eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.2هزار دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
4.4هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ باسلام خدمت فاطمه جان عزیزی که مشکل کلیه داری دارو گیاهی کاکل ذرت دم گیلاس وخارخاسک دم نوش بخور روزی دولیوان وآب جو اسلامی حلاله ؛نباید سرد وخنک باشه دمای اتاق بخور نصف لیوان هرسری سنگ شکنه وهرگز به سرما نده یا از کمر بند استفاده کن اگه سختته شال ببند وشبها باز کن سلامتی همه بیماران صلواتی با خواست دلتون هدیه کنید🙏❤❤❤😢😢 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🔻یادتون باشه هرگز از بچه‌ها به عنوان ابزاری برای کنترل همسرتون استفاده نکنید...! 🎗 هر_دو_بدانید فکر نکنید که وقتی فرزند‌تان را برای جاسوسی همسرتان بسیج می‌کنید، او حس و حالتان را نمی‌فهمد و متوجه فاصله میانتان نمی‌شود. اگر شما به همسرتان شک دارید، حق پیگیری و حتی در موارد شدید‌تر تفتیش را دارید، اما حق ندارید در جریان این کار‌ها، از فرزندتان به عنوان یک ابزار استفاده کنید. لطفاً در هیچ شرایطی، بچه‌ها را وارد بازی خودتان نکنید 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام دوستان گرامی فاطمه جان عیدتون مبارک عید میلاد حضرت علی ع روز پدر 🌹چند روزه دلم گرفته روز پدر میومد و اما پدری نبود که از ته دلم بغلش کنم دورش بگردم بوسش کنم مثل 8سال پیش از وقتی که پدرم رفته دیگه خیلی تنها شدم اخه ماه به ماه بهم سر میزد خونه ام بدون مهمان شد پدرم فرشته بود هر درد نهفته توسینه ام را با پدرم میگفتم الهی نور به قبرش بباره🙏😭😭😭شادی روح پدران آسمانی وپدران روی زمین صلواتی هدیه کنیم خانم عزیزی که حوصله خونه زندگی نداری عزیز رفتی دکتر وقرص سرترازین داده دوست عزیز نخور شما روحت خسته است نه جسمت با توکل به خدا شکر کن دوتا دسته گل داری پس امید را تو خودت زنده کن قرص را به هیچ عنوان نخور بجاش از قرص ویتامین د50000بخور 15روز یکی نبود این ویتامین در بدن موجب بی حالی وافسردگی میشه ودارو گیاهی گل گاوزبان چای زعفران صبح بیدار شدی کمی قهوه بخور که از خواب آلودگی را رفع میکنه دوست عزیز شما میگی گذشته پس گذشته ها گذشته سعی کن فراموش کنی یا علی بگو برای پچه هات مادر خوب وبرای همسرت زن نمونه باشی بخدا آدم وقتی خونه زندگیش تمیز ومرتب باشه روحیه اش هم خوبه هنگام خواب کمی گلاب به صورتت اسپری کن وکمی هم به بالش ...اگه مشکل خواب داری چای کوهی دم کن بخور ولی پریود نبودی هنوز اول راهی خودت را به قرص عادت نده خواهر گلم به دور برت نگاه کن شاید خیلی ها دوست دارن مثل شما خونه زندگی همسر بچه داشته باشن جای شما باشند شکر گزار باش عزیز نماز بخون وذکر بگو آرامش پیدا میکنی 🌺🌿🌻🍀برای همسر من که دیسک کمر تنگی کانال تب مالت افسردگی داره دعا کنید تنهام کسی جز خدا نداریم دست گیر باشه دعا کنید کاش از نزدیک زندگی منو میدیدی اونوقت به زندگی خودت امیدوار میشدی الان که اینو برات مینویسم همسرم از درد کمر ومن درمانده هستم عزیز همین که سالمی خدا را شکر کن به فردای زیبا فکر کن خدا خیلی خیلی بزرگتر از مشکلات ماست موفق باشی خبر سر زندگیت را از کانال فاطمه جان بشنوم ❤❤❤🌹🙏🙏🙏 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام فاطمه جان وقت بخیر دستتون درد نکنه با این کانال محشرتون لطفا داستان ایلای رو زیاد بذارین در مورد خانمی که مصرف سرترالین پرسیدن بهترین آرامبخش برای خانمها ست من و خانواده ی همسرم همگی استفاده می‌کنیم عوارضی هم نداره خواهر شوهرم همسرش و پسر ۲۲ساله اش رو از دست داده اگه سرترالین نخوره دیونه میشه انشالله مشکل شما هم حل میشه. 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
برای این که رابطه‌ی بهتری با همسرتان داشته باشید باید زمانی را صرف گوش دادن به درد و دل‌های او کنید. دقت کنید که این گوش کردن نباید تنها برای رفع تکلیف باشد. گاهی همسرتان نیاز دارد که از شما بازخورد مناسبی بگیرد و یا همدردی شما را احساس کند. 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 به قلم پاک آسمان 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 ⁸⁸لیلا:آخه شوهره هم شوهر نبوده زنش همیشه مینالید از دستش میگفت همش میزنم خرجی بهم نمید
🍃🍃🍃🌸🍃 مشغول آنالیز کردن حرفای مامان و لیلا بودم.بلاخره این دختره بهار زهر خودشو ریخت با اون تیپ جلف و آرایش غلیظش ... فرهاد چرا گولشو خورد؟فرهاد که اهل این حرفا نبود اونم با زنداداشش...استغفرا‌‌‌... تو این چند ماهی که باهم بودیم حتی یه بارم دست منو لمس نکرده بود چه جوری ممکن بود که.... باورش برام خیلی غیر ممکن بود انقد توی این مدت شناخته بودمش که بدونم ا!ین کارا ازش برنمیاد... ولی وقتی یاد حرف لیلا می افتادم که میگفت فرهاد فرار کرده میگفتم اگه بی گناه بود نباید فرار می‌کرد... چهره فرهاد و تمام خاطراتی که باهم داشتیم مثل یه فیلم کوتاه از جلو چشام رد میشد...اون پسر رمانتیک و پر از احساس...چه جوری باور کنم بهم خیانت کرده؟؟؟ نمیدونم چقدر توی حموم نشسته بودم با لباس؟؟نیم ساعت؟یه ساعت؟شایدم دو ساعت؟! که با صدای لیلا به خودم اومدم لیلا: رعنا بیا بیرون دیگه خیلی وقته رفتی حموم نمیخوای درای؟ صدام از شدت گریه گرفته بود صافش کردم و گفتم الان میام 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**
🍃🍃🍃🌸🍃 سلام خانمی که دو قلوی دختر وپسر دارند وپسرشون مشکل داره مراجعه کنند به دکتر حیدر علی داوری فوق تخصص ارولوژی ومجاری ادار کودکان اصفهان مطب دارند آدرس تو اینترنت پیدا کنند خیلی دکتر حاذقی هستند. سلام فاطمه جان خسته نباشید با این کانال باحالتون خدا قوت. در مورد خانمی که برادر زاده گریه میکه پسر خواهر شوهرم همینطوری بود روز و شب نداشتن بیچاره ها از پا افتاده بودند وقت بچه رو ختنه کردند عین آب رو آتیش بود بچه آروم آروم شده بود ماشاالله الان ۹سالش 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 رســـــــــــــــــــــ٨ـﮩـ۸ـﮩـــــــــــــــوایی 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #رسوایی ممنون خیلی لطف کردید . پلک هایش را روی هم فشرد . -کار زنداداش رو به دل نگیریا
🍃🍃🌸🍃 ممنون، بله ...شما بهتر شدید؟ توران خانم پشت به جمع حرفی را زیر گوش عمران پچ پچ می کرد . -بله اون روز خیلی به مامان فهیمه کمک کردید... خطوطی ریز و درشت روی پیشانی عمران جا خوش کرده بود و با دقت حرف های مادرش را گوش می کرد . در جواب ساسان با همان گیجی هومی گفتم، ادامه ی حرف هایش را متوجه نشده بودم که جوابی در خور بدهم . فهمید که شش دانگ حواسم به عمران است و بی حرف مشغول گپ و گفت با آقا بهروز شد . بر خلاف اصرارهای کبری خانم برای صرف چای عمران و توران خانم عزم رفتند کردند و کمی بعد همگی سوار ماشین او شدیم . مادرش روی صندلی جلو و من روی صندلی عقب... مسیر خانه ی مادرش بود. زنی که بی توجه به باور و اعتقاداتش غیبت جاری کبری خانم را به زبان آورد و از رفتار زشت و زننده اش بیزاریی می جویید، کاش کسی بود و به او میگفت که رفتار خودش چند مراتب از آن زن بدتر بوده و کسی به رویش نیاورده... عمران گوشی را میان شانه و گوشش فشرد . -آره یه کلید ساز ببر در خونه رو باز کنه وارد کوچه شد، تمامی تلاش هایم برای ندید گرفتن خانه ی عمو پوچ شد و به هوا رفت . در حیاط شان باز بود و ماشینی قصد بیرون آمدن داشت. عمران پایش را روی پدال فشردو با غیظ کسی که پشت گوشی در حال حرف زدن بود را شماتت کرد . - د کم زر بزن میگم تا ده دقیقه دیگه در خونه باز باشه . تلفن را قطع کرد و روی داشتبورد انداخت. ریموت را زد و ماشین را به داخل حیاط برد . امشب اینجا سپری کردن به هیچ وجه در کتم نمی رفت . دست روی صندلی گذاشت و به عقب چرخید. مادرش پیاده شده بود . -باید برم جایی بهار، امشب و اینجا میمونی . جدی و بی هیچ ملایمتی گفت، یک کاسه ای زیر نیم کاسه بود، بعد از آن که توران خانم حرف هایی زیر گوشش خواند، رگه های عصبانیت در چشمانش هویدا شدند . نالان صدایش کردم . -عمران ! سر تکان داد . -بیخیال بهار کارم واجب تر از لوس بازیای توعه، پیاده شو برو تو خونه، فردا صبح من میام . دلخور لب هایم را به هم چفت کردم و به صدا زدن هایش اهمیتی ندادم. فهمیده بودزیاده روی کرده است . یک شب را سر کردن زیر سقف خانه ای که صاحب خانه اش چشم دیدنم را نداشت، سخت و نشدنی بود . روی تخت تک نفره ی عمران نشستم و به یاد اولین روزی که در این اتاق قدم گذاشتم، افتادم . آن روزها از عمران فراری بودم و حالا... حالا یک تغییر اساسی در وجودم بود و ترجیح می دادم در این خانه با عمران باشم که بودنش تکیه گاهم شود . دیگر آن بهار سابق نبودم، عمران و وجودش برایم مهم بود و شاید این به اتفاق آن شب مربوط می شد . با همان چادر روی تخت دراز کشیدم، کف پاهایم روی سرامیک های سرد اتاق بود و نگاهم سقف را نشانه گرفته بود . خستگی تنها واژه برای حس و حالم بود . لباس هایم را از تن بیرون کشیدم و این بار زیر پتوی نازک خزیدم . افکارم پیرامون عمران و آن کاری که باید شبانه انجامش می داد، می چرخید . چشمانم گرم شدند و کمی بعد در قعر رویا فرو رفتم . خوابی پر از شلوغی و اتفاقات سردرگم کننده... نفس زنان از خواب پریدم . تنم خیس عرق بود و شقیقه هایم نبض می زد ادامه دارد... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**
🍃🍃🍃🌸🍃 ☯️"روزی چهار شمع در خانه ای تاریک روشن بودند" اولین آنها که ایمان بود گفت:در این دور و زمانه مردم دیگر چندان ایمان ندارند و با گفتن این جمله خاموش شد. شمع دومی که بخشش بود،گفت:در این زمانه مردم دیگر به هم کمک نمی کنند و بخشش از یاد مردم رفته است.و او هم خاموش شد. شمع سوم که زندگی بود،گفت:مردم،دیگر به زندگی هم ایمان ندارند و با گفتن آن خاموش شد.در همین هنگام پسرکی وارد اتاق شد و شمع چهارم را برداشت و سه شمع دیگر را روشن کرد. سه شمع دیگر از چهارمین شمع پرسیدند تو چه هستی؟ گفت:من امیدم.وقتی انسانها همه درها را به روی خود بسته می بینند من تمام چراغهای راهشان را روشن می کنم تا به راه زندگی خود ادامه دهند... دوست خوب من:خوشبختی نگاه خداست،آرزو دارم،خداوند هرگز از تو چشم بر ندارد،و شعله شمع امیدت همواره روشن بماند... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c**