📚 غیبت کردن دربارۀ نامزدهای انتخابات
💠 سؤال: در ایام انتخابات جهت شناخت نامزد مناسب، می بایست نواقص، عیوب و امتیازات آنها را در گذشته و حال تفحص کرد تا فرد لایق را پیدا نمود، آیا صحبت کردن پشت سر نامزدها برای انتخاب فرد اصلح، جایز است؟ ملاک چیست؟
✅ جواب: در امور مربوط به انتخابات در حد مشاوره، اشکال ندارد.
#احکام #انتخابات #غیبت
@ranggarang
🗣صحبت شیطان با نوح نبی(ع)
✅حضرت نوح(ع) هنگامي که حيوانات را سوار کشتي مي کرد، همه سوار شدند ولي در ميان آنها الاغ سوار نشد. نوح(ع) ترسيد آن حيوان غرق گردد و نسل الاغ از ميان برچيده شود، چند بار او را براي سوار شدن تحريک کرد، ولي او سوار نشد. نوح(ع) خشمگين شد و در حال خشم خطاب به الاغ گفت: اي شيطان سوار شو.
شيطان اين سخن را از نوح شنيد، دُم الاغ را گرفت و همراه الاغ وارد کشتي شد. در اينجا بود که نوح(ع) تصور کرد به شيطان اجازه نداده و او در کشتي نيست. هنگامي که کشتي بر فراز آب قرار گرفت و حرکت کرد، نوح(ع) ناگاه ديد شيطان در صدر کشتي نشسته است؛ با خشم به او گفت: چه کسي به تو اجازه ورود به کشتي را داد؟!
شيطان گفت: تو اجازه دادي، آنجا که گفتي؛ اي شيطان سوار شو! و بعد گفت: «اي نوح! تو به گردن من حق و نعمتي داري، مي خواهم آن را جبران کنم!
نوح(ع) فرمود: آن حق و نعمت چيست؟
- تو بر قوم خود نفرين کردي، همه آنها در يک ساعت غرق و هلاک شدند، اگر آنها اکنون زنده بودند مايه زحمت براي من مي شدند، زيرا حيران بودم که چگونه آنها را گمراه کنم، ولي اکنون راحت شدم.
- هنگامي که نوح(ع) اين شماتت و نيش تلخ شيطان را شنيد، بسيار ناراحت شد و گريه کرد و گريه اش در اين مورد ادامه يافت...
در اين موقع خداوند به نوح وحي کرد: سخن شيطان را گوش کن و بپذير.
نوح گفت: اي شيطان! اينک بگو سخنت چيست؟
شيطان: اي نوح! تو را از سه خصلت نهي مي کنم:
1- هيچ گاه متکبر و خودخواه نباش؛ زيرا نخستين چيزي که موجب گناه و نافرماني خدا شد، تکبّر بود. آنجا که خداوند به من فرمان داد تا پدرت آدم(ع) را سجده کنم، ولي تکبر باعث شد او را سجده نکردم، اگر او را سجده مي کردم خداوند مرا از جهان ملکوتيان و فرشتگان بيرون نمي کرد.
2- از حرص بپرهيز؛ زيرا خداوند همه نعمت هاي بهشت را براي پدرت (آدم) مباح کرد و تنها از خوردن يک درخت، او را نهي نمود، ولي حرص آدم باعث شد تا از آن درخت بخورد و در نتيجه به فرمان خدا از بهشت اخراج شود.
3- با زن نامحرم خلوت نکن، که در چنين حالي من بسيار به تو نزديک هستم تا تو را وسوسه کرده و به عمل منافي عفت وادارت کنم.
خداوند به نوح(ع) وحي کرد: اين سه سخن شيطان را بپذير.
و در روايت ديگر آمده: شيطان به نوح(ع) گفت: از سه خصلت بپرهيز: تکبر، حرص و حسد؛ زيرا تکبر موجب بدبختي من گرديد و رانده درگاه حق شدم. و حرص، موجب بيرون راندن آدم(ع) از بهشت شد. و حسد موجب شد که قابيل، پسر آدم(ع) برادرش هابيل را کشت.
نوح(ع) به ابليس گفت: به من خبر بده در چه وقت قدرت تو بر گمراه کردن انسان و تسلط تو بر او بيشتر از وقت هاي ديگر است؟
شيطان در پاسخ گفت: هنگام خشم و غضب انسانها
@ranggarang
✅موقع *صدقه* دادن زرنگ باشید!
✍آیت الله مجتبی تهرانی (ره):
اگر میخواهی صدقه بدهی، همین طوری صدقه نده؛ زرنگ باش، حواست جمع باشد. صدقه را از طـرف امـام رضـــا(ع) بــرای سـلامتی امام زمـان(عج) بـده! این جوری برای دو معصوم است؛ دو معصومی که خدا آنها را دوست دارد، ممکن نیست خداوند این صدقه تو را رد کند. توهم اینجا حق واسطهگریات را میگیری. تو واسطهای و همین حق واسطهگری است که اجازه میدهد تو به مراحل خاص برسی.
📚وسائل الشيعه ، ج۷، ص۴۱۳
اَللّٰهُمَ عَجْل لوَلِیِّکَ اَلفَرَج
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حکایت مسئولین و فرزندان ناخلف
🔹یکی می شود مثل حاج صادق آهنگران و قبل تر از او مرحوم آیت الله خزعلی و مرحوم آیت الله محمدی گیلانی که از فرزندان ناخلف خود برائت جستند.
روایت است که وقتی به مرحوم محمدی گیلانی که حاکم شرع بود خبر میدهند دو فرزند شما هم در خانۀ تیمی محاصره شده مجاهدین خلق هستند و با آنان چه کنیم؟ فقط پاسخ میدهد: مانند دیگران!!
و دقیقا همین جاست که می گویند گناه پسر را به پای پدر نمی نویسند؛
یکی هم می شود مثل مرحوم هاشمی رفسنجانی که تا آخر عمر، تمام قد از اشتباهات فرزندانش دفاع کرد و قطعا اینجا گناه فرزند را به پای پدر هم می نویسند؛
الان هم آقای #قالیباف ریاست محترم مجلس شورای اسلامی، بایستی تکلیف را روشن کنند. اگر این قضیه اقامت دائمی پسرشان کذب است رسما تکذیب کنند و اگر صحت دارد انتظار زیادی از ایشان نداریم فقط یک کلمه بگویند کار فرزندشان را قبول ندارند و حمایت نیز نمی کنند همین.
#انتخابات
#نفوذ
✍️ "قاسم اکبری"
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پنج شنبه است و ياد درگذشتگان😔
🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ
🔆امام صادق(ع)
هنگام عصر روز پنجشنبه فرشتگان از آسمان با قلمهاے طلا و صحيفه هاے نقره فرود می آيند و در عصر پنجشنبه و شب و روز جمعه تا هنگام غروب خورشيد جز صلوات بر محمّد و خاندان آن حضرت چيزے ننويسند.
📗مفاتیحالجنان
یادی کنیم از درگذشتگان،
پدران و مادران آسمانی با ذکر فاتحه و صلوات🌸
@ranggarang
4_5893110200046456450.mp3
3.35M
🌴شب زیارتی امام حسین (ع)
🍃گفت ای گروه هر که ندارد هوای ما
🍃سر گیرد و برون رود از کربلای ما
🎙 #محمود_کریمی
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌙 #شب_جمعه
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅بی نیازی یعنی این!
✅حکایتی بسیار زیبا از عارف عالم حضرت آیت الله انصاری همدانی قدس سره
🔰#آیت_الله_ناصری
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 این فیلم رو ذخیره کن تو فضای شخصیت
🔸هر موقع تو خلوت خودت گیر افتادی. دیدی همین الاناست که پات بلغزه و یه صحنهای ببینی که گناه توشه. یا یه حرفی میخوای بزنی که معصیت خداس.
⛔️ یه لحظه وایستا ⛔️
🔻 یه نفس عمیق بکش و این یک دقیقه و نیم رو ببین. مطمئن باش کلام این مرد هوس گناه رو از سرت میپرونه
#آیت_الله_بهجت
@ranggarang
❣دوست واقعى فقط خداست
البته اگه بخوای قبول کنی
"خدا" تنها دوستيه
❣ ڪه هيچوقت
پشتت رو خالى نمیڪنه و
❣ تنها دوستيه ڪه
هميشه محبتش یڪ
❣طرفه است
البته اگه باور کنید و ایمان به دوستی خدا داشته باشید.
اگه باور کردی حالا
با خدا دوستى ڪن
❣ڪه محتاج خلق نشی
@ranggarang
🌹از حضرت علی(ع) سوال کردند:
🛑سنگینتر از آسمان چیست؟
فرمود:
🛑 تهمت🛑 به انسان بےگناه.
از دریا پهناورتر چیست؟
فرمود:
💚 قلب💚 انسان قانع.
از زهر تلختر چیست؟
فرمود:
🌾صبر در برابر انسان نادان🌾
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📋 امتحان شیعیان !
📿 شیعیان در وقت #نماز آزمایش میشوند !
🎙 حجت الاسلام راجی
@ranggarang
🍃🍂ســرگذشـــت ارواح
ســــــرگردان بــــ😱ـــــرزخ🍃🍂
#قسمــــت 〖سی_و_دوم〗
◽ مجدّداً خود را به قدمهای ایشان انداختم و بوسه زدم و ایستادم.
فرمودند: اگرچه دستوری داده نشده است که از شماها در همه عوالم برزخی توسّط (واسطه شده) و شفاعت بکنیم، بلکه این مسافرت را باید به زاد و توشه خود طی نمایید، مگر در آخر کار و سفر جهنّم، الّا آنکه مددهای باطن ما با شما است و فتوّت من مقتضی است که امثال شما مساکین که بارها تشنه در راه زیارت برادرم بوده و رفتهاید و اقامه عزای او را داشتهاید، دستگیری (کمک) و نگاهداری نماییم.
⇦ در این میان میدیدم جوانی کمسن، در پهلوی حضرت ابوالفضل علیهالسلام نشسته و مثل خورشید میدرخشد، به گونهای که طاقت دیدار نورانیت او را نداشتیم و جلالت و بزرگواری بسیار از او تراوش مینمود و حضرت ابوالفضل علیهالسلام گاهی با تأدّب و فروتنی با او سخن میگفت، معلوم بود که در نظر بزرگوارش مهمّ است.
🔻از هادی درباره او پرسیدم، گفت: نمیدانم! ولی آن صاحب صوت خوش که سوره «هل أتی (انسان)» را تلاوت مینمود، گویا همین شخص باشد.
از دیگری که از ما مقدّم بود، پرسیدم.
💫 گفت: گویا علی اصغر حجّت کبرای حسینی است. دلیل بر این، آن خطّ سرخی است که مثل طوق در زیر گلوی انورش دیده میشود که آن مبارک را زینت دیگری داده.
🔺گفتم: خیلی سزاوار و حتم است رجعت ما برای انتقام، ای کاش که ما را رجعت دهند.
حضرت ابوالفضل علیه السلام ملتفت مسّاره (گفتگوی سرّی) ما شد و فرمود: إن شاء اللَّه به زودی خواهد شد.
✨ «وَأُخْری تُحِبُّونَها نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِیبٌ»؛
⇦ و [نعمت] دیگری که آن را دوست میدارید، [به شما عنایت فرماید]، یعنی همان یاری خداوند و پیروزی نزدیک.
➰ من یقین نمودم که آن جوان، علی بن الحسینعلیهما السلام است و در جلال و جمال او مبهوت بودم، به قدری مرا مجذوب نمود که نتوانستم نظر از او بردارم، و تند نظر نمودن به بزرگان، لعلّ (شاید) خلاف ادب باشد، وانگهی جلال و بزرگواری او، دور باش! و کور باش! مینمود، جلالش میراند و جمالش میخواند، در بین این دو محذور متضادّ واقع شده بودم و بدنم به شدّت میلرزید، به گونهای که نمیتوانستم از آن خودداری کنم.
🔹توجّه به من فرمود، گویا حال مرا دریافت، خلعتی فرستاد، به دوش من انداختند. من که این مرحمت را دیدم - که عشق و علاقه من را نسبت به خود توجّه نموده - لذا زمین را بوسیدم و قلبم از آن اضطراب تسکین یافت، که محبّت طرفینی است و بی درد سر شد.
🔸هادی گفت: بیا برویم به منزل خود استراحتی بنماییم، و یا اینکه در میان این باغات سیاحتی کنیم. تذکره که امضا شده، خلعت هم که گرفتی.
با خود گفتم: این بیچاره از سببی که طورِ او ورایِ طورِ عقل است، خبر ندارد و نمیداند که من چنان به این مجلس و اهل آن علاقهمند هستم که توانایی جدایی ندارم.
گفتم: هادی! در این مجلس، من زبان سخن ندارم، بپرس این خلعت را چرا به من داد؟ و حال آنکه من خود را قابل آن نمیدانم که نظری به من کند، تا چه رسد به این موهبت عُظمی هادی این عرض حال را به وکالت از من اظهار داشت.
◁◁ ادامه دارد...
#سیاحت_غرب
@ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️آرزوهایت را از او طلب کن
✨چرا که
♥️خواست، خواستِ خداست
✨هر آنچه او
♥️بخواهد همان ميشود
✨به اراده ی او
♥️هرغیر ممکنی ممکن می گردد
✨#شبتون_بخیر_
@ranggarang
🌸🍃🌸🍃
#بردیا
✍در زمانهاى قديم، مردی ساز زن و خواننده ای بود؛ بنام "برديا" که با مهارت تمام می نواخت و همیشه در مجالس شادی و محافل عروسی، وقتی برای رزرو نداشت
🔸بردیا چون به سن شصت سال رسید روزی در دربار شاه می نواخت که خودش احساس کرد دستانش دیگر می لرزند و توان ادای نت ها را به طور کامل ندارد و صدایش بدتر از دستانش می لرزید و کم کم صدای ساز و صداى گلویش ناهنجار می شود.
🔹عذر او را خواستند و گفتند دیگر در مجالس نیاید.
بردیا به خانه آمد، همسر و فرزندانش از این که دیگر نمی توانست کار کند و برایشان خرجی بیاورد بسیار آشفته شدند.
بردیا سازش را که همدم لحظه های تنهاییش بود برداشت و به کنار قبرستان شهر آمد.
🔸در دل شب در پشت دیوار مخروبه قبرستان نشست و سازش را به دستان لرزانش گرفت و در حالی که در کل عمرش آهنگ غمی ننواخته بود، سازش را برای اولین بار بر نت غم کوک کرد و این بار برای خدایش در تاریکی شب، فقط نواخت.
🔹بردیا می نواخت و خدا خدا می گفت و گریه می کرد و بر گذر عمرش و بر بی وفایی دنیا اشک می ریخت و از خدا طلب مرگ می کرد.
در دل شب به ناگاه دست گرمی را بر شانه های خود حس کرد،
سر برداشت تا ببیند کیست.
🔸شیخ سعید ابو الخیر را دید در حالی که کیسه ای پر از زر در دستان شیخ بود.
شیخ گفت این کیسه زر را بگیر و ببر در بازار شهر دکانی بخر و کارى را شروع کن.
بردیا شوکه شد و گریه کرد و پرسید ای شیخ آیا صدای ناله من تا شهر می رسید که تو خود را به من رساندی؟
شیخ گفت هرگز.
🔹بلکه صدای ناله مخلوق را قبل از این که کسی بشنود خالقش می شنود و خالقت مرا که در خواب بودم بیدار کرد و امر فرمود کیسه زری برای تو در پشت قبرستان شهر بیاورم.
به من در رویا امر فرمود برو در پشت قبرستان شهر،
مخلوقی مرا می خواند برو و خواسته او را اجابت کن.
🔸بردیا صورت در خاک مالید و گفت
خدایا عمری در جوانی و در شادابی ام با دستان توانا سازهایی زدم براى مردم این شهر اما چون دستانم لرزید مرا از خود راندند.
اما یک بار فقط برای تو زدم و خواندم.
اما تو با دستان لرزان و صدای ناهنجار من، مرا خریدی و رهایم نکردی و مشتری صدای ناهنجار ساز و گلویم شدی و بالاترین دستمزد را پرداختی.
✍«تو تنها پشتیبان ما در این روزگار غریب و بی وفا هستی.
به رحمت و بزرگیت سوگندت میدهیم که ما را هیچ وقت تنها نگذار و زیر بار منّت ناکسان قرار نده.»
@ranggarang