هدایت شده از هادی سعیدی فرد
اپیزود اول
بُهت!!
یکشنبه خیلی خسته بودم، عصر بود که به خانه رسیدم، فرصت را غنیمت شمردم و پشت چشمی گرم کردم.
بیدار که شدم، دست به گوشی بردم و اولین پیام را از کانالِ ایتای #مشعر دیدم:
"" #زنده_از_حرم
یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله
قرائت دعای توسل برای سلامتی مسئولان کشوری""
کمی برایم عجیب بود، دعای توسل!!
به دقیقه نکشید که از شش جهت در طوفان کلمات و واژهها له شدم؛ بالگرد، رئیس جمهور، ورزقان،جستجو، فعلا خبری نیست!!!
جهت آرام تر شدن ذهنم، دست به گوشی شدم تا برای اینکه کمی از شر اوهام و تفأل های بد خلاص شوم، چند خطی بنویسم!!
اما هر چه کردم ناخودآگاه تعدادی فریمِ بهم پیوسته مثل نگاتیو های آپارات از جلوی چشمم رد میشد:
🔹پیامک آقا رحیم!(@qoqnoos2)در بعد از نماز صبح ۱۳ دی ۱۳۹۸ که با "نسأل الله منازل الشهدا..." شروع شد؛
، 🔹"اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْرا …" که با بغض #آقا و گریه ی جمعیت همراه بود
🔹سکانس های آخر #ضد، موقعی که #شهید_بهشتی در جلسه حزب شروع به سخنرانی میکند...
همه ی این عکس و فیلم ها باعث شد که هیچ نتوانم بنویسم...
فیلم نذر هشت صلوات #حاج_حسین_یکتا، به نیت سلامتی آقای #رئیسی را دیدم
شروع به #صلوات و "اَمّن یُجیب" و"یاٰ دافِعَ البلایاٰ" کرده بودم و مثل کارگر محبوسی که در معدن ذغال سنگ فروریخته در جستجوی نور امید بود و با آوار کلمات ناامیدی در حال مبارزه، به کاوش در فضای مجازی و صفحات و کانال های شبکه های اجتماعی برای رسیدن به سرنخی ادامه میدادم تا اینکه باز #آقا آب سرد ریخت روی آتش دلمان:
امیدواریم خداوند متعال رئیس جمهور #محترم و #مغتنم و همراهان ایشان را به آغوش ملت برگرداند. همه برای سلامت این جمع خدمتگزار دعا کنند. ملت ایران نگران و دلواپس نباشند، هیچ اختلالی در کار کشور به وجود نمیآید.
"ایران، ایران امام رضاست"
و من همچنان در میان این همه #عکس و #خبر و #بیم و #امید، در "بُهت" فرورفته بودم.
«پایان اپیزود اول»
✍🏻#هادی_سعیدی_فرد
💠@hadisaeedifardd
ققنوس
«من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش...» (روایتی از تجربه یک سفر شیرین به روستایی همین حوالی) قسمت
«من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش...»
(روایتی از تجربه یک سفر شیرین به روستایی همین حوالی)
قسمت ۲از۲
بعد از جلسه، بیرون خانه، شیرپیرمردی آمد و از اینکه به جای حرفزدن از یک نامزد، دغدغه مشارکت مردم را واگویه کردهام و از درد بیدردی و بیتفاوتی مردم گفتهام، تشکر کرد... از اینکه به نامزدی بیاحترامی نکرده بودم و چارچوب انقلاب اسلامی را محترم شمرده بودم... از اینکه از نگرانی برای دیانت و ایمان جوانان گفتهام و از معنویت و اخلاق و تقوا در انتخابات...
▫️▫️▫️
بنای بر بازگشت سریع به قم را داشتیم، اما گفتوگو با پیرمرد به درازا کشید و اذان سر زد...
به #مسجد_اعظم جوادآباد رفتیم، حاجآقای امام جماعت، از دور دیده بود... بین دو نماز ایستاد و اعلام کرد که بعد از نماز جلسه سخنرانی داریم و از مردم خواست که بمانند...
بعد از نماز عشاء، در فاصله تلاوت یک صفحه از قرآن، گوشی را درآوردم و سعی کردم نظام صحبتها را مرتب کنم...
میز و صندلی و... آورده بودند، میکروفون را گرفتم و ایستاده شروع کردم... هم به احترام این مردم شریف، هم برای طولانینکردن کلام...
برایم عجیب بود، همه مردم نشستند و تکاننخوردند... اجازه گرفتند که چای را میان صحبتها پخش کنند... با اشاره دست تأیید و تأکید کردم...
سعی کردم کوتاه و سرضرب، اصل نکات را بیان کنم...
به صراحت گفتم نیامدهام بگویم به که رأی دهید:
«من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی»
گفتم از چشمان شهدایی که تصاویرشان زینت مسجد بود و امروز امتداد نگاهشان به دستهای ما و...
به وعدهای که اول صحبت دادم عمل کردم و از ده دقیقه تجاوز نکردم...
▫️▫️▫️
به سرعت از مسجد زدم بیرون، سوار ماشین شدیم که جوانی آمد و سؤالی داشت... گپوگفتمان اندکی طول کشید... پیاده شدم که تا شیشه ماشین خم نشود...
مشغول صحبت بودیم که حاجآقا آمدند جلو و گفتند این بچهها تازه رسیدهاند، چند دقیقهای هم برای اینها صحبت کنید! و اشاره کردند به جمعی از بچههای نوجوان و جوان که کمی آنطرفتر حلقه زده بودند، پر از انرژی و نشاط... ظاهراً از ستاد آمده بودند، این را از پوسترهایی که در دستشان بود حدس زدم...
بیرون مسجد حلقهای شکل گرفت... برخی از عابران هم به آن پیوستند... یک صحبت سرپایی و جمعوجور برای جمعیتی پرشروشور، سرشار از امید و آرزو...
از مرحوم #ابوترابی گفتم و #هجرتی، از #چمران و #بهشتی، از مناظره #شهید_بهشتی و تصحیح آیه قرآن طرف مقابل، از مناظره #علامه_مصباح و آقای #حجتی_کرمانی... از اینکه اگر بتوانند بر مدار تقوا و اخلاق، رقابت کنند چهقدر شیرینتر خواهد بود و چه دستاوردهایی خواهد داشت...
شور و حال این جمع پاک و باصفا مرا هم به وجد آورده بود...
▫️▫️▫️
در ماشین نشستیم به سمت قم و من با خودم فکر میکردم که چهقدر به این رفتنها نیاز داریم... منی که مارکوپولووار شهرها را درنوردیدهام، آه حسرت کشیدم که چرا بیشتر نرفتهام...
چه تجربه شیرینی بود، گفتوگو با این مردمان نجیب و شریف...
شما هم امتحان کنید...
نه فقط برای روزهای انتخابات، در طول سال برای دردهای مردم...
#ملت_ابراهیم
#انتخابات_۱۴۰۳
#دولت_چهاردهم
#تقوای_سیاسی
✍ #رحیم_آبفروش
@qoqnoos2