اندیشمندی که بههنگام و برحسب تکلیف، هرآنجا که لازم بود، حضور مییافت، ولو اینکه از دوست و دشمن هم مورد نوازش قرار بگیرد...
همان سالهای دهه هفتاد بود و هجمههای بیامان به مسأله ولایت فقیه و شبهات نخنماشده دور مقبولیت و مشروعیت و... کتاب پرسشها و پاسخها، شماره به شماره تا پنج جلد منتشر شد، هر جلدی که به دست ما میرسید، حکم مهماتی را داشت که از عقبه به خط مقدم رسیده بود... نمیدانید چه حلاوتی داشت، وقتی با زبان شیرین و روان، محکم و منطقی جواب سؤالاتت را میخواندی و خیلیوقتها پیشاپیش واکسن شبهه را دریافت میکردی!
این روحیه عجیب تکلیفمداری و بیاعتنایی به اعتبارات دنیوی، تا آخر عمر پربرکتشان امتداد داشت، همین اواخر در دوران #کرونا بود که کتاب #زیبایی_شرور (شرور و بلایا؛ چرایی و وظیفه ما) از ایشان منتشر شد...
.
مدتها بعد با شکلگیری جامعه ایمانی مشعر، یکی از افرادی که احساس میکردم وظیفه داریم تا هرچه بیشتر از گنج معارفشان استفاده کنیم و ارکان هیأتهای کشور را با ایشان پیوند دهیم، علامه مصباح هستند... یکبار افتخار دادند و در جمع مدیران هیأتهای سراسر کشور، با همان حال کسالت و رنجوری حضور پیدا کردند و چند مرتبه هم توفیق شد و با جمعهای مختلفی از مدیران هیأتها، هنرمندان هیأتی و... در مؤسسه خدمت ایشان رسیدیم، هر مرتبه هم این افتخار برای حقیر فراهم بود که قبل از برگزاری جلسه، دقایقی خدمت ایشان برسم و توضیحاتی درباره مخاطبان و کموکیف برنامه و اهداف و... عرض کنم...
با آینهای از ادب و تواضع، مواجه بودی که برخلاف تمام آنچه معاندان گفته بودند و تصویر ناجوانمردانهای که رسانههایشان از ایشان ترسیم کرده بودند، جز مهربانی و صفا، ادب و اخلاق، منطق و عقلانیت چیزی در آن نمیدیدی...
از سادگی و نظم اتاق تا انتظام رفتاری و منطق گفتاری، تواضع و فروتنی عجیب و سایر خصلتهایی که همه برای طلبه کوچکی مثل من درسهای بسیاری به همراه داشت...
.
چهقدر دشمنان از این پیرمرد ضربه خورده بودند که تا این حد برای تخریب چهره و ترور شخصیتی او تلاش کردند، تا جایی که علیرغم تمام اشارات و تصریحات آقا، باز هم بسیاری از مدعیان سینهچاک ولایت راه گم کردند و هرکدام به اندازه توان و امکانات و اختیارات خود در محدودسازی و محرومسازی جامعه از چنین شخصیتی تلاش کردند... از بلایی که بر سر #طرح_ولایت آورند بگیرید تا جرمانگاری اتکاء به اندیشههای ایشان در بسیاری از سازمانها و نهادهای به ظاهر انقلابی!
یادم نمیرود روزی قرار بود برای ارائه گزارش کارهای صورتگرفته، خدمت یکی از آقایان برسیم، قبل از جلسه آن عزیزی که واسط دیدار بود تأکید کرد مبادا حرفی از آقای مصباح به میان بیاوری، وگرنه نه از حمایت خبری هست، نه...
این قصه پرغصه مظلومیت مردان بلندقامتی است که در جمع جماعتی کوتهنظر باید زندگی خود را سپری کنند...
و این مظلومیت ادامه دارد...
@qoqnoos2