🌟رفیق مثل رسول 🌟۲۸
فصل سوم(رشد)
از سر صبح بچه ها کلاس را به شوخی گرفته بودند.هرکار ریزو درشت هم کلاسی ها دلیلی برای شیطنت و خنده میشد.من،حسین پارسا و عباس آهنگر روی یک نیمکت نشسته بودیم.
مناسبت های خاص مثل ایام دهه فجر
،هفته دفاع مقدس، گاهی هم سالگرد بعضی از عملیات ،پدرحسین پارسا به عنوان راوی به مدرسه می آمد.از تجربه های روزهای حضورش درجنگ.یک رنگی و محبت بین رزمندهها .اسارت و شهادت خیلی از دوستانش را خیلی روان و مسلط تعریف میکرد.صدای معلم ریاضی که بلندشد،کلاس ساکت شد.بچه ها فهمیدن برعکس شوروحالی که آن ها داشتند ،معلم خیلی باحوصله نیست.
تمام تخته سیاه از اعداد و علامت هایی که روی آن نوشته می شد،روسفید شده بود.دفترهای ریاضی ماهم خط به خط با توضیحات معلم در حال سیاه شدن بود.
اعداد ریاضی با نشستن یک علامت کنارشان از آمدن عدد بعدی یاخوشحال می شدند و باهم جمع میشدند یا از دیدن هم دلگیر میشدند و از هم فاصله میگرفتند.
من مثل بقیه بچه ها سرم پایین بود و تند مینوشتم،یک دفعه صدای شوخی یکی از بچه ها کل کلاس را به هم ریخت.دیدم ناصر دست گل به آب داده و با یک شوخی بی جا حرف های معلم را نیمه کاره گذاشته است.
معلم با عصبانیت گفت:ساکت.کاملا معلوم بود که خیلی عصبانی شده.
کتاب ریاضی را نیمه بازگذاشت و گفت:این حرف رو کدوم شما زد؟
صدای معلم دفعه دوم با تلخی بیشتری درکلاس پیچید.هیچ کس جرأت نداشت سرش را بالا بیاورد.نگاهی به ناصرکردم،دیدم از خجالت سرخ شده.اخم کردم و آهسته گفتم :چرا این طوری میکنی؟
دیدم سرش را پایین انداخت.معلم دوباره با عصبانیت پرسید؛کدوم شما این حرف رازد؟
نگاهی به ناصر کردم ،دستم را آرام بالا آوردم.
باصدای بلند گفتم:آقا ببخشید من بودم.
معلم نگاهی به من کرد، سرش را تکان دادو گفت:خلیلی ازتو انتظار نداشتم،
بلندشدم صدایم را صاف کردم و گفتم :آقا ببخشید حواسمون نبود.
معلم دفتر حضور و غیاب را باز کرد،باخودکار قرمز یک علامت وسط صفحه زد.سری تکان داد و گفت :بشین.
کلاس که تمام شد،طوری که نگاهم به ناصر نیفتد از کلاس بیرون امدم،گوشه حیاط جای دنجی پیدا کردم نشستم.
شب بعداز نماز برای فرید تعریف کردم چه شده.(مدرسه من و فرید از هم جدابود)
فریدگفت:آخه تو چرا این کار و کردی؟حالا نمره آخر سالت را کم میکنه
گفتم:آره بابا ،توی دفتر علامت قرمز زد،سر امتحانات باید ریاضی را خوب بخونم که با یه نمره خوب این ناراحتی را از دلش دربیارم.
هدایت شده از کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
-112386303_2006454095.mp3
5.13M
♨️گناهان خانمان سوز
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙حجت الاسلام #رفیعی
#پیشنهاددانلود
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
‧⊰🔗‧🌤⊱‧
ــــ ـ بـھ وقـت قـرار..!
تلاوت دعاے فرج به نیابت از برادر شہیدمون ، ابراهیم هادی به نیت سلامتے و تعجیل در فرج آخرین خورشید ولایت ، فرزند خانم فاطمه الزهرا سلام الله علیہا 🌱 . .
هر شب، ساعتِ21:00 ⏰✨
+ یک دقیقه بیشتر وقتت رو نمیگیره رفیق😉 !
‹ اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج ›
@rafiq_shahidam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 #سلام_آقا
هر روز را با سلام بر تو آغاز میکنیم!
سلام بر تو... که صاحباختیار مایی!
السَّلاَم عَلَى الْحَقِّالْجَدِيدِ
وَ الْعَالِمِ الَّذِي عِلْمُهُ لاَيَبِيدُ
سلام بر امام تجدیدکننده حق
و عالمی با دانش بیپایان...
🍃 آفت قدرت
🍀 وَ قَالَ عليهالسلام مَنْ نَالَ اِسْتَطَالَ
🌺و درود خدا بر او، فرمود: كسى كه به نوايى رسيد تجاوزكار شد.
📙نهج البلاغه#حکمت_216
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
هدایت شده از کانال برادران شهید مهدی و مجید زین الدین❤️
#شهید_مدافع_وطن
🌷پیکر پاک شهید مرزبانی
«محمد مهدی احمدی» در
خراسانشمالی تشییع شد
🔷صحبتهای شنیدنی مادر
مرزبان شهید
🌷 "محمد مهدی احمدی"
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
https://eitaa.com/joinchat/319357276Ceb68ec28c2
┄┅┅❅❁❅┅┅┄
کانال رسمی سردار شهید مهدی زینالدین👆
#فرمانده_قلب_ها ♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی حرکت به سمت مشهد باشد ...
وصف حال دل ما 😢
#میلاد_ثامن_الحجج
⤵️⤵️⤵️⤵️
https://eitaa.com/joinchat/3309109376Cec5ab8b2a9
هدایت شده از کانال شهیدابراهيم هادی ❤️رفیق شهیدم❤️
10.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍صدای شهید حاج قاسم سلیمانی درباره ی شهید علی اکبر موسی پور
🇮🇷🇮🇷🌷🌷🇮🇷🇮🇷
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》