موضوعات موجود در کانال به صورت هشتگ 👇👇
#سلام_صبحتون_بخیر_
#سلام_امام_زمانم_
#داستانهای
#داستان_حضرت_ادم_
#داستان_حضرت_نوح_پیامبر_
#داستان_حضرت_ادریس_
#اربعین_
#شبتون_بخیر_
#امام_رضا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_
#نماز_اول_وقت_
#فقط_حیدر_امیرالمومنین
#مقام_امیرالمونین
#انگزیشی
لینک #کانال چگونه یک نماز خوب بخوانیم
رو این 👇🏻 هشتگ ها بزنین هر کدوم ک دنبالشین اطلاعات بدست بیارین تو کانال هست و هر شب آپدیت میشن
❤️موضوعات پست های کانال روش بزنین میاد
رفقا پست های کانال هر کدوم خوشتون اومد تو گروهاتون فوروارد کنین تا شما هم تو تبلیغات کانال شریک باشین
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
👈 داستان حضرت زکریا ویحیی
قسمت اول 👇
💠 شناسنامه حضرت زکریا
ایشان یکی از پیامبران الهی است که نام مبارکش 7 بار در قرآن مجید آمده است.
نام پدرش برخیا است که سلسله نسبش به حضرت داوود(ع)میرسد.
او رئیس عباد و علمای بنی اسرائیل بود و مردم را به شریعت حضرت موسی دعوت میکرد و عمر خود را در راه دعوت به خداپرستی و خدمت در بیت المقدس سپری نمود و سرانجام در 115 سالگی به شهادت رسید و مرقد او در داخل شبستان مسجد جامع الکبیر حلب واقع شده است.
💠 ازدواج زکریا با اَشیاع
در میان بنی اسرائیل دو خواهر برجسته و بزرگ زاده وجود داشتند که یکی به نام حَنّه و دیگری به نام اشیاع که نام پدرشان فاقوذا فرزند فتیل از اولاد سلیمان بن داوود و از خاندان یهودا فرزند حضرت یعقوب و نام مادرشان مرتا میباشد.
حنه و اشیاع هر دو از یک پدر و مادر بودند و هر دو به افتخار همسری پیامبری در آمده بودند که اولی به همسری عمران و دومی را زکریا به همسری برگزید.
اشیاع از بانوان مجلله دنیا و خواهر حضرت مریم بود و در قرآن نیز به او اشاره ای شده است.
#ادامه دارد ...
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
👈 داستان حضرت زکریا و یحیی
قسمت دوم👇
💠 سرپرستی مریم از زکریا
سالها از زندگی عمران و همسرش گذشت اما دارای فرزندی نشدند و این امر حنه را رنج میداد از طرف دیگر خواهرش اشیاع نیز عقیم بود.
روزی حنه مشاهده کرد که پرنده ای در روی درختی به جوجه اش غذا میدهد که این امر باعث شعله ور شدن حس مادریش شد و از ته دل از خدا تقاضای بچه نمود.
خداوند نیز دعای او را مستجاب کرد و باردار شد.
در این اثنا عمران از دنیا رفت و حنه بیوه شد و نذر کرد که بچه اش را خادم خانه خدا نماید.
او منتظر فرزند پسر بود اما خداوند به او دختری را عطا کرد و چون خادمین خانه خدا از میان پسران انتخاب میشدند نگران شد.
سپس نام او را مریم نهاد.
مادرش بعد از تولد او را به بیت المقدس برد و او را به آنجا هدیه نمود و از آنجا که آثار بزرگی در مریم آشکار بود موجب نزاع راهبان در پذیرش کفالت وی شد و سرانجام برای برعهده گرفتن او به کنار نهری رفته تا قرعه کشی نمایند.
زکریا نیز جزء آنان بود آنها اسم خود را روی چوبهایی نوشته و به درون آب انداختند و تنها چوبی که روی آب ایستاد همان بود که نام زکریا به رویش نوشته شده بود.
در نتیجه مریم به او واگذار شد.
زکریا به نگهبانی ومراقبت از مریم پرداخت تا او بزرگ شد و متولی بیت المقدس گردید.
او روزها روزه میگرفت وشبها به عبادت می پرداخت و در بنی اسرائیل هیچکس از نظر ایمان به پای او نمیرسید.
هر وقت زکریا به دیدار او میرفت غذاهای مخصوصی در کنار محراب او مشاهده میکرد که باعث شگفتیش میشد.
روزی با مشاهده میوه ها به او گفت که این میوه های غیر فصل را از کجا می آوری و مریم در جواب گفت:
این از طرف خداست و اوست که هرکه را بخواهد بیحساب روزی میدهد.
ادامه دارد ۰۰
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
👈 داستان حضرت زکریا ویحیی
قسمت سوم 👇
💠 دعای زکریا وبشارت تولد یحیی
سالها بود که حضرت زکریا و همسرش اشیاع عقیم بودند و اکنون در دوران پیری به سر میبردند.
زکریا بارها از خداوند طلب فرزند کرده بود تا بعد از خود وارثی داشته باشد .
او روزی بر مریم وارد شد در حالیکه مریم در حال عبادت بود و مشاهده کرد که میوه های تابستانی در فصل زمستان برایش آمده است لذا به این نتیجه رسید که او هم میتواند در پیری بچه دار شود برای همین دست به آسمان بلند کرد و با تمام وجود از خدا درخواست فرزند نمود و طولی نکشید که جبرئیل نوید تولد یحیی را به او داد.
او با شنیدن این خبر از شادی بیهوش شد.
او باور نمیکرد که در این سن بچه دار شود و از خدا تقاضای نشانه کرد و خداوند به او وحی کرد که نشانه بچه دار شدنت این است که تا 3 روز زبانت از کار خواهد افتاد و تو برای این نعمت خدا را شکرکن.
او بعد از این متوجه شد که زبانش از کار افتاده و فقط در زمان عبادت باز میشود.
او در این 3 روز با اشاره لبها و تکان دادن سر با مردم سخن گفت.
طولی نکشید که همسرش احساس بارداری نمود و پس از 6 ماه یحیی متولد شد.
ملائکه او را به آسمان بردند و طبق فرمایش امام باقر نخستین غذای بهشتی را به او خورانده و سپس به آغوش پدرش برگرداندند.
#ادامه دارد ...
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
👈 داستان حضرت زکریا و یحیی
قسمت چهارم 👇
💠 شهادت حضرت زکریا
هنگامیکه مریم به اذن خدا بدون شوهر حامله شد شیطان به میان بنی اسرائیل رفت و به مردم القاء کرد که حامله شدن او کار زکریا بوده است.
مردم به او شوریدند و قصد کشتن او را داشتند که زکریا فرار کرده و به بیابان رفت.
درختی او را به حضور طلبید و زکریا وارد شکاف درخت شد و درخت شکاف خود را فرو بست.
اما شیطان گوشه ای از لباسش را از درخت بیرون گذاشت و به گروهی از مردم که در جستجوی او بودند گفت که زکریا جادو کرده و داخل درختی پنهان شده است و نشانه اش نیز این قسمت از لباسش است که از درخت بیرون آمده .
سپس به دستور شیطان مردم اره ای را آورده و درخت را به همراه زکریا به دو نیم کرده واورا به شهادت رساندند.
بعد از شهادت چند ملائکه به دستور خداوند بدنش را غسل داده و کفن کردند و سه روز نیز بر بدنش نماز خوانده و به خاکش سپردند.
#ادامه دارد ..
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
👈 داستان حضرت زکریا و یحیی
قسمت پنجم👇
💠 شناسنامه حضرت یحیی
ایشان یکی از پیامبران بنی اسرائیل است که نام مبارکش 5 بار در قرآن آمده است.
نام پدرش زکریا و نام مادرش اشیاع بوده است.
ولادتش خارق عادت بود چونکه پدرش زکریا در آن موقع پیر و زنش نیز نازا بوده است.
سرانجام پس از 30سال زندگانی شهید شد و در مسجد جامع اموی دمشق دفن شد.
#ادامه دارد ...
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
👈 داستان حضرت زکریا و یحیی
آخرین قسمت👇
💠 پیامبری یحیی و ویژگیهای او
ایشان در کودکی به مقام نبوت رسید و این از امتیازاتش میباشد زیرا اولین کسی است که در کودکی به پیامبری رسید.
پروردگار به او دستور داد تا با قوت و قدرت احکام تورات را در میان مردم اجرا کند .
او مروج آئین موسی بود و پس از ظهور عیسی مروج آئین او شد.
او در اثر رابطه تنگاتنگ با خدا به جایی رسید که از طرف خدا به 6 خصلت ستوده و بر او سلام شد.
او با مشاهده زهد و عبادت رهبانان و لباس مخصوصشان از مادرش درخواست چنین لباسی کرد و با وجود مخالفت پدر بالاخره از آنان تقلید کرد و آنقدر در بیت المقدس عبادت کرد تا مثل پاره ای استخوان شد.
یحیی شهید راه امر به معروف و نهی از منکر هیرودیس حاکم و پادشاه فلسطین عاشق هیرودیا دختر برادرش شد .
تصمیم گرفت با او ازدواج کند و اقوامش نیز به این وصلت راضی بودند.
این خبر به یحیی رسید و اعلام کرد که اینکار حرام و بر خلاف تورات است و شروع به مبارزه کرد.
فتوای او دهان به دهان به پادشاه رسید و با تحریک هیرودیا، هیرودیس دستور قتل او را صادر کرد و سرش را نیز نزد شاه و معشوقه اش آوردند.
بعد از مدتی سرش را در داخل شبستان مسجد اموی و بدنش را در محلی به نام زَبَدانی در مسجد دلم در حوالی دمشق به خاک سپردند.
نقل است که در مصیبتش زمین و آسمان و ملائکه 40 شبانه روز گریان شدند و خورشید نیز به مدت 40 روز در هاله ای از سرخی خون طلوع و افول کرد همانطور که در شهادت امام حسین(ع)اینگونه شد.
وقتی که سر یحیی را بریدند قطره ای از خون او بر زمین ریخت و هر چه خاک بر رویش ریختند خون از میان خاک میجوشید وخاک را سرخ میکرد.
طولی نکشید که بخت النصر قیام کرد و علت جوشیدن خون را جویا شد.
تنها پیرمردی ماجرا را میدانست و او بود که قضیه را از زبان پدر و جدش تعریف نمود.
بخت النصر گفت آنقدر از مردم اینجا خواهم کشت تا خون از جوشیدن باز ایستد و به دستور او 70هزار نفر را در آن مکان سربریدند تا خون از جوشیدن ایستاد...
در ادامه داستان با اصحاب کهف آشنا خواهیم شد..
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
قسمت اول
👈 داستان حضرت محمد (ص)
💠 دوران جوانی وازدواج حضرت محمد
چند سالی که از این سفر گذشت و حضرت دوران جوانی عمر خود را می گذراند از نظر خلق و خو سرآمد همه مردم بود و به خاطر اشتهار به امانت داری و راستگویی به محمد امین معروف شد.
وی از فحش و ناسزا و سایر زذایل اخلاقی پرهیز می کرد و برای همین خدیجه که یک از سرمایه داران قریش بود او را اجیر خود کرد تا برایش تجارت کند و مزدش را دریافت دارد.
محمد نیز پذیرفت و با کاروانی عازم شام شد و در تجارت سود زیادی به دست آورد و همین امر و نیز تعریف کردن غلامان خدیجه از وی نزد خدیجه باعث محبوبیت بیشتر وی گردید و وقتی که از خبر رسالت وی در آینده آگاه شد قصد ازدواج با او را گرفت.
لذا شخصی را نزد او فرستاد و تمایلش برای ازدواج را به او اعلام نمود.
حضرت نیز با عموی خود مشورت نمود و در نهایت از او خواستگاری کرد.
پس از قبول کردن خدیجه حضرت چهار صد دینار و یا به قولی دیگر بیست شتر جوان را مهریه او قرار داد و در نهایت خطبه عقد توسط ابوطالب خوانده شد.
ادامه دارد ۰۰
@ranggarang