رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #رسوایی_30 اخمو کم پیش می آمد این گونه مضطرب باشد. با بسم الله عمو، خرما را در دهانم گ
#رسوایی_31
راست میگه دیگه آشپزخونه جای بازی و بچه نیست که .
عمه که دیگر دمای حرارتش بالا رفته بود، با قدم های بلند از آشپزخانه بیرون رفت و
رو به عمو جعفر گفت: مرد، پاشو چرا نشستی؟ پاشو بریم .
هاج و واج بحث پیش آمده را نظاره گر بودم که زن عمو با غیض کنارم زد و زیر لب
گفت: برو کنار ببینم، همیشه هر جا باشی نحسی با خودت میاری .
راه رفته اش به پذیرایی را با چشمان حیرت زده ام دنبال کردم. او با من بود؟ !
نمی دانستم چه کنم توانایی تکلم را از کف داده بودم. اما گویا کسی حواسش بود،
کسی که امشب سکوتش دلم را به درد آورده بود .
مقابلم ایستاد و کلافه نالید: بهار...
هنوز نگاهم به پارکت های قهوه ای راهرویی که آشپزخانه را به حال وصل می کرد،
بود .
با چکیدن اشک بر روی گونه ام، به خودم آمدم .
سرم را به علامت نفی تکان دادم و سعی کردم از حصاری که برایم ساخته بود بیرون
بیایم. تنها فاصله یمان همان یک قدم بود که قصد پر کردنش را داشتم. متوجه شد و
خود را عقب کشید .
-بهار جان...
اهمیتی ندادم. دیگر توانم برای امشب به سر حدش رسیده بود. با دیدن بهزاد که به
سمت آشپزخانه می آمد، سر به زیر شدم که مبادا چشمان سرخ شده ام را ببیند اماعمه مانند همیشه آتش بیار معرکه شد و با صدای نازکش گوش همه را آزار داد .
-والا داداش این بچه ها معلوم نیست چشون شده، اون از اولش که گیر دادن به شایان
حالا هم که عباس، خدا می دونه از چی می سوزن...!
سکوتی که در خانه سایه انداخته بود را بهنام با خنده ی بلند و بی دلیلش در هم
شکست .
همه ی نگاه های زهر آلود به سویش چرخید. به سختی بلند شد و با گام هایی آرام به
سمت میز وسط پذیرایی رفت. عصا به بغل، خم شد و کارتون مستطیل شکل کوچک
را برداشت. هنوز لب هایش انحنای لبخند را حفظ کرده بود .
به سمت عموجعفر نگاه تندی انداخت و با پوزخند گفت: خسته نباشی عمو !
آنقدر عجیب رفتار می کرد که جز به جز حرکاتش را زیر نظر داشتم .
عمو گنگ نگاهش کرد و گفت: چی؟
سری با تاسف تکان داد و دستش را بالا برد .
-بیخیال عمو خداحافظ و نگه دارت باشه !
عمه مقابلش ایستاد و غرید: داری مسخره می کنی؟ !
جو دوباره در حال به هم ریختن بود که خان جون عصبی عمه را کنار زد .
-بیا برو اونور ببینم، دیگه شورش و در آوردی...
بهنام پیروز مندانه از کنار عمه لیلا گذشت و مقابلم ایستاد .
-بپوش بریم بهار سری به معنای تایید تکان دادم. راستش واقعا رفتارهایش مانند همیشه اعصاب خورد
کن بود. حال عمه را خوب درک می کردم، متوجه کنایه های بهنام به عمو جعفر شده
بود و آن گونه جوش آورده بود .
همه با چهره های آویزان روی ایوان ایستاده بودیم و به عبارتی عمو و زن عمو می
خواستند بدرقه یمان کنند. خان جون مادرانه عباس را به آغوش کشید و بوسه ای روی
پیشانی اش گذاشت .
-به سلامت بری و برگردی مادر .
دلم بی تاب شد. مگر عباس قرار بود برود؟ !
آنقدر در فکر فرو رفتم که اصلا متوجه نشدم چه گفتند و چه کردند. دلخور بودم، اما
کاش کمی بیشتر می ماند. سیر نشده بودم از دیدنش، بودنش را کم داشتم...
شانه به شانه ی بهنام قدم بر می داشتم و به ظاهر حواسم به عباسی که درست یک
قدم پشت سرم می آمد و احمقانه گرمای وجودش را احساس می کردم. با حرف بهنام
از فکر بیرون آمدم دیر بود. دستش را زیر چانه ام برد و سرم را بالا آورد .
-گریه کردی؟
لبان خشک شده ام را تر کردم .
-نه داداش .
سری تکان داد و گفت: چرا دیگه گریه کردی. برو اون طرف ببینم .
از کنارم گذشت و وارد آشپزخانه شد .
-چی بهش گفتی؟
صدای فریادش، سکوت را در خانه فراگیر کرد.همه به سمت آشپزخانه هجوم آوردند .
این یکی دیگر نوبرش بود، وای که امشب عجب شبی شده بود .
عمو که چهره اش از عصبانیت برافروخته بود، مابین بهزاد و عباس رفت و غر ید: بسه
دیگه چتونه امشب؟
نگاهم به زمین بود که مبادا کسی با نگاهش برایم خط و نشان بکشد. این جا و در این
جمع جز من کسی دیوارش کوتاه نبود .
خان جون دست دور بازوی بهزاد گره کرد و او را کشان کشان بیرون آورد .
هنوز همان ایستاده بودم، جرات به خرج دادم و نگاهم را ه به بالا آوردم تا بدانم
سنگینی نگاه چه کسی این گونه قلبم را بی تاب کرده است. عباس بود. کلافه دستش
را پشت گردنش گذاشته بود و خیره نگاهم می کرد. اوج خستگی در نی نی قهوه ی
سوخته اش بیداد می کرد. هر دو همان اول راه کم آورده بودیم بهار این گوشی رو بگیر کارتون سفید رنگ مستطیلی شکل را از دستش گرفتم و با لبخند گفتم: بالاخره گوشی خریدی؟
سری تکان داد و نگاهی به پشت سرش انداخت و مرموز انه صدایش را بالا برد .
-آره این گوشی رو برای تو خریدم .
ادامه دارد....
•🍃🍃
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
*🍃🍃🍃🍃🌸🍃
سلام.هرچند قبلا درمورد کرم اربیانا پرسیدم و دوستان جوابمو ندادن. ولی وقتی یه پیامی رو خوندم که از شوهرشون گلایه داشتن که معتادشدن به دیدن فیلم پورن. و خانومی مثلا راهنمایی شون کرده بودن و گفته بودن برن مقابله به مثل کنند و ایشونم ازاون فیلما ببینن و به شوهرشونم نشون بدن تا ادم بشه واقعا نتونستم ساکت بمونم. یاس عزیز کاش همچین راهنمایی هاییو اصلا نذاری کانالت که مستقیم از طرف میخواد بره سمت گناه و کارحرام که شوهرش ادب بشه مثل اینه که به کسی بگیم چون شوهرت خیانت میکنه توام برو خیانت کن..حالا شما ازاین خواهر میخوایید که یا نگاه کنه یا نمیدونم حتی تظاهر به دیدن این فیلم ها کنه.. اگه شیطان گولش بزنه و اونم وابسته بشه چی؟ میدونید که جزای دیدن این فیلم ها اتش جهنم هسته؟ میدونید طرف از دیدار خداوند در قیامت محروم میشه. و حتی تو زندگی دنیاشم خیری نمیببنه که گناه کنه و بدن لخت مردو زن های نامحرم رو نگاه کنه. خدا ان شاالله شوهرشونم ازاین گناه نجات بده.خواهرم بنظرم گناه این کارو برای شوهرت بازگو کن و تو نمازات از خداوند بخواه هدایتش کنه. ببخشید طولانی شد.
🌱عزیزم کرم آربیانا رو نمیدونم ولی محلول ضد سفیدی مو رو دوستم خریداری کرد قیمتشم بالا بود ولی هیچ تاثیری نکرد به قول اون دوستمون گول اینحور تبلیغارو نخوریم بهتره👌
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
*🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#ایده_معنوی_اعضا ❤️
‼️خیانت‼️
✅سلام خواهرای عزیز
لطفا سوره (تبت) را باوضو وطهارت کامل عادت نباشید بنویسید همراهتون باشه وهفت مرتبه هم بخونید به همسراتون بدمید تا چشمشون دنبال خانمهای دیگه وخیانت نباشه
✅خواستم از اعضا گروه در مورد پماد ادورامین که تبلیق میکنن برای دیسک کمر کسی استفاده کرده آیا خوب است؟
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
6.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 اقامه عزای همگانی در چهلم سید عزیز مقاومت
🌹استاد ماندگاری: شهادت سید حسن نصرالله، مثل مادرش حضرت زهرا سلام الله علیها، غریبانه و مظلومانه بود. نه تشییع جنازه ای و نه محل دفنی...
📌رهبر فرزانه انقلاب: ما همه در مصیبت سید عزیز، مصیبت زده و عزاداریم... جنس عزای ما، از جنس عزای سیدالشهداست؛ زنده کننده.
🔸اقامه عزا و سوگواری همگانی در چهلم سید عزیز مقاومت در سراسر کشور
💠 به همراه جمع آوری کمک های مردمی به جبهه مقاومت و مردم مظلوم غزه و لبنان
🗓 زمان: 12 الی 22 آبان
🕌 مکان: سراسر کشور
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
خواهریا خواندن آیه الکرسی رو فراموش نکنید👌
🌸 آیه الکرسی 🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🍃اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ
منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🍃
🍃لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🍃
🍃اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا
أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🍃
❤️الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم❤️
⚜️ صلوات خاصه امام رضا (ع)⚜️
🌺 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ. 🌺
❤️❤️
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #داستان_زندگی_واقعی #ایلای🌱 همانطور که زنگ در خونه زهرا خانوم رو میزدم با صدای کمی بل
🍃🍃🍃🌸🍃
#داستان_زندگی_واقعی
#ایلای
به قلم پاک #یاس
با شنیدن این حرف واقعاً ناراحت شدم
عجب سوء تفاهمی پیش اومد
لعنت به زبانی که بیموقع باز شود
اگه من راجع به خانم صابری حرفی نزده بودم
آیسو از کجا میدونست که همچین شخصی وجود داره که شبیه مادرشم هست
لعنت به من که نسنجیده حرف زدم
همراه زهرا خانم و حاج خانم راهی بیمارستان شدیم
دخترای زهرا خانم گفتن که بچهها رو نگه میدارن
آیدین پشت سرم همش گریه میکرد ولی من اهمیتی ندادم
وقتی رسیدیم بیمارستان آیناز رو بلافاصله اتاق عمل بردند
حاج خانم هم قرص زیر زبانی گذاشتن تو اتاق دیگهای بستری شدند
خوب نبود بیشتر از این به زهرا خانوم زحمتی بدم
از طرفی هم من نامحرم بودم و نمیتونستم از آیناز پرستاری کنم
گوشیو برداشتم که به مامانم زنگ بزنم ولی فکر کردم هم آیناز هم حاج خانم با فاطمه و مادرش راحتترن تا مادر من
برای همینم به فاطمه زنگ زدم
فاطمه از شنیدن ماجرا طبق انتظارم اول فحشی به من داد و بعد آدرس بیمارستان را گرفت
دیگه داشتم از این همه بد بیاری دیوونه میشدم
اون از غیب شدن ایلای
اون از سکته مادرش
اون از مادربزرگ آیسو که خواستار حضانتش
امروزم حال خرابی مادر و زایمان زودرس آیناز به خاطر شنیدن خبر نادرست
دیگه بدتر از این نمیشه
خیلی زود فاطمه و مادرش همراه مهدی به بیمارستان رسیدن
فقط دست به دعا بودم که بچه آیناز طوری نشه
از بس استرس کشیده بودم لب و دهنم خشک شده بود
تپش قلب داشتم
هیچ وقت تا به این سن از عمرم این همه مضطرب نبودم
فاطمه با الفاظ زیبا مستفیض کرد
مهدی میخندید و بعد معذرت خواهی میکرد که در همچین موقعیتی خندهاش گرفته
حال حاج خانم مساعد شده بود و همراه خاله تو سالن منتظر دکتر بودیم
تا از حال آیناز بگیریم
بالاخره خانم دکتر بیرون اومد و رو به همه ما که نگاه میکردیم گفت
____همراه مریض آیناز رسولی مقدم کیه...
🍀کپی برداری از داستان ایل آی پیگرد قانونی و الهی دارد❌
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
🔴 ضعف ریه
♻️ وقتی فرد دچار #ضعف_ریه میشود، در واقع نوعی تنگی نفس برایش رخ داده که دلیل آن از بین رفتن خاصیت ارتجاعی در کیسههای هوایی ریه است، یعنی ریه خاصیت انقباضی و انبساطی خود را از دست داده و دچار #خشکی شده است.
🔹 علل ضعف ریه:
۱_ مصرف #دخانیات: که با ایجاد خشکی باعث ضعف کیسههای هوایی ریه میشوند.
۲_ استشمام #سموم: از عطر و ادکلنهای صنعتی و شیمیایی گرفته تا شویندهها، جوهر نمک و...
۳_ بلغم بیش از حد در بدن
۴_تنبلی دیافراگم
🔸درمان ضعف ریه:
✅ برای رفع این مشکل در کنار تقویت و گرم کردن ریه با اعمالی مثل روغن مالی قفسه سینه و کتف با روغنهای گرم، استفاده از نعنا و قلیان نعنا و زوفا، باید برای رفع خشکی ریه از نرمکنندهها و رطوبت بخشهایی مثل انجیر، عناب و ختمی نیز استفاده کرد.
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🌸🌱🌸
#درد_و_دل_اعضا ...💔
#پارت_اول
سلام
مینویسم برای فاطمه عزیز و همه دوستان
زنی ۳۷ساله ام و ۲تا بچه دارم
از نظر مالی زندگی بدی نداریم و ب قول معروف دستمون ب دهنمون میرسه
۲تا خونه داریم و یه ماشین و حساب بانکی پر پول و کلی طلا
و همه ی اینا ب نام منه
اما چه فایده!!!😏
از دید همه من یه زن فوق العاده خوشبختم ک دارم کیف میکنم😐 اما توی واقعیت و خلوت خودم
من حق خرج کردن یه هزاری ندارم و شوهرم تاالان توی این ۱۲سال صد هزارتومن ب من پول تو جیبی نداده...
خریدای خونه روخودش میکنه
برای خودش لباسای لوکس
اما ب من رسیدنی میگه مگه نداری؟
تازه خریدی ک
چرا مانتو عید پارسالتو نمیپوشی؟
نو مونده ...
حسرت به دل موندم وقتی میرم بیرون بتونم خودم برای خودم با اراده و بدون ترس یه کیف بخرم ، یا یه مانتو و شال و ...
اما بدون اجازه ی شوهرم اصلاااااا
بخوام چیزی بگیرم کلی غر میزنه...
چند روز پیش با یکی از دوستام توی یه کانالی به دستبند بدل دیدیم ، ک خیلی خوشمون اومد
دوستم گف بیا سفارش بدیم .
گفتم ن ول کن گرونه!
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
🌸🌱🌸
#پارت_دوم👇
اگه نیاره چی؟
اگه رنگش بره چی ؟
الان کارتم پیشم نیسو بعدا میگیریم و
شاید مدل جدیدتر آوردن و... هزار تا بهونه ک بیخیال بشه اما
گف من میگیرم و بعد تو پولشوبده
هرکاری کردم قبول نکرد ک من نگیرم خلاصه دستبندو سفارش دادیم و من با استرس و صلوات ب شوهرم گفتم ک ۳۵۰هزار تومن شده ...
وااای قیافه ی شوهرم مث چی از عصبانیت قرمز شد و شروع کرد ب حرفای رکیک زدن
هزار بار ب من گف تو گ و ه خوردی گرفتی و... هرچی از دهنش دراومد بهم گفت، گفت بااااید پولشو از بابات بگیری ،تو اومدی منو بیچاره کنی؟
منو بتیغی!؟
الان من موندم چیکار کنم ؟!🥺😖
ندارم پول دستبندو بدم
رومم نمیشه ب برادر یا پدرم بگم
دیشب تا صبح فک کردم ک چطوری این پولو جور کنم !
امشبم احتمالا همش فکر و خیال و کاسه ی چه کنم ،چ کنم !
از دیروز انگار یه سیب توی گلومه،بس بغض کردم و توی خلوت اشک ریختم
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸
🌸🌱🌸
#پارت_سوم👇
هیچوقت از رفتارای خسیس شوهرم دم نزدم
نزاشتم خانواده اش بفهمن، چون ناراحت نمیشن و برعکس
چون از نظر اونا شوهرم ب من حیف شده و یه زن چی میخواد از شوهرش ! طلا ؟ ماشین و خونه و مستاجر و ...!؟ ک ما همه ی اینارو داریم
پس من حق اعتراض ندارم
با وجود پسر یک سالم نمیتونم برم سرکار
هرچند اگه میتونستمم شوهرم هرگززززز اجازه نمیداد ک برم
کار درمنزلم سراغ ندارم ک توی خونه انجام بدم و هواسمم ب بچه هام باشه
توی موقعیت خیلی بدی قرار دارم ، بی پولی هزار تا فکر میندازه سرم
اگه ترس از خدا و آبروم نبود تا الان هزار بار فکر خیانتم ب سرم اومده 😔😔😔
🍃🍃🌸
#تجربه
#مشاوره
#همسرداری
آیدی من و لینک کانالمون👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
@Fatemee113 🍃🌸