eitaa logo
رنگارنگ 🌸
1.4هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
6.1هزار ویدیو
8 فایل
کانال متفاوت و مورد سلیقه همه قشرها مختلف.. داستان های کوتاه و بلند.. از حضرت ادم تا خاتم الانبیا.. حدیث و پیامهای آموزنده و کلیپ های کوتاه و بلند.. کپی برداری آزاد..
مشاهده در ایتا
دانلود
هیچوقت گذشته کسی رو تو سرش نکوب چون تو نمیدونی آینده چی برای خودت رقم میزنه ... @ranggarang
💢تخفیف در مجازات قارون بخاطر صله رحم! از حضرت علی علیه السلام نقل شده است که : قارون در زمان حضرت موسى به زير زمين فرو رفته بود و خداوند فرشته اى را موكّل بر او كرده بود تا هر روز او را به اندازه قامت يك مرد به زمين فرو ببرد. بعدها که حضرت يونس در شكم نهنگ زندانی شد و مشغول تسبيح و استغفار بود، قارون صداى او را شنيد و از فرشته موكّل خود پرسيد به من اندكى مهلت بده، گويا صداى يكى از آدميان را میشنوم... آنگاه خداوند به آن فرشته فرمان داد به او مهلت دهد! پس فرشته به قارون مهلت داد. قارون پرسيد: تو كيستى؟ يونس گفت: من بنده خاطى، يونس پسر متى هستم.. قارون گفت: به من بگو خداوند شديد الغضب با موسى بن عمران چه كرد؟ يونس گفت: افسوس از دنيا رفت. 🔹قارون گفت: خداوند رئوف و مهربان با هارون چه كرد؟ يونس گفت: افسوس از دنيا رفت.. 🔹قارون گفت: كلثوم دختر عمران كه همسر من بود چه شد؟ يونس گفت: اكنون هيچ يك از آل عمران باقى نمانده است، قارون گفت: افسوس بر آل عمران.. از آن پس خداوند به ملك موكّل او فرمان داد تا عذاب را در ايّام دنيا از او بردارد و از آن پس عذاب دنيوى او بر طرف شد زیرا او احوال نزدیکانش را پرسید. 📚🖋بحارالأنوار-جلد 14-صفحه 380- باب 26- قصص يونس @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به تصویر خوب نگاه کن... اتفاقاتی که زیر خاک داره برای گیاه میفته رو نمیتونی ببینی درست مثل اتفاقاتی که درون آدما در جریانه برا همین میگن قضاوت نکنید چون نمیدونی اون زیر چه خبره بد و خوبش بماند فقط ما حق قضاوت نداریم @ranggarang
🌷سفارش و تاکید آیت الله علامه قاضی در مورد نرنجاندن... @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زنان آمریکایی کفن‌پوش به خیابان‌ها آمدند 🔹زنان آمریکایی با کفن‌های آغشته به خون: «ما اینجا هستیم تا فمینیست‌های غربی را هم به چالش بکشیم، آن‌ها مدعی طرفداری از ارزش‌های فمینیستی هستند، اما در عمل هیچ کاری برای زنان و کودکان فلسطینی نمی‌کنند که دارند کشته می‌شوند!» @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ⚠️ آرزوی رزمنده های حزب الله در جنوب لبنان تو این شبای سخت شبایی که مدام توی کمین هستن و آماده باش تا تروریست های صهیونیست وارد خاک لبنان‌ نشن . 🏛 🌐 🔥 @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شاهزاده ای در خدمت قسمت بیست و هشتم🎬: چند روزی از ورود میمونه به خانهٔ پیامبر می گذشت، چند روزی که به اندازه تمام عمرش ،فیض برده بود و تجربه و علم کسب کرده بود. میمونه که دخترکی ده ساله بود و در این ده سال ، از صبح تا شام در قصرهای رنگ و وارنگ به سر کرده بود و قد کشیده بود ، اینک عظمت این خانهٔ خشت و گلی که عاری از هر تزیین و تجملی بود در پیش چشمش هزاران برابر آن قصرهای مجلل می نمود . او پیامبر اسلام را چونان پدری مهربان بر امتش یافته بود و حال که مشرف به دین مبین اسلام شده بود ، محمد صل الله علیه واله را چون پدرش و حتی بسیار بیشتر از او دوست می داشت و گویا این حس دو طرفه بود و رسول خدا هم محبتی اینچنین به میمونه داشت. پیامبر به راستی چون دخترش ، میمونه را دوست می داشت و در هر لحظه از حضورش در خانه ، نکته های ناب را به این دخترک آموزش می داد و میمونه بسیار مسرور بود که در تقدیرش ،چنین سرنوشت زیبایی رقم خورده و دوست داشت این برکتی که نصیبش شده تا آخر عمرش ادامه داشته باشد و این زیبایی حضور او در خانه پیامبر به زیبایی حضورش در بیت علی و زهرا پیوند بخورد. چند روزی بود که فاطمه سلام الله علیها ، دختر پیامبر، به خانهٔ پدرش می آمد ، میمونه همیشه در خفا و پنهانی، این بانو را می نگرید و هر لحظه که بوی فاطمه در فضا می پیچید خود را مانند باد به نزدیک ترین جای ممکن به این خانم مهربان، که بی شک سرور زنان عالم بود ، می رساند. میمونه احساس کرده بود که فاطمه چیزی می خواهد بگوید ،اما از گفتن آن شرم دارد ،تا اینکه چند روز بعد فاطمه به اتفاق همسرش علی به خانه پیامبر آمدند و به محضر رسول خدا رسیدند... ادامه دارد... 🖍به قلم :ط_حسینی @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️ تشرّف تاجر اصفهانی و طىّ الارض با جناب هالو 🗂 قسمت اول ☑️ آقای حاج آقا جمال الدين رحمه اللّه فرمودند: ▫️من برای نماز ظهر و عصر به مسجد شيخ لطف اللّه که در ميدان شاه اصفهان واقع است، می‏‌آمدم. روزی نزديک مسجد، جنازه‏‌ای را ديدم که می‏‌برند و چند نفر از حمّال‌ها و کشيکچی‏‌ها همراه او هستند. حاجی تاجری، از بزرگان تجّار هم که از آشنايان من است پشت‏ سر آن جنازه بود و به شدّت گريه می‏‌کرد و اشک می‏‌ريخت. من بسيار تعجّب کردم؛ چون اگر اين ميّت از بستگان بسيار نزديک حاجی تاجر است که اين‏طور برای او گريه می‏‌کند، پس چرا به اين شکل مختصر و اهانت‏‌آميز او را تشييع می‏‌کنند و اگر با او ارتباطی ندارد، پس چرا اين‏طور برای او گريه می‏‌کند؟ تا آن‏که نزديک من رسيد، پيش آمد و گفت: 🔸 آقا به تشييع جنازه اولياء حقّ نمی‏‌آييد؟ ▫️ با شنيدن اين کلام، از رفتن به مسجد و نماز جماعت منصرف شدم و به همراه آن جنازه تا سر چشمه پاقلعه در اصفهان رفتم. (اين محل سابقا غسّالخانه مهمّ شهر بود) وقتی به آن‏جا رسيديم، از دوری راه و پياده‏‌روی خسته شده بودم. در آن حال ناراحت بودم که چه دليلی داشت که نماز اوّل وقت و جماعت را ترک کردم و تحمّل اين خستگی را نمودم آن هم به‏‌خاطر حرف حاجی. با حال افسردگی در اين فکر بودم که حاجی پيش من آمد و گفت: 🔸 شما نپرسيديد که اين جنازه از کيست؟ ▫️ گفتم: 🔹 بگو. ▫️گفت: 🔸 می‏‌دانيد امسال من به حجّ مشرّف شدم. در مسافرتم چون نزديک کربلا رسيدم، آن بسته‏‌ای را که همه پول و مخارج سفر با باقی اثاثيه و لوازم من در آن بود، دزد برد و در کربلا هم هيچ آشنايی نداشتم که از او پول قرض کنم. تصوّر آن‏که اين همه دارايی را داشته‏‌ام و تا اين‏جا رسيده‏‌ام؛ ولی از حجّ محروم شده باشم، بی‏‌اندازه مرا غمگين و افسرده کرده بود. (ادامه دارد) ⬅️ بركات حضرت ولی عصر(علیه السلام)، اثر سید جواد معلم، صفحات ۱۲۵ تا ۱۲۷ 🏷 @ranggarang
❇️ تشرّف تاجر اصفهانی و طىّ الارض با جناب هالو 🗂 قسمت دوم ▫️ ... در فکر بودم که چه‏ کنم. تا آن‏که شب را به مسجد کوفه رفتم. در بين راه که تنها و از غم و غصّه‏ سرم را پايين انداخته بودم، ديدم سواری با کمال هيبت و اوصافی که در وجود مبارک حضرت صاحب الامر عليه السّلام توصيف شده، در برابرم پيدا شده و فرمودند: 🔶 چرا اين‏طور افسرده حالی؟ ◽️ عرض کردم: 🔷 مسافرم و خستگی راه سفر دارم. ◽️فرمودند: 🔶 اگر علّتی غير از اين دارد، بگو. ◽️ با اصرار ايشان شرح حالم را عرض کردم. در اين حال صدا زدند: 🔶 هالو. ◽️ ديدم ناگهان شخصی به لباس کشيکچی‏‌ها و با لباس نمدی پيدا شد. (در اصفهان در بازار، نزديک حجره ما يک کشيکچی به نام هالو بود) در آن لحظه که آن شخص حاضر شد، خوب نگاه کردم، ديدم همان هالوی اصفهان است. به او فرمودند: 🔶 اثاثيه‏‌ای را که دزد برده به او برسان و او را به مكّه ببر ◽️ و خود ناپديد شدند. آن شخص به من گفت: 🔷 در ساعت معيّنی از شب و جای معيّنی بيا تا اثاثيه‏‌ات را به تو برسانم. ◽️ وقتی آن‏جا حاضر شدم، او هم تشريف آورد و بسته پول و اثاثيه‏‌ام را به دستم داد و فرمود: 🔷 درست نگاه کن و قفل آن را باز کن و ببين تمام است؟ ◽️ ديدم چيزی از آنها کم نشده است. فرمود: 🔷 برو اثاثيه خود را به کسی بسپار و فلان وقت و فلان جا حاضر باش تا تو را به مكّه برسانم. ◽️ من سر موعد حاضر شدم. او هم حاضر شد. فرمود: 🔷 پشت‏ سر من بيا. ◽️ به همراه او رفتم. مقدار کمی از مسافت که طىّ شد، ديدم در مكّه هستم. فرمود: 🔷 بعد از اعمال حجّ در فلان مکان حاضر شو تا تو را برگردانم و به رفقای خود بگو با شخصی از راه نزديکتری آمده‏ ام، تا متوجّه نشوند. ◽️ ضمنا آن شخص در مسير رفتن و برگشتن بعضی صحبتها را با من به‏ طور ملايمت می‏‌زدند؛ ولی هر وقت می‏خواستم بپرسم شما هالوی اصفهان ما نيستيد، هيبت او مانع از پرسيدن اين سؤال می‏‌شد. بعد از اعمال حجّ، در مکان معيّن حاضر شدم و مرا، به همان صورت به کربلا برگرداند. (ادامه دارد) ⬅️ بركات حضرت ولی عصر(علیه السلام)، اثر سید جواد معلم، صفحات ۱۲۵ تا ۱۲۷ 🏷 @ranggarang
❇️ تشرّف تاجر اصفهانی و طىّ الارض با جناب هالو 🏷 قسمت سوم (آخر) در آن موقع فرمود: 🔷 حقّ محبّت من بر گردن تو ثابت شد؟ ◽️ گفتم: 🔸بلی. ◽️ فرمود: 🔷 تقاضايی از تو دارم که موقعی از تو خواستم انجام بدهی. ◽️ و رفت. تا آن‏که به اصفهان آمدم و برای رفت‏‌وآمد مردم نشستم. روز اوّل ديدم همان هالو وارد شد. خواستم برای او برخيزم و به‏ خاطر مقامی که از او ديده‏ ام او را احترام کنم اشاره فرمود که مطلب را اظهار نکنم، و رفت در قهوه‏‌خانه پيش خادم‌ها نشست و در آن‏جا مانند همان کشيکچی‏‌ها قليان کشيد و چای خورد. بعد از آن وقتی خواست برود نزد من آمد و آهسته فرمود: 🔷 آن مطلب که گفتم اين است: در فلان روز دو ساعت به ظهر مانده، من از دنيا می‏روم و هشت تومان پول با کفنم در صندوق منزل من هست. به آن‏جا بيا و مرا با آنها دفن کن. ▪️ در اين‏جا حاجی تاجر فرمود: ▫️ آن روزی که جناب هالو فرموده بود، امروز است که رفتم و او از دنيا رفته بود و کشيکچی‏‌ها جمع شده بودند. در صندوق او، همان‏طور که خودش فرمود، هشت تومان پول با کفن او بود. آنها را برداشتم و الآن برای دفن او آمده‏‌ايم. ▪️ بعد آن حاجی گفت: ▫️ آقا! با اين اوصاف، آيا چنين کسی از اولياء اللّه نيست و فوت او گريه و تأسّف ندارد؟ ⬅️ بركات حضرت ولی عصر(علیه السلام)، اثر سید جواد معلم، صفحات ۱۲۵ تا ۱۲۷ 🏷 @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرخش روزگار رو ببینید نادر طالب‌زاده که بزرگ‌شده غرب بود حقیقت رو کشف کرد و درکنارِ انقلابیونی مثل رحیم‌پور ازغدی، مهدی نصیری و ... در بوسنی مستندسازی می‌کرد؛ حالا همان نصیری دوآتیشه انقلابی تبدیل به اپوزیسیونِ طرفدارِ حمله به ایران شده! دنیای عجیبیه واقعا! خدا عاقبت همه ما رو به خیر کنه🥺 @ranggarang
🔴اهانت شبکه سعودی MBC به شهیدان مقاومت 🔹شبکه سعودی MBC در برنامه آخر هفته خود، با پخش گزارشی سراسر توهین‌ و افترا، رهبران شهید مقاومت را «تروریست» نامید. 🔹این گزارش که به ساحت مقدس شهیدانی چون شهید قاسم سلیمانی، شهید ابومهدی المهندس و اسماعیل هنیه و شهید یحیی السنوار و دیگر شهدای مقاومت اهانت کرده، با واکنش شدید کاربران عربی در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی همراه شده است. @ranggarang
فریاد از این جفا.... @ranggarang
بالاخره بعد از شهادت چندین هزار زن فلسطینی و لبنانی، یک زن ایرانی نیز به جمع آنان پیوست. شهیده همسری لبنانی داشت و با هم ترور شدند. رحمت و رضوان الهی بر آنان باد که حیات و مماتشان با هم بود. @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻کسی چون او که عمری را به مبارزه با دشمن غاصب و ظالم گذرانده است، سرانجامی جز شهادت شایسته‌ی او نیست. فقدان او برای جبهه‌ی مقاومت البتّه دردناک است، ولی این جبهه با شهادت برجستگانی چون شیخ احمد یاسین، فتحی شقاقی، رنتیسی و اسماعیل هنیّه از پیشروی باز نماند، و با شهادت سنوار هم کمترین توقّفی نخواهد داشت؛ باذن الله. حماس زنده است و زنده خواهد ماند. امام خامنه‌ای ۱۴۰۳/۷/۲۸ @ranggarang
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا