eitaa logo
ققنوس
1.6هزار دنبال‌کننده
353 عکس
120 ویدیو
5 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
«حملات موشکی مامان!» (دل‌نوشته برادر عزیزم آقا از راهپیمایی ۲۲بهمن۱۴۰۲) آقا از بچه‌های مخلص و باصفا و هنرمند هیأتی است... پای میز تدوین، آن‌قدر در کارش جدی است که با هیچ‌کس شوخی برنمی‌دارد... شلوار جین می‌پوشد، خوش‌تیپ و امروزی است... حرّیتی هم دارد که در نسبت با کسی تعارف‌بردار نیست... اگر نشناسی‌اش، در نگاه اول شاید گمان نکنی اهل راهپیمایی و این حرف‌ها باشد... وقتی متن قشنگش را که در گروه گذاشته بود، خواندم، حیفم آمد با شما به اشتراک نگذارم: «اصلاً یادم نمی‌ره، بچه‌تر که بودم وقتی راهپیمایی می‌شد، مخصوصاً ۲۲بهمن، مامان با چه اشتیاقی تو راهپیمایی‌ شرکت می‌کرد. وقتی از راهپیمایی برمی‌گشت خونه و متوجه می‌شد ما خواب بودیم و تو راهپیمایی شرکت نکردیم، باید خودمون رو آماده می‌کردیم برای حملات موشکی مامان! ما پتو رو مثل گنبد آهنینی درست می‌کردیم تا از دست موشک‌های مامان جان سالم به در ببریم، اما زهی خیال باطل! که تعداد موشک‌ها زیاد بود و نقطه‌زن و هیچ گنبد آهنینی جلودارش نبود و همیشه با کلی تلفات به صلح می‌رسیدیم. بعدها هم مامان را باید با موتور مثل یک مسئول رسمی مملکت، به اول مسیر راهپیمایی می‌رساندیم! خودمان هم در راهپیمایی شرکت می‌کردیم و گوش‌به‌زنگ مامان می‌ماندیم که: «فلان‌جا هستم، بیا دنبالم!» تا برویم دنبالش و برگردیم خونه. خلاصه، وقتی به خودمون اومدیم، متوجه شدیم که دیگه کار از کار گذشته و شده بودیم پای ثابت راهپیمایی‌ها. طبق فرمول مامان، ما یک وظیفه‌ای داریم و مسئولین هم وظیفه‌ای و هرکس باید وظیفه خودش را انجام بده. و آخر این‌که تصمیم گرفتم ثواب شرکت در این راهپیمایی‌‌ها رو تقدیم کنم به مادرم و همه مادرانی که هم‌چین باقیات صالحاتی رو از خودشون به یادگار گذاشتن... ان‌شاءالله که اگه در قید حیاتن خدا سلامتی و طول عمر باعزت بهشون بده، اگرم مثل مادر من اسیر خاکن، روحشون شاد بشه، به برکت صلوت بر محمد آل محمد. 🤲 مخلصیییم.» ✍🏻 با اندکی تغییر ✍ @qoqnoos2
«امید است دیگر...» (یادداشتی برای برادر مجاهد هیأتی‌ام امید توسنگ) است دیگر... نامت که باشد، دست خودت نیست، بخواهی‌نخواهی، غم‌کش دیگرانی و تکیه‌گاهی و یاری و یاوری و... نگرانی و... امید دگرانی... در واقع، دیگر کسی «دیگری» نیست، همه تویی! خودِ خودت! خودت هستی، «منِ» وجودی‌ات بسط یافته و ما شده و «دیگری» را هم جزئی از خود کرده‌ای... ▫️▫️▫️ روحت باید سعه یافته باشد، قد روحت باید بلند شده باشد تا بتوانی غم‌های دیگران را غم خودت بدانی... و روح بارها این افق را زده بود! چه وقتی که غم‌خوار استان‌ها بود و سنگ صبور سی‌وشش رابط استانی و مَحرم راز یک ایران هیأت، چه وقتی که در ستاد مهرواره هوای‌نو، آیین مهرورزی و مهرافروزی هیأتیان را مشق می‌کرد و آن حادثه تلخ برایش رقم خورد و یک پلاتین نیم‌متری مهمان ران پایش شد... چه این روزها که خادمی سیدالاحرار، درد تمام آزادگان عالم را در دلش روشن کرده و برای غزه آرام و قرار نداشت... ▫️▫️▫️ عاشق خانواده و زندگی و همسر و زینب و‌ زهرایش هست، نه این‌که چون غم‌خوار یک جهان گردیده، زن و زندگی‌اش را فراموش کرده باشد... اصلاً مگر می‌شود آن دوقلوهای نازنین و معصوم را فراموش کرد؟ این را بارها و بارها در رفتارش فریاد زده، در سفرهای بسیاری که با هم هم‌قدم شدیم... می‌دانید که مردها کم‌تر می‌گویند و گاه صدای رفتارشان از گفتارشان بلندتر است... ▫️▫️▫️ اربعین امسال، از مدت‌ها پیش با این‌که هنوز آثار تصادف سنگین اسفندماه از بین نرفته بود و لنگ‌لنگان قدم برمی‌داشت، درد بچه‌های غزه، آرام و قرارش را گرفته بود... در تکاپو بود برای نشان‌دادن چهره ضدصهیونیستی اربعین امسال، برای رساندن فریاد مظلومیت مردم مظلوم غزه به جهانیان... برای جمع‌آوری کمک‌های مردم جهان برای فلسطین... در همین مدت هم با همت و جِدّ و جهد او بود که چیزی قریب به ۳۰ میلیارد تومان برای کمک به غزه ارسال گردید... با همین وضع جسمی راهی اربعین شد، نه با پرواز و چارتر و... نه! با ماشین و همراه ... این را گفتم که گمان مبرید... ولش کن... همراه با و ، دو عزیز هنرمندِ غیرت‌مندِ دردمندِ توانمندی که اگر می‌خواستند می‌توانستند هر کجای دیگری با هر تیم رسانه‌ای و تلویزیونی و تلوبیونی و... دیگری با شرایط و امکانات بسیاربسیار بهتر و دست‌مزد و صله بسیاربسیار بیش‌تر، نه برای مجلس عیش و عشرت! نه، برای همین برنامه‌های اربعینی، راحت بیایند و برگردند و تسبیح عمل به تکلیف را هم بر گردن بیافکنند و از ته حلق هم خدا را بر توفیق خدمت به حسینش حمد گویند! در طول ایام اربعین متمرکز بر همین هدف، موکب‌به‌موکب هرکجا که رنگی از مقاومت داشت، حاضر می‌شدند و روایت مقاومت اربعین امسال را ثبت و‌ ضبط می‌کردند که بخشی از نتایج و حاصل این زحمات را در شبکه‌های اجتماعی می‌توانید ببینید... از کانال احرار تا مشعر و اربعین... ▫️▫️▫️ روز اربعین، کربلا، انتهای قصه بود... تیغه آفتاب که عمود می‌شد و از وسط آسمان عبور می‌کرد، قافله باید را از صحن عقیله آغاز می‌کرد و به سمت بیت‌المقدس راهی می‌شد... تا آزادی‌خواهان جهان، از یمن تا افغانستان، از لبنان تا تونس، از ایران تا فلسطین فریاد برائت از مستکبران و ظالمان سر دهند... اتمام این حج بی‌برائت جایز نبود... یک هفته‌ای بود که در این مسیر، از نجف تا کربلا، موکب‌موکب، قدم‌قدم رفته بودند و آمده بودند، اگرچه لنگ‌لنگان... اما هیچ‌وقت عقب نمی‌ماند... این را می‌گوید... اما روز اربعین، کربلا... اوضاع فرق می‌کرد... می‌گفت برید، من هم می‌آیم... اواخر مسیرةالاحرار بود... نمی‌دانم چه شد... صدای شکستنی آمد و دیگر قدم از قدم برنداشت... کمک کردند، سوار یک گاری شد و راهی محل اسکان... و چه شیرین که محل اسکان و سکینه‌مان در کربلا هم مسکن برادران فلسطینی بود... ▫️▫️▫️ زیاده نگویم... آمپول و استراحت و دارو افاقه نکرد، شنبه فردای اربعین، تصویربرداری پزشکی می‌گفت هم پلاتین و هم استخوان هر دو از همان ناحیه قبلی شکسته‌اند! فردای اربعین بود و از نمایندگی بیمه و... هم خبری نبود... اوضاع پا هم هر لحظه بدتر می‌شد، همان کربلا پا را گچ گرفتند و با سواری راهی مرز... از مرز هم با همان ماشین راهی قم... این‌ور و آن‌ور بزن تا پزشک حاذقی پیدا شود... - باید پلاتین را خارج کنیم و پلاتین جدید، جاگذاری کنیم...، بیمارستان دولتی هم عمل ندارم... همه فرایند شش‌ماه پیش باید دوباره از نو تکرار شود! ▫️▫️▫️ اگر این متن را با تأخیر نخوانید، الآن باید بی‌هوش در اتاق جراحی، منتظر دسته‌های دعا و توسل شما باشد که برایش ارسال می‌کنید... ✍️ ▫️@qoqnoos2