#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
قسمت دوم
👈 داستان حضرت محمد (ص)
💠 داوری حضرت محمد در نصب حجرالاسود
ده سال بعد از ازدواج با خدیجه در حالیکه حضرت 35 ساله بود سیلی ویرانگر در مکه جاری شد که در اثر آن دیوارهای کعبه خراب شد.
قریش کعبه را خراب و دوباره از نو ساخت اما وقتی خواستند حجرالاسود را نصب کنند سر اینکه چه کسی آنرا نصب کند بین بزرگان اختلاف افتاد و هر طایفهای می خواست این افتخار را نصیب خود کند.
این اختلاف عمیق شد تا جائیکه نزدیک بود باعث جنگ بین آنان شود اما یکی از خردمندان پیشنهاد داد تا اولین کسی که وارد مسجد شد بین آنان حکم کند.
ناگهان محمد وارد شد و همه از این رخداد خوشحال شدند.
حضرت پیشنهاد داد تا سنگ را در ردای او بگذارند و هر نماینده ای گوشه ای از ردا را بگیرد سپس حضرت سنگ را با دستان مبارکش در جای خود قرارداد و از بروز فتنه ای جلوگیری کرد.
💠 آوردن حضرت علی به خانه خود
پیش از بعثت قحطی و خشکسالی عجیبی در مکه پدید آمد و عموی پیامبر که عائله زیادی داشت و بزرگ قریش بود وضع مالی خوبی نداشت.
بنابراین پیامبر تصمیم گرفت تا علی را به خانه خود ببرد و نیز عباس عموی پیامبر نیز جعفر را به خانه خود برد تا کمی از مشکلات اقتصادی ابوطالب کاسته شود.
ادامه دارد...
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
قسمت سوم
👈 داستان حضرت محمد
💠 آغاز بعثت
رسول خدا هر سا ل مدتی در کوه حراء به تنهایی مشغول عبادت می شد و خوابهای صادقانه می دید و در دره های مکه بر هر سنگ و درختی که گذر می کرد صدای السلام علیک یا رسول ا... می شنید.
ایشان در چهل سالگی و در روز 27 رجب در حالیکه در داخل غار مشغول عبادت بود با صدایی مواجه شد که به او گفت:
اقرا ...بخوان.
این صدا ،صدای جبرئیل بود.
از آنجائیکه او بی سواد بود گفت که نمیتوانم بخوانم اما جبرئیل دوباره از او این درخواست را تکرار کرد و این عمل تا 3 بار ادامه یافت.
پیامبر بعد از نزول وحی به خانه رفت و از همسرش خواست تا او را بپوشاند.
ایشان در حالیکه در بستر بود آیات آغازین سوره مدثر بر او نازل شد:
ای در بستر خواب آرمیده.
برخیز و مردم را هشدار ده و پروردگارت را بزرگ بشمار و لباست را پاک کن و ...
#ادامه دارد ...
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
قسمت چهارم
👈 داستان حضرت محمد
💠 آغاز دعوت پیامبر
دعوت ایشان که آنطور که از او خواسته شده بود از خانه و خانواده آغاز شد و اولین کسانی که به او ایمان آوردند خدیجه و حضرت علی(ع) بودند.
ایشان دعوت خود را بصورت پنهانی شروع نمودند و این دعوت سه سال به طول انجامید و طرفدارانی نیز در این مدت به دست آورد.
بعد از سه سال به او دستور شروع دعوت آشکار داده شد و او به علی دستور داد که مقداری غذا و شیر تهیه کند و سپس 45 نفر از سران بنی هاشم را دعوت به مهمانی گرفت تا کار دعوت علنی خود را از آنجا شروع نماید.
جلسه شروع شد ولی قبل از اینکه او کار اصلی خود را آغاز کند عمویش ابولهب با سخنان بیهوده آمادگی مجلس را از بین برد.
جلسه مجددا روز بعد تکرار شد و ایشان پس از پذیرایی سخنان خود را با حمد و ستایش خدا و اعتراف به وحدانیت او آغاز کرد و از آنان طلب یاری نمود و به آنها گفت که من خیر دنیا و آخرت را برای شما به ارمغان آورده ام.
او از جمع خواست تا کسی را به عنوان نماینده خود انتخاب نماید اما هیچکس به جز علی داوطلب این امر خطیر نشد و آمادگی خود را تا سه بار نیز به حضرت اعلام نمود در نتیجه حضرت ایشان را به عنوان وکیل و وصی بعد از خود انتخاب نمود.
مجلس به پایان رسید در حالیکه هر کسی در رد پیامبر سخنی گفت و نیز ابولهب با حالت مسخره به ابوطالب گفت که محمد پسرت علی را بزرگ تو قرار داد.
بعد ازاین ماجرا دستور دعوت عمومی صادر شد.
#ادامه دارد ...
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
قسمت پنجم
👈 داستان حضرت محمد
💠 ادامه آغاز دعوت پیامبر
حضرت روزی به بالای کوه صفا رفته و همگان را جمع کرده و به آنها گفت که اگر من به شما بگویم در پشت این کوه دشمن کمین کرده حرف مرا باور می کنید؟
مردم جواب مثبت دادند.
حضرت در ادامه به آنها گفت من شما را از عذاب الهی برحذر می دارم اما باز هم با اخطار ابولهب مواجه شد و جمعیت که از نیت ایشان آگاه شده بودند متفرق شدند.
روزی نیز حضرت وارد مسجدالحرام شد و عده ای را در حال سجده بر بتها مشاهده نمود و آنها را از این کار برحذر داشت اما آنها دلیل کار خود را تقرب به درگاه الهی عنوان نمودند و پیامبر بازهم آنها را از شرک به خداوند ترسانید.
اما مردم او را کاهن و دروغگو خواندند.
گروهی نیز نزد ابوطالب آمدند و نزد او گله کردند و از او خواستند تا جلو کارهای محمد را بگیرد.
پیامبر به دعوت خویش ادامه داد و در نتیجه مورد خشم و غضب مشرکین قرارگرفت .
اینبار نیز قریش به سراغ ابوطالب رفته و به گفتند:
ما از تو خواستیم تا جلوی محمد را بگیری اما تو اینکار را نکردی .
ما طاقت توهین او به خدایان خود را نداریم یا جلوی او را بگیر یا با هر دوی شما پیکار خواهیم کرد.
ابوطالب محمد را خواست و در مقابل قریش از او خواست تا دست از کارهای خود بردارد اما رسول خدا گفت :
عمو جان به خدا اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند دست از رسالت خود بر نخواهم داشت و با گریه آنجا را ترک کرد .
ابوطالب نیز او را صدا زد و به او گفت که هر چه دوست داری بگو.
به خدا قسم من هم دست از یاری تو برنخواهم داشت.
#ادامه دارد ...
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
قسمت ششم
👈 داستان حضرت محمد (ص)
💠 پیشنهادهای قریش به پیامبر
دعوت به اسلام مورد پذیرش عده بسیاری از مردم قرار گرفت و قریش با مشاهده این وضع برای مقابله با این تهدید به مشورت پرداختند.
سرانجام تصمیم گرفتند مواردی را به او پیشنهاد دهند مثل وعده به مقام و دارایی و...
اما رسول خدا به آنها گفت که من برای پست و مقام نیامده ام بلکه از طرف خداوند فرمان دارم تا دستوراتش را به شما ابلاغ کنم و شما را پند واندرز دهم...
کفار اینبار به او پیشنهاد دادند تا در عبادت بتها با آنها شریک شود و آنان نیز در عبادت با او شریک شوند اما سوره کافرون بر پیامبر نازل شد و تکلیف آنها را روشن نمود.
بعد از آن کفار تصمیم گرفتند آیاتی را که بت و بت پرستی را مذمت می کند از قرآن حذف کنند اما خداوند این آیه را نازل فرمودند:
بگو مرا سزاوار نیست که قرآن را از پیش خود تغییر و تبدیل دهم ،من تنها از ولی پیروی می کنم.
#ادامه دارد ...
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
قسمت هفتم
👈 داستان حضرت محمد (ص)
💠 مهاجران حبشه
در رجب سال پنجم بعثت ، یازده مرد و چهار زن به سرپرستی عثمان بن مظعون به طور پنهانی از مکه خارج و به جده رفته و از آنجا با کشتی خود را به حبشه رساندند.
آنها دو ماه در آنجا ماندند و وقتی متوجه شدند قریش مسلمان شده اند دوباره آهنگ برگشت نمودند اما متوجه شدند که اسلام آنها نیرنگ بوده و در نتیجه بیشتر مورد آزار و اذیت قرار گرفتند.
مجددا دستور مهاجرت صادر شد و اینبار جعفربن ابیطالب سرپرستی آنان را بر عهده گرفت.
چون قریش از رفاه و راحتی مسلمین در حبشه آگاه شدند دو نفر را باهدایایی به حبشه فرستادند تا مسلمانان را با خود به مکه برگردانند در نتیجه این دو نفر نزد نجاشی رفته و شروع به بدگویی از مسلمانان نمودند .
نجاشی آنها را احضار کرد و در مورد دینشان سوالاتی نمود.
در این هنگام بود که جعفر برای او توضیحاتی داد و نیز آیاتی از سوره مریم را برایش خواند که بر نجاشی مسیحی اثر گذاشت و او را متاثر نمود.
در نتیجه آنان را دست خالی بازگرداند.
وقتی قریش با مسلمان شدن بیش از پیش کفار مواجه شدند بیشتر نگران شدند و تصمیم به قتل پیامبر گرفتند.
#ادامه دارد ...
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
👈 داستان حضرت محمد (ص)
قسمت هشتم
💠 اذیت و آزار پیامبر و مومنین
وقتی کفار در مسامحه با پیامبر ناامید شدند تصمیم به جوسازی،توهین،تهدید و مسخره کردن او و مسلمانان گرفتند و در این راه آنقدر پیامبر و مسلمانان را اذیت کردند که پیامبر فرمودند:
هیچ پیامبری در راه خدا به اندازه من آزار و اذیت ندید.
اصحاب نیز از این خوان گسترده کفار بی نصیب نماندند و شکنجه های زیادی را متحمل شدند اولین کسانیکه به شها دت رسیدند پدر و مادر عمار بودند نیز عبدا... برادر یاسر و بلال حبشی نیز زیر شکنجه های سنگینی قرار گرفت ...
و در این هنگام آیاتی بر رسول خدا نازل می شد که باعث کاهش رنج مسلمین می شد.
در این اوضاع و احوال بود که پیامبر برای فرار از شکنجه به یارانش دستور هجرت به حبشه را صادر فرمودند.
#ادامه دارد ...
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
قسمت نهم
👈 داستان حضرت محمد ص
💠 اعلامیه قریش ومحاصره اقتصادی
وقتیکه قریش از کشتن پیامبر ناامید شدند تصمیم به نوشتن عهدنامه ای میان خود گرفتند تا آنرا در کعبه نصب کنند و تا دم مرگ به آن عمل نمایند.
مفاد عهدنامه شامل موارد زیادی از جمله قطع خرید و فروش،قطع رابطه خانوادگی و زناشویی با مسلمین و حمایت از مخالفان محمد (ص) در تمامی زمینه ها بود.
متن این پیمان به امضای قریش رسید.
در طرف دیگر نیز ابوطالب از خویشاوندان خود خواست تا در تمامی زمینه ها از پیامبر پشتیبانی نمایند و نیز از همه خواست تا به دره ای واقع در میان کوههای مکه که به شعب ابیطالب معروف بود پناه ببرند.
در آنجا ابوطالب برای جلوگیری از حملات ناگهانی قریش در نقاط مختلف پستهای دیدبانی گمارد.
محاصره تمام عیار مسلمین آنها را در فشار زیادی قرار داد اما ناله های کودکان که ناشی از گرسنگی و ... بود هیچ تاثیری بر قریش نگذاشت.
آنها با خوردن یک خرما و حتی نصف آن در شبانه روز زندگی را می گذراندند و فقط در ماههای حرام می توانستند وارد شهر شده و به داد و ستد بپردازند.
این وضعیت سه سال به طول انجامید.
پیامبر نیز در همین ایام به تبلیغ اسلام می پرداخت.
بعد از گذشت سه سال خداوند از طریق جبرئیل به پیامبر خبر داد که موریانه تمام عهدنامه را به جز نام خدا خورده است.
پیامبر این خبر را به همراه ابوطالب به قریش دادند که می توانست تصدیقی برسخنان پیامبر باشد اما قریش بر عناد خود افزودند و مسلمین دوباره مجبور به بازگشت به شعب شدند.
پس از آن گروهی از قریش خود را به خاطر ستمی که به مسلمانان کردند مورد نکوهش قرار دادند و در نتیجه پیمان نقض و محاصره شکسته شد.
#ادامه دارد ...
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
قسمت دهم
👈 داستان حضرت محمد ص
💠 وفات ابوطالب وخدیجه
حدود دو ماه بعد از خروج بنی هاشم از شعب و سه سال قبل از هجرت ابوطالب
یگانه حامی پیامبر وفات یافت و سه روز بعد از او نیز خدیجه از دنیا رفت.
وفات ایندو بزرگوار مصیبت بزرگی برای رسول خدا بود و دست قریش را برای آزار و اذیت بیشتر او بازتر کرد.
شدت آزارها باعث شد که ایشان چند روز مانده به آخر شوال سال دهم بعثت به طائف بروند تا از حمایت قبیله ثقیف برخوردار شود لذا به همراه زید بن حارثه به آنجا رفت و آنها را به پرستش خدای یکتا دعوت کرد اما آنها جواب رد دادند و با گستاخی و نیز آزار و اذیت فراوان او را راندند.
#ادامه دارد ...
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
قسمت یازدهم
👈 داستان حضرت محمد ص
💠 معراج رسول خدا(ص)
زمانیکه پیامبر در مکه بود در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی در بیت المقدس رفت.
ایشان در حین سفر به همراه جبرئیل در مدینه فرود آمد و نماز گزارد و در مسجد الاقصی نیز با ارواح ابراهیم و موسی و عیسی به امامت خودش نماز گزارد و از آنجا سفر خود را شروع کرد و آسمانهای هفتگانه را یکی بعد از دیگری طی نمود و با چیزهای عجیبی روبرو شد.
زمانیکه به آسمان هفتم رسید حجابهایی از نور دید و در آنجا به اوج شهود باطنی و قرب الی ا... و مقام قاب قوسین او ادنی رسید.
خداوند او را مخاطب ساخت و دستورات مهمی را صادر فرمود.
پیامبر همان شب به مکه بازگشت.
پیمان بستن مردم یثرب با پیامبر
دعوتهای علنی پیامبر از اعراب برای پذیرش اسلام ادامه داشت تا در سال یازدهم بعثت رسول خدا در موسم حج در عقبه منی با گروهی از مردم یثرب ملاقات کرد که از خزرجیان بودند و گفتگوئیهایی بین دو طرف رد و بدل شد و آنها که مشتاق آشتی با رقیب خود یعنی قبیله اوس بودند به او ایمان آوردند و از او تقاضا کردند تا مشکلات و دشمنی بین دو قبیله به وسیله ایشان برطرف گردد آنها به یثرب رفته و مردم را به دین اسلام دعوت نمودند.
چیزی نگذشت که اسلام در یثرب شیوع یافت و در تمامی خانه ها وارد شد.
در سال دوازدهم بعثت دوازده نفر از آنان در موسم حج و در عقبه منی اولین پیمان را با رسول خدا بستند و بنا به درخواست آنها پیامبر مصعب را برای تبلیغ به سویشان فرستاد.
موسم حج سال بعد نیز فرا رسید و کاروان حج یثرب که بالغ بر پانصد نفر بودند به طرف مکه حرکت کردند.
ایشان در مکه با پیامبر ملاقات کردند و نیز در شب سیزدهم در نیمه های شب بصورت پنهانی با ایشان بیعت نمودند که دومین پیمان عقبه لقب گرفت.
صبح روز بعد مشرکین از این پیمان با خبر شدند.
#ادامه دارد ...
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
قسمت دوازدهم
👈 داستان حضرت محمد ص
💠 هجرت مردم به یثرب ونقشه قتل پیامبر(ص)
پس از بازگشت یثربیان به شهر خود و آگاه شدن قریش از بیعت سختگیری آنها بیشتر شد و زندگی را بر مسلمین سخت تر کردند در نتیجه آنها به اذن پیامبر به مدینه هجرت نمودند.
قریش که از افزایش قدرت پیامبر بیمناک شده بودند در دارالندوه جمع شدند و تصمیم گرفتند تا از هر قبیله ای یک نفر را مامور قتل پیامبر کنند تا خونبهای ایشان بین همه قبایل تقسیم شود.
آنها تصمیم گرفتند شب نقشه خود را عملی کنند اما خداوند به وسیله جبرئیل پیامبر را از نقشه آنها آگاه ساخت و در نتیجه حضرت علی با فداکاری تمام، آنشب به جای پیامبر در بسترشان خوابیدند و پیامبر به صورت مخفیانه و با خواندن آیاتی از سوره یس از آنجا گریخت .
وقتی قریش به خانه پیامبر یورش بردند با کمال تعجب دیدند که علی (ع) در بستر آرمیده و وقتی سراغ پیامبر را از او گرفتند ایشان با خونسردی گفتند:
مگر پیامبر را به من سپرده بودید؟!
که اکنون از من می خواهید!!!
این شب به لیله المبیت معروف گشت .
#ادامه دارد ...
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
قسمت سیزدهم
👈 داستان حضرت محمد ص
💠 هجرت به یثرب وحوادث سال اول
رسول خدا در همان شب اول ربیع الاول (شب هجرت) رهسپار غار ثور شد و به همراه ابوبکر سه روز در آنجا ماندند.
قریش که از این واقعه سخت عصبانی بودند رد پای آنها را گرفتند تا به غار رسیدند اما پیش از رسیدن آنها به اذن خدا عنکبوتی در جلو غار تار تنیده و پرنده ای نیز روی تخمهای خود خوابیده بود که این معجزه باعث گمراهی قریش شد.
آنها پس از سه روز جستجو ناامیدانه بازگشتند.
پیامبر نیز پس از سه روز عازم قبا شدند و در منزل بزرگ قبیله ساکن شده و در آنجا نخستین مسجد را که به قبا معروف شد بنا نمودند.
بعد از مدتی حضرت علی نیز پس از انجام کارهای محوله از طرف پیامبر(ص) به آنها ملحق شد.
رسول خدا پس از به جا آوردن نمازجمعه رهسپار مدینه شد .
وقتی دو قبیله اوس و خزرج از ورود ایشان مطلع شدند به سمت ایشان یورش برده و هر کدام می خواست به زور پیامبر را میهمان خود کند اما پیامبر فرمودند هر جا ناقه فرود آمد همانجا اقامت خواهم نمود.
ناقه در زمین دو کودک یتیم به نام سهل و سهیل زانو زد.
خانه ابو ایوب انصاری در نزدیکی این زمین بود و مادر وی از فرصت استفاده کرد و اثاث پیامبر را به خانه خود برد و در نتیجه پیامبر نیز به آنجا رفتند.
رسول خدا پس از اسکان، زمینی که متعلق به دو یتیم بود خریداری نمود و دستور داد تا مسجدی را در آن مکان بنا کردند و از این پس اذان نیز توسط وحی ابلاغ گردید و وقت نمازها بدین وسیله اعلام شد
اقدام بعدی پیامبر نیز بستن معاهده ای با یهود بود و به آنها اجازه میداد با رعایت شروطی در اموال و زندگی خود آزادانه رفتار نمایند.
هشت ماه بعد از هجرت نیز پیامبر بین مهاجرین و انصار عقد اخوت بست و خود نیز با حضرت علی(ع) عقد اخوت بست.
بعد از هجرت پیامبر و مسلمانان به مدینه مسلمانان که در مکه بودند مورد آزار و اذیت فراوان قریش قرار گرفتند بطوریکه کاسه صبرشان لبریز شد و از خداوند استمداد طلبیدند.
در این هنگام بود که خداوند دستور جهاد با قریش را صادر نمود تا مسلمانان به فریاد همکیشان خود برسند.
چون رسم قریش این بود که محصولات و کالاهای خود را به شامیان بفروشند و راه آنان نیز برای رفتن به شام تنها از مسیر مدینه میسر بود پیامبر تصمیم گرفت تا این راه را بر آنان ببندد و اموالشان را مصادره نماید.
#ادامه دارد ...
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
قسمتچهاردهم
👈 داستان حضرت محمد ص
💠 جنگ بدر
این جنگ در سال دوم هجرت رخ داد و اولین جنگ بین مسلمانان کفار بود که فرماندهی آنرا پیامبر به عهده داشت.
این حادثه از آنجا آغاز شد که ابوسفیان به همراه اموال زیادی در مسیر شام به مکه بود که مورد هجوم سپاه اسلام قرار گرفت و با شکست سنگینی از طرف جبهه اسلام مواجه شد و اموال زیادی به دست مسلمانان افتاد.
این در حالی بود که لشکریان اسلام تنها 313 نفر و نفرات دشمن سه برابر آنها بودند.
در پایان جنگ به دستور پیامبر کشته های دشمن را به درون چاه انداختند.
💠 جنگ احد
در سال سوم هجرت سپاه قریش به رهبری ابوسفیان برای انتقام از شکست قبلی از مکه خارج شدند و در محلی به نام احد با لشکریان اسلام که بالغ بر هفتصد نفر بودند پیکار نمودند.
در این نبرد پیامبر پنجاه نفر از تیراندازان را در دهانه شکاف کوهی قرار داد و از آنها خواست تحت هیچ شرایطی مکان خود را ترک نکنند تا سپاه اسلام از پشت سر محاصره نشود اما در حین درگیری و زمانیکه مسلمانان در حال پیروز شدن در جنگ بودند این افراد به بهانه جمع آوری غنائم پست خود را ترک کردند و در نتیجه لشکریان دشمن از پشت سر به انان حمله ور شده و به کشتار مسلمانان پرداختند .
در این گیرودار خبر شایعه کشته شدن پیامبر نیز بر روحیه مسلمانان تاثیر منفی گذاشت و باعث شکست آنان شد.
در این جنگ حمزه عموی پیامبر کشته شد و حضرت علی نیز بیش از شصت زخم برداشت.
در این جنگ بود که پیامبر شمشیر معروف به ذوالفقار را به علی داد و نیز ندای لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار را از آسمان شنید.
خداوند در قرآن برخی از مسلمانان را برای غرور و نیز عدم تبعیت از فرامین پیامبر مورد نکوهش قرار داده است.
💠 جنگ حمراء الاسد
مشرکین که در حال حرکت به سمت مکه بودند سخت پشیمان شدند که چرا کار مسلمانان را یکسره نکرده اند لذا تصمیم گرفتند به مدینه مراجعه و کار مسلمانان را یکسره کنند.
این خبر به پیامبر رسید و لشکر انبوهی فراهم ساخت و با اعمال مدیریت و نیز ایجاد جنگ روانی فراوان برای دشمن آنها را وادار به عقب نشینی کرد و در نتیجه قریشیان به سرعت به سوی مکه بازگشتند.
#ادامه دارد ...
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
قسمت پانزدهم
👈 داستان حضرت محمد ص
💠 جنگ بنی نضیر
در مدینه سه گروه از یهودیان به نامهای بنی نضیر ، بنی قریظه و بنی قینقاع زندگی می کردند که پیامبر با آنها پیمان عدم تعرض بست ولی آنها در هر زمانی که به دست می آوردند دست به پیمان شکنی می کردند.
یک روز که پیامبر برای کاری به سراغ قوم بنی نضیر رفته بود آنها تصمیم گرفتند که پیامبر را به قتل برسانند که رسول خدا از طریق وحی از این توطئه آگاه شد و فورا به مدینه بازگشت و دستور آماده باش را صادر کرد.
به دستور پیامبر کعب اشرف بزرگ آنها با نقشه ای به قتل رسید و زمانیکه یهودیان از این خبر و نیز قصد پیامبر برای جنگ مطلع شدند به داخل قلعه های محکم خود رفتند.
لشکر اسلام که وضعیت را اینگونه دید به محاصره قلعه پرداخت و پیامبر به آنها پیشنهاد کرد که هر چه دارند بردارند و مدینه را ترک کنند.
آنها نیز چنین کردند وجنگ بدون خونریزی پایان یافت.
#ادامه دارد ۰۰
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
قسمت شانزدهم
👈 داستان حضرت محمد ص
💠 داستان صلح حدیبیه
در سال ششم هجرت پیامبر برای زیارت خانه خدا با یاران خود به طرف مکه حرکت کردند اما با ممانعت قریش مواجه شدند پیامبر و یارانش در منطقه حدیبیه متوقف شدند و با فردی از قریش به نام عروه مواجه شدند.
پیامبر هدف خود را از آمدن به مکه به او گفت و او نیز تعریف پیامبر و کارهایی را که از او مشاهده کرده بود برای قریش بازگو نمود.
پیامبر نیز قصد داشت که عمر را برای توجیه قریش از این سفر راهی مکه کند که او از ترس جانش نرفت و به جای او عثمان این مسئولیت را پذیرفت.
اما شایعه کشته شدن عثمان باعث شد تا پیامبر تصمیم به شدت عمل با کفار شود و برای همین بیعتی با یاران خود به نام رضوان نمود اما عثمان سالم بازگشت.
در نهایت بعد از گفتگوهای زیاد بین طرفین مقرر شد که پیامبر امسال را از حج صرف نظر نماید و سال بعد نیز بیش از سه روز در مکه نمانند و نیز سلاح با خود حمل نکنند و ...
پیامبر نیز پذیرفتند و دستور دادند تا شتر ها را همانجا قربانی کنند و نیز از احرام در آیند.
دستور پیامبر به اجرا در آمد و در همین موقع بود که سوره فتح نازل شد و بشارت فتح عظیمی را به آنها داد.
#ادامه دارد ...
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
قسمت هفتدهم
👈 داستان حضرت محمد ص
💠 جنگ احزاب(خندق)
خداوند در قرآن در این مورد که جنگ همه جانبه اسلام و کفر بود آیاتی را نازل کرده است.
نخستین جرقه این جنگ را بنی نضیر و با تحریک کردن مشرکان مکه برای جنگ با پیامبر زدند.
آنها قبیله بنی غطفان و سایر قبایل را نیز به این جنگ دعوت کردند و در نتیجه همه با هم برای نابودی اسلام کمر همت بستند.
رسول خدا زمانیکه از این ماجرا آگاه شد در مورد اینکه جنگ را در مدینه انجام دهند یا در خارج از مدینه با یاران خود مشورت کرد ولی در نهایت پیشنهاد سلمان فارسی مبنی بر کندن خندق در اطراف مدینه مورد موافقت پیامبر قرار گرفت و در نتیجه این کار با همت و پشتکار مسلمانان واقعی انجام شد هر چند که منافقین از انجام اینکار نیز سر باز زدند.
زمانیکه لشکر کفر به مرزهای مدینه رسید با خندق مواجه شد چیزی که تا به حال مثلش را ندیده بود.
تعداد لشکر کفر در این جنگ بیش از ده هزار نفر و تعداد مسلمانان سه هزار نفر بود.
لشکر کفر نزدیک یک ماه پشت خندق زمینگیر شد و کسی نتوانست از آن عبور کند .
مشرکین که به دلیل سردی هوا و نیز کمبود آذوقه در مذیقه بودند تصمیم گرفتند تا بنی قریظه را که همپیمان پیامبر و ساکن مدینه بودند علیه پیامبر تحریک کنند و آخر سر نیز موفق به انجام اینکار شدند اما پیامبر گروهی را که بالغ بر پانصد نفر بودند مامور مقابله با آنها کردند.
از آن طرف نیز چند نفر از پهلوانان قریش تصمیم گرفتند تا از خندق عبور کنند.
یکی از آنها به نام عمروابن عبدود که ادعای پهلوانی و شکست ناپذیری داشت شروع به عربده کشی و مبارز طلبی کرد تا آنکه حضرت علی شمشیر پیامبر را به دست گرفت و عمامه ایشان را نیز به سر نمود.
پیامبر در حق علی دعا کرد که ...
خداوندا ...
علی را از هر بدی حفظ بنما و ...
علی (ع)با جسارت تمام به میدان رفته و پس از دعوت عمرو به اسلام و در حالیکه این دعوت از طرف عمرو رد شد او را با شمشیری از پا درآورد.
تکبیر از اردوگاه اسلام بلند شد و کفار با دیدن این منظره ترس وجودشان را گرفت .
از طرف دیگر یکی از نفرات دشمن به نام نعیم که به صورت مخفیانه اسلام آورده بود به نزد پیامبر رفت و اعلام وفاداری نمود.
پیامبر نیز او را مامور ساخت تا با خدعه و نیرنگ میان سپاه دشمن اختلاف افکند .
او نیز به طرف قوم بنی قریظه رفت و پس از جلب توجه و اطمینان آنها با صحبتهای خود آنها را ترساند و در نتیجه آنها همکاری خود را با قریش قطع کردند.
او بعد از اجرا کردن نقشه خود وارد اردوگاه احزاب شد و با حیله میان آنها نیز اختلاف افکند و ماموریت خود را به نحو احسن انجام داد.
اختلاف میان قریش باعث قطع همکاری میان آنها شد و سردی هوا نیز مزید بر علت شد و در نتیجه احزاب با خفت و خاری مدینه را ترک کردند و بدین ترتیب این قائله نیز به نفع اسلام پایان یافت.
#ادامه دارد ...
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
قسمت هیجدهم
👈 داستان حضرت محمد ص
💠 جنگ بنی قریظه
زمانیکه آخرین دسته احزاب ، مدینه را باترس و لرز ترک کردند و در حالیکه خستگی از چهره مسلمانان هویدا بود پیامبر بنا به فرمان الهی تصمیم گرفت تا کار بنی قریظه را یکسره کند.
آنها نماز ظهر را خواندند اما پیامبر دستور داد تا نماز عصر در محله بنی قریظه برگزار شود.
ایشان پرچم را به دست علی (ع) داد و او و لشکریان قلعه دشمن را محاصره کردند.
یهودیان که خود را در خطر دیدند تصمیم نهایی خود را گرفتند و آن چیزی جز تسلیم شدن در برابر سپاه با عظمت اسلام نبود.
بنی قریظه بعد از اینکه تسلیم شدند پیامبر به آنها فرمودند:
آیا راضی هستید هر چه سعد بن معاذ درباره شما حکم کند اجرا نماییم؟
و آنها جواب مثبت دادند.
پیامبر نیز در مقابل به پیشنهادی که هنوز سعد نداده بود رای مثبت داد.
سعد به یهود گفت شما باید کشته شوید و زنان و فرزندانتان اسیر و اموالتان تقسیم گردد اما گروهی از آنها اسلام آورده ونجات یافتند.
💠 جنگ بنی المُصْطَلق
بنی المُصْطَلق تیره ای از قبیله خزاعه بودند که با قریش همجوار بودند.
گزارشاتی به مدینه رسید که رئیس این گروه قصد جمع آوری سلاح و نیرو برای محاصره مدینه را دارد.
پیامبر تصمیم گرفت که فتنه را در نطفه خفه کند برای همین وقتی از صحت کار آنها مطلع شد با یاران خود به سمت قبیله مذکور رفته و در کنار چاه مریسع با آنها روبرو شد جنگ شروع شد و جانبازی مسلمانان و نیز اثرات روانی آنها باعث پیروزی مسلمانان گردید.
#ادامه دارد ...
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
قسمت نوزدهم
👈 داستان حضرت محمد ص
💠 داستان صلح حدیبیه
در سال ششم هجرت پیامر برای زیارت خانه خدا با یاران خود به طرف مکه حرکت کردند اما با ممانعت قریش مواجه شدند پیامبر و یارانش در منطقه حدیبیه متوقف شدند و با فردی از قریش به نام عروه مواجه شدند.
پیامبر هدف خود را از آمدن به مکه به او گفت و او نیز تعریف پیامبر و کارهایی را که از او مشاهده کرده بود برای قریش بازگو نمود.
پیامبر نیز قصد داشت که عمر را برای توجیه قریش از این سفر راهی مکه کند که او از ترس جانش نرفت و به جای او عثمان این مسئولیت را پذیرفت.
اما شایعه کشته شدن عثمان باعث شد تا پیامبر تصمیم به شدت عمل با کفار شود و برای همین بیعتی با یاران خود به نام رضوان نمود اما عثمان سالم بازگشت.
در نهایت بعد از گفتگوهای زیاد بین طرفین مقرر شد که پیامبر امسال را از حج صرف نظر نماید و سال بعد نیز بیش از سه روز در مکه نمانند و نیز سلاح با خود حمل نکنند و...
پیامبر نیز پذیرفتند و دستور دادند تا شتر ها را همانجا قربانی کنند و نیز از احرام در آیند.
دستور پیامبر به اجرا در آمد و در همین موقع بود که سوره فتح نازل شد و بشارت فتح عظیمی را به آنها داد.
ادامه دارد ۰۰۰
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
قسمت بیستم
👈 داستان حضرت محمد ص
💠 دعوت پادشاهان به اسلام
با قرار داد صلح حدیبیه مسلمانان تا حدودی به آرامش نسبی دست یافتند بنابراین پیامبر فرصت کرد تا برای سران کشورها نامه بنویسید و آنها را به اسلام دعوت کند.
اکنون 185 نامه از پیامبر به سران برخی از کشورها موجود است که نشان از منطقی بودن روش پیامبر است.
این نامه ها برای سران بسیاری از کشورها از جمله قیصر روم،خسرو پرویز پادشاه ایران ،نجاشی پادشاه حبشه و... نوشته شده است.
💠 جنگ خیبر
جرم بزرگی که یهودیان خیبر داشتند این بود که تمام قبائل عرب را برای کوبیدن اسلام تشویق کردند.
این ناجوانمردی باعث شد تا پیامبر با 1400 نفر به سوی قلعه آنان حرکت کردند تا ریشه آنها را درآورند.
سپاه اسلام شبانه به قلعه ها رسیدند . صبحگاهان یهودیان خود را در محاصره اسلام دیدند و قلعه هایشان یکی یکی توسط مسلمانان فتح شد تا اینکه به قلعه بزرگی رسیدند که مرحب در آن قرار داشت.
پیامبر که حال مصاعدی نداشت ابتدا ابوبکر و سپس عمر را برای فتح آن فرستاد اما هیچکدام موفق به فتح آن نشدند.
در نتیجه رسول خدا فرمودند به خدا فردا پرچم را به دست مردی می سپارم که او،خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبر نیز او را دوست دارند.
همه متوجه شدند که منظور پیامبر حضرت علی است اما ایشان به دلیل درد چشم در جمع حاضر نبود.
صبح روز بعد حضرت علی به در چادر پیامبر رسید و پیامبر با آب دهان مبارکش چشمان او را شفا دادند.
ایشان پس از بهبودی چشم به سراغ یهودیان رفتند و در یک مبارزه مرحب را به قتل رساندند و بعد از یک جنگ شدید بین مسلمانان و یهود حضرت درب قلعه را از جا کند و مسلمانان موفق به فتح آن شدند.
یهود تسلیم شد و تمام اموال منقولشان به دست مسلمانان افتاد.
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
👈 داستان حضرت زکریا ویحیی
قسمت اول 👇
💠 شناسنامه حضرت زکریا
ایشان یکی از پیامبران الهی است که نام مبارکش 7 بار در قرآن مجید آمده است.
نام پدرش برخیا است که سلسله نسبش به حضرت داوود(ع)میرسد.
او رئیس عباد و علمای بنی اسرائیل بود و مردم را به شریعت حضرت موسی دعوت میکرد و عمر خود را در راه دعوت به خداپرستی و خدمت در بیت المقدس سپری نمود و سرانجام در 115 سالگی به شهادت رسید و مرقد او در داخل شبستان مسجد جامع الکبیر حلب واقع شده است.
💠 ازدواج زکریا با اَشیاع
در میان بنی اسرائیل دو خواهر برجسته و بزرگ زاده وجود داشتند که یکی به نام حَنّه و دیگری به نام اشیاع که نام پدرشان فاقوذا فرزند فتیل از اولاد سلیمان بن داوود و از خاندان یهودا فرزند حضرت یعقوب و نام مادرشان مرتا میباشد.
حنه و اشیاع هر دو از یک پدر و مادر بودند و هر دو به افتخار همسری پیامبری در آمده بودند که اولی به همسری عمران و دومی را زکریا به همسری برگزید.
اشیاع از بانوان مجلله دنیا و خواهر حضرت مریم بود و در قرآن نیز به او اشاره ای شده است.
#ادامه دارد ...
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
👈 داستان حضرت زکریا و یحیی
قسمت دوم👇
💠 سرپرستی مریم از زکریا
سالها از زندگی عمران و همسرش گذشت اما دارای فرزندی نشدند و این امر حنه را رنج میداد از طرف دیگر خواهرش اشیاع نیز عقیم بود.
روزی حنه مشاهده کرد که پرنده ای در روی درختی به جوجه اش غذا میدهد که این امر باعث شعله ور شدن حس مادریش شد و از ته دل از خدا تقاضای بچه نمود.
خداوند نیز دعای او را مستجاب کرد و باردار شد.
در این اثنا عمران از دنیا رفت و حنه بیوه شد و نذر کرد که بچه اش را خادم خانه خدا نماید.
او منتظر فرزند پسر بود اما خداوند به او دختری را عطا کرد و چون خادمین خانه خدا از میان پسران انتخاب میشدند نگران شد.
سپس نام او را مریم نهاد.
مادرش بعد از تولد او را به بیت المقدس برد و او را به آنجا هدیه نمود و از آنجا که آثار بزرگی در مریم آشکار بود موجب نزاع راهبان در پذیرش کفالت وی شد و سرانجام برای برعهده گرفتن او به کنار نهری رفته تا قرعه کشی نمایند.
زکریا نیز جزء آنان بود آنها اسم خود را روی چوبهایی نوشته و به درون آب انداختند و تنها چوبی که روی آب ایستاد همان بود که نام زکریا به رویش نوشته شده بود.
در نتیجه مریم به او واگذار شد.
زکریا به نگهبانی ومراقبت از مریم پرداخت تا او بزرگ شد و متولی بیت المقدس گردید.
او روزها روزه میگرفت وشبها به عبادت می پرداخت و در بنی اسرائیل هیچکس از نظر ایمان به پای او نمیرسید.
هر وقت زکریا به دیدار او میرفت غذاهای مخصوصی در کنار محراب او مشاهده میکرد که باعث شگفتیش میشد.
روزی با مشاهده میوه ها به او گفت که این میوه های غیر فصل را از کجا می آوری و مریم در جواب گفت:
این از طرف خداست و اوست که هرکه را بخواهد بیحساب روزی میدهد.
ادامه دارد ۰۰
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
👈 داستان حضرت زکریا ویحیی
قسمت سوم 👇
💠 دعای زکریا وبشارت تولد یحیی
سالها بود که حضرت زکریا و همسرش اشیاع عقیم بودند و اکنون در دوران پیری به سر میبردند.
زکریا بارها از خداوند طلب فرزند کرده بود تا بعد از خود وارثی داشته باشد .
او روزی بر مریم وارد شد در حالیکه مریم در حال عبادت بود و مشاهده کرد که میوه های تابستانی در فصل زمستان برایش آمده است لذا به این نتیجه رسید که او هم میتواند در پیری بچه دار شود برای همین دست به آسمان بلند کرد و با تمام وجود از خدا درخواست فرزند نمود و طولی نکشید که جبرئیل نوید تولد یحیی را به او داد.
او با شنیدن این خبر از شادی بیهوش شد.
او باور نمیکرد که در این سن بچه دار شود و از خدا تقاضای نشانه کرد و خداوند به او وحی کرد که نشانه بچه دار شدنت این است که تا 3 روز زبانت از کار خواهد افتاد و تو برای این نعمت خدا را شکرکن.
او بعد از این متوجه شد که زبانش از کار افتاده و فقط در زمان عبادت باز میشود.
او در این 3 روز با اشاره لبها و تکان دادن سر با مردم سخن گفت.
طولی نکشید که همسرش احساس بارداری نمود و پس از 6 ماه یحیی متولد شد.
ملائکه او را به آسمان بردند و طبق فرمایش امام باقر نخستین غذای بهشتی را به او خورانده و سپس به آغوش پدرش برگرداندند.
#ادامه دارد ...
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
👈 داستان حضرت زکریا و یحیی
قسمت چهارم 👇
💠 شهادت حضرت زکریا
هنگامیکه مریم به اذن خدا بدون شوهر حامله شد شیطان به میان بنی اسرائیل رفت و به مردم القاء کرد که حامله شدن او کار زکریا بوده است.
مردم به او شوریدند و قصد کشتن او را داشتند که زکریا فرار کرده و به بیابان رفت.
درختی او را به حضور طلبید و زکریا وارد شکاف درخت شد و درخت شکاف خود را فرو بست.
اما شیطان گوشه ای از لباسش را از درخت بیرون گذاشت و به گروهی از مردم که در جستجوی او بودند گفت که زکریا جادو کرده و داخل درختی پنهان شده است و نشانه اش نیز این قسمت از لباسش است که از درخت بیرون آمده .
سپس به دستور شیطان مردم اره ای را آورده و درخت را به همراه زکریا به دو نیم کرده واورا به شهادت رساندند.
بعد از شهادت چند ملائکه به دستور خداوند بدنش را غسل داده و کفن کردند و سه روز نیز بر بدنش نماز خوانده و به خاکش سپردند.
#ادامه دارد ..
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
👈 داستان حضرت زکریا و یحیی
قسمت پنجم👇
💠 شناسنامه حضرت یحیی
ایشان یکی از پیامبران بنی اسرائیل است که نام مبارکش 5 بار در قرآن آمده است.
نام پدرش زکریا و نام مادرش اشیاع بوده است.
ولادتش خارق عادت بود چونکه پدرش زکریا در آن موقع پیر و زنش نیز نازا بوده است.
سرانجام پس از 30سال زندگانی شهید شد و در مسجد جامع اموی دمشق دفن شد.
#ادامه دارد ...
@ranggarang
#داستان_
#داستانهای کوتاه قرآنی
👈 داستان حضرت زکریا و یحیی
آخرین قسمت👇
💠 پیامبری یحیی و ویژگیهای او
ایشان در کودکی به مقام نبوت رسید و این از امتیازاتش میباشد زیرا اولین کسی است که در کودکی به پیامبری رسید.
پروردگار به او دستور داد تا با قوت و قدرت احکام تورات را در میان مردم اجرا کند .
او مروج آئین موسی بود و پس از ظهور عیسی مروج آئین او شد.
او در اثر رابطه تنگاتنگ با خدا به جایی رسید که از طرف خدا به 6 خصلت ستوده و بر او سلام شد.
او با مشاهده زهد و عبادت رهبانان و لباس مخصوصشان از مادرش درخواست چنین لباسی کرد و با وجود مخالفت پدر بالاخره از آنان تقلید کرد و آنقدر در بیت المقدس عبادت کرد تا مثل پاره ای استخوان شد.
یحیی شهید راه امر به معروف و نهی از منکر هیرودیس حاکم و پادشاه فلسطین عاشق هیرودیا دختر برادرش شد .
تصمیم گرفت با او ازدواج کند و اقوامش نیز به این وصلت راضی بودند.
این خبر به یحیی رسید و اعلام کرد که اینکار حرام و بر خلاف تورات است و شروع به مبارزه کرد.
فتوای او دهان به دهان به پادشاه رسید و با تحریک هیرودیا، هیرودیس دستور قتل او را صادر کرد و سرش را نیز نزد شاه و معشوقه اش آوردند.
بعد از مدتی سرش را در داخل شبستان مسجد اموی و بدنش را در محلی به نام زَبَدانی در مسجد دلم در حوالی دمشق به خاک سپردند.
نقل است که در مصیبتش زمین و آسمان و ملائکه 40 شبانه روز گریان شدند و خورشید نیز به مدت 40 روز در هاله ای از سرخی خون طلوع و افول کرد همانطور که در شهادت امام حسین(ع)اینگونه شد.
وقتی که سر یحیی را بریدند قطره ای از خون او بر زمین ریخت و هر چه خاک بر رویش ریختند خون از میان خاک میجوشید وخاک را سرخ میکرد.
طولی نکشید که بخت النصر قیام کرد و علت جوشیدن خون را جویا شد.
تنها پیرمردی ماجرا را میدانست و او بود که قضیه را از زبان پدر و جدش تعریف نمود.
بخت النصر گفت آنقدر از مردم اینجا خواهم کشت تا خون از جوشیدن باز ایستد و به دستور او 70هزار نفر را در آن مکان سربریدند تا خون از جوشیدن ایستاد...
در ادامه داستان با اصحاب کهف آشنا خواهیم شد..
@ranggarang