🔸شهادت 2 تن از نیروهای تفحص در مناطق جنگی دوران دفاع مقدس؛
🔹بر اثر انفجار مین در منطقه عملیاتی کله قندی در غرب مهران، فرمانده تفحص پیکر شهدا در مهران و یکی از اعضای این گروه به شهادت رسیدند.
@raisali_ir
🔻شهید شوشتری
با دیدن این عکس گفت:
🌟 عکس عجیبی است ...
نشستهها پرواز ڪردند ،
ولی ما #ایستادهها ،
هنوز هم ایستاده ایم !
کاشکی من هم توی این عکس
آن روز مینشستم ،
بلکه تا امروز #شهید شده بودیم!
📍 سردار شهید نورعلی شوشتری
نفر اول ایستاده از سمت چپ در تصویر
#روزتون_شہدایے✨
@raisali_ir
شهدای استان بوشهر
🔸شهادت 2 تن از نیروهای تفحص در مناطق جنگی دوران دفاع مقدس؛ 🔹بر اثر انفجار مین در منطقه عملیاتی کله
#خبری | #شهید_گلمحمدی
🕊 فرمانده خستگیناپذیر جبهه میانی تفحص شهدا "سردار علیرضا گلمحمدی" بههمراه همرزمش "محمود حاجی قاسمی" به درجه رفیع شهادت نائل گردیدند.
💠 منَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ...
🌷 در شب لیله الرغائب، فرمانده دلاور جبهه میانی تفحص شهدا " سردار شهید علیرضا گلمحمدی" بههمراه همرزمش "محمود حاجی قاسمی" در جریان عملیات تفحص شهدا به درجه رفیع شهادت نائل گردیدند.
فرمانده شهید "علیرضا گلمحمدی" که برادر ایشان نیز در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیده بود، چندین مرحله در جریان عملیات تفحص شهدا به درجه رفیع جانبازی نائل آمد و تا مرز شهادت پیش رفت.
📍تقدیر الهی بر این بود تا برات شهادتش در لیله الرغائب امضا گشته و به آرزوی دیرینهاش برسد.
شهید "محمود حاجی قاسمی" نیز از رزمندگان و جانبازان مدافع حرم بود که
بههمراه شهید گلمحمدی در زرباطیه عراق، در اثر برخورد با مین به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
@raisali_ir
#سبک_زندگی | #لبخند_خاکی
☕️ چایخانه ...
📍در هر مڪان و وضعيتی که بوديم چـای را آماده می کرد. به شوخی می گفت: هر خطی که چايی در آن درست شود، سقوط نمیکند.
او پيرمرد خوش مشرب و دوست داشتنی بود حتی در عمليات والفجر ۸، قند و چایی را در پلاستيکیگذاشته و زير کلاهش جاسازیکرده بود و آنسوی رودخانه که باور نداشتيم ديگر چای بنوشيم، با روشن کردن آتش بساطِ چای
را فراهم کرد.
🔻 هواپيماهای دشمن ما را بمباران کردند و چايخانه حاجی هم مورد اصابت قرار گرفت و زير و رو شد. مدتی بعد حاجی از زير خاک ها بيرون آمد و بی اعتنا به آن چه اتفاق افتاده بود گفت : بچه هـا غمِ تون نباشد ؛
به کوری چشم دشمن چايخانه سرپاست
#زندگی_در_جنگ
@raisali_ir
شهدای استان بوشهر
بــسم الله الرحمن الرحیم #قسمت_پانزدهم🖊 📖ملاقات با دکتر در حالی که حدود ۴۵ روز از حضور مادر ده سی
بـسم الله الرحمن الرحیم
#قسمت_شانزدهم🖊
📖آماده برای عملیات
بچه ها پس از ملاقات با دکتر و قبل از حرکت ،دسته جمعی دعای فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی شریف را تلاوت کردند و بسیار گریستند واز خدا خواستند که در این عملیات آنها را یاری کند.نزدیکی غروب بود که ما را با ماشین به ده سید حمد رساند. پس از خواندن نماز مغرب و عشا پیاده به سمت تپه های شحیطیه حرکت کردیم .قرار بود که از شرق تپه های الله اکبرنیز عده ایی دیگر به سمت همین مقصد حرکت کنند. طبق برنامه قرار بود که حدود ساعت ۳ و ۳۰ دقیقه بامداد آتش سنگینی بر روی دشمن ریخته شود. توپخانه ما قبلاً در روز نیز این آتش را بر روی مواضع عراقیها ریخته بود و ما دیده بودیم که این آتش با چه شکوه و عظمتی بر سر عراقی ها سرازیر می شد .
در مسیر حرکت ما ،یک برکه آب بود که طبق برنامه می بایست حدود یک ساعت پشت آن توقف می کردیم و بعد از آن عبور می کردیم. ساعت ۳ بامداد به برکه رسیدیم.پس از مشورت ،به آب زدیم و حدود ۲۰ دقیقه طول کشید تا از برکه عبور کنیم .پس از عبور، لباسهایمان را پوشیدیم و مقداری استراحت کردیم اما از ترس اینکه به موقع به تپه ها نرسیم ،با دوربین مسیر را وارسی کردیم و حرکت نمودیم. همانطور که میرفتیم، هر از گاهی با دوربین اطرافمان را نیز وارسی می کردیم اما کمتر به گذشته زمان توجه داشتیم.یکباره آتش سنگینی شروع شده و مادرست نیز زیر این آتش قرار داشتیم.به بچه ها اعلام کردم به سمت چپ حرکت کنند .با این وسیله خودمان را از آتش دور کرده و به تپه حرکت نمودیم.
هوا کم کم داشت روشن میشد. نماز را خواندیم و به راه خود ادامه دادیم .در آستانه حرکت بودیم که آتش متوقف و حمله الله و اکبر شروع شد بسیار ناراحت بودیم که هنوز به منطقه عملیات نرسیدهایم. تعداد ماحدود ۳۳ نفر بودو علیرضا مسئول گروه بود و من معاون و بیسیم چی گروه بودم .هرچه تماس می گرفتم ،موفق به برقراری تماس نشدم به .بالای تپه ها رسیده بودیم اما متاسفانه هنوز محل عراقی ها را پیدا نکرده بودیم.به خاطر همین مسئله نگران بودیم که یکباره هلهله عراقی ها بلند شد. بچه ها بلافاصله دراز کشیدند و منتظر دستور ماندند. در همین اثنا یکی از بچه ها بلند شد و شروع به اذان گفتن کرد و ندای یا مهدی یا مهدی سر داد و به این طریق بچه ها آماده حمله شدند .
علیرضا از سمت چپ شروع به شلیک آر پی چی و پی ام پی های دشمن کرد. در ضمن ما قبل از حرکت خودمان را به شکل عراقیها در آورده بودیم و هر نفر نیز مقداری طناب برای بستن دسته عراقی ها در اختیار داشت .من نیز پشتسر علیرضا حرکت کردم .در همان دقایق اولیه بود که عراقیها تسلیم شدند و یکی یکی دست اسرای عراقی را بستم و بچهها را صدا زدم و اسرا را به آنها سپردم .حدود ۳۰ دقیقه طول کشید تا در آن محل مستقر شدیم .هیچ کدام از ما فکر می کردیم که به این سرعت حمله صورت بگیرد در کنار تپه های شحیطیه گود خیلی بزرگی بود که عراقیها آن را محل استقرار نیروهای خود قرار داده بودند و آن دسته از نیروهای عراقی که از تپه های دیگر فرار می کردند به سمت این مقر می آمدند که در همینجا در دام نیروهای اسلام افتادند. چون بچه های اطراف این گود را گرفته بودند و منتظر حمله دشمن بودند. در این درگیری ها حدود ۱۵ دستگاه تانک و نفربر.و سه دستگاه خمپاره۱۲۰ و تعدادی بیسیم از دشمن غنیمت گرفتیم اما چون اوایل جنگ بود نمی توانستیم از آنها استفاده کنیم.
مقداری یخ و نوشابه نیز از عراقی ها جامانده بود که آنها را برای ادامه درگیری ذخیره کردیم.
طبق برنامه قرار بود پس از اینکه ما این محل را فتح کردیم ،ارتش مقداری مهمات و آب و غذا برای ما بفرستد اما متاسفانه این امر عملی نشد و دکتر چمران نیز هر قدر به آنها گفته بود که بچه ها این محل را گرفته اند ، بچه های ارتش باورشان نشده بود.
پس از آنکه محل را گرفتیم ، یک پی ام پی از سمت تپه های الله اکبر به سوی ما حرکت کرد .همین که به ما رسید یکی از بچه ها با شلیک کلت،آنها را وادار به تسلیم کرد. آنها روی زمین دراز کشیدند و همگی اسیر شدند.کلیه اسیر ها را در گودال جمع کرده بودیم و چند نفر از جمله میر سنجری مسول نگهبانی و مواظبت از اسرا بودند . عملیات ما یک مجروح داشت و دو نفر از همرزمان به نام های احمد غفوری و جمهوری نیز به شهادت رسیدند. هوا داشت گرم میشد و قمقمه های آب نیز خالی شده بودند .فقط تعدادی یخ داشتیم که هر کسی تشنه میشد ، می آمد و ما مقداری یخ به لب او می کشیدیم و او را روانه میکردیم. هرچه تماس می گرفتیم و درخواست میکردیم که برای ما آب و مهمات بیاورید، متاسفانه پاسخ مناسبی دریافت نمی کردیم.
#ادامہ_دارد...
@raisali_ir
🖼طراحی پرتره
❇️تمثال مبارک شهید
حجت الاسلام والمسلمین
قاسم کاظمی🥀
🎨طراح:صداقت جو
📨به سفارش «از تبار رئیس علی»
#تصویرنگاری
@raisali_ir
〖قࢪاࢪ شبـانھ🌙 〗
بسـم ربــ الشہدا🦋
📝انقلاب اسلامي ايران، انقلابي نيست كه بخواهد به دست اين منافقين از بين برود و اين غير ممكن است. زيرا، تا زماني كه مسلمانان متعهدي همچون ملت مبارز ايران در صحنه هستند، هيچكس نميتواند ضربهاي به اين انقلاب اسلامي وارد كند. بنا به فرمايش امام: «آمريكا هيچ غلطي نميتواند بكند.»
#شہید_محمدعلے_ظهرابے🕊
#وصیت_شہدا🥀
🏛محل دفن:بوشہر
@raisali_ir
شهدای استان بوشهر
〖قࢪاࢪ شبـانھ🌙 〗 بسـم ربــ الشہدا🦋 📝انقلاب اسلامي ايران، انقلابي نيست كه بخواهد به دست اين منافقين
شما میتوانید اطلاعات جامعـ شهید محمدعلے ظهرابے را در صفحہ اختصاصے این شہید مـشاهده ڪنید✨
https://raisali.ir/shahid/%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af-%d9%85%d8%ad%d9%85%d8%af%d8%b9%d9%84%db%8c-%d8%b8%d9%87%d8%b1%d8%a7%d8%a8%db%8c/
زیارتـ مجازے شہید🕊🌿
https://raisali.ir/pano1/?p=1577
#شبـتون_شـہدایے 🌠
#التمـاس_دعاےفرج 💫
@raisali_ir
❀ ﴾﷽﴿ ❀
صبح امٖروز خدایا چه مبارک بدمید
که همی از نفسش بوی عبیر آید و عود
گر کسی شکرگزاری کند این نعمت را
نتواند که همه عمر برآید ز سجود
🌸 سلام صبحتون بخیر
بهترینها امروز نصیبتان باد
#امام_مهدى عليه السلام:
🔅 لِيَعمَل كُلُّ امْرِءٍ علَى ما يُقَرَّبُ مِن مَحَبَّتِنا
هر يک از شما بايد كارى كند كه با آن به محبّت ما نزديک شود
🗓 شنبه
۲ اسفند ۱۳۹۹
۸ رجب ۱۴۴۲
۲۰ فوریه ۲۰۲۱
➕ به «از تبار رئیس علی»بپیوندید👇
@raisali_ir
هدایت شده از ازتبارعلے🌱🇵🇸.
هنوز در دلمان جرأت خطر داریم🕊🌿
براے تیغ شہادت هنوز سر داریم...!
-یادمانشہداےِهویزه
صُبحٺونهمینقدرزیبا⛅️
#شهیدانه
•| @nojavanbu |•
🔻 #حاج_قاسم | #راهیان_نور
📸 تصویر کمتر دیده شده از شهید حاج قاسم سلیمانی در اردوی راهیان نور سال ۱۳۸۷
@raisali_ir
شهدای استان بوشهر
#بشنویم @raisali_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و امیدوار به چشم پوشیت ...
شهدای استان بوشهر
بـسم الله الرحمن الرحیم #قسمت_شانزدهم🖊 📖آماده برای عملیات بچه ها پس از ملاقات با دکتر و قبل از ح
بـسم الله الرحمن الرحیم
#قسمت_هفدهم🖊
📖پاتک دشمن
در این اوضاع و احوال ،پاتک دشمن نیز شروع شد.آنها با ضد هوایی ۲۳ میلی متر به طرف ما شلیک میکردند و ما نیز غیر از دو آر پی جی سلاح دیگری که به کارمان بیاید نداشتیم. شروع به دفاع از خودمان نمودیم.هوا خیلی گرم بود.ماسه های روی تپه حسابی داغ شده بودند و دویدن روی آنها بسیار سخت و رنج آور بود. با وجود بچه ها خود را به سمت چپ و راست می رساندند و آرپی جی شلیک می کردند با اینکه هم کمبود نیرو داشتیم و هم کمبود مهمات بچه ها با تمام قدرت دفاع می کردند و هر کدام که تشنه می شد خودش را به محل جمع آوری یخ ها می رساند،لبش را تر میکرد و بر می گشت.
دو نفر از نیروهای سپاه از تپه های الله اکبر نزد ما آمدند و گفتند که حاضرند پی ام پی ها را به عقب برگردانند .ما هم دو شهید را روی پی ام پی ها گذاشتیم و آنها را با مقداری از سلاحهای متعلق به افرادی که مجروح شده بودند به عقب، فرستادیم.
دستور آمد که به عقب برگردید. بنا بر این علیرغم میل باطنیمان مجبور به عقب نشینی بودیم .خسته و تشنه از تپه ها سرازیر شدیم .من چون احتمال میدادم که تعدادی از بچهها به علت مجروح شدن نتوانند اسلحه هایشان را به عقب برگردانند ، به غیر از اسلحه ژ_۳، بیسیم و مهماتی را که در جیب خشاب داشتم ،تعداد پنج اسلحه کلاش را نیز با خودم به عقب آوردم. فاصله ما تا خاکریز نیروهای خودی حدود ۶ کیلومتر بود. عراقیها در این فاصله ما را زیر آتش خود قرار دادند
اما وقتی متوجه شدن که به عقب برگشته ایم ،چون غیر از آتش ضد هوایی کاری نمی توانستند انجام دهند، از ادامه آتش منصرف شدند.
در زمانی که روی تپه ها مشغول درگیری با عراقیها بودیم، تعدادی تانک را دیدیم که از پایین تپه ها به سمت بستان در حال حرکت بودند، چون فاصله تانک ها با ما زیاد بود ،و نیز تا آن لحظه تانک های خودمان را ندیده بودیم، فکر کردیم که این تانک ها عراقی هستند.اما بعداً که برگشتیم متوجه شدیم که این تانک ها متعلق به نیروی خودمان بوده است.
پس از طی مسافتی حدود شش کیلومتر ،به نیروهای ارتش رسیدیم و آن ها به گرمی از ما استقبال کردند. سربازان از اینکه نتوانسته اند در این عملیات شرکت کنند اظهار ناراحتی می کردند. پس از استراحت نزدیکی های غروب به سمت ده سید حمد حرکت کردیم و ساعت ۱۰ شب به آنجا رسیدیم. پس از ۲۴ ساعت حرکت با مهمات و اسلحه پای اکثر بچه ها تاول زده بود و برای راه رفتن مشکل داشتند. جیب خشاب من نیز چون هنوز مهمات داشت در حال حرکت جابجا می شد و بدنم را به شدت زخمی کرده بود ،با این حال دلم راضی نمی شد حتی یک فشنگ نیز به بیرون بیاندازم.
وقتی به عقب برگشتیم، متوجه شدیم که اگر قبل از حمله در زیر آتش خودی به سمت چپ تغییر مسیر نداده بودیم، نمی توانستیم از یک گردان زرهی عراق رد شویم به همین خاطر مجبور می شدیم که درگیر شویم و این مسئله ما را از اصل ماموریت دور می کرد.
#ادامہ_دارد...
@raisali_ir
〖قࢪاࢪ شبـانھ🌙 〗
بــسم ربــ الشہدا🦋
📝با توجه به شجاعت زيادي كه داشت، در بالاي ساختمان استانداري مستقر كردم و يك اسلحهي ژ ـ 3 نيز به او دادم. به پسرم گفتم: « اگر منافقين قصد ورود به استانداري را داشتند، ابتدا با تير هوايي و اگر نياز شد با تير زميني مانع ورود آنها شو!»
اين را به او گفتم و پس از آن به قصد شركت در جلسه، به جهاد سازندگي رفتم. ساعت 11 شب، تلفني به من اطلاع دادند كه خودت را سريع به استانداري برسان. اول تصور كردم كه حتماً مسئلهاي براي محمدرضا پيش آمده، فوري خودم را به استانداري رساندم.
ديدم اوضاع آرام است. بالاي ساختمان استانداري رفتم تا محمدرضا را ببينم. او را صدا زدم. پس از شنيدن جواب ايشان، چند لحظه پيش او ماندم. در طول آن مدت، ديدم مرتب دستش را تكان ميدهد.
به او گفتم: « پدر جان، چرا دستت را تكان ميدهي؟» او گفت: « موقع كه نگهباني ميدادم، به شدت خوابم گرفته بود. بنابراين انگشتم را زخمي كردم تا خوابم نبرد و الان ميسوزد!»
#شہید_محمدرضا_شجاعے🕊
#خاطرات_شہدا🥀
@raisali_ir
شهدای استان بوشهر
〖قࢪاࢪ شبـانھ🌙 〗 بــسم ربــ الشہدا🦋 📝با توجه به شجاعت زيادي كه داشت، در بالاي ساختمان استانداري مست
شما میتوانید اطلاعات جامعـ شهید محمدرضا شجاعے را در صفحہ اختصاصے این شہید مـشاهده ڪنید✨
https://raisali.ir/shahid/%d8%b4%d9%87%db%8c%d8%af-%d9%85%d8%ad%d9%85%d8%af%d8%b1%d8%b6%d8%a7-%d8%b4%d8%ac%d8%a7%d8%b9%db%8c/
#شبـتون_شـہدایے 🌠
#التمـاس_دعاےفرج 💫
@raisali_ir
روزے مے آیے میدانم...
و بیدے مجنون مے شوم...
کہ از ساعقہ نگاهـ تو...
خاڪستر مے شود...🕊
@raisali_ir
▪️عملیات خیبر همان عملیاتی است که امام خمینی (ره) حفظ #جزایر_مجنون را در آن حفظ اسلام اعلام کردند. مردانی که از این عملیات برگشتند «خیبری» لقب گرفتند. سوم اسفند سالروز این عملیات است.
عکس: سردار شهید مرتضی یاغچیان، جانشین لشکر ۳۱ عاشورا
شهادت: عملیات خیبر
💬 احمدرضا بیضائی
@raisali_ir
📔 #بخوانید | #کتاب_شهدایی
📚 عنوان کتاب:دستمال سرخ ها
🔻خاطرات شهید جهانگیر جعفر زاده
💬 به روایت مادر شهید
🌟 روایت فتح
@raisali_ir
شهدای استان بوشهر
بـسم الله الرحمن الرحیم #قسمت_هفدهم🖊 📖پاتک دشمن در این اوضاع و احوال ،پاتک دشمن نیز شروع شد.آنها
بـسم الله الرحمن الرحیم
#قسمت_هجدهم🖊
📖عملیات مجدد
مجدداً به ده سبحانیه برگشتیم. ۲۴ ساعت بود که در حرکت و فعالیت و جنگ و گریز بودیم .چون کار ما چریکی بود، میبایست در حد توان مهمات با خودمان می بردیم. دیگر همه خسته شده بودند، پاها تاول زده بود و بدنها توان حرکت نداشت. پنجاه و سه روز بود که در خط بودیم .شب کمی استراحت کردیم. از طرف دکتر دستور آمد که بعد از ظهر مجددا از شرق به تپههای شحیطیه حمله کنیم .حدود ساعت ۲ بعد از ظهر به پشت تپه های الله اکبر رسیدیم، آنجا مجدداً سلاح ها را وارسی کردیم مهمات برداشتیم قمقمه های مان را پر از آب لیمو کردیم چون اعتقاد داشتیم که آبلیمو بهتر رفع تشنگی میکند .هوا خیلی گرم بود .گروه ما و گروهی دیگر از نیروهای جنگهای نامنظم با هم حرکت کردیم. این بار شهید چمران خود پیشتاز بود ،چون تعدادی از نیروهایی که قبلاً از این محور به سمت تپه های شحیطیه عمل کرده بودند، روی مین رفته و به شهادت رسیده بودند. همه در یک ستون پشت سر دکترچمران در حرکت بودیم .گهگاهی هم مقداری آبلیمو میخوردیم اما متوجه شدیم که آبلیمو فاسد است . نمی دانستیم علت چیست. لذا اکثر بچه ها، قمقمه هایشان را خالی کردند .حوالی غروب بالای تپه های شحیطیه رسیدیم و تقریباً یک کیلومتر جلوتر از آنجایی که قبلاً عمل کرده بودیم مستقر شدیم. بر تپه هایی که از ماسه های بادی پوشیده شده بود شروع به ساختن تعدادی سنگردفاعی کردیم و به نوبت در آن نگهبانی میدادیم .تا پاسی از شب با هم مشغول حرف زدن و شوخی بودیم .سپس از فرط خستگی روی همان ماسه های بادی دراز کشیدیم.
هوا بسیار سرد بود و ما هیچ پوشاک گرم کننده ای نداشتیم .من و سید کازرونی و محمد ریشهری شروع به حفر گودال کردیم گودال هایی را به اندازه خودمان حفر کردیم .سپس داخل آن گودال دراز کشیدیم و روی خودمان ماسه ریختیم. چون ماسه های زیر هنوز گرم بودند، تا صبح راحت خوابیدیم .آن جا آغاز آشنایی و دوستیم با جناب آقای سید کازرونی بود و آقای محمد ریشهری جزو نیروهای تخریب جنگهای نامنظم بودند. تقریباً ۱۶ ساعت بود که اصلاً آب نخورده بودیم .هوا در حال روشن شدن بود. دشمن با حضور مجدد رزمندگان کاملاً عقب نشینی کرده بود بچهها در سنگرهایشان مستقر بودند. حدود ساعت ۱۱:۳۰ صبح تعدادی نیروی جدید آمدند که هرکدام کلمن آبی داشتند و بین بچه ها تقسیم میکردند .در آنجا از امکانات باقیمانده از عراقیها سایه ای درست کردیم ،چون آنقدر هوا گرم میشد که نمیشد پابرهنه نماز خواند. روز قبل از برگشتن ما به عقب بود که به بنیصدر آمد و از منطقه بازدید کردند و مقداری غنایم برد تا زمانی که او بود، نمی گذاشت ارتش و سپاه و بسیج با هم باشند .بعد از حدود دو ماه، اوایل سال ۱۳۶۵ با کوله باری از خاطره مجدداً به بوشهر برگشتیم.
#ادامہ_دارد...
@raisali_ir