eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.4هزار دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
4.4هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🌱🌸 🌹 مشکل اصلی ازخودمازنهاست وقتی بدترین لباسهارومیپوشن وآرایش انچنانی وهمه هم که قربونش برم عمل وتزریق ژل به اندام های مختلف نمیشه که به مردبگی چشمتوببندوبروبیرون.عزیزانم بیاییدراه درست زندگی کردن روازهمین اول زندگی یادبگیریدمتاسفانه زمان مانه گوشی بودونه این فضاهای مجازی که درموردشوهرداری چیزی یادمون بدن خانواده هم فقط فکرمیکردن دختربایدآشپزی وخانه داری وبچه داری بایدبلدباشه ولی درکناراین سه تاموردبایدیادبگیریم که به شوهرمون بایداحترام بزاریم توی جمع تحویلش بگیریم اون روبه هرکس وهرچیزترجیح بدیم حتی اگه اون باما بدرفتاری کردبایدفرصت بدی وباسیاست روش تاثیربزاری وگرنه شایدالان ازت بترسه درظاهرحرفتوگوش بده ولی چندسال بعدتبدیل به یه هیولایی میشه که بیاوببین.زندگی خیلی سخته واقعاخندم میگیره ازدست بعضی تازه عروساکه خیلی زودبعدازازدواج بچه دارمیشن وحالامیبینه شوهرش به یه زن نگاه کردیاصحبت کردیادرموردیه زنی حرف زده دیگه فکرمیکنن به آخرخط رسیدن وباوجودبچه کوچیک میخوان خودشونوبکشن یاطلاق بگیرن وزندگی روپرازدعواوتنش میکنن هم براخودشون وهم برابچه بیچاره وشوهرشون لطفاتابه بلوغ فکری واجتماعی نرسیدیدازدواج نکنیدوبچه دارنشید. 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🌸🌱🌸 تحمل میکنن را ضایع کنم ولی خواهرهای عزیزم تا وقتی این تفکر ما باشه که بخاطر بچه،بخاطر خانواده و بخاطر هزار مورد دیگه مردها وزندگی های اینجوری را تحمل میکنیم مردها وقیح تر و گستاخ تر میشن،در ذهن مریض شون اینجوری جا افتاده که من که هر کاری بکنم زنم تحمل میکنه و حرفی یا حرکتی نشون نمیده،پس روز به روز به کارهای نامشروع خودشون اضافه میکنن خواهران عزیزم اینکه همش منتظر کارما یا جواب کائنات و خدا برای کارهای ناشایست بقیه باشیم والله که خود خدا هم اینجوری نخواسته،خداوند گفته حق گرفتنی است نه دادنی،اینکه ما منتظر باشیم بالاخره یه روزی جواب کارهاشون را ببینیم اصلا منطق درستی نیست،زمانی که‌‌..... 👇 • 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🌸🌱🌸 ❤️ آقایی که همسرت فوت کرده،وقتی تصمیم به ازدواج مجدد می‌گیری قبلش با بچه هات اتمام حجت کن که زنی که پا تو خونت میگذارد از همه لحاظ حرمت و احترامش واجب هست،نه اینکه بچه های شما اونو فقط به عنوان خدمتکار پدرشان ببینند و اجازه ندن که اختیاری تو زندگی داشته باشه،حتی از تنها و خلوت پدرشان با زن شرعی و قانونیش هم ناراضی باشن،با این کارها اعتماد و اطمینان زنها را نسبت به همه مردها از بین بردید که اگه مردی هم واقعا قصد زندگی داره نشه بهش اعتماد کرد و همیشه این در ذهن باشه که قصد فریب داره زنها به اندازه کافی از این دنیا و آدم هاش بدی میبینند،دیگه خدا را خوش نمیاد از کسی هم که بهش دل میبندند و امید همراهی و پناه بودن را دارن هم ضربه بخورن. تو همین گروه خودمون خیلی می بینم که خانمهایی که همسر دوم هستند از اینکه شوهرانشان اصلا براشون اهمیت قائل نیستن غصه دار هستند،واقعا ناراحت میشیم از اوضاع زندگیشان آن شاالله هیچ وقت حضور خداوند را بر تمام احوال خودمون نادیده نگیریم • 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ 🌱 دیگه اون آبجی جان توی دی93عقد کردن.. من موندم تو خونه همه گیر داده بودن به من بدبخت تو روستا هم همه فضول... ی ماه طول کشید آقا برای ما خواستگار اومد و بگو تو چه شرایطی😅😅ساعت 10شب زنگ زدن معرفشون دوست خانوادگی مون بودن. واییی اون لحظه که زنگ زدن ما داریم میایم. ما خاموشی زده بودیم ی وضعی هاااا ینی به سریع ترین سرعت میگ. میگ همرو جمع کن.. حالا همتون میگین10شب که سر شبه آره ولی نه برا ما تو روستا.. جونم براتون بگه اینا اومدن حالا مابا قیافه خواب الود😅😅دیگه ی ساعتی نشستن چایی و میوه من بدبخت آوردم نگو و سبد میوه رو پر کردم از شانس بد من تا اومدم از در آشپزخونه واییییی ی پرتقال افتاد قل خورد ی راس رفت جلو مادر شوهر.. ولی اون شب هنوز مادر شوهر نبودن برام😅😅منو از خجالت فقط میخواستم برم تو زمین بعد سریع میورو بزا بدو برو بچپ تو کور ترین نقطه ممکن و اون شب به هر سختی بود گذشت و قرار به این شد فردا شبش با آقا پسر تشریف بیارن برای ساعت 6 و بهمن ماه هم بود سال93.. 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🌸🌱🌸 #قسمت_اول سلام خدمت ادمین عزیز وخواهرای گل میخاستم براتون کمی ازمادر شوهرم بگویم من ازمادر
🌸🌱🌸 اگر یکی ازکارهامادرم نمیرسید انجام بده با امدن مادربزرگ عیش بودو عروسی فحش میدا د به مادرم اگر بابام خونه بودحتی کاربه کتک کاری مادرم ودخترها هم میرسید بابام اگر چوب یا کابل برمیداشت ازکوچک به بزرگ همه روبه باد کتک میگرفت هرکسی هم میومد که جلویش بگیره بی نصیب نمیماند خلاصه من خیلی این صحنه ها ازکودکیم تا سن ۱۴سال دیدم فکر میکردم درهمه خانواده ها مادرشوهر رئیسه و از روزی که بخام ازدواج کنم میترسیدم.... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #خانه_سالمندان🥀 🍃🍃🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🌸🍃 دیگر جایی برای آن همه وسایلی که یک عمر جمع کرده ام ندارد. یک لحظه فکر می کنم مالی که جمع کرده ام، دیگر متعلق به من نیست. در واقع این مال متعلق به دنیاست. به این ها نگاه می کنم، با آن ها بازی می کنم، از آن ها استفاده می کنم، ولی نمی توانم آن ها را با خودم به خانه سالمندان ببرم. می خواهم همه اموالم را ببخشم، ولی نمی توانم؛ هضمش برایم  مشکل است. از طرفی بچه ها و نوه هایم برای کارهایم و این همه چیز جمع آوری شده ارزش آنچنانی قائل نیستند. به راحتی می توانم تصور کنم که آن ها با این همه چیزی که با سختی جمع کرده ام، چطور برخورد می کنند: همه لباس ها و پوشاک گران قیمت دور ریخته می شود. عکس های با ارزش نابود می شود، کتاب ها، فله‌ای فروخته می شود. کلکسیون هایم چه ؟؟!!!! مبلمان هم با قیمتی بسیار کم فروخته می شود. از بین کوه لباسی که جمع کرده بودم، چند تکه برداشتم، چند تا وسیله آشپزخانه، چند تا از کتاب های مورد علاقه‌ام و چند تا قوری چای. کارت شناسایی و شهروندی، بیمه، سند خانه و البته کارت بانکی، تمام. این همه متعلقات من است. میروم و با همسایه‌ها، خداحافظی می‌کنم.... سه بار سرم را به طرف درب خانه خم می کنم و آن را به دنیا می سپارم. *بله در زندگی، شما روی یک تخت می خوابید و در یک اتاق زندگی می کنید بقیه اش برای تماشا و بازی است.* بالاخره مردم بعد از یک عمر زندگی می فهمند: ما واقعا چیز زیادی نیاز نداریم. 1⃣ دور خودتان را برای خوشحال شدن، خیلی شلوغ نکنید. 2⃣ رقابت برای شهرت و ثروت خنده دار است. 3⃣ زندگی بیشتر از یک تختخواب نیست. 4⃣ افسوس که هر چه برده ایم، باختنی است. 5⃣ برداشته ها، تمام گذاشتنی است. پس در لحظه و حال زندگی کنید. زیاد در گیر تجملات، خانه، ماشین و.... نباشید. *در یک کلام انبار دار نباشید.* *سبکبال باشید، از زندگی لذت ببرید، خوب باشید، با خودتان،  با دیگران، با همه.* « خوب بخورید ، خوب بپوشید ، خوب سفر کنید ، زندگی را زیاد سخت نگیرید این‌ اتفاق برای همه ما هست ، امروز پدر و مادران ما ، فردا نوبت خود ماست🙏 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #برشی_از_زندگی_اعضا ❤️ #قسمت_اول🌱 سلام به همه هم کانالی های رنج‌کشیده ها فاطمه بانو ج
🍃🍃🍃🌸🍃 ما اومدیم خونه شوهرم گفت همه خاله ها و دایی ها با بچه و زن و شوهراشون خونه مامان بزرگم هستند ناهار ماهم دعوتیم بریم من خنگم گفتم باشه رفتیم تا از در حال وارد شدیم جلو همه مادر شوهرم انگشتشو بالا آورد رو به من گفت آخرشم کار خودتو کردی.من موندم هاج و واج مگه چیکار کردم غیر اینکه تو این سه سال خونه تکونی عید. و فرش شستن و پرده شستن با دست براشون به غیر از کلفتی. من هیچی نگفتم و فقط اشکام اومد. بعد نمی‌دونم خواهر شوهرم چی گفته بود به مادرش که دشمن من شد و شوهرمم پر کردند تا ده روز خونه پدر من نیومد نه زنگی نه پیامی هیچی هر چند روز مادرش زنگ میزد مادر مرحوم منو فوش میدادکه چرا گردنبندی که دخترم پسندیده رو دخترت برنداشته اینم بگم که خاله من زن دایی شوهرم هست.مادر شوهر من میشه.خواهر شوهر خالم اوقات اون بنده خداهارو هم تلخ کرده بود که خالم زنگ زد گریه که برید گردنبند و پس بدین که زندگی من با دوتا بچه رو بهم ریخته اینقدر که زنگ شوهرم میزنه و بد شماها رو میگه.خالم و مامانم گردنبند و بردند و گفته بودند اصلا دختر ما طلا از شما نمی‌خواد که گردنبند و گرفتند و پس ندادند.که پدرم موضوع و فهمید مادر نزاشته بود پدرم بفهمه که پدرم یهویی میاد از سر کار پشت در حال صدای گریه من و مامانمو میشنوه و مکالمه مامان و خالم و اوضاع میاد دستش هیچی نمیگه و می‌ره خونه مادر شوهرم خوب میچلوندشون و میگه فقط طلاق دخترمو میگیرم بی کس و کار نیستند 👇 🍃🍃🌸 آیدی من ولینک کانالمون https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #داستان_زندگی_اعضا ❤️ #قسمت_اول 🌱 سلام عزیزم چقدر قشنگ هست ک داستان های زندگی رو میخون
🍃🍃🍃🌸🍃 🌱 دیگه پر حرفی نکنم کتکهایی ک میخوردم و همیشه هم با خانواده ام قهر بودیم سالها گذشت تا ۵ سال و صاحب ی دختر خیلی زیبا ولی بیمار شدم همش هم تو مطب و بیمارستان اسیر بودم دخترم از بدو تولد مشکل قلبی داشت وهمه ی دکترها میگفتن امید نبند بهش و نمیمونه منم عید ی سالی تصمیم گرفتم ک فرار کنم از اون خونه ولی چون از خانواده ی با ابرویی بودم ترسیم ی نقشه ی دیگه کشبدم 😜اونم این بود ک با خودش اومدم خونه ی پدرم ک چند روز بمونم تو اون چند روز رفتم شکایت کردم و وقتی ک از طرف دادگاه نامه رفت براش اومد دنبالم ک سر در بیاره دیگه راش ندادم و نرفتم بعد اینکه تو دادگاه بددلیش رو ثابت کردم درخواست طلاق دادم و بعد ۱۰ ماه ازهم جدا شدیم این وسطم دخترم بیماریش بد تر شد و فوت کرد و برام شکایت کرد ک من قاتلم و منم با گواهی پزشکی همه چیو براش ثابت کردم و بعد ۳ سال دوباره ازدواج کردم اونم یا مردی ک دوتا پسر داشت ک خانمش سر زایمان فرزند دوم از بین رفته بود و من یکی رو ۶ ماهه و اون یکی رو ۵و نیم ساله تحویل گرفتم 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
*🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #پیشنهاد_اعضا ❤️ #قسمت_اول 🌱 سلام بر فاطمه جان عزیز و مهربان ممنونم بابات زحمتایی
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🌱 خواهرم اول چکاپ کامل بده ببین علت بی حوصلگی و افسردگیت چیه بعد میتونی بقول یکی از دوستامون یکی رو بیاری چند باری برات جمع و جور کنه بشوره بسابه تمیز کنه خودت کیف میکنی بعد کم کم خودت برات انگیزه میشه که جمع و جور کنی بعد از هر غذا پختن یه دستی به گاز خوراکپزی بزن تا چربی و غذایی که ریخته روی گاز پاکش کنی که برا پاک کردنش دچار زحمت نشی اگه هم برات مقدوره و تمکن مالی داری یه ظرفشویی بخر کارتو راحت کن ظرفاتو بریز توش که کمک حالت باشه کهنه کشی و جارو کرده رو هم بزار هفته ای یکی دو بار اوایلش زیاد خودت رو خسته نکن هر جا کم اوردی دست بکش وقتی حالشو پیدا کردی دوباره شروع کن لباسای شسته شده ات رو بمدت طولانی گوشه ی هال یا اتاقها نزار و تو کمد لباسی و کشوها جاشون بده لازم نیست لباسا و مانتو و شلوار وروسری های دم دستی رو تو کمد بزاری که مرتب کمد لباسی بهم ریخته باشه فقط مانتوهای اضافی و لباسای مهمانی رو بزار تو کمد لباسای دم دستی رو روی رخت آویز پشت در بزار تو اتاق بچه ها هم همینکار رو بکن لباسای مدرسه و دم دستی بیرون رفتنشون رو بزار رو رخت اویز در اتاقشون.. 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
*🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #آنا🌱 #قسمت_اول ❤️ عرض ادب به فاطمه عزیزم....... فاطمه عزیزم با اجازه شما بنده دوست د
🍃🍃🍃🌸🍃 درب خونه رو باز کردم.دیدم عمو احمد😳 بود .سلام احوال پرسی کردم.ولی یک حس دگرگون توی دلم رخنه مکرد😍خانواده ام که نشسته بودن زیر کرسی..یک دفعه ازجا بلند شدن بابام گفت چی شده گفتم بابا..بابا عمو احمد باخانواده اومده 😳 بابا رفت به استقبال عموم .مامانم و آجیام .هر چیزی روی میز بود جمع کردن. مامانم از تعجب چشماش از حدقه زد بیرون😳مامانم چادر گلدارش را روی سرش گذاشت.رفتبه استقبال عمو و زن عموم وبچه هاش .راهنمایشون کرد به سمت اتاق نشیمن.. مامانم وارد اشپزخونه شد.چای تازه بار گذاشت.آجیام هر کدام رفتن.تدارکات پذیرایی را .چیدمال کردند..خدارو شکر که بابام عصر که از سر کار برگشت شیرین میوه خریده بود..مامانم بابام رو صدا زد و به بابام گفت چخبر شد..🥺بابام گفت اطلایی ندارم .ان شا الله خیر 😕بابام برگشت .پیش عموم .مامانم با کمک آجیام.تدارکات پذیرایی. آماده می کردیم.آیلار آجی بزرگم بود . با سلیقه 🍌🍋🍎می چید.توی یک ظرف میوه ..الناز اجی قبل از من بود.شیرینی ها رو توی ظرف مخصوص.می چید..ومن که لباس نا مناسب بود ..عموم گفت جون مرگ😜😂برو پوششتو اصلاح کن😕با اینکه تیشرت شلوار تنم بود عموم بدش اومد.و رفتم تو اتاق کمی آرایش کردم..لباسی که خیلی دوسش داشتم تنم کردم👗 ویک اسپره ی ملایم زدم.ویک چادر گلدار سرم کردم.شدممثل ماه خوشگلو زیبا وقتی وارده اتاق شدم سلام کردم همه بهم خیره شده بخصوص ارمین که چشماش گرد ودرشت شد .😳😁به عمو وزن عمو دخترهای عمو احوال پرسی کردم.عمو منو نگاه کرد لبخندی زیبای بر لبش نشت گفت دخترم بیا پیش من بنشین.😅از اینکه خبلی خجالت میکشیدم. کنار عمو نشستم. زیر چشمی ی نگاهی به ارمین انداختم . دیدم چشماش برق مزد از خوشحالی ویک چشمک برام زد🙈 منم از خجالت قرمز شد لپام گل انداخت از قرمزی😅وقلبم به تپش افتاد.عموم به بابا گفت ..ادامه دارد 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 🌱 من را هل داد و سرم خورد به سنگ آشپزخونه و دیگه چیزی نفهمیدم و یک روز حافظم را از دست دادم ولی بعدش حافظم برگشت ولی اتفاقات اون روز تا یکسال یادم نمیومد همه ی اینها گذشت و من اصلا به خانوادم نگفتم و گذشت کردم جوری بود که وقتی بچه کوچیک داشتم من را تنها میگذاشت و با دوستاش دو روز میرفت کوه من از اول پا به پاش کار کردم چون تولیدی داشتیم و بچم هم هنونجا بزرگ شد مدتی بعد که دیگه خیاطی نمیکردیم درگیر مصرف گل شد به خدا قسم هرکاری کردم حتی به پدر و مادرش گفتم ولی باور نکردن من هن خودم دست به کار شدم و با ترسوندن و هزار ترفند بردمش پیش روانپزشک و دکتر بهش گفت که مغزت کم کم درحال تخریب بود و خدا شاهده خودم با پول شیرینی پزی بردمش دکتر و یکی دو سال گذشت که کامل گذاشت کنار و هنوزم میگه که مدیون منه ولی چه فایده که یک ساله که خوردن کوفتی را شروع کرده و حدودا دوهفته پیش راضیش کردم با هزار ترفند و باج دادن که بریم پیش دکتر و برو باشگاه تا این را هم بزاری کنار خوش اومد دکتر و داروهاش را هم خیلی منظم میخورد 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #برشی_از_زندگی_اعضا ❤️ #سمیرا🌱 #قسمت_اول سلام دوستان عزیزم خواستم داستان زندگیم رو بگم.هم
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ 🌱 خونه ی ما همه ک از دستت داداش بزرگم همیشه کاسه ی خون بود،ی بیمار روانی بود ک ن بودجه اش بود ن آگاهیش ک تحت درمان قرار بگیره. روزها میگذشت و تنها تفریح و دلخوشی من فقط مدرسه رفتن بود و دیدن دوستام،تحت تاثیر برادرام من هم شخصیت پسرونه و شری پیدا کرده بودم،خیلی تو راه مدرسه مزاحم داشتم ولی تنها حسنی ک برادرام داشتن این بود ک تا میفهمیدن کی هستم دمشون رو میذاشتن رو کولشون رو میرفتن،تعریف نباشه چهره و استایل جذابی داشتم،چشم های رنگی صورت کشیده لب های کوچیک و قد بلند ک تکواندو کار میکردم استایلم رو زیباتر کرده بود،خلاصه خواستگاران زیادی داشتم ک یا خانواد هاشون میترسیدن یا خودشون،پونزده شونزذه ساله بودم کلاس اول دبیرستان ک داداش کوچیکم موهای فر با چشم های آبی صورت کشیده و قد دو متر ب بالا ،ک چهار سال از خودم بزرگتر بود بخاطر شر و دعوای جدید ب زندان افتاد،از اونجایی ک داداشم قلدر بود با سن پایین و وکیل بند شده بود،ی پسری از بندر ب اسم ساعد هم بابت چیزی ک هنوز خبر ندارم هم بندی داداشم بود. 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸