eitaa logo
ربط عاشقی 🇵🇸
3.3هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
103 فایل
ربط دل من و تو ربط عاشقی‌ست/اینجا سخن ز کهتر و مهتر نمی‌رود رهبرحکیم انقلاب ۹۲/۲/۲ بانوان ستاد جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان اصفهان ارتباط با ادمین: @jebhe97
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️ مسئله فرهنگ و مسئله صف‌آرایی فرهنگی در مقابل دشمن را جدی بگیرید. این وظیفه ماست. 🚩 این، آن چیزی است که بنده هم اگر در راه آن کشته شدم احساس می‌کنم که در راه خدا کشته شده‌ام. هر کس در این راه کشته شود در راه خدا کشته شده هر کس در این راه زحمتی متحمل شود در راه خدا متحمل شده است. @rabteasheghi
🔰 مرکز امور بانوان سازمان فضای مجازی سراج استان اصفهان برگزار می‌کند: 📣 هفته طلایی تولید محتوایی 🔸شنبه ١٣ شهریور ساعت ١۵ الی ١۸:٣٠ طراحی پوستر با موبایل مدرس : حمیده محسنی 🔸یکشنبه ١۴ شهریور ساعت ١۵ الی ١۸:٣٠ نویسندگی مدرس: نجمه تدین 🔸دوشنبه ١۵ شهریور ساعت ١۵ الی ١۸:٣٠ ادیت فیلم با موبایل مدرس:حمیده محسنی 🔸سه شنبه ١۶ شهریور ساعت ١۵ الی ١۸:٣٠ عکاسی با موبایل مدرس: زهرا لطفی 🔸چهارشنبه ١٧ شهریور ساعت ١۵ الی ١۸:٣٠ ساخت پادکست با موبایل مدرس:حمیده محسنی 🔸پنج شنبه ١٨ شهریور ساعت ١۵ الی ١۸:٣٠ سئو اینستاگرام مدرس:مرضیه مدنی همراه با ارائه گواهی مهلت ثبت نام : تا ١٢ شهریور ١۴٠٠ هزینه ثبت نام : 120 تومان، تخفیف برای ثبت نام گروهی جهت دریافت کد تخفیف برای ثبت نام گروهی به پیج حوا در اینستاگرام و یا به آیدی @seraj_esf در تلگرام و ایتا پیام دهید. جهت ثبت نام به لینک https://evnd.co/D5YLl مراجعه نمایید. @rabteasheghi
🚩 زینب زمانه‌ات باش 📑 جزوه فصل مشترک حرکت اربعین حسینی و جریان حلقه‌های میانی 🔅 ضرورت وجود حلقه‌های میانی 🔅 نقاط اشتراک جریان حلقه‌های میانی و جریان اربعین حسینی 🔅 وظیفه‌ی زنان مسلمان در این حرکت به سمت تمدن اسلامی 👇👇👇دریافت نسخه pdf جزوه @rabteasheghi
🔰 اداره رسانه و فضای مجازی اداره کل روابط عمومی و امور بین الملل حوزه‌های علمیه خواهران برگزار می‌کند: 💢به علت استقبال بیش از حد بزرگواران ثبت نام تا چهارشنبه ١٠ شهریورماه تمدید شد. نخستین دوره از سلسله دوره های آموزشی سواد رسانه و فضای مجازی 🔸 🔸 ویژه طلاب خواهر سراسر کشور 📆تمدید زمان ثبت نام : ١٠شهریور ماه ۱۴۰۰ 💻زمان دوره : ۷ تا ۲۱ شهریور ماه (به مدت ۱۰ ساعت ) ❇️استاد دوره : مدرس برجسته کشوری مهندس مصطفی ضابط ( رزومه استاد ) 💠ویژگی های دوره : ◽️پشتیبانی آنلاین ◽️صدور گواهینامه ◽️ارتباط مستقیم با استاد ◽️ایجاد شبکه ارتباطی بین فراگیران 🔴جهت ثبت نام به لینک زیر مراجعه فرمایید http://poll.whc.ir/853197 🔷کسب اطلاعات بیشتر : @resanehsho @rabteasheghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💡 📸 گزارش تصویری 🌸 اجتماع دخترانه مجموعه فرهنگی دخترانه کاکتوس 🗓 پنج‌شنبه ۴ شهریور ماه 📍مدرسه‌شهید‌فریدون‌بختیاری @rabteasheghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🥣 قصه من و این دیگ پر لپه، قصه من است و آن دیگ پر لوبیا. قصه من است و آن پیاله‌ی پر آب. این یکی لپه دارد و گوشت و هل و زعفران آن یکی لوبیا دارد و آب و گوجه، آن پیاله هم آب دارد و.... یادش بخیر چقدر بر سر این پیاله آخری ترس و وحشت داشتیم! 🔻دیگ را که از آب پر می‌کردیم و گوشت‌های گوسفند بی‌زبان را داخلش غل می‌دادیم پاکت سَم را وارونه می‌کردیم داخلش! وقتی مطمئن می‌شدیم نقشه‌مان کاری شده، پیاله‌ها را تا آخر پر می‌کردیم و مجمع بزرگ را بر می‌داشتیم و دانه دانه کنار هم می‌چیدیم. چادر عربی بر سر می‌کردیم و لهجه عرب‌ها را به خود می‌گرفتیم و می‌رفتیم داخل شهر. 🥀 خرمشهر آن روزها اشغال شده بود. مردهایمان را که شهید کردند پای رفتن‌مان برای عقب‌نشینی سست شده بود. می‌گفتند باید بروید اما گوش ما به این حرف‌ها بدهکار نبود. ماندیم در همان روستای کوچک خودمان. در نزدیکی خرمشهر. بوی بعثی‌ها که به دماغ‌مان خورد، دیگ‌های بزرگ مسی‌مان را در حیاط خانه‌ها بار گذاشتیم. سر گوسفندهایمان را بریدیم و گوشت‌هایشان را قیمه قیمه کردیم. همه را یک کاسه کردیم و انداختیم داخل آبِ جوشی که حرارت زیرش، آتشی بود بر دل‌های ویران شده‌ی ما. ☠ چند قُل که می‌زد اقدس‌خانم کیسه پر از سَمش را می‌آورد. کیسه پر از سمی که شوهر خدا بیامرزش برای سم‌پاشی زمین‌هایشان خریده بود. زمین‌هایی که از شر موش‌های بی‌پدر و مادر سوراخ سوراخ شده و محصولاتش به یغما رفته بود. "مرد خانه که نباشد سَم موش به چه کارت می‌آید خواهر! بیا و سم‌هایت را خرج کار دیگری کن. چه فرقی می‌کند". ♨️ دلداری‌هایمان که تمام می‌شد دلمان هُرّی می‌ریخت داخل آب جوشیده پر از گوشت. آب جوشیده‌ای که حالا با سم‌های داخل پاکت طعم زهری گرفته بود جان‌سوز. زهری که قرار بود دامن بعثی‌ها را بگیرد. به خیال‌مان می‌آمد با این کار آبی می‌ریزیم روی دست رزمنده‌ها. نمی‌دانم آن سال‌ها چند بعثی عراقی را با سم‌های تند و تیزمان از زندگی سیر کردیم ده تا! بیست تا! سی تا! ... 🔆 هرچه که بود قصد و نیت‌مان چشاندن طعم و مزّه زنانگی‌هایمان بود به کام دشمنان هشت ساله. به گمانم موفق هم بودیم. لااقل ابراهیم که این طور می‌گوید. ابراهیم رزمنده دیروز و آشنای امروز. در همان ایام اسیر دست بعثی‌ها شده بود که پیاله‌ی پر از سم ما به دادش رسید. خودش می‌گفت بعثی‌ها فکرش را هم نمی‌کردند که قرار است از زن جماعت رودست بخورند. می‌گفت عراقی‌ها همیشه حساب کتاب‌شان برای زنان زینبی اشتباه از آب در می‌آید. 💬 این حرف‌ها را آن سال برایمان نگفت. سال‌های بعدش گفت. پای دیگ‌های نذری لوبیا. دیگ‌های نذری که هر سال در موکب زینبیون عَلَمش می‌کنیم. خودش را هر جا که باشد می‌رساند. تا ملاقه را به دست نگیرد و چند دوری آن را به ته دیگ نسابد، دست‌بردار ماجرا نیست. معلوم نیست داستان پیاله‌های سمی را برای چند نفری تعریف کرده اما حَتم دارم آب و تابی که او برای آن داستان خرج می‌کند ما برای غذاهای نذری‌مان خرج نمی‌کنیم. نه آن روز که پیاله سمی می‌دادیم دست بعثی‌ها، نه آن روز که لوبیای نذری می‌دادیم دست اربعینی‌ها و نه امروز که دیگ قیمه بار گذاشته‌ایم برای آسیب‌دیده‌ها. آسیب‌دیده‌هایی که دو سالی هست ویروس منحوس، زهری شده بر جیب‌های خانوادگی‌شان. زهری که طعم تلخ بی‌پناهی با تمام وجود به دهانشان مزه کرده است. طعم تلخی که قرار است با دیگ‌های قیمه امسال به دهان‌شان شیرین شود؛ قصه موکب زینبیون، قصه دیگ‌های چلویی نیست. 🚩 قصه موکب زینبیون قصه زنانگی من و شماست. قصه زنانگی در این دنیایی که همه باید به دنبال مرهمی باشند برای غصه‌های زندگی. 🖊 لطیفه‌سادات مرتضوی @rabteasheghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 «مرضیه» حکایت یک اسم، روایت یک زندگی ✨ این کتاب، که براساس تحقیق زهرا عاشوری و به قلم لطیفه نجاتی نگاشته شده است؛ روایتی از زندگی بی‌بی مرضیه میررضایی، مادر شهید مدافع حرم حجت‌الاسلام محمود تقی‌پور می‌باشد و در پنج فصل، زندگی این مادر شهید را از کودکی، خانواده، فعالیت‌های انقلابی و اجتماعی و... ایشان روایت می‌کند. 📖 در کتاب می‌خوانیم: 💢 نظر آقاجانم دربارۀ کارکردن من تغییر کرده بود؛ اما حرف‌هایی که روز اول در گوش دامادش خواند و تلنگرهایی که به او زد، آن‌قدر کاری افتاده بود که هنوز اثرش در حرف‌های حسن‌آقا دیده می‌شد. 🔻 تا صحبت از کار به میان می‌آمد، میخش را همان اول می‌کوبید و می‌گفت: «دوست ندارم خانمم با دو تا بچۀ کوچیک بره کار کنه. هرچی خودم نون دربیارم با هم می‌خوریم. چه نیازی به درآمد اون داریم؟» 💬 آقاجان به هر بهانه‌ای حرف اشتغال من را پیش می‌کشید و تکرار می‌کرد: «من قبل از انقلاب مخالف سرِکاررفتن مرضیه بودم؛ اما الان احساس می‌کنم تکلیفه.» ولی جواب حسن‌آقا همان بود؛ دلش به اشتغال من رضایت نمی‌داد! @rabteasheghi