eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.4هزار دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
4.4هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
داستان ارسالی از اعضای کانال رنج کشیده ها #مادر_سنگدل #قسمت_اول از وقتی که یادم میاد اون خیلی بد
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 داستان ارسالی از اعضای کانال رنج کشیده ها شیر دوشیدن تا هشت صبح طول میکشید بعد رو اتیش داغ کردن وماست وکره . بعضی وقت ها وقت نمیکردیم صبحونه بخوریم .بعد برای کارگرها وچوپان غذا درست کردن وعصرونه ....... .در وقت اضافه هم باید قالی میبافتیم. با اینکه وضع مالی خیلی خوبی داشتیم اجازه نداشتیم غذا به اندازه ی بخوریم که سیر شیم. وقتی پخت نون تموم میشد یا پخت فتیر،بوی تازگیش مارا از هوش میبرد ولی اجازه ی خوردن نداشتیم. مادر میبرد تو اتاق بالایی قایم میکرد یا به همسایه ها فقیرا پخش میکرد، بقیشم با پسرا وکارگرا میخوردن. وقتی میموندو کپک میزد به دخترا میگف میتونید بخورید . بیش از حد به خوردو خوراک کارگرا میرسید بهترین غذا رو جلوی کارگرا میزاشت. یادم رفت بگم یکی از کارهای مادخترا طویله جارو کردن هم بود پدرم خیلی تلاش کرد تا جلوی کار کردن مارو بگیره ولی از بد دهنی مادرم ترسید وکوتاه اومد.پدری که یک ده ازش حساب میبردن وبه سرش قسم میخوردن حالا پیش مادرم به خاطر ابرو کم اورده بود... بابام چند سال یک بار میرفت مکه برامون پارچه های خشگل با لباس های گرون قیمت میاورد ،ولی فقط روز اول به مانشان میدادن. بعدا مادرم هر چند وقت یکبار یا خودش میپوشید یا میدوخت پارچه هارو، اگرم انداز ه اش نمیشد میداد به دخترای کارگرامون.... همیشه لباس کهنه های مادرم وما میپوشیدیم. وقتی برای خواهرام خواستگار میومد مادرم بهشون بد دهنی میکرد، جلوی خواستگارا انقد دختراش ومیزد که خواستگارا پا به فرار بزارند... .. 🍃🍃🍃🌼🍃 *
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 داستان ارسالی از اعضای کانال رنج کشیده ها #مادر_سنگدل #قسمت_دوم شیر دوشیدن تا هشت
داستان ارسالی از اعضای کانال رنج کشیده ها خواهرم ومن خواستگارهای خیلی خوبی داشتیم به خاطر خوبی واوازه ی پدرم، ولی مادرم همه رو با بد دهنی فراری میداد. خواهرم عاشق یکی از خواستگارهاش بود که اونم عاشق خواهرم بود، ولی مادرم با هر ترفندی که بود نذاشت بهم برسن .تا خواهرم وبه جای خیلی دور به یه مرد خیلی فقیری داد وهمینطوری اونیکی خواهرمو... حالا من دوازده ساله شده بودم .یه روز برای شستن ظرف ها به کنار چشمه رفته بودم که مادر دوستم از من خوشش اومد وبرای پسرش خواستگاری کرد، من سرم وانداختم پایین وگفتم من که کاره ای نیستم هر چی بزرگترها بگن... اونا یه شب اومدن خواستگاری مادرم بهم گف حق ندارم از روی دار قالی پایین بیام من همچنان در حال قالی بافتن و سرم پایین که اونا هم اصرار برای جواب.. که یهو مادرم بدون مقدمه پرید روسر من با دوتا دستاش تا جون داشت منو زد. برادر دوستم هم وضع مالی خوبی داشت،هم منو خیلی دوست داشت، وکارهای مادرم براشون عادی بود،دست بردار نبودن.نا گفته نماند منم دوسش داشتم... از قضا یه زن عموی بد جنس تر از مادرم داشتم که اون یه حسنی که داشت عاشق دختراش بود یه دخترش هم سن منو دوست من بود تا متوجه شد این خواستگار خیلی خوبیه ودست بردارم نیس نقشه شومی برای من کشید😔 اون سریع اومد منو برای پسرش خواستگاری کرد زن عموکه خم چم مادرمو بلد بود مادرمو راضی کرد. خواستگار منم که دید لقمه ی چرب ونرمی هست ودیدن من به عقد پسر عموم در اومدم ،با دوزو کلک دخترش و داد به اونا ... خلاصه زن عمو بعد عروسی دخترش خیالش راحت شد وشروع کرد با مادرم دعوا کردن... .. 🍃🍃🍃🌼🍃 *
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
داستان ارسالی از اعضای کانال رنج کشیده ها #مادر_سنگدل #قسمت_سوم خواهرم ومن خواستگارهای خیلی خوبی
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 داستان ارسالی از اعضای کانال رنج کشیده ها من دوازده سالم بود وپسر عموم هنوز سربازی نرفته بود. یک هفته بعد عروسی رفت سربازی، جای خیلی دور من موندم و ازار اذیت های زن عموم. عموم خیلی مهربون بود میومد بعد کتک های زن عموم منو به اغوش میگرفت واشک های منوپاک میکرد میگفت دخترم صبور باش همه چی درست میشه. بعد یک ماه متوجه شدم باردارم تمام کارهای مادر شوهرم به گردن من بود، شیر دوشیدن، جارو کردن طویله ،بافتن قالی، شستن ظرف ها سرچشمه ....... حالا مادرم و زن عمو شده بودن دشمن هم ،هردو میرفتن بالا پشت بام و بهم دیگه ناسزا وفحش میگفتن. ودر اخر زن عموم موهای منو میگرفت تو حیاط میچرخوند میگفت اینم به خاطر حرف های مادرت... هر روزبعد کارکردن زیاد وقتی خسته میومدم به اتاقم،زن عموم میومد حسابی کتکم میزد و میگف امروز مادرت بهم فحش داده اینم عوض اون... من شوهرم وفقط یک هفته دیدم الان نزدیک نه ماهه که رفته نیومده.نزدیک زایمانم بود زمستون بود وهوا سرد دردی تو پهلوهام پیچیده بود تنها تو اتاقم بود م داشتم ازدرد به خودم میپیچیدم که دیدم در باز شدو عمو اومد تو اتاق گفت دخترم چی شده، چرا رنگت پریده روم نشد بهش بگم ولی خودش متوجه شد... دستهای کوچیک منو گرفت وبوس کردواشک ریخت گفت تحمل کن همه چی درست میشه وقتی شوهرت از سربازی بیاد که یهو زن عمو اومد اتاق چش غره ای به عموم رفت عموم گفت فک کنم وقت به دنیا اومدن بچس باید کاری بکنیم زن عمو در جواب گفت به تو نیومده این کارها.. همه چیو بسپار به خودم تو پاشو برو. زن عمو یکی از همسایه ها رو صدا زد وگف اونشب بیاد پیش من بخوابه همون شب نصف شب بچه به دنیا اومد با درد خیلی زیاد... .. 🍃🍃🍃🌼🍃 *
هدایت شده از تبلیغ های خصوصی رنج کشیده ها ❤️
💥باورت میشه اینها بدون تزریق و بوتاکس انقدر زیبا شدن💥 ✨️فقط طی یک دوره ✅️ ✨️کاملا گیاهی🌾 ✨️نه تزریق ژل و نه کورتون❌️ ✨️بدون عوارض ❌️ ✨️چاقی صورت در خانه 🏚 ✨️رفع چین و چروک و لک جای جوش ✨️ چه طوری ؟🤔 ✨️بیاتوکانالم تا بهت بگم👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1560609408C06cbd95319
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 داستان ارسالی از اعضای کانال رنج کشیده ها #مادر_سنگدل #قسمت_چهارم من دوازده سالم ب
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 داستان ارسالی از اعضای کانال رنج کشیده ها زن همسایه خانوم خوبی بود رفت به زن عموم گف ولی اون هیچ اهمیتی نداد تا یک ماه نه مادرم نه زن عمو به دیدن من نیومدن تک وتنها از فردای زایمان بچه رو تنها میزاشتم وبه کارهای زن عمو طبق معمول میرسیدم... الان شده یازده ماه ولی هنوز شوهرم نیومده عموم از اینکه نوه دار شده بود خیلی خوشحال بود یک روز برام چند دست لباس نو، دوجفت کفش، ویه سرویس طلا، خریده بود اورد داد به من وگفت که چقدر منو بچم ودوست داره. وقتی زن عموم متوجه هدیه عموم به من شد. ازارو اذیت هاش به من بیشتر شد تا اینکه یه روز گفت چه دختر پرویی هر چقد کتک میخوره مث کنه چسیبده ونمیره خونه ی باباش. موهای منو کشید تا خونه ی بابام دم در منو پرتاپ کرد زمین بچمم تو بغلش گذاشت دم در خونه ی بابام گف اینم تولت ببر پیش مامانت. نه خودت میخوایم نه تولتو. مونده بودم چکار کنم فقط گریه میکردم... رفتم خونه بابام تا مامانم چشش به من افتاد گف بله میدونستم زنیت نداری هیچکی نگهت نمیداره، میدونستم پرتت میکنن، بیرون اخه ادم نیستی.ولی خبر نداشت تمام کتک های زن عمو رامن به خاطر حرف های مادرم خوردم الانم به خاطر لجبازی زن عمو با مامانمه که من پرت شدم خونه ی بابام.. وقتی عموم متوجه شده بود زن عمو با من چکار کرده با گریه اومد سراغ من اصرار کرد برگردم ولی زن عموم گفت اگه برگردم یا بچمو یا خودمو میکشه... خلاصه همون جور که با پسر عمو ندیده عقد کرده بودیم همون جور هم جدامون کردن .نه اون کاری تونست انجام بده نه عموم. بعد طلاق عموم خیلی گریه کردو از من حلالیت خواست وعذر خواهی کرد که نتونسته کاری برام انجام بده... بدبختی های من شروع شد حالا پسرم یک ساله شده ولی نه مادرم قبولش میکنه نه زن عموم با کتک وصورت خونی مادرم میفرستادش خونه ی باباش با صورتی کبود زن عموم میفرستادش خونه ی ما😭 .. 🍃🍃🍃🌼🍃 *
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 ارسالی اعضا حسرت های زندگی... 🍃🍃🍂🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍂🍃 ارسالی اعضا حسرت های زندگی... 🍃🍃🍂🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 ⭕️ این نام کتابی است که توسط یک پرستار استرالیایی در یکی از بیمارستاهای استرالیا که در بخش ویژه نگهداری از بیماران در شرف مرگ مشغول به کار بوده، نوشته شده است و بر اساس گفته های بیماران در آخرین لحظات عمرشان، عمده ترین موارد پشیمانی و حسرت آنان را جمع آوری و دسته بندی کرده است. نام این پرستار است و آخرین گفته‌ها و آرزوهای بر بادرفته و حسرت‌های این افراد را از ابتدا در وبلاگ خود منتشر کرد. این مطالب در وبلاگ وی چنان مورد توجه قرار گرفت که وی بر اساس آن این کتاب را به رشته تحریر درآورد. ⭕️ او این حسرت‌ها را در پنج دسته خلاصه کرد: 1- ای کاش شهامت آن را داشتم که زندگی خود را به شکلی سپری می‌کردم که حقیقتاً تمایل من بود؛ و نه به شیوهایی که دیگران از من انتظار داشتند. 2- ای کاش اینقدر سخت و طولانی کار نکرده بودم. 3- ای کاش شهامت بیان احساسات خود را داشتم. 4- ای کاش رابطه با دوستان را حفظ کرده بودم. 5- ای کاش به خودم اجازه می‌دادم که شادتر باشم. ⭕️ حتماً که نباید در بخش ویژه نگهداری از بیماران در شرف مرگ بستری باشیم که مجبور شویم نگاهی از بالا به خودِ زندگی بیندازیم و فارغ از جزئیات تکراری‌اش، کُلیت آن را ورانداز کنیم و احتمالاً دستی به سر و وضع زندگی خود بکشیم. گاهی، شاید اصلاً سالی، یا حتی هر دهه‌ای یکبار گوشه‌ای بنشینیم و ببینیم که آیا درست آمده‌ایم، یا راهی که می‌رویم به ترکستان است. مگر نه این است که ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است؟ حتی اگر یک روز از عمر را آن‌طور که باید و شاید زندگی کنیم، بازهم می‌ارزد. ❄️ عمر برَف است و آفتاب تموز. زندگی، همچون تکه یخی در آفتاب تابستان است که هر روز یک تکه‌اش دارَد آب می‌شود. گل عزیز است؛ غنیمت شمریدش صحبت ... . 🍃🍃🍃🌼🍃 * یاس هستم حرفاتو بهم بگو🥰 @Yass_malake لینک کانالمون جهت دعوت دوستات👇 https://eitaa.com/joinchat/2415788177C265e771d88
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سلام فاطمه خانوم جون خیلی ممنون بابت کانال خوب واموزندت وسلام خدمت خانمهای گل کانال ندیده دوستتون دارم خیلی متشکرم از خواهران گلم بابت ایده های معنوی وایده های دلبریشون . منم میخواستم تجربه یه نماز رو به خواهران گلم بدم که برای من به تجربه رسیده . امام صادق «ع» فرمدندچون کاری بر تودشوار وسخت شود وبه عسرت وشدت رسد در هنگام ظهر دو رکعت بخوان در رکعت اول بعد از حمد و قل هوالله احد بگو بسم الله الرحمن الرحیم انا فتحنا لک فتحا مبینا.........نصرا عزیزا .ودرکعت دوم بعد ازحمدو قل هوالله الم نشرح خوانده شود.امیدوارم با خواندن این نماز تمام سختی ها و گرفتاریها برطرف شود 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 بعضی از آدما مثل پیراهنی میمونن که برعکس پوشیدیمشون، اذیتمون میکنن، گلومونو فشار میدن، تنگ میشن به تنمون، آدمای اطرافمون بابت اشتباه بچگانمون بهمون میخندن ... اینا همش بخاطر انتخاب لباسیه که ظاهرشو دیدیم پسندیدیم و یه مدت طولانی اشتباه پوشیدیمش ... لباسای برعکس پوشیده درست مثل آدمای اشتباه زندگیمون هستن، بیاید قبل از اینکه دلمونو بدیم، اول یاد بگیریم آدم‌ها رو درست بپوشیم، درست ببینیم، درست بسنجیم ... بعد با خیال راحت تنمون کنیمشون ... آدمای برعکس پوشیده شده، فقط زندگیتونو کلافه میکنن ... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #سرنوشت🌱 ولی بعد مجبور شد سبحان رو نگاه کنه چون واقعا از حرص و خشم زیاد از درس چیز
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🌱 ترلان گفت من نمیفهمم این چه جوری وقتی میکنه درس بخونه گلی_ استعداد ذاتی داره پزشکی تو خونشه به نظر من از بزرگان خواهد شد مثل پدرش الهام _منم نظرم اینه ولی غصه نخورین بچه ها ما هم کیمیا رو داریم همه خندیدند و با اضافه شدن مهسا و سعید که از همکلاسی ها بودن بحث سبحان تموم شد خیلی بساط زود عروسی زهرا آماده شد خانواده داماد برای عروسی عجله داشتند کیمیا تقریباً به جز خرج های ضروری همه حقوقش رو به مادرش می داد تا برای تهیه جهیزیه و چیزهای لازم برای عروسی خرج کنه و شرمنده نباشه حتی رضا و حسین هم همکاری میکردند تا خواهرشون آبرومندانه راهی خونه بخت بشه وضعیت مالی شوهر خواهر کیمیا خوب بود کیمیا همیشه به مامان و باباش می گفت هر کسی به اندازه ی اون چیزی که داره باید خرج کنه و نیازی نیست که جهیزیه لوکس بخریم تا کم نیاریم خلاصه عروسی برگزار شد کیمیا برای عروسی به لباس بلند مجلسی قرمز پوشیده بود که حالت شنی داشت و برق می زد این قرمزی با رنگ پوست صورت کیمیا که الان سفید و صاف بود زیبایی به کیمیای ما داده بود که همه رو انگشت به دهان گذاشته بود با اینکه تو همه عروسی ها در ظاهر می خندید ولی باطنا از جمع دخترا و پسرا فراری بود ولی این بار این کیمیا بود که مثل الماس می درخشید خانم دکتر گفتن های زینب خانوم همش به گوش کیمیا می رسید و چقدر این خانوم دکتر گفتنا لذت بخش بود وقتی قبلاً حرفی برای گفتن نداشت ولی الان می توانست سرش رو بالا بگیره و بگه من تونستم 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
تقویم نجومی اسلامی ✴️ پنجشنبه 👈10 اسفند /‌ حوت 1402 👈19 شعبان 1445 👈29 فوریه 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. 📛اخر هفته برای دفع نحوست سلامتی امام زمان سلام الله علیه و شادی اموات صدقه فراموش نگردد. 📛امروز ساعت 06:42 صبح قمر وارد برج عقرب می شود. 📛و شنبه ساعت 17:26 قمر از برج عقرب خارج می گردد. ✅ برای پیوستن به کانال تقویم نجومی اسلامی و دریافت تقویم هر روز کافی است کلمه "تقویم همسران "را در تلگرام یا ایتا و سروش جستجو کنید و به ما بپیوندید. 👶 زایمان مناسب و نوزاد روزی دار و نویسنده و از او خیر انتظار می رود. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج عقرب و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️استعمال دارو. ✳️معجون گذاشتن بر زخم و دمل. ✳️استحمام. ✳️بذر پاشی و کاشت. ✳️آبیاری. ✳️درختکاری. ✳️جراحی و مداوای چشم. ✳️از شیر گرفتن کودک. ✳️و انواع حفریات نیک است. 🟣نگارش ادعیه و حرز و برای نماز حرز و بستن آن خوب نیست. 👩‍❤️‍👨 انعقاد نطفه و مباشرت. قمر در عقرب است و از مباشرت به قصد فرزند آوری اجتناب گردد. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث توانگری می شود. 💉💉 حجامت. فصد زالو انداختن یا در این روز از ماه قمری ،باعث رفع درد بدن می شود. 😴😴 تعبیر خواب امشب: خواب و رویایی که شب جمعه دیده شود تعبیرش از ایه ی 20 سوره مبارکه "طه" است. فالقاها فاذا هی حیه تسعی... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که دلیلی قوی در اختیار خواب بیننده قرار گیرد و کار خود را با آن پیش ببرد. و شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث میشود ، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد. ✴️️ وقت استخاره : در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر ( وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان میگردد. 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #سرنوشت🌱 ترلان گفت من نمیفهمم این چه جوری وقتی میکنه درس بخونه گلی_ استعداد ذاتی داره
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞 صدای ویبره گوشی کیمیا اومد سمت پنجره رفت تا بهتر بشنوه همه دوستای کیمیا جشن دعوت بودند و این تلفن نابهنگام باعث تعجب کیمیا شده بود وقت شام بود و آهنگ قطع کرده بودند صدای رقص چنگال ها و قاشق ها توی سالن پیچیده بود شخص پشت گوشی صحبت نکرد کیمیا گوشی دوباره توی کیف دستی کوچک ش گذاشت و زیر بغل زد تا به جمع دوستاش اضافه بشه صدای زن دایی مریم که پشت به کیمیا بود و با زندایی لیلا صحبت می کرد باعث شد کیمیا لحظه ای میخکوب بشه از فالگوش بیزار بود ولی انگار دست خودش نبود و حرفی زن دایی ریکاوری حرفهای اون شب زینب خانوم و حسن آقا رو بود دوباره یاد کیمیا اورد _کی فکرشو میکرد اون بچه یتیم زشت و بدقواره آخرش این بشه پوستشو میبینی دوستاشم همه مثل خودش دکترن زن دایی لیلا_ آره والله چقدر تغییر کرده از کجا بفهمم کدوم دکتر میده منم دخترا مو ببرم بالا پوستش خیلی خوب شده اون همه جوش های زشت چندش چه جوری از بین رفته این مطبی چیزی بزنه هیچکی آدم حساب نمی کنه _ آره انگار نه انگار با ماها فامیل هستش همش با دوستاشه ولی ایایا خیلی با پاپیش هست لحظه ای شخص کناری کیمیا رفت آن طرف تر و چشم زن دایی مریم به کیمیا که مثل مجسمه وایساده بود و حتی پلک نمیزد افتاد شک کرد که کیمیا حرف هاشون رو شنیده یا نه لبخندی مصنوعی زد و گفت کیمیا زن دایی خوبی چرا اینجا 🍃🍃🍃🍂🍃