eitaa logo
دختـَـرِ بـٰ☁️ـارانْ
908 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
844 ویدیو
92 فایل
متفاوت ترین محفل دخترونه خاورمیانه؛) من اینجام👇 @Fatemh_khlyly
مشاهده در ایتا
دانلود
در زیر خیمه اش ، همه یک خانواده ایم... https://eitaa.com/rains_girl1401
چه شبیه امشب....
دختـَـرِ بـٰ☁️ـارانْ
[درخانه ی مولا] نزدیک صبح است چندین روز از رفتنِ نگارِ علی گذشته. آرام کردن فرزندان از اوایل شب تاب
[درخانه ی مولا] بین خودمان باشد؛ علی نشنود؛ حسن نفهمد. حسین نبیند. زینب بیدار نشود نزدیک‌تر بیا.... نزدیک تر چشمانم تار میبیند نزدیک تربیا عزیزمن.. مصائبی آنچنان سهمگین بر من گذشت که اگر چنین مصائبی، بر روزها می‌گذشت، تبدیل به شب می‌شدند!!! مادر، درگوش فضه بانو گفت ✍🏻
که علی به فاطمه گفت: نَه نُه بهار، هزاران بهار هم می رفت برای زندگیِ با تو باز هم کم بود...
بمیرم برای داغِ دلِ مولا
روضه‌ات را حسنت خواند، حسین ریخت به هم...
هیئت آنلاین؟ قلبای بی قرارمون... دلای ناآروممون چشمای بی خوابمون... و حسِ یتیمی...
ما امشب!؟ حسین‌ت که آستین به دهن اشک می‌ریخت!
ما امشب!؟ حسین‌ت که زانو به بغل گریه می‌کرد!
دختـَـرِ بـٰ☁️ـارانْ
[درخانه ی مولا] بین خودمان باشد؛ علی نشنود؛ حسن نفهمد. حسین نبیند. زینب بیدار نشود نزدیک‌تر بیا...
[درخانه ی مولا] مادر هنوز لباس هایش را کامل مرتب نکرده بود که مجبور به تعویض لباس های خونی شد پارچه ای را به بازو میبندد پارچه ای را به بازو میبندد باز پارچه ی بعدی رانیز به بازو میبندد نفس سخت رفت و امد میکند کمی لباس را از سینه فاصله میدهد نفس آسوده تر شود دستمالی را محکم به سر میبندد موهای سوخته را زیر روسری پنهان میکند چهره اش را با روبنده می پوشاند صدای در و علی.... سرانگشتانی که با تازیانه کبود شده را زیر چادر میبرد منتظر دیدنِ قامتِ یار میشود ✍🏻