فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️6 اصل براي داشتن آرامش❤️
1️⃣قضاوت دیگران تاثیری بر زندگی من ندارد.
2️⃣مردم وظیفه ندارند مرا درک کنند.
3️⃣من مسول اصلاح یا تربیت کردن دیگران نیستم.
4️⃣از کسی در برابر لطفی که به او می کنم توقعی ندارم وگرنه این لطف را در حق او نمی کنم.
5️⃣کسانی که رفتارناجوانمرادنه با من داشته اند توسط کاینات مجازات خواهند شد هرچند که من هرگز متوجه این نشوم.
6️⃣دنیا سخاوتمند تر از آن است که موفقیت کسی راه موفقیت مرا تنگ کند.
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #برشی_از_زندگی_اعضا ❤️ #سمیرا🌱 #قسمت_چهارم از اون موقع ک داداشم آزاد شد ساعد شروع کرد ب
🍃🍃🍃🌸🍃
#برشی_از_زندگی_اعضا
#سمیرا
#قسمت_پنجم
فردای اون روز من خیلی اذیت شدم ساعد و دوستش از خونه زدن بیرون و من هم رفتم خونه و شروع کردم ب دعوا کردن با برادردوم ک من خسته شدم خونه مادربزرگ هی برای وسایل باید بیام وبرم،داداش کوچیکمو خیلی دوست داشتم ودارم اونم همیشه حس حامی برام داشت ولی امان از داداش دومی ک حرف هالیش نبود،از اونجایی ک تو ی همچین جوی بزرگ شده بودم فوق العاده عصبی بودم کار ب جایی رسید ک از شیشه پذیرایی رد شدم و کلی خط و خش رو دستو پام افتاد،( کاملا خلاصه کردم ک حوصله دوستان سر نره)
دیگه داداش کوچیکه ک اومد جریان رو فهمید دوستاش رو روانه کرد رفتن، منم تو این هفته ی خواستگار ب اسم رضا داشتم ک شش ماه از خودم کوچیکتر بود و فقط میخواستم زنش بشم ک از این خونه و جو فرار کنم.اومدن خواستگاری ک اون رو هم داداشام و پسر دایی هام با مشت ولگد از خجالتش در اومدن.دو روز از رفتن ساعد گذشته بود ک صدای زنگ تلفن اومد و مادرم مشکوکانه حرف میزد،نمیدونم مادرم از چی ساعد خوشش اومده بود،
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃
#تقاضای_همفکری ❓
سلام فاطمه جون لطفا پیام منو بزارید چون واقعا دچار استیصال شدم اصلا نمیدویم چ تصمیمی بگیریم...من ی دختر 18 ساله دارم ک ی خواستگار خیلی خوبی داره ولی از قضا این خواستگار فاصله طبقاتی زیادی با ما داره ینی وضع مالی خانواده پسر خیلی خوبه ولی مشکل اینجاست ک پسره پاسدار هست وهمچنین ماموریت های برون مرزی وزیاد در حال حاضر میره(ینی در واقع شغل مدافع حرم وجان بر کف دارند) فعلا با دخترم وخانوادها در حال رفت وآمد هستیم هنوز نامزد نکردند...من ودختر ب خاطر شغل ش خیلی دلهره واضطراب داریم چون با این ماموریت ها احتمال شهید شدنشون هست درخواست من از دوستان اینه ک آیا او خانواده تون این شغل ها بوده واینکه زندگی با این افرادی سخته کمک کنید خواهشا کمک کنید ..آیا هرکس وارد این حرفه وماموریت ها بشه آخرش شهادته والا بخدا در موندیم آخه من همین ی دختر را دارم میترسم بعد با ی بچه همسرشواز دست بدد..خانما لطفا راهنمایی کنیم دخترم دوستش داره ولی وقتی فکر کار وشغل ش را میکنه استرس تمام وجودشو میگیره میگه نمیدونم چ تصمیمی بگیرم...ا ن شالله خیر دنیا وآخرت ببینید ب راهنماییتون احتیاج دارم
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
#همفکری
#حرف_دل
#تقاضای_همفکری
آیدی ادمین: @Fatemee113
منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊
در این #دورهمی_بزرگ_همراه_ما_باشید
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃
#تقاضای_همفکری ❓
سلام فاطمه خانم خوب هستید ؟ میخاستم ازاعضای گروه ی راهنمایی بگیرم ی مادر پیر دارم اوره ش بالاس وتیرویدهم داره خیلی تکرر ادرار داره ی قرصی دکترداده عصر بخوره ولی فایدهای نداره نمیدونم چکارکنم میگه شب تاصبح باید برم دستشویی پادرد هم داره قرص دیکلوفناک میخورد دکتر گفته اصلا نباید دیگه بخوری چون براکلیه ضرر داره لطفا بزارید توکانال تاهرکسی میتونه یا مشابه داشته راهنمایی کنه ممنونم ازهمگی مخصوصا شما فاطمه خانم عزیز ندیده دوستدون دارم برای شفای همهی مریضها یک صلوات بفرستید🌺🌺🌺🌺
❓❓❓❓❓❓❓❓❓
#همفکری
#حرف_دل
#تقاضای_همفکری
آیدی ادمین: @Fatemee113
منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊
در این #دورهمی_بزرگ_همراه_ما_باشید
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃
#تربیتی🌱✅
اگر کودکی،
«در خانه» مورد «توجه»،
و «محبت» قـرار نگـیـرد،
«سراغ» آن را،
در «جای دیگر» میگیرد!
«کودکانتان» را،
نـزد «دوســتانشــان»،
و در «جمع اقوام» تنبیه نکنید،
و، با «شرح دادن»،
«اشتباهاتشان» در «جمع»،
آنان را «خجالت زده و شرمنده» ننمایید.
۱ تا ۳ سالگی «سن شکلگیری»،
«اعتـماد به نـفـس» کـودک است و بایـد،
«بیشترین تایید» را از والدین دریافت کند.
جملاتی مانند؛ نکن، دست نزن، نمیتونی،
«اعتــماد به نـفس» آنـها را پاییـن میآورد.
🔗 #روانشناسی
🏷 علوم تربیتی
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🌸🍃
#پیشنهاد_اعضا ❤️
سلام دوستی که زندگیشوگذاشته گفته میخادبره عقدبرادرشوهرکادوببروراضی،نیست دقیقا زندگی منوگذاشتی من چندتاسقط داشتم کلی حرف شنیدم ما۵تاجاری هستیم ومن سومی هرچی گفتیم سرعقدوعروسی گفتن مارسم نداریم جاری بعدمن اومدن ازفامیلای خودشون گرفتن وهمه چی رسم شد منم بخاطراینکه همرنگ جماعت باشم رفتم گشتم یه انگشتر۱گرمی خریدم وخیلی پرآوازه سرعقداعلام کردم انگشترمادرم بهم گفت بخرخودت پیش فامیل جاری خراب نکن اوناکه نمیدونن باتوفامیل شوهرچیکارکردن فکرمیکنن به دخترشون حسودی میکنی حسابی به خودم رسیدم بقول معروف ترکوندم ولی هرکاری کردن بامن خداچنان توکاسه وپشت کاسه اشون گذاشت که نگو پس شماهم باهمسرت دعوانکن پول نبرچون اندازه پول مشخص بگردیه طلاسبک به اندازه ۵تومن بخرالان اینقدرطلاگرون خیلی طلاهای سبک وارزون پیدامیشه حسابی شیک کن وهمه چیزبسپاردست خدااون بهترین تقاص گیرنده است به من هیچکدوم سرعقدکادوندادن شاباش ندادن اولین باردعوت کردن کادوندادن گوسفندکشتن جلوعروس ۱۰۰گرم گوشتش ندادن گذاشتن تویخچال خودشون رفتم حلقه بخرم ازدستم گرفتن گفتن سبک تربرداراینقدرپست بودن که خدامیدونه
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #برشی_از_زندگی_اعضا #سمیرا #قسمت_پنجم فردای اون روز من خیلی اذیت شدم ساعد و دوستش از خو
🍃🍃🍃🌸🍃
#برشی_از_زندگی_اعضا
#سمیرا
#قسمت_ششم
بعد قطع کردن گوشی مادرم گفت ساعد میخواد بیاد خواستگاری و بعد بدون اطلاع من قرار خواستگاری گذاشته شد.ساعد مادر و خواهرمجردش و خواهرمتاهلش از راه دوری ب خواستگاری اومدن،بماند ک تمام این مدت من فقط گیج و منگ بودم،ی جورایی شوهر آینده ام برام مهم نبود فقط میخواستم برم ک برم دور شم از این جو خونه
مراسم خواستگاری با فامیل ساعد و فامیل من برگزار شد و بدون اینکه خانواده ام ب خودشون زحمت بدن برن تو شهرشون تحقیق موافقت کردن،ک داییم وسط جمع بلند شد و گفت من سمیرا رو برای پسرم میخوام،پسر داییم مکانیک بود و اوضاع مالی داییم عالی،داییم گفت براشون خونه میخرم و ی مغازه برای پسر داییم ک اسمش رو میزاریم رامین اجاره میکنم برن زندگی کنن،تفاوت رامین با ساعد این بود ک ساعد ظاهر موجه حتی سیگار هم نمیکشید و پسرداییم قد کوتاه و سیگار میکشید،مادرم هم اینو بهونه کرد و داییم رو نشوند سرجاش،داییم باز گفت حداقل بریم شهرشون تحقیق ک مادر لجبازم لج کرد و نرفت.(اینم بگم مادرم هم مثل خودم برای جو خونه فقط دوست داشت من برم و ب عقلش نرسید یک عضو ازفامیل بهتراز غریبه اس،حداقل داییم دلسوزم بود،نزدیک بودیم بهم و همو میشناختیم ،من عقلم نمیرسید مادرم باید میفهمید)فردای اونروز هم یکی از فامیل های پدریم پسرش وکالت میخوند ک زنگ زد من سمیرا رو میخوام برای باقر،
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🌸🍃
#جبر_یا_اختیار🌱
عارفی را پرسیدند :
زندگی به جبر است یا به اختیار ؟
گفت:امروز را به اختیار است.
تا چه بکارم ...
اما
فردا جبر است،چرا که به اجبار باید درو کنم هر آنچه را که دیروز به اختیار کاشته ام .
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🌸🍃
#درمان_بیماریها
✅ ادامه درمان بیماری #پسوریازیس یا #داء_الصدف
درمان اصلی این بیماری شامل موارد زیر هست:
🔹 صبحانه هر روز یک لیوان شیر تازه گاو کم چرب مخلوط با عسل گون میل کنید.
🔸 یک قطعه نان سبوس دار همراه با مربای گل بهارنارنج به عنوان صبحانه میل بشه.
🔹هر روز ساعت 10 یک قاشق چایخوری گل همیشه بهار (کالاندولا) مخلوط با یک قاشق غذاخوری عسل طبیعی گون بخورید.
🔸 شب ها ساعت 21 یک قاشق چایخوری روغن فندق تازه بخورید و محل رو هم با روغن فندق ماساژ بدید.
🔹 شب قبل از خواب مخلوط آب سیب رسیده شیرین با یک قاشق عسل گون میل کنید.
🔸 مغز فندق رو بسوزونید و خاکسترش رو با روغن بزرک مخلوط کنید و روی نقاط پوستی مشکل دار به صورت ضماد قرار بدید.
🔹 در صورت امکان هر روز 10 عدد شاه توت میل کنید. ترشک هم هر روز مقداری بخورید که ضد کبد چرب و ضد پسوریازیس هست.
🔸 همراه با ناهار و شام کاهوی بدون سس و یک عدد پرتقال با ناهار میل کنید.
🔹 فقط دقت کنید که پرتقال تامسون نباشه.
🔸 همراه با شام یک عدد لیمو شیرین میل کنید
✅ ان شالله بعد از دو هفته درمان صورت میگیره
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #رسوایی کاش می توانستم از او بگریزم، او خطرناک بود و من ساده ... چادر را بی دقت روی سرم
🍃🍃🍃🌸🍃
#رسوایی
چخبرا عمران؟
با دستی که از میان شانه ی من و مهسا رد شد، از جا پریدم. عمران استکانی برداشت
و به طرف سماور رفت .
-خبرا که پیش شماست، آلمان و دخترای خوشگل و عکسای دو نفره و ...!
یک نگاهم به کلافگی سامان بود و یک نگاهم به لرزیدن لب های مهسا ... عمران باز
هم
زبان نیش دارش را به کار انداخته بود .
قابلمه را از دست مهسا بیرون کشیدم. با سیم ظرف شویی به جان قابلمه ی تفلون
افتاده بود .
-اون عکسا ناقص بودن جون داداش .
صدای پوزخند عمران آمد .
-ناقص و کاملیش مهم نیست که، مهم اون دخترست .
این بار مهسا علناً اشک هایش روان شد .
ظرف ها تمام شدند که کناری ایستادم. عمران کمرش را به اپن تکیه داده و چایی اش
را می نوشید .
سامان درمانده به نیم رخ مهسا نگاه می کرد. بالاخره دوام نیاورد و جلو آمد .
-آخه گریه ت برای چیه؟ تو که گفتی منو نمی خوای...
مهسا پرخاشگرانه به سوی سامان رفت من گفتم نمی خوام، چه بلایی سر خواستن تو اومد؟ با دو تا دختر فرنگی تب داغ
عشقت یخ کرد؟
عمران جلو آمد .
-بسه تمومش کنید .
مهسا ابرویی بالا داد .
-چرا چون می ترسی به سامان بگم کی عکسارو نشونم داد؟
استکان را به شدت روی اپن کوبید.
-من نشونت دادم؟
مهسا لب هایش کج شد .
-تو نه، برادرت عماد برام فرستاد .
نا باوری سامان از آن که آن گونه نام عماد را زمزمه کرد، آشکار شد .
عمران می دانست و همین دانستن کلافه اش کرده بود .
مهسا لبه ی شالش را روی شانه اش انداخت .
-مهم نیست پسر عمو، مهم این که اون ارتباط تموم شده همون موقع که عکس ها رو
برام فرستادن به بابا گفتم تمومه ...
تمام کلمات را با بغض به زبان آورد و خیلی نتوانست نگاه ترحم انگیز را تحمل کند، با
قدم هایی بلند بیرون رفت .
سامان مشتش را به دیوار کوبید لعنتی...
خشم از فریادش زبانه می کشید. عمران دست روی شانه اش گذاشت. سر و گردنی از
او بلندتر بود .
-برو اگه راضیش کردی به داداش علی میگم با عمو حرف بزنه .
سامان کلافه دستش را پشت گردنش کشید .
-دو هفتس زبونم مو در آورد بس گفتم و نشنید، انگار واقعاً منو نمی خواد .
عمران با خنده به شانه اش کوبید .
-اگه تو رو نمی خواست وقتی شما دوتا رو صدبار تو کافه و خیابون و دانشگاه دست
تو دست دیدم نمیومد التماس کنه که کاری به کارت نداشته باشم قضیه تون جدیه ...
مردمک های آبی سامان درشت شد .
-تو ما رو دیده بودی؟
عمران دست به کمر شد و عضله هایش قد کشیدند .
تا به حال آن همه دقیق آنالیزش نکرده بودم، من در کنار او مانند فیل و فنجان جلوه
می کردیم .
-من حواسم به ناموسم هست که هیچ بی غیرتی دستش کج نره سمتش...
مهسام ناموس منه، اگه الان میگم برو دنبالش دیدم حالشو فکر و خیال برت نداره...
حرف هایش را گفت اما من در همان قسمت اولش جا ماندم. زمانی که حرف می زد
نگاهش به من بود و پوزخند کنج لبانش بود. چطور فراموش کرده بودم این مرد مرا
ادامه دارد....
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸