eitaa logo
ققنوس
1.4هزار دنبال‌کننده
243 عکس
98 ویدیو
4 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
هر روز و در هرکجا درحال است... بیش از چهارماه بود که به‌واسطه این قزوین نیامده بودم... نمی‌دانم، باعث شد این قرنطینه طولانی پایان یابد یا اخبار حاکی از مهار نسبی ویروس یا لبریزشدن کاسه صبر خانواده یا... در چندروزی که قزوین بودیم، طبیعتاً پی‌گیری بعضی کارهای زمین مانده جزو اولویت‌ها بود... . چند سالی هست که باید مصرف کند و از همان اولین روزی که دکتر تشخیص داد تا امروز، مشکلات ریزودرشت زیادی را سپری کرده‌است... اما این روزهای کرونایی کار سخت‌تر شده بود، ترس و واهمه فراگیر و در نتیجه خانه‌نشینی از یک‌سو، مشغول‌شدن نظام درمانی به و کم‌توجهی به سایر معضلات ، از سویی و سوءتدبیر و عدم‌نظارت لازم در این حوزه، از سوی دیگر... همه و همه باعث شده بود تا پیرزن برای یافتن چند قلم سرنگ انسولین، سرگردان شود... . برای تهیه سرنگ موردنیاز، باید هرماه به پزشک متخصص مراجعه نماید تا نسخه جدیدی دریافت کند، مبلغ ویزیت پزشک متخصص را احتمالاً اطلاع دارید... . بعد باید به اداره کل مراجعه نماید تا نسخه پزشک را تأیید کنند... . بعد باید کفش پولادین به پا کند و داروخانه به داروخانه، دربه‌در شود تا شاید یکی جوابش را بدهد... . پیرزن تا این مرحله را رفته‌بود... یک‌روز ماشین دربست کرده بود و چندساعت در شهر گشته بود، از تا هر هلال رنگین دیگری... اما موفق نشده بود... وای به حال آنانی که همین پول یا جان ماشین‌گرفتن را ندارند... . اعتبار نسخه‌اش تمام شده‌بود، شبانه دکتر متخصصی از آشنایان را یافتیم و درب منزل نسخه را تجدید کردیم، صبح اول‌وقت بیمه سلامت و بعد هم در به در دنبال داروها... . داروخانه‌های متعددی سرک کشیدیم و هرچه بیش‌تر گشتیم، کم‌تر یافتیم، یکی‌دوجا انسولین Noromix# که با رنگ سرمه‌ای شناخته می‌شود را داشتند، آن هم نه به تعداد لازم، اما هیچ‌کدام انسولین Nororapid# که نارنجی‌رنگ هست را نداشتند... غالب داروخانه‌ها هم ظاهراً ازبس مردم را جواب کرده‌بودند، حال و حوصله پاسخ‌گویی درست‌وحسابی و کم‌ترین راهنمایی نداشتند، عاقبت از زیرزبان یکی از داروخانه‌ها که احتمالاً کمی حالش به دل‌مان سوخته‌بود، فهمیدیم ممکن است داروخانه داشته باشد... وقتی مسؤول داروخانه گفت منتظر باشید تا تأییدیه بیمه را بگیرم، برق شادی در چشمان‌مان درخشید... اما طولی نیانجامید که گفت متأسفانه با قراداد نداریم، عرضه آزاد هم نداریم! خواهش و تمنا که کجا می‌توانیم پیدا کنیم و جواب گرفتیم شاید داروخانه بیمارستان ولایت یا هلال احمر ... بازهم نشد که نشد... . هرچه تلاش کردم از روال معمول به نتیجه برسیم، موفق نشدم، تماس گرفتم با یکی از بزرگ‌ترهایی که هم بهتر از من قزوین را می‌شناخت و هم قزوین او را... کمی درددل کردم و کمی هم گلایه و برای این‌که این تلاش، شخصی نشود، چند خواهش و پیشنهاد و... قرارشد پی‌گیری کند و خبر بدهد... الآن که بیش از بیست‌وچهار ساعت از آن تماس می‌گذرد هنوز نتیجه‌ای حاصل نشده‌است... در راه به یکی از بچه‌های قدیمی هیأت که در کار تجهیزات پزشکی بود زنگ زدم، گفت پی‌گیر می‌شود که ظاهراً او هم موفق نشد... . بعد از کلی چرخ و فلک، خسته و درمانده، دست‌ازپادرازتر راهی منزل بودیم که یاد داروخانه‌ای افتادیم که قبل‌تر توانسته بودیم اسپری‌های آسم را که در شهر پیدا نمی‌شد، از آنجا تهیه کنیم... با ناامیدی سری به آنجا زدیم، از قضا داشت، اما نصف تعداد موردنیاز... چاره‌ای نبود، گفتیم همان‌ها را بدهد، هرچند با این کار نسخه باطل می‌شد و دیگر امیدی برای تهیه باقی انسولین‌ها نبود... . باید از طریق سایت نسخه تأیید می‌شد، بیش از یک‌ساعت منتظر شدیم، اما گفتند اینترنت ضعیف هست و طول می‌کشد! دفترچه را گرفتند، درب داروخانه را بستند و گفتند بروید و عصر سر بزنید! دعایی بدرقه کردیم و برگشتیم منزل... . این داستان ملال‌آور و طولانی، شرح‌حال عادی و جاری بیماران دیابتی است... بیمارانی که نسبت به بیماران‌هپاتیتی وضعیت بسیار بهتری دارند و آنان هم نسبت به بیماران سرطانی وضعیت شاهانه‌ای دارند... . هر روز و در هرکجا درحال است... وقتی و با هم پیوند بخورند، میوه شومی جز این نخواهد داشت... کرونا خر کی باشد تا زمانی که این نودولتان ناز از غلام ترک و استر می‌کنند! سر به‌سلامت که اگر قرار است رگ غیرتی بجنبد، همین‌جا باید دنبالش بگردی و اگر قرار است ابوذری فریاد کشد باز از همین قبیله است... بازهم بچه‌های باید بیایند وسط... بازهم ... کرونا بهانه بود، غیزانیه نیزهم... برای رفع دردهای مردم، نباید منتظر کسی ماند، باید دست بر زانو گذاشت و یاعلی گفت... @qoqnoos2