eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.2هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
4.4هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام فاطمه خانم ممنون بابت کانال خوبتون میخواستم راجب اون خانمی که تو مترو با ۵ تا بچه ها شون بودن و دیگران در موردشون قضاوت کردن خیلی ناراحت شدم اصلا زندگی خصوصی کسی به دیگران ربطی نداره به چه حقی به خودشون اجازه میدن که اظهار نظر کنن سختی هاشو اون مادر و پدر میکشن حالا خوبه رزق و روزی شون دست خداست من اگه جای اون خانم بودم جوابشون میدادم ان شاالله همه بجه هات عاقبت بخیر بشن و سرباز امام زمان باشن 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 رســـــــــــــــــــــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــــــــــــــوایی 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #رسوایی در کل اگر موهای تراشیده شده اش را فاکتور می گرفتیم، کودک زیبا و دلنشینی بود .
🍃🍃🍃🌸🍃 زبون نداری دیگه نه؟به جای من جوابش را مردی داد که نمی دانم چگونه در سکوت خودش را کنارم رسانده بود. آرنجش را روی مبل گذاشت و با دست سالمش شانه ام را فشرد . ته دلم از داغی دستش خالی شد . -به عیب های خواهرت لال بودنم اضافه کن داش غیرت ! بهزاد صاف نشست، این دو نمی توانستند بدون شاخ و شانه کشیدن با هم حرف بزنند . -کسی با تو حرف نزد . سریع از روی مبل بلند شدم که دست عمران از روی شانه ام عقب رفت می خواستم از هر دویشان فرار کنم اما کجا بروم را نمی دانستم... راه چاره ای نداشتم مرا به این زندگی وصله داده بودند، خیاطانی که هیچ چیز از دوخت و دوز سر در نمی آ وردند من وصله ی ناجوری برای این آدم ها بودم. من کم زبان و آرام نمی توانستم با این دیو های همهه فن حریف سر کنم . -صبر کن مامان... صدای آرزو بود. به ثانیه نکشید که توران خانم مقابل بهزاد ایستاد و آرزو با نفس نفس خودش را میان بهزادی که از تعجب ایستاده بود و مادرش که معلوم نبود چگونه با حال بدش این گونه فرز و سریع مقابل برادرم قد علم کرده بود، کشاند و دست روی سینه ی مادرش گذاشت . -مامان تو رو خدا ! عمران مبل را دور زد و وسط جمع ایستاد و دست به کمر شد . -چی شده؟ توران خانم در چشمان برادرم زل زد و بدون توجه به سوال پسرش گفت : -مردونگیت همین قدره؟ آرزو مصرانه سعی می کرد مادرش را عقب بزند که عمران دست پیش برد و آرزو را کنار کشید . -صبر کن ببینم چی میگه . بهزاد چشم از آرزو دزدید و سر به زیر شد که صدای سیلی توران خانم در خانه پیچید صدای جیغ آرزو با قدم هایم یکسان بود. خودم را به بهزاد رساندم. به اویی که شدیدا آرام بود و در کمال تعجب حتی سرش را بالا نیاورده بود . -داداش؟ با اخم گفت : -هیس! نترس چیزی نیست . توران خانم صدایش را بالا بردچیزی نیست؟ چی باید باشه که برات مهم باشه دخترم و بردی که کتک بزنی؟دهانم از تعجب باز ماند وقتی توران خانم صورت آرزو را چرخاند و جای انگشتانبرادرم بار دیگر اثبات کرد هیچ چیز آن گونه که فکر می کردم نبوده یک طرفه به قاضی رفته بودم، کدام عاشقی معشوقش را می زد؟ آرزو بی چاره وار به مادرش نگاه می کرد که عمران خروشید . -چی؟ چه غلطی کرده؟ آرزو خیلی سریع واکنش نشان داد و قبل از آن که دوباره بلوا به پا شود، دست روی سینه ی برادرش گذاشت و او را به عقب روانه کرد. دختر ریز نقشی که یحتمل یک یا دو سالی از من کوچک تر بود اما جسارت د اشت ولش کن داداش، قرار بود تو کارای هم دیگه دخالت نکنیم سینه ی عمران از خشم بالا و پایین می شد و فشاری که به دستش می آورد باعث خونریزی اش شده بود توران خانم دست به کمر جلو تر رفت . -چی میگی دختر؟ تو مگه بی کس و کاری که این پسره بتونه بزنتت؟ آرزو جیغ ج ی غ وار گفت : -زده که زده، مطمئن باشین جهنم خونه ی این مرد، از بهشتی که شماها برام ساخته بودید بهتره . چون تنها چیزیه که تو زندگیم خودم خواستم و بهش رسیدم. تنها اجباریه که شماها برام رقم زدید و به نفعم بوده انقد تو کارای من دخالت نکنید بزارید خودم سرم به سنگ بخوره، خسته شدم از بس هر روز یه خواب جدید برام دیدید . ته مانده های حرف هایش را با بغض ادا می کرد. چه بر سر این دختر آورده بودند که حاضر بود با مردی زندگی کند که سیلی در صورتش زده بود اما در خانه ی پدری اش نماند؟ ! عمران سر تکان داد. باز هم طوفانی در چشمانش به پا بود و چهره اش حتی یک اخم ریز هم نداشت . -اگه اون جهنم و به این خونه ترجیح میدی گمشو بیرون زود باش... صدای فریادش خانه را لرزاند اما کسی بود که عصبی تر از او باشد، کسی که مادر بود . دست توران خانم مرا به سمت بهزاد روانه کرد و به آغوش برادرم انداخت . -دست خواهرتم بگیر از این خونه گورتون و گم کنید خدا لعنتتون کنه دارید بچه هام رو هم ازم می گیرید ادامه دارد... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام خدمت فاطمه خانم عزیز خدمت خانمی که فرمودن خمس به ایت الله مکارم مگر میرسن ایشون مرجع تقلید هستن وخمس به دفتر ایشون پرداخت میشوند وایشون به سادات نیازمند وجایی که صلاح بدونن میدهند وکمک به نیازمندهای فامیل یک چیز دیگر است وخمس سهم امام است ودر غیاب امام زمان عجل الله به مراجع تقلید داده میشود تا به سادات نیارمند وکمک به رواج اسلام هزینه کنن 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🌷 🌷 🎋 🌷آن‌ها همین‌طور که دوست نداشتند هموطنانشان در آن جنگ نابرابر کشته شوند، حتی دوست نداشتند عراقی‌ها کشته شوند. از دوستانشان شنیده‌ام که در عملیاتی عراقی‌‌ها کانالی کنده‌ و داخل آن را از قیر شل پر کرده‌ بودند، خیلی از رزمنده‌ها در آن کانال گرفتار و بعد هم شهید شدند و پیکرهایشان همانجا ماند. در میان آن‌ها جنازه‌های سربازان عراقی هم بود. 🌷بقیه افراد برای عبور از آن مسیر گاهی مجبور می‌شدند پایشان را روی پیکرهایی که آن‌جا بود بگذارند اما حمید برای عبور از آن‌جا حاضر نشده بود حتی پایش را روی جنازه عراقی‌ها بگذارد و بگذرد. چون معتقد بود آن‌ها هم مسلمان بودند و انجام آن کار اذیت‌اش می‌کرد. این فقط یک نمونه از اخلاق اوست. 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید حمید باکری : همسر شهید 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🌸🍃 میگفت: اون دل هایی که شاد میکنی، مهربونی هایی که پخش میکنی، میشه همون عجب شانسی آوردم های زندگیت!👌💖🥺 🍃🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁 ترجمه دلنشین آیه ٢٨١ سوره مبارکه بقره. 🔎 جستجوی سوره: 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖 تلاوت دلنشین آیه ١٠٧ سوره مبارکه یونس. 🔎 جستجوی قاری: 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
#داستان_زندگی_واقعی #ایلای از خوشحالی و هیجان زیاد زبونم لکنت گرفته بود به زور گفتم ____تو اوم
🍃🍃🍃🌸🍃 به قلم پاک داشتیم از پله‌ها پایین می‌رفتیم من همه حواسمو جمع کرده بودم که تند و فرز باشم ولی مگه با قرصی که خورده بودم می‌شد خواب بود که از چشمام می‌ریخت اتاق فرزانه و سمیه طبقه پایین بود امشب که مهران خونه نبود حتماً این دوتا هم با خیال راحت خوابیده بودن به هر مصیبتی بود از پله‌ها پایین رفتیم داشتیم به سمت در خروجی می‌رفتیم که یک دفعه با صدای نحس فرزانه هر دو تا به عقب برگشتیم از ترس زیاد آب دهنم رو قورت دادم فرزانه دقیقاً مثل مردهای لات کوچه بازار پاهاشو از هم باز کرده بود و ژست مردانه‌ای به خودش گرفته بود _آقا بفهمن نون و نمکشو خوردی و اینجور بهش نارو زدی حلق آویزت می‌کنه آصف خودش رو نباخت در حالی که من رو به پشت خودش هدایت می‌کرد گفت من نون و نمک آقاتونو نخوردم اون آقای شماست پول دادم در ازاش مواد گرفتم آقاتون باید ممنون منو امثال من هم باشه از صدای صحبت فرزانه و آصف سمیه هم بیدار شده بود و با موی پریشان و وز وزیش با دهن باز کنار در اتاقش وایستاده بود که فرزانه بهش گفت _ برو نگهبان صدا بزن ببین کدوم گوریه که هر آفتابه دزدی اومده تو خونه سمیه قدمی برداشته بود که آصف با پوزخند گفت دنبال نگهبان نباشید کارشو ساختم تو هم برو پی کارت زنیکه تا تو رو هم نفرستادم پیش نگهبانتون سمیه واستاد آصف دو قدم به عقب اومد و با دستش من رو به سمت در خروجی هول می‌داد که فرزانه مثل فیلم‌ها نره‌ای کشید و سمت ما هجوم آورد من از ترسی هیتی کشیدم آصف آماده مشت زدن بود باورم نمی‌شد زنی که روز اول اون رو در حد یک آشپز می‌دیدم چقدر مهارت جنگیدن بلد بود و چه ضربه‌هایی به آصف می‌زد سمیه هم عین من مات و مبهوت مونده بود ولی لحظه‌ای به من اشاره کرد که فرار کنم با دو قدم بزرگ دستگیره در رو کشیدم ولی همون لحظه که دستم به دستگیر خود یک شی سنگین به پشت سرم خورد دقیقاً همون جا که سر شب به دیوار می‌زدم تا خوابم نگیره گرمی خون رو وی رگ‌های گردنم احساس کردم فرزانه لعنتی گلدون رو به سمتم پرت کرده بود.... 🍀کپی برداری از داستان ایل آی پیگرد قانونی و الهی دارد❌ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**
🍃🍃🌸🍃 آیت الله العظمی بهجت (ره): بعضی از علما با سفارش به نماز اول وقت و یا نماز شب، زندگی آینده‌ی فرزندانشان را تأمین می‌کردند. ⬅️ در محضر بهجت، جلد اول، صفحه ۸۵ 🏷 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🌸🍃 ❓ سلام فاطمه جون خیلی وقته کانالتونو دارم عالیه قسمت همفکری وداستان ایلای خیلی خوبه .ممنون اولین باره پیام میدم ممنون میشم تو کانال بزاری🙏 خواستم از دوستای گلم یه مشاوره وهمفکری بگیرم دخترم ۱۲ سالشه ۹۶کیلووزنشه دست به هرکاری زدم نتونستم متقاعدش کنم لاغر کنه ، بسیار بدغذاس هرچیزی رو نمیخوره فقط غذاهای چرب وسرخ کردنی وپر کالری رو میخوره دائم میگه گشنمه میوه نمیخوره خوراکی مدرسه حتما باید کیک وکلوچه باشه یا لقمه کتلت والویه وهرچیزی که کالری بالایی داره خالصه دیوونم کرده 😡دوستان اگه راهکاری دارن ممنون میشم بگن یااگه دکتر تغذیه مطمئن میشناسن معرفی کنن . ببخشید طولانی شد. پیشاپیش ممنون از همگی ندیده دوستون دارم❤️🌸 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ آیدی ادمین: @Fatemee113 منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊 در این 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸