@rahejavedanحماسهٔ حسینی- ۳.mp3
زمان:
حجم:
11.62M
لبیڪ یا حسیــن🖤
#حماسه_حسینی (جلسه سوم)
#ماه_محرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
#استاد_خانم_جاوید
@rahejavedan
▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️
#پیامهای_عاشورایی
#استاد_خانم_جاوید
#عاشورا_و_نشاط ۲
#هر_خانه_یک_حسینیه🏴
#من_حسینیم
@rahejavedan
▪️بسم الله الرحمن الرحیم▪️
#هر_خانه_یک_حسینیه🏴
#یا_عبدالله_ابن_الحسن (علیک السلام)
#بیا_خون_بگرییم
...💧خوبى رمز لا حول و لا قوة الا بالله به همين است . تو مى توانى از لحن و آهنگ كلام حسين ، در بيان
اين رمز، حال و موقعيت او را دريابى .....آرى ، لحن اين لاحول ، آهنگ فرو افتادن خورشيد بر زمين است .
تو ناگهان از زمين كنده مى شوى و به سمت صدا پر مى كشى و از فاصله اى نه چندان دور، ذوالجناح را مى
بينى كه بر گرد سوار فرو افتاده خويش مى چرخد و با هجمه هاى خويش ، محاصره دشمن را بازتر مى
كند.
چه بايد بكنى ؟ حسين به ماندن در خيمه فرمان داده است اما دل ، تاب و قرار ماندن ندارد. و دل مگر
حسين است و فرمان دل مگر غير از فرمان حسين ؟
اگر پيش بروى فرمان پيشين حسين را نبرده اى و اگر بازپس بنشينى، تمكين به اين دل حسينى نكرده اى.
كاش حسين چيزى بگويد و به كلام و حجتى تكليف را روشنى ببخشد.
اين صداى اوست كه خطاب به تو فرياد مى زند:درياب اين كودك را!
و تو چشم مى گردانى و كودكى را مى بينى كه بى واهمه از هر چه سپاه و لشكر و دشمن به سوى حسين
مى دود و پيوسته عمو را صدا مى زند.
تو جان گرفته از فرمان حسين ، تمام توانت را در پاهايت مى ريزى و به سوى كودك خيز بر مى دارى .
عبدالله صداى تو را مى شنود و حضور و تعقيب را در مى يابد اما بنا ندارد كه گوش جز به دلش و سر جز به
حسينش بسپارد.
وقتى تو از پشت ، پيراهنش را مى گيرى و او را بغل مى زنى ، گمان مى كنى كه به چنگش آورده اى و از
رفتن و گريختن بازش داشته اى . اما هنوز اين گمان را در ذهن مضمضه نكرده اى كه او چون ماهى چابكى
از تور دستهاى تو مى گريزد و خود را به امام مى رساند.
در ميان حلقه دشمن ، جاى تو نيست . اين را دل تو و نگاه حسين هر دو مى گويند. پس ناگزيرى كه در
چند قدمى بايستى و ببينى كه ابجر بن كعب شمشيرش را به قصد حسين فرا مى برد و ببينى كه عبدالله
نيز دستش را به دفاع از امام بلند مى كند و بشنوى اين كلام كودكانه عبدالله را كه :
تو را به عموى من چه كار اى خبيث زاده ناپاك !
و ببينى كه شمشير، سبعانه فرود مى آيد و از دست نازك عبدالله عبور مى كند، آنچنانكه دست و بازو به
پوست ، معلق مى ماند.
و بشنوى نواى وا اماه عبدالله را كه از اعماق جگر فرياد مى كشد و مادر را به يارى مى طلبد.
و ببينى كه چگونه حسين او را در آغوش مى كشد و با كلام و نگاه و نوازش تسلايش مى دهد:
صبور باش عزيز دلم ! پاره جگرم ! زاده برادرم ! به زودى با پدرت ديدار خواهى كرد و آغوش پيامبر را به
رويت گشاده خواهى يافت و...
و ببينى ... نه ... دستت را به روى چشمهايت بگذارى تا نبينى كه چگونه دو پيكر عمو و برادر زاده به هم
دوخته مى شود. حسين تو اما با اينهمه زخم ، هنوز ايستاده مانده است . ناى دوباره برنشستن بر اسب را ندارد اما اسب را
تكيه گاه كرده است تا همچنان برپا بماند.
آنچه اكنون براى تو مانده ، پيكر غرق به خون عبدالله است و جاى پاى خون آلوده حسين .
حسين تلاش مى كند كه از جايگاه تو و خيمه ها فاصله بگيرد و جنگ را به ميانه ميدان بكشاند.
اما كدام جنگ ؟
جسته و گريخته مى شنوى كه او همچنان به دشمن خود پند مى دهد، نصيحت مى كند و از عواقب كار،
برحذرشان مى دارد. و به روشنى مى بينى كه ضارب و مضروب خويش را انتخاب مى كند.
از سر تنى چند مى گذرد و به سر و جان عده اى ديگر مى پردازد.
اگر در جبين نسلهاى آينده كسى ، نور رستگارى مى بيند، از او در مى گذرد اگر چه از همو ضربه مى خورد
اما به كشتنش راضى نمى شود.
جنگى چنين فقط از دست و دل كسى چون حسين برمى آيد.
كسى به موعظه كسانى برخيزد كه او را محاصره كرده اند و هر كدام براى كشتنش از ديگرى سبقت مى
گيرند.
كسى دلش براى كسانى بسوزد كه با سنگ و تير و نيزه و شمشير و كمان ، كمين كرده اند تا ضربات
بيشترى بر او وارد آورند و زودتر كارش را بسازند.
واى ... مشت بر پيشانى مكوب زينب ! اگر چه اين سنگ كه از مقابل مى آيد، مقصدش پيشانى حسين است
.فقط كاش حسين ، پيراهن را به ستردن پيشانى ، بالا نياورد و سينه اش طمع تير دشمن را برنيانگيزد.
🍃#کتاب_آفتاب_در_حجاب، پرتو دهم (نسخه pdf)
🍃#سید_مهدی_شجاعی
@rahejavedan