eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.3هزار دنبال‌کننده
19.8هزار عکس
4.4هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام ب فاطمه عزیز🌸🌸 برای خانمی ک گفتن لاغرن و اعتماد ب نفس ندارن و شوهر شونم پول نمیده. عزیزم شما قرص مخمر آب جو بگیر بخور طبق روش مصرفش نتیجه میگیری ان شااللّٰه. بعدم عزیزم ببخشیدا شوهری ک پول نمیده خیلی اشتباه میکنه بره با دیدن زنای دیگه ک کارای اضافی میکنن خیانت کنه. با محبت و زبان خوب یک ماهیانه ایی برای خودت مقرر کن و اطمینان بده من هر کاری هم کنم برای تو هست دلم میخواد برای تو زیبا تر بشم و از این حرفا. ان شااللّٰه خدا کمکتون کنه. برای حل مشکل همه عزیزان صلوات 💚🌸💚🌸💚🌸💚🌸💚🌸 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
8.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ دعای اول ماه برای رفع گرفتاریها با‌صدای بلند در منزل پخش کنید 🔴 ☝️🏼 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
♥️ℒℴνℯ♥️ وقتی همسرت باهات قهر میکنه و میگه میرم به این معنیه که : دستاش رو محکم بگیری و بلند بهش بگی: بمون من دوستدارم نه اینکه شونه هاتو بالا بندازی و بگی هر جور راحتی 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 رســـــــــــــــــــــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــــــــــــــوایی 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #رسوایی❤️ بهار ! -سلام داداش.... صحبت هایم با برادری که مدام از حال و روزم می پرسید و ج
**🍃🍃🍃🌸🍃 بیا بریم بهار . عمران به چارچوب در تکیه زد . -بهار تنها جایی نمیره دیگه، مگه نه؟ یارکشی بین این دو که هر گاه برای هم خط و نشان می کشیدند، سخت بود. برادر کم طاقتم چشمانش را باریک کرد و گره ی کور بین ابروانش انداخت. ناچار لب هایم را تر کردم . -میشه نیام داداش؟ چهره اش به سرخی می زد. نفسش را پر صدا بیرون فرستاد . -باید بیای، سر قضیه ی ارث و میراثه خان جون گفته باید توام باشی . قهوه ای هایم درشت شد . -چی؟ ولوم صدایش بالا رفت . -شب بیا میفهمی... لپم را از داخل میان دندان هایم کشیدم و سوالی به عمران نگریستم . او بود که بهزاد را با چندین کلمه راهی کرد . -شب میاد منتها با شوهرش... با کوبیدن در توسط بهزاد، عمران نیز دستش را بالای سرم روی در کوبید و در خانه نیز با صدای بلندی بسته شد هینی از ترس کشیدم. دیوانه بود دیگر ... با دیدنم، نرفت ایستاد . نگاهش اسکن وار روی من و لباس های راحتی ام بالا و پایین شد. شلوار گشاد به قول " همراه با تاپ شل و ول که آستین های حلقه ایش قسمت های "مامان دوز مریم بیشتری از زیر بغلم را به نمایش گذاشته بود. چهره اش خنثی شد. گفته بودم که خیلی زود نقاب چهره اش را تغییر می داد . قدمی جلو آمد که به عقب رفتم و به در بسته چسبیدم. زیادی از حد سیاهی هاش پر تلاطم بودند. تمام خستگی اش در آن دو تیله روی پرده آمده بود و با آن حال مرا میان خودش و دیوار اسیر کرد. صدای بم و خشدارش را پچ پچ وار به گوشم کشاند خوشگل کردی، خبریه؟گرمی نفس هایش و نزدیکی اش آن شب را یاد آورم شد اما نه ... او عمران آن شب نبود این بار جنس برخوردش تمی از هزاران حس بود . -مسکن داری؟ -تو یخچال هست. تخت سینه اش تکان خورد، شانه هایش نیز تکان تکان می خورد، لحنش چاشنی خنده در خود داشت . -خودتو میگم دخترحاجی... آرومم می کنی با فرار کردنات، با دلبری کردنات با همین خنگیات... جوری آرومم میکنی که صدتا مسکنی که تو یخچال هست نمی تونه بکنه ... نفس هایم حبس شده بود... تصمیم گرفته بود دیوانه ام کند؟ او که من نبود که بال بال بزند. قلب بی جنبه ام رسوایم کرده بود، چنان با شدت خودش را به قفسه ی سینه ام می کوبید که ترس از رسوا شدنم داشتم همان هم شد . -هیس آروم باش پس نیفتی.. بلوای قلبم آتو دستش داده بود، لب گزیدم که دستانش پیشروی کردند، از روی شانه هایم تا قوس کمرم خوبه که دیگه ازم نمی ترسی ترس؟ حق با او بود دیگر نه تنم مانند بید می لرزید و نه ماهیچه هایم منقبض شده بودند، ریلکس بودم در عین حال پرتلاطم... دستانش پیشروی می کردند که زنگ آیفون صدای غرشش را به پا کرد . -اه گندش بزنن... ریز ریز می خندیدم که دندان هایش روی شانه ام نشست و بی رحمانه گازی گرفت . -این از تنبیه تو که به من نخندی... ناله کنان دست روی شانه ام گذاشتم . -حالا برم ببینم اون کدوم نامروتی بود گند زد به عیشم... گام های بلندش را رصد کردم. لب هایم هنوز کمانه ای لبخند بود او و همان چهره ی خونسرد و جدی اش را داشت بعد از گفت و گوی کوتاهی سوییچ را برداشت و دست روی دستگیره گذاشت که کنار رفتم . -میرم ماشین و جا به جا کنم، یه چایی بزار . در آینه دقیق تر به چهره ام نگریستم. سرخی گونه هایم و تیله های قهوای رنگم که دو دو میزدند. چه مرگم شده بود که درونم این گونه آشوب و بلوا بود . با صدای چای ساز، از آینه دور شدم . میوهای پلاسیده و مواد غذایی فاسد شده با را دماغی چین خورده در سطل آشغال ریختم. عمران در حال تعویض لباس هایش بود . دستانم را زیر آب گرفتم که از اتاق بیرون آمد . -دو ساعته داری چایی میاریا... چای را در استکان ریختم و در فکر فرو رفتم. همه چیز به طرز عجیبی رنگ و بوی عادی بودن به خودش گرفته بود، بددهنی و بی ادبی هایش و حالا غرغرهایش... زندگی دو نفره یمان در مسیر همواری افتاده بود و من دیگر آن بهار سابق نبودم. حداقل دیگر نه حالا که کمی او را شناخته بودم و هراس سابق را نداشتم . کنارش روی مبل دو نفره نشستم و سینی را روی میز گذاشتم . -مرتیکه با دو سانت قدش بمن میگه نفهم... کنترل ر ا از زیر بدنم بیرون کشیدم. باز چه کسی پرش را به پر این دیوانه گیر داده بود، خدا می داند ادامه دارد.... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❓ سلام دوستان گلم منم یه مشکل دارم اگر تجربه ای دارید راهنماییم کنید بچم هشت ماهشه نوراد که بود رفلاکس داشت ولی نه زیاد یعنی زیاد بالا نمیاورد در حد برگشت شیر تا دهانش که بازم قورتش میداد الان حدود ده روز هست اصلا شیر نمیخوره شیر خشکی هم هست فقط تو خواب اونم به زور شیر بهش میدم ولی الان دو سه روزه هرچی شیر میخوره همش بالا میاره یعنی اگر تو خواب هم بهش بدم بعد که بیدار میشه بالا میاره پودر امپرازول هم میدم بهش شربت اندانسترون که مال استفراق هست هم بهش میدم ولی هیچ فایده نداره اگر کسی تحربه ای داره راهنماییم کنه ممنون از همه شما ❓❓❓❓❓❓❓❓❓ آیدی ادمین: @Fatemee113 منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊 در این 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 🔻فضیلت شب اول ماه رجب ❇️شب اول اين ماه يكى از چهار شبى است كه شب زنده ‏دارى در آن تأكيد شده است. و يكى از مراقبت ها اين است كه در هنگام ديدن ماه در شب اول دعايى كه روايت شده است را بخواند. و سزاوار است موقعى كه در اين دعا، به دعاى آمادگى براى آمادگى در شعبان و رمضان مى‏ رسد آن را با توجه بخواند و در اوقات دعايش نيز آن را زياد بخواند تا با اين دعا آمادگى كاملى براى ورود به اين دو ماه پيدا كند. و مستحب است بعد از نماز عشا دعاهاى روايت شده در اقبال را بخواند. در كتاب اقبال نمازهايى براى اين شب نقل شده كه من آسان‏ترين آنها را براى افراد ضعيفى مانند خود مى‏ گويم. در آن كتاب از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده است كه فرمودند: كسى كه بعد از بجا آوردن نماز مغرب شب اول رجب، بيست ركعت نماز بجا آورده كه در هر ركعتى سوره «فاتحه» و «اخلاص» را يك مرتبه خوانده و براى هر دو ركعتى يك سلام بدهد - در اينجا رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: آيا ثواب اين نماز را مى‏ دانيد؟ اصحاب عرض كردند: خدا و رسولش داناترند. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمودند: روح الامين اين نماز را به من ياد دادند. و آستين‏هاى خود را بالا زدند - خود و خانواده و مال و فرزندانش محفوظ مانده و از عذاب قبر پناه داده مى‏ شود و از صراط، بدون حساب، مانند برق مى‏ گذرد. ⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️ نماز آسانترى نيز در اين كتاب از پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده است: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود: كسى كه دو ركعت نماز در شب اول ماه رجب بعد از نماز عشا بخواند و در ركعت اول آن سوره «فاتحه» و «الم نشرح» را يك بار و «قل هو اللّه احد» را سه بار و در ركعت دوم سوره «فاتحه» و «الم نشرح» و «قل هو اللّه احد» و «معوذتين» را هر كدام يك بار بخواند سپس تشهد خوانده و سلام دهد و بعد از آن سى بار«لا اله إلا اللّه» گفته و سپس سى بار بر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم صلوات فرستد، گناهان گذشته او آمرزيده شده و او را مانند روزى كه از مادر متولد شده از گناهان بيرون مى‏ برد. 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
خواهریا خواندن آیه الکرسی رو فراموش نکنید👌 🌸 آیه الکرسی 🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ من ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ منْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ🍃 🍃لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🍃 🍃اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا أوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🍃 ❤️الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم❤️ ⚜️ صلوات خاصه امام رضا (ع)⚜️ 🌺 اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ. 🌺 ❤️❤️
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #داستان_واقعی_ایلای به قلم پاک #یاس گلویی صاف کردم و گفتم خیلی ممنون که به ما این همه
🍃🍃🍃🌸🍃 به قلم پاک ابوالفضل که رسید بهم زنگ زد از اتاق بیرون اومدم خانم و آقای پارسا تو سالن نشسته بودند و منتظر بودند ازشون عذرخواهی کردم و با رسیدن ابوالفضل همگی به محوطه بیمارستان رفتیم ابوالفضل گفت اینجا محل مناسبی برای صحبت کردن نیست محمد هم که باید برگرده پیش خانمش اگر وقت دارین لطفاً تشریف بیارین برین اداره آگاهی آقای پارسا گفت راستش کمی عجله داریم چون خواهرم زنگ زده مثل اینکه بچه‌ها یعنی دختر کوچیکم اذیت می‌کنه ولی با این حال چشم بریم گفتم ابوالفضل جان اگه اینجوریه امکان نداره یه وقت دیگه بیان آگاهی؟؟ ابوالفضل نگاه عاقل اندر سفیحی بهم انداخت و رو به آقا و خانم پارسا گفت __می‌تونم کارت شناساییتون رو داشته باشم ؟؟ آقای پارسا کارت شناسایی خودش و همسرش رو به ابوالفضل داد و قرار شد فردا ۱۱ صبح به اداره آگاهی بروند بعد از رفتن خانم و آقای پارسا ابوالفضل گفت _اولاً بهت تبریک می‌گم خدا را شکر که خانومت زنده است دوماً این چه حرفی بود زدی __اولا ممنون دوما خودتم می‌دونی اینا ریگی به کفششون نیست اگه از چیزی خبر داشتن اینجوری با خیال راحت اینجا نمی‌موندند تو هم که کارت شناساییشون رو گرفتی شماره پلاک ماشینشون رو هم داری پس دیگه مشکلی نیست دیدی که بچه دارن بچشونم برا خاطر اونا گریه میکنه کمی با ابوالفضل که صحبت کردیم ابوالفضل خداحافظی کرد و رفت قرار شد منم فردا با خانم و آقای پارسا به آگاهی برم. و بعد سریع به اتاق برگشتم الای داشت به هوش میومد رفتم جلو و دستای لاغرشو گرفتم و آروم گفتم _ایلای جانم عزیز دلم ... چشماشو تکونی داد و آروم آروم باز کرد _خوبی؟؟عزیزم .... انگار منو نمیشناخت زیر لب حرفایی میزد که نمیفهمیدم گوشمو نزدیکش کردم و دوباره صداش زدم ناله ای کرد و گفت __من شوهر دارم تورو خدا به من کاری نداشته باش با شنیدن این جمله لرزی به تنم گفت و از تصور اون چیزی که باعث شده کار ایلای من با اتاق عمل برسه قلبم تیکه تیکه شد.... 🍀کپی برداری از داستان ایل آی پیگرد قانونی و الهی دارد❌ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🔹 امیرالمؤمنین عـلے عليه‌السلامـ إنّ المَغبونَ مَن غَبَنَ عُمرَهُ، و إنَّ المَغبوطَ مَن أنفَذَ عُمرَهُ في طاعةِ رَبِّهِ. بازنده كسى است كه عمر خود را ببازد و نكو حال (برنده) كسى است كه عمرش را در طاعت پروردگارش بگذراند. 📚 غرر الحكم، حدیث ۳۵۰۲ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ این هم عکس از محله زیبای ما وهوای پاییزی شهر اصفهان 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸