eitaa logo
ققنوس
1.6هزار دنبال‌کننده
415 عکس
128 ویدیو
5 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
ققنوس
«چای این موکب خوردن دارد!» (اربعین‌نوشت۱۹؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۴) |۴شنبه|۲۱مرداد۱۴۰۴|۱۸صفر۱۴۴۷
«ملاقات با «باباایمان عریان»، اخوی باباطاهر! در عمود ۷۰۶» (اربعین‌نوشت۲۰؛ روزنوشت‌های سفر اربعین ۱۴۰۴) |۴شنبه|۲۱مرداد۱۴۰۴|۱۸صفر۱۴۴۷| از ابتدا ماشین که گرفتیم، قصد عمود ۷۰۶ را کرده بودیم؛ موکب «قرارگاه قرآنی اربعین» که بچه‌های باصفای «جامعه قرآنی عصر» زحمتش را کشیده بودند... به موکب می‌رسیم، اما به دعای سفره رسیده‌ایم، کم‌کم در حال جمع‌کردن هستند، شیخ را می‌بینم، در آغوشش می‌کشم و خداقوتی می‌گویم... خانواده در یکی از غرفه‌های موکب می‌نشینند تا استراحتی کنند و چایی بخورند، ما هم همراه شیخ می‌رویم بخش‌های مختلف موکب را ببینیم... از وضعیت امسال می‌گوید و فرازوفرود کارها... از می‌پرسم که امسال هم با وجود مشغله نمایندگی حضرت آقا در خطه زنجان، باز هم آمده و سری به موکب و بچه‌ها زده... ▫️ همراه می‌رویم به اندرونی موکب... انبار و محل استراحت و پشت صحنه و همه و همه در چادر پشتی موکب است، شیخ و هم آن‌جا هستند... و یکی دیگر از بچه‌ها که تمام پشتش آفتاب‌سوخته شده، لباس‌ها را کنده و کرم ضدسوختگی زده... مسؤول رسیدگی به مواکب قرآنی بوده و این چند روز آ‌ن‌قدر در گرما و زیر آفتاب، از این موکب به آن موکب رفته که تمام پوست بدنش سوخته و بلند شده‌.. ما که وارد می‌شویم، بنده خدا، خجالت‌زده می‌خواهد پنهان شود... یکی از دوستان به شوخی معرفی می‌کند «باباایمان عریان» هستند، اخوی باباطاهر! ▫️ این ایام در حسینیه موکب، آقا منبر می‌رفته و حاج هم مداحی می‌کرده... آمره به فضای چادر اشاره می‌کند و می‌گوید همین‌جا محل اسکان و استراحت بوده، به شوخی می‌گویم اگر قزوینی‌ها خبر داشته باشند که امام‌جمعه موقت محبوب‌شان را کجا اسکان داده‌اید، کفن‌پوش به سمت موکب روانه خواهند شد! ▫️ از بچه‌ها سراغ همسایه‌شان، «موکب علمی رایةالحسین» را می‌گیرم... اطلاعیه‌اش را دیده بودم و مشتاق بودم ببینمش... به زبان می‌آید... از بچه‌های دوست‌داشتنی جامعه قرآنی است، از آن نیروهایی که آرزو می‌کنی دوجینش را داشتی... اهل سوز، اما آرام و بدون دود... می‌گوید برای من هم اسم و عنوانش جذاب بود، اما هروقت رفتم کسی در موکب نبود، البته جز چند روز پیش که حاج‌آقای برای بازدید و سرکشی از موکب‌ها آمده بودند، دیدم یکی‌دونفر در موکب آمده‌اند... حالم گرفته می‌شود و ذوقم کور... از بچه‌های «جامعه قرآنی عصر» خداحافظی می‌کنم و می‌رویم به یک موکب آن‌ورتر... ادامه دارد... ✍️ ▫️@qoqnoos2