شهدای استان بوشهر
بـسم الله الرحمن الرحیم #قسمت_بیست_وششم🖊 📖ملاقات با میرزایی،دانشجوی تهرانی پس از کلی پرس و جو با
بـسم الله الرحمن الرحیم
#قسما_بیست_وهفتم🖊
📖خالو
بعد از شهادت شهید چمران ما را برای گذراندن یک دوره آموزشی به مدت ۱۴ روز به کازرون فرستادند. ساعت ۸ صبح وارد اردوگاه آموزشی شدیم مسئول اردوگاه برادر جابر بود .به محض ورود دستور داد که بچه ها دور میدان بدوند .شهید علیرضا پایش مجروح شده ودر گچ بود من از ناحیه کمر محروح بودم و اردشیر ماهینی نیز از ناحیه پهلو جراحت داشت و به همین علت ما سه نفر بیش از سه بار نتوانستیم دور میدان بدویم .برادر جابر متوجه این قضیه شد و دستور داد ما سه نفر به بوشهر برگردیم .من نزد او رفتم و برایش توضیح دادم که علیرضا ماهینی فرمانده گردان است و موقعیت خود و اردشیر را نیز برای او تشریح کردم .گفتم که من و اردشیر از ابتدای جنگ با علیرضا ماهینی بودیم و برایمان بسیار سخت است که از او جدا شویم .
بعد از اتمام آموزش به دانشگاه شهید چمران اهواز رفتیم .چند روزی از حضور ما در دانشگاه نگذشته بود که علیرضا ماهینی گفت باید نزد فرمانده تیپ دوم برویم و از او خواهش کنیم که به هر شکلی از ما را به خط مقدم بفرستند .به اتفاق هم دیگر نزد فرمانده تیپ رفتیم .علیرضا گفت :《شنیدهایم شوش خبرهایی است ما را به آنجا بفرستید .》فرمانده تیپ گفت:《 اگر نیرو خواستیم ،حتماً قبل از همه از گردان شما استفاده خواهیم کرد.》 دو روز بعد ساعت ۲ نیمه شب بود که مارا بیدار کردند و گفتند که برای رفتن به چزابه آماده شوید .شور و شوق عجیبی در بچه ها در گرفت. بچه ها در حالی که سر از پا نمی شناختند و روی پای خود بند نبودند ،مسلح شدند.
اوایل صبح بود که از علیرضا ماهینی خواستند تا فرماندهی گردان ۴ را قبول کند .حاج اسماعیل ماهینی نیز فرمانده یکی از گروهان های گردان سوم بود. علیرضا بلافاصله گردان را تحویل گرفت . نزد او رفتم و از او خداحافظی کردم. به طرف بستان و سپس به سمت تنگه جذابه حرکت کردیم . این بار فرماندهی گروهان ما را حاج اسماعیل ماهینی که بچه ها او را خالو صدا میزدند برعهده داشت. گردان شهید ماهینی نیز به سمت نبئه که سمت راست تنگه چزابه بود حرکت نمود .
۱۹ بهمن ماه بود وهوا بسیار سرد .پس از رسیدن به تنگه چزابه، پشت خاکریز مستقر شدیم من و حاج سماعیل در یک سنگر بودیم. هاشمی نیز نزد ما بود که وظیفه اش پر کردن خشاب بود .در تنگه چزابه شبانه روز درگیری بود و چیزی به نام استراحت وجود نداشت .تا ۴ روز اول حضورمان از آب و غذا خبری نبود. البته برای آب وغذا می فرستادند اما به محض وارد شدن به تنگه توسط عراقیها هدف قرار می گرفت و به مانمیرسید .گاهی نیز با جعبه برای مان کشمش می فرستادند که البته بر اثر انفجار توپ و کاتیوشا و خمپاره کشمشها پر از گرد و خاک می شد و قابل خوردن نبود. تنها در روز پنجم بود که یک دیگ غذا به دستمان رسید اما آنقدر کم بود که هر نفر می توانست فقط یک لقمه بردارد.
#ادامہ_دارد...
@raisali_ir
❀ ﴾﷽﴿ ❀
سلام عزیزان
صبح زیباتون دل انگیز
#پيامبر_خدا صلى الله عليه و آله:
🔻 نشانه خيرخواه، چهار چيز است: به حق قضاوت مى كند؛ از جانب خود، حقّ ديگران را رعايت مى كند؛ براى مردمْ همان چيزى را مى پسندد كه براى خود مى پسندد؛ و به [حقّ ]هيچ كس دست درازى نمى كند
🗓 پنج شنبه
۱۴ اسفند ۱۳۹۹
۲۰ رجب ۱۴۴۲
۴ مارس ۲۰۲۱
@raisali_ir
🌷 شهید آوینی:
🔅 ما معجزهی ایمان را دریافتهایم و هرگز میدان نبرد را رها نخواهیم کرد. ما وارث هزاران سال تاریخ پُرفراز و نشیب انبیا هستیم و رسالت ما دفاع از همهی مظلومان و مستضعفان طول تاریخ است. ما سنگینی این بار امانتی را که پروردگار متعال بر دوش ما نهاده است احساس میکنیم و رسالت ما نیز در استمرار راه انبیا و تأدیهی میثاق فطرت است.
📝 گفتارمتن مستند «با شیرمردان هوانیروز»
#معجزه
#وارثان_انبیاء
#مستضعفان
#روایت_فتح
#انقلاب_اسلامی
@raisali_ir
📸 مرد میدان | تصویر کمتر دیده شده از شهید حاج قاسم سلیمانی در جریان امداد رسانی به مردم خوزستان
@raisali_ir
https___vesal.co_FTP_files_tracks_5_track_4KfrGIGCS0sWA6ojAMkI1gt57rotZL_320.mp3
13.3M
🎧شهدا رفتن و همه پرپر شدند...
🎙سیدرضا نریمانی
#بشنویم
@raisali_ir
📔 #بخوانید | #کتاب_شهدایی
📚 عنوان کتاب: عفیفه
🔻خاطرات شهید شعبانعلیطهماسبی
✍🏼نویسنده: عالمه طهماسبی
@raisali_ir
خلوت گُزيده را
به تماشا چه حاجت است
چون كويِ دوست هست
به صحرا چه حاجت است...؟
#حسینجان❤️
AUD-20210304-WA0042.
10.85M
🎧میترسم از آخر خودم ...
🎙سید رضا نریمانی
#بشنویم
@raisali_ir