eitaa logo
رهروان شهدا
1.3هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
177 ویدیو
5 فایل
خورشید اینجا .... عشق اینجا....گنج اینجاست... زیارتگاه کربلای پنج اینجاست.... این خاک گلگون تکیه ای از آسمان است....
مشاهده در ایتا
دانلود
شستن استکان های روضه هر سال ایام فاطمیه یک ماه در مسجد ما روضه حضرت زهرا(س) برپا می شود که به خاطر دوری راه من نمی توانستم به مجلس روضه بروم یک روز سر راه از حامد خواستم مرا به مسجد ببرد که حداقل یک روز را پای روضه بنشینم. وقتی رسیدیم روضه تمام شد و خانم ها از مسجد پراکنده شده بودند. به حامد گفتم اشکالی ندارد. حداقل داخل می رویم و برای جمع و جور کردن و تمیزکردن مسجد کمک می کنیم. وقتی می خواستیم داخل شویم به من گفت:  مادر جان من یک نیتی کردم شما بروید و استکان های چای روضه را بشویید.  حامد به من نگفت نیتش چیست! اما من به همان نیت استکان ها را شستم. دو سه روز پس از آن به سوریه رفت و خبر مجروحیت و بعد خبر  شهادتش را برایمان آوردند. شک ندارم که آن روز نیتش شهادت بود راوی:  @rahro313
  " شهید محمدرضا مرادی به روایت صغری ذوالفقاری  " 🔺 شهید مرادی کمی قبل از جنگ نامزد می کند و سه، چهار ماه بعد از شروع هم به شهادت می رسد. 🔺ایشان در آخرین نامه ای که به خانواده نوشته بود، از مادر می خواهد مقدمات مراسم عروسی اش را مهیا کند. مادر هم وسایل پخت شام عروسی را تهیه می کند و حتی با یکی از همسایه ها صحبت می کند تا خانه اش را برای برگزاری جشن  در اختیار آن ها بگذارند 🔺اما در همین حین خبر شهادت محمدرضا را می شنود. ناخواسته همه وسایلی که برای مراسم ازدواج پسرش تهیه کرده بود صرف مراسم محمدرضا می شود. این  را خانم دانشور جلیل نوشته و انتشارات آن را روانه بازار کرده است. @rahro313
. فرق مادر شهید با تمام مادران دیگر سرزمین خلاصہ مےشود بہ این: مادر شهید، پیش از آنکہ مادر شهید شود، شهید مےشود @rahro313
شستن استکان های روضه هر سال ایام فاطمیه یک ماه در مسجد ما روضه حضرت زهرا(س) برپا می شود که به خاطر دوری راه من نمی توانستم به مجلس روضه بروم یک روز سر راه از حامد خواستم مرا به مسجد ببرد که حداقل یک روز را پای روضه بنشینم. وقتی رسیدیم روضه تمام شد و خانم ها از مسجد پراکنده شده بودند. به حامد گفتم اشکالی ندارد. حداقل داخل می رویم و برای جمع و جور کردن و تمیزکردن مسجد کمک می کنیم. وقتی می خواستیم داخل شویم به من گفت:  مادر جان من یک نیتی کردم شما بروید و استکان های چای روضه را بشویید.  حامد به من نگفت نیتش چیست! اما من به همان نیت استکان ها را شستم. دو سه روز پس از آن به سوریه رفت و خبر مجروحیت و بعد خبر  شهادتش را برایمان آوردند. شک ندارم که آن روز نیتش شهادت بود راوی:  @rahro313
‌🦋 مثل افسانه ‌ 🌹مادرانی که قوی‌تر و محکم‌تر از پدران هستند... ‌ 📝 واقعاً این‌ها مثل افسانه است... من غالباً مادران [شهیدان] را بهتر از پدران دیده‌ام. بنده، به خانه‌‌ زیاد می‌‌روم. شاید صدی‌ هشتاد و بلکه بیشتر، خانمی‌ که است، قرص‌تر و محکم‌تر و قوی‌تر و روشن‌تر از آقایی‌ است که پدر است! 📅 ۱۳۷۱/۱/۲۵ ‌ @rahro313
🌹ساعت به وقت حاج قاسم🕊 اي خيال قامتت آه ضعيفان را عصا من از اين روزهاي دور از تو چقدر زندگي طلبكارم اي خيالي كه دوستم داري اي محالي كه دوستت دارم بوسیدن پای  توسط سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی @rahro313
عاشورای ۹۳ نذری پخته بودند و برایمان آورده بود. گفت مادر مرا ببخش و حلال کن. شاید سال آخر نذری باشد. بار آخر که محمد زخمی شد و برگشت، به من گفته بود لیاقت شهادت نداشتم چون تو از ته قلبت راضی به رفتن من نیستی! دلت را با خدا صاف کن تا خدا مرا ببرد. همین اتفاق هم افتاد. گویی مادر خواسته محمد را اجابت کرد. وقتی رفت دیگر برنگشت و در مسیر دمشق درعا، در جنوب سوریه به شهادت رسید. در تاریخ ۱ تیرماه ۹۴ با برخورد خودرو به تله انفجاری تکفیری ها در درعا(سوریه) به همراه شهیدان علی امرایی و حسن غفاری به شهادت رسیدند. شهادت رالیاقت لازم نیست  معرفت لازم است,منتهی آرزوی هرانسانی رسیدن به کمال است که راه گریز و سریع آن  جهاد در راه اوست ،که هر کسی نتواند این نانوشته راخواند و آنرا تفسیرکند.  @rahro313
از وقتی ازدواج کرده بود،قناری وسُهره‌هایش را هی کم وکمتر می‌کرد.محدثه می‌گفت:«دلم می‌گیرد😒 طفلی‌ها را توی قفس می‌بینم.»از آن‌همه پرندهِ قفسی که روزی جانش به جان‌شان بسته بود،یک سُهره🐤 مانده بودبرایش که آن‌را هم همان روز بعدازظهر،قبل رفتنش برد بامحدثه‌سادات رهایش کرد. شب،وقتی می‌خواست برود،با همه که آمده بودندبرای بدرقه‌اش،تک به تک خداحافظی🤝ودیده‌بوسی😚کردو آخر از همه،خم شدوکف دست‌هایم را گذاشت روی صورتش و بوسیدشان.دست‌هایم راحلقه کردم دورگردنش😔و یک دل سیربویش کردم. درِگوشم گفت:«ننه!دعا کن شهید⚘برگردم...»و زل زدتوی چشم‌هایم😊وگفت:«اگر شهید شدم،رخت سیاه نپوش ونگذار کسی رخت سیاه بپوشد.توی مجلسم جای خرماوحلوا،شیرینی و شکلات خیرات کنید...»وتنگ در آغوشم کشیدولحظه‌ای بعد،از حلقه دست‌هایم بیرون خزیدو رفت که رفت...» برشی از 📚 به روایت حکیمه غفوری شهید صادق عدالت اکبری مدافع حرم،دانشجوی کارشناسی تربیت بدنی @rahro313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده. @rahro313