در ۱۵شعبان»!
همین نیمنگاه کافی بود که در کسری از ثانیه فاصله ۷۴۹کیلومتری #ارومیه تا #کربلا را طی کنم و تمام خاطرات سفرِ یادگاریِ یکماه قبل من به همراه جمعی از رفقای #حوزه_هنری به کربلا در نیمه شعبان را مرور کنم...
شاید خیلی ها هم مثل من فقط سالی سهبار و آن هم در این سهشبِ قدر مزاحم جوشن کبیر میشوند، اما گمان میکنم برای اهل معنا همین سهبار هم جوشنی کبیر برایشان بسازد که جانشان را در جنگ با شیطان و از گزند گناه در امان نگاه دارد...
هر بار که #جوشن_کبیر می خوانم، یک اسم از اسامی ربالعالمین بیشتر از بقیه به چشمم میآید و توجهم را جلب میکند...
شب نوزدهم امسال، آن اسمی که دلم را به سوی خودش بیشتر جذب کرد، «یاٰ مُلَقِّنْ» بود، ترجمهاش میشد:
«ای دلبر»!
آنقدر ذوقزده شده بودم که مثل بچهها #وفا را که کنارم نشسته بود، با «وصفِ عیش» خودم در لذتبردن از «ای دلبرِ» جوشن، به یک «نصف عیش» در بین قرائت دعا مهمان کردم.
▫️▫️▫️
از ایرادات استفاده از نرمافزارهای مفاتیح این است که شما باید، هم تمرکز کنید روی متنِ دعا و هم چشم بپوشانید از پیامهایی که در حین قرائت دعا به سمت گوشی روانه میشوند...، اما در بین پیامهایی که هرچند دقیقه یکبار ظاهر میشدند، چشمم به پیامی از #آقا_محمد افتاد. با خودم گفتم احتمالاً #شعر جدید خودش را فرستاده، پیام را باز کردم، شعرِ #سید_حمیدرضا_برقعی بود، گوشهای از دلم را در کوچههای #جوشن_کبیر، در #ارومیه گذاشتم و یا شعر #سید_حمیدرضا تا #کوفه و #مدینه رفتم، چرخی زدم و روضه مصور دیدم و برگشتم به مسجدِ خودمان:
«...کوفه لبریز از مصیبت بود
باد در کوچه نوحهخوان شده بود
شور افتاد در دل زینب
پی بابا دلش روان شده بود
در و دیوار التماسش کرد
در و دیوار مهربان شده بود...»
▫️▫️▫️
دعا که تمام شد،نوبتِ #پنیر_سبزی با نان سنگک، شده بود... همان قوت غالب شبهای قدرِ مسجد ما، البته فُرجهای هم بود برای نماز شب احیاء و تازهکردنِ گلو و صله رحم بچههای #هیأت و تبریک عید و...
▫️▫️▫️
قطعاً #روایت مابقی شب نوزدهم #رمضان ۱۴۰۳ برایم لذتبخش است ولی هر چه میکنم ظاهراً رشته افکارم در همان قسمت #غزه گره خورده است، ترجیح میدهم کمی بیشتر #روضه انسانیت بخوانم و اعلامیه فوت #غیرت_اسلامی و #تعصب_عربی پخش کنم و خاک بیشتری روی تابوت #حقوق_بشر بریزم...
✍🏻 #هادی_سعیدی_فرد
با اندکی ویرایش و تغییر
@hadisaeedifardd
✍ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2
«دردم شهری است که رمضان در آن حریم ندارد»
(یادداشت برادر فاضل و مجاهدم حجتالاسلام #سعید_غفاری)
سحر ۲۸رمضان
ساعت۱:۳۰ این متن را مینویسم
حال جسمی و روحیام اجازه حضور در هیأت را نمیدهد
چندنکته میخواهم بگویم
و میدانم به ذائقه حتی برخی رفقایم خوش نمیآید
اما باید بگویم
به این چندتصویر نگاه کنید
این شخص در حین شهرتاش
#گمنام هم هست
در حین #عقل_رسانه_ای که دارد بدون #روایت است
سالهاست با #حاج_مهدی مرتبطم و بنده را به تملق نمیشناسد.
دوستان عزیزم!
همه نکات تحلیلیتان را کنار بگذارید و در باب یک موضوع تأمل کنیم:
«برای اقامه رمضان و #اقامه_امر_خدا چهقدر زحمت کشیدیم!؟»
واقعاً چهقدر؟
منبر، آماده!
تریبون، آماده!
هیأت، آماده برای مداحی!
همه یک نگاه وارونه و مطالبه خطاست.
ما چه کار کردیم؟
اینکه امام رضا(ع) فرمود:
«رحم الله من أحيا أمرنا»
مقدمات اجتماعی نمیخواهد؟
فقط مطالعه میخواهد؟
فقط صدای خوب میخواهد؟
تلاش و عزم و جهاد را #روایت کنیم
نه فقط شهرت و مجلسداری را
«فلانی تریبون دارد، من ندارم!
فلانی مشهور است، من نیستم!»
به خدا قسم
مکتب اهلبیت این نیست
برای احیای دین خدا کجا ایستادهایم؟
شاهد تلاشهای حاج مهدی در این ایام بودم
خستگی و آبشدنش را در این شبها دیدم
#مجاهدتی که برخی فقط #شهرت آن را میبینند
والله! والله!
موضوع بحثم حاج مهدی نیست
مسألهام #حزب_اللهی است که #کم_کاری دارد
روایت غلطی از کار دارد
به خدا
منکر زحمات هیچکس نیستم
دردم از #مساجد_بی_رونق است
دردم شهری است که #رمضان در آن #حریم ندارد
همین!
✍🏻 #سعید_غفاری
@saeedghfary
با اندکی حذف و تغییر
✍ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2