eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.1هزار دنبال‌کننده
19.9هزار عکس
4.5هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🌸 ❤️ سلام کرسی یلدا چند روز با تاخیر🤦‍♀ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 به قلم پاک آسمان 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #رعنا🌱 به قلم پاک آسمان ۳۰عصر ساعت ۵ فرهاد زودتر از من اومده بود سر قرار...روی نیمکت ن
🍃🍃🍃🌸🍃 به قلم پاک آسمان +من نمیدونم اگه منو میخواین باید تا آخر هفته خانوادمو در جریان بذارین وگرنه که امروز آخرین ملاقات ماست... ))بلند شدم از جام که مانتومو کشید و گفت بخدا من قصدم ازدواجه اصلا امروز گفتم بیای که بگم به مادرم گفتم یه چیزایی رو فقط نگفتم کیو میخوام...من اگه تا آخر هفته نیومدم خواستگاریت نامرد روزگارم ...خوبه؟ مجبور شدم دوباره بشینم که لبخندی زد و گفت صبر کن برم دوتا بستنی بخرم و بیام باهات حرف دارم... از پشت به قدو بالاش نگاه کردم یه جوون قد بلند که اندام ورزشکاری داشت من همیشه توی لباس سفید نونوایی دیده بودمش ولی واقعا توی این لباسا یه چیز دیگه شده بود از کنار دو سه تا دختر جوون رد شد که اونا شروع کردن به عشوه اومدن و بلند بلند خندیدن ولی فرهاد حتی نگاشونم نکرد.خوشحال شدم هرچند میدونستم چون من اونجام فرهاد نگاشون نکرده شاید! ولی یه حسی بهم میگفت فرهاد اهل این حرفا نیس چون به قول خودش چیزی که زیاده از این دخترای خیابونی و جلفه که همه جا پلاسن... صدای زنگ گوشیم منو از افکارم بیرون آورد خودش بود: بله؟ +بانو نگفتن چه بستنی دوس دارن!؟ -فرق نداره هرچی واسه خودت میخری منم همون... +بستنی شکلاتی دوس داری؟ -بله کیه که دوس نداره... +تا ده بشمار اومدم.... لبخندی زدم و به گل رزي که توی دستم بود نگاه کردم و عطرشو با تمام وجود بلعیدم.چقد خوشبخت بودم که داشتم به عشقم می‌رسیدم بعد از خوردن بستنی فرهاد از آینده و اهدافی که داشت حرف زد از گذشته از نوجوونیش که شروع به کار در نونوایی کرده بوده از یه دونه خواهرش از یه دونه برادرش که طبقه پایین خونشون زندگی میکردن از پدر مادرش حرف زد ولی بازم وقت نشد که من از خودم و خانوادم حرفی بزنم.چشم رو هم گذاشتیم دیدم دو ساعته که توی پارکیم...با عجله بلند شدم و گفتم ای وای دیرم شد... عجله نکن الان برات دربست میگیرم مستقیم برو خونه که علاف ماشین نشی!! به گل رز نگاه کردم و گفتم اول باید برم آرایشگاه این گل خوشگلو بذارم اونجا توی آب که خراب نشه بعد میرم خونه... فرهاد برام دربست گرفت و کرایه رو علی رغم اصرارهای من پرداخت کرد و منم راهی شدم... اون روز یکی از بهترین روزای عمرم بود و همش توی ابرها سیر میکردم...مو به موی اتفاقای اون روزو به لیلا گفتم و ازش کمک خواستم که چه کنم؟ اونم گفت تا آخر هفته باهاش سرسنگین باش تا بدونه حرفات جدی بوده و پا پیش بذاره وگرنه اون یه پسره بدش نمیاد که باهات قرار بذاره و با اسه مس بازی و حرفای عاشقونه دلتو ببره آخرشم که عاشق و وابستش شدی بگه ما به درد هم نمیخوریم و کات کنه...هِی هم نگو فرهاد اهل این حرفا نیس تو هنوز پسرا رو نمیشناسی چون تجربه ای نداشتی پس کاری که بهت میگمو گوش کن یکی در میون جوابشو بده سرد برخورد کن تا واسه داشتنت بجنگه... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**
🍃🍃🍃🌸🍃 ✍ حکایتی بسیار زیبا و خواندنی نذر🪔 همسایه‌ها به مادرم می گفتند، ننه قیصرِ عباس؛ قیصر برادر بزرگترم بود که چند سال پیش عمرش رو داد به شما یک سال بعد هم پدرِ سکته زده ، دوباره از غصه سکته کرد و مرد و ننه قیصر موند و عباس ناخلفش کهِ فارغ از مسئولیت همیشه دنبال عیش و نوش بود. به ناچار روز میرفتم حجره و شب ها عشرتکده اشرف و پاتیل برمی گشتم خونه غیر شب جمعه و خود جمعه ها که همیشه مهمون داشتیم . معمولا شب جمعه ها همه خیرات میدن اما ننه غذا می پخت برای شعبون و چند تا خونه نشون کرده دیگه؛ و میداد به من که ببرم، سفارش هم می کرد - ننه جون یه وقت نگی فاتحه ست بگو نذره اونا خودشون هم خدا بیامرز میگن هم فاتحه می فرستند من که به این چیزا اعتقادی نداشتم یه بار به شوخی گفتم، - ننه این وسط چی به ما می ماسه؟ عاشقانه یه نگاهی به قد و بالای من انداخت و گفت می بینی حالا چی می ماسه!! یه چهارشنبه آخر شب که مست بودم تو گذر به پست حسن حلیمی خوردم که کیسه ایی هم دستش بود، پسر بدی نبود ؛ باهاش دمخور نبودم فقط گاهی به هم تیکه می اومدیم. مستانه بهش گفتم: از ما بهترون این چیه دستت ؟ جواب داد: خرما خریدم فردا شب جمعه خیرات بدم برا آقام فاتحه بخونن - فاتحه چی می خونن؟ - فاتحه همونه که تو بلد نیستی - درسته حالا بگو ببینم معنیش چیه جون تو حوصله عربی ندارم معنیش رو که گفت جواب دادم این که حرفی یا دعایی برای اموات نزده ، همش واسه زنده هاست که تو هم اهلش نیستی خرما رو یه جا بده شعبون که وضعش خوب نیست آقا تو دعا کنه 👇👇 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 ✍ حکایتی بسیار زیبا و خواندنی نذر🪔 همسایه‌ها به مادرم می گفتند، ننه قیصرِ عباس؛ قیص
🍃🍃🍃🌸🍃 ... با کنایه گفت: اون کوره رو به اندازه کافی بعضی‌ها که چشم به دختر خوشگلش دارند می برن براش - دخترش کیه؟ -یعنی تو نمی شناسی؟ آفاق همون که صد تا خاطرخواه داره، و به هیشکی پا نداده با این حرف انگار یکی یه چک زد تو گوشم مستی از سرم پرید ، با عصبانیت حسن حلیمی رو چسبوندم سینه دیوار و گفتم: من تا حالا یه بارم ندیدمش ولی به اسم عباس قسم یه بار دیگه پشت سر دختر مردم غیبت کنی دندوناتو می ریزم تو حلقت . زد تخت سینم ولو شدم زمین حالِ بلند شدن نداشتم یه نگاه حقیرانه بهم کرد و گفت: هرری تو برو دهنتو آب بکش که بوی گند میده و رفت..‌‌.. غروب پنجشنبه که رسید به ننه که روی تخت مشغول غذا ریختن بود با اخم گفتم: - ننه من دیگه در خونه کسی نذری نمی برم، مایه حرفه - نمیشه مادر، یه قسمت از نذر اینه که تو ببری وگرنه قبول نمیشه روی دو زانو ایستادم و دستشو بوسیدم - ننه تو رو روح داداش و آقا جون بگو نذرت واسه چیه؟ اشک کنج چشمای معصومش جمع شد و با گوشه چارقدش پاک کرد و جواب داد؛ - این نذر نیست یه عهده، وقتی قیصر و آقات از دنیا رفتند عهد کردم تا زنده ام کاری کنم که مردم از اونها به نیکی یاد کنند. - خوب این وسط من چیکارم، بده یکی دیگه ببره - نمیشه، عهد کردم که خودت ببری و از خدا خواستم که یه روز دلتو بلرزونه واهل بشی. دوباره دو تا دستهاشو تند تند ماچ کردم و گفتم: - الهی عباس فدات ننه من که رام رام توام تو دعا کن زمین نلرزه ، آخه تو کی شنیدی عباس شر شده یا به ناموس کسی نیگا کرده که عرش خدا بلرزه. 👇👇 🍃🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #ادامه... با کنایه گفت: اون کوره رو به اندازه کافی بعضی‌ها که چشم به دختر خوشگلش دارند می
🍃🍃🍃🌸🍃 خونه شعبون از همه دورتر بود و آخرین منزل ، کلون درو که زدم مثه همیشه زود نیومد . شعبون با اینکه چشم نداشت اما قدم به قدم متر خونش رو حفظ بود و خودشو تندی می رسوند دم در غذا رو می گرفت و جلدی ظرفاشو پس می آورد. یه خورده این پا اون پا کردم که یهو در وا شد و یه دختر با چادر سفیدِ گل منگولی دندون به دهن درو وا کرد سرمو انداختم پائین و پرسیدم: ببخشید شعبون خان خودش نیست؟ - آقام مریض شده مادرمم دستش بند بود. یاد حرف حسن حلیمی افتادم و اینکه یه نظر که حلاله سرمو بالا گرفتم که کاسه رو بدم دستشو دراز کرد که بگیره چادرش وا شد چشم به چشم شدیم در جا خشکم زد ،قرص قمر، ابرو کمونی چشماش عین شراب سرخوشم کرد زانو هام سست شد، به تته پته افتادم -- من عباس، نذر ننه همش ماسید حالمو فهمید نتونست نخنده که چال لپشو نبینم گفت: دیدمتون عباس آقا چند دفعه اومدم حجرتون خرید توجه نکردید نجیب و سر بزیر مثه داداش قیصرتون هستید -- عیبی نداره با ننه قیصر عباس خدمت برسم ، یعنی واسه عیادت؟ با چادر نیم رخشو پرده کشید و گفت نه خوشحال میشم و رفت.. پشت به در شدم ، پهنای دو دستم رو کشیدم رو صورتم و تو دل نجوا کردم کجایی ننه که ببینی خدا دل عباستو لرزوند و به عهد و نذرت رسیدی ⚡️پایان ✍مصطفی طهرانی 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🥀 پنجشنبه و ياد درگذشتگانمان هیچ هدیه‌ای شادی بخش‌تر از طلب آمرزش و مغفرت برای اموات نیست... 🌹 خدایا همه اموات‌ و درگذشتگانمان را ببخشا و بیامرز و قرین رحمت الهی ات قرار بده...آمین 🥀اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 💚 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ 💚 و علی َآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🥀 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الْحَمْدُ للّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ،مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِين اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيم صِرَاطَ الَّذِينَ أَنعَمتَ عَلَيهِم غَيرِ المَغضُوبِ عَلَيهِمْ وَلاَ الضَّالِّينَ 🥀 بِسْمِ اللهِ الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ،اللَّهُ الصَّمَدُ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ،وَ لَمْ يَكُن له کفو احد 🥀 روحشان شاد یادشان گرامی 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🌸 ☘تا اینحد میخوام آروم شم ! دم‌نوشم یه گل محمدی کوچیک انداختم و دارم از مزه‌مزه کردنش حظ می‌کنم. نشستم روی زمین و دارم به جریان خون توی رگ‌هام فکر می‌کنم! چیزی که هیچ‌وقت بهش فکر نکردم و نویسندهٔ کتابی که مشغول خوندنش هستم، یادم داد. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🌸🍃 به قلم پاک آسمان 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #رعنا به قلم پاک آسمان +من نمیدونم اگه منو میخواین باید تا آخر هفته خانوادمو در جریان بذا
🍃🍃🍃🌸🍃 🌱 به قلم پاک آسمان بعد از شنیدن نصیحتای لیلا که همشو عقل سلیمم هم میگفت تصمیم گرفتم کمتر به فرهاد توجه کنم تا بلکه این هفته هم بگذره و ببینم آخر هفته چی میشه؟؟ فرهاد هرروز کلی پیام عاشقانه،عارفانه،صبح بخیر ،شب بخیر برام میفرستاد و من چند تا درمیون ج میدادم با اینکه توی قلبم غوغایی به پا بود ولی خودداری میکردم تا واقعا به دست بیارمش من فرهادو نصفه نیمه نمیخواستم برا همین به خودم سختی میدادم و پا رو دلم میذاشتم گذشت تا اینکه سه شنبه شد طبق معمول ساعت ۸ بیدار شدم و به سمت گوشی شیرجه زدم تا ببینم فرهاد چی برام فرستاده ولی در کمال ناباوری دیدم حتی یه پیام هم ازش ندارم خیلی تو ذوقم خورد و تو دلم به خودم ناسزا میگفتم که چرا انقد سرد برخورد کردم که فرهاد از من ناامید شده و دیگه پیامی نفرستاده حتی یه سلام صبح بخیر ساده نفرستاده بود...از طرفی از دست فرهاد هم شاکی بودم که نکنه همه حرفاش دروغ بوده و عشق و عاشقی در کار نبوده و می‌خواسته منو مسخره خودش کنه....با این فکرای ناامید کننده به سختی از جام بلند شدم و برعکس روزای قبل که اول جلو اینه میرفتم و موهامو حسابی شونه میکردم و میبافتم امروز الکی الکی بالای سرم موهامو بستم و به سمت پله ها حرکت کردم.مثل همیشه آقاجون و بردیا رفته بودن سرکارشون و مامان مشغول کارای آشپزخونه بود...زیر لب سلام آرومی دادم و نشستم پشت میز...مامان نگام کرد و گفت سلام به روی نشُستت چی شده چرا پنچری امروز؟؟ ))وای از دست مامانا خودشون یه پا دکتر روانشناسن (( -نه خوبم چیزیم نیست.یه چایی شیرین میدی مامان امروز اصلا میل ندارم فقط یه چایی بخورم برم ... -نه به این چند روز گذشته که قد یه گاو گرسنه غذا میخوردی نه به امروز که به چایی رضایت دادی.چی شده رعنا؟؟ +هیچی مامان.حس میکنم دارم چاق میشم برا همین میخوام کمتر بخورم... مامان چایی ریخت و گفت امان از دست شما جوونا.تو گفتی منم باور کردم... فکرم حسابی درگیر فرهاد بود به اون چشما نمیومد دروغ بگه نکنه واقعا بیخیالم شده باشه.رفتم واتساپ و تلگرام تا آخرین بازدیدشو چک کتم ساعت ۱۰ دیشب بوده ...یه علامت سوال گنده به ذهنم اضافه شد از دیشب تا حالا که ۱۰ ساعت گذشته بوده ولی فرهاد هنوز آنلاین نشده بود...دلم شور افتاد و نمیدونستم چی شده....با صدای مامان به خودم اومدم -بسه دیگه دختر لیوان سوراخ شد اگه سنگ هم بود تا حالا آب شده بود.. به خودم اومدم دیدم یه ربعه دارم چایی شیرین هم میزنم.بدون اینکه لب به چیزی بزنم از جام بلند شدم و گفتم دستت درد نکنه مامان دیرم شده باید زودتر برم مغازه صدای غرغر مامان بلند شد که چرا چیزی نخوردی الان ضعف میکنی و این حرفا ولی من فکرم حسابی درگیر فرهاد شده بود نکنه اتفاقی براش افتاده باشه...آماده شدم و راه افتادم به سمت نونوایی...پاهام می‌لرزید چند دقیقه موندم جلو در نونوایی و چند تا نفس عمیق کشیدم و به خودم مسلط شدم...خدا خدا میکردم که اینجا باشه تا ببینمش ولی وقتی دیدم همکارش داره نون میده دست مردم و خودش نیست تمام امیدم ناامید شد.چشم چرخوندم و کل نونوایی رو از نظر گذروندم ولی نبود از نونوایی خارج شدم سریع شمارشو گرفتم سه چهار تا بوق خورد تا با صدای خواب آلودی جواب داد:جانم عزیزم؟ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🌸🍃 ❤️ 🌹🌹🌹🌹 سلام خوبان روز زیبای شما بخیروشادی 🌹🌹 پنجشنبه این هفته به ۴دلیل روزه اش ثواب دارد ۱ -روز اول ماه رجب روزه اش ثواب دارد ۲- اولین پنجشنبه هرماه روزه اش ثواب دارد ۳-اولین پنجشنبه ماه رجب که شبش *لیله الرغائب* است وشب ارزوها... ۴-روزه ی روز پنجشنبه، برای کسی که بخواهددر ماه حرام ، ۵شنبه ، جمعه وشنبه راروزه بگیرد،،، ثواب ۹۰۰ سال عبادت است... ان شاءالله این توفیق را ایزد باریتعالی به همه عزیزان عنایت بفرمائید مشتاق دعا ی همه ی دوستان و بزرگواران هستیم🌹🌹 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رجب دروازه ورود به فصل نیایش و اعتکاف است 🔹حجت‌الاسلام والمسلمین سیدمصطفی میرلوحی، استاد حوزه و دانشگاه: ماه رجب ماه خاصی است و بر حسب روایات «ماه خداست». 🔹بزرگان، ائمه، اولیاء و علماء در کتب اخلاقی خود فرمودند: کاری کنید که در ماه رجب که ماه علی است، بو و‌ عطر رجب بگیرید و همه رجبی و علوی بشوید. 🔹اگر کسی در ماه رجب فرصت را مغتنم شمرد و عطر علی و رجب گرفت، می‌تواند در ماه شعبان وارد ماه رسول‌الله بشود. چون ماه شعبان ماه رسول‌الله است. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c