eitaa logo
رستگاران
210 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
894 ویدیو
62 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 از دستش خیلی ناراحت بودم. منتظر نشسته بودم تا برگردد. کلی حرف آماده کرده بودم، اما وقتی دیدمش زبانم بند آمد. آمد و کنارم نشست و گفت: «میدونم ناراحتی. بودم. زیارت عاشورا خوندم و در سجده ی آخرش، از خدا خواستم بخاطر اینکه با خانمم بد حرف زدم منو 📙فرهنگ‌نامه‌شهدای‌سمنان،ج۸،ص۱۰۶
💠 از دستش خیلی ناراحت بودم. منتظر نشسته بودم تا برگردد. کلی حرف آماده کرده بودم، اما وقتی دیدمش زبانم بند آمد. آمد و کنارم نشست و گفت: «میدونم ناراحتی. بودم. زیارت عاشورا خوندم و در سجده ی آخرش، از خدا خواستم بخاطر اینکه با خانمم بد حرف زدم منو 📙فرهنگ‌نامه‌شهدای‌سمنان،ج۸،ص۱۰۶ 🍃❤️
💠﷽💠 🔴 که به دیدنش آمد     💠 مرحوم سید محمدباقر سیستانی می‌گوید: تصمیم گرفتم به گونه‌ای خدمت امام زمان(عج) برسم، هفته در مسجد محله‌مان مراسم زیارت رفتم، تا آقا را کنم. یکی از جمعه‌ها احساس کردم حال خوشی دارم، بعد از زیارت عاشورا از بیرون آمدم، بوی خوشی از خانه نزدیک مسجد حس کردم و از آن بیرون آمد. مردم در حال عبور بودند ولی نگاه نمی‌کردند، این مرا به خودش جلب کرد. جلوتر رفتم، دیدم در باز است، پیش خود گفتم: اجازه دارم وارد شوم؟ وقتی وارد شدم دیدم روی زمین است روی آن هم پارچه‌ای کشیده‌اند! آقایی نورانی کنار این بدن نشسته بود، هنگامي که وارد شدم می‌ريختم سلام کردم... 💠 فرمود: «چرا اينگونه به دنبال من می‌گردی و اين را متحمّل می‌شوی؟! اين باشيد (و اشاره به آن کردند) تا من به دنبال شما بيايم!» بعد فرمودند: «اين است که در دوره کشف حجاب (در زمان رضا خان پهلوي) سال از خانه بيرون نيامد تا (مجبور نشود را کنار بگذارد) و چشم نامحرم به او نيفتد.»  📙 محمدرضا باقي، عنايت امام مهدي(عج) به علما و طلاب،ص ۳۶۷
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 😍 توی خونه‌مون و خانواده معنوی مون داشته باشیم. اگر نداریم مجلس قرآن برویم. 👦👧 اگر میتونی بچت رو با خودت ببر. بچه مشارکت کردن تو مجالس قرآنی رو،تلاوت قرآنی رو یاد میگیره. بچه ها رو ببرید، تو راه مسجد میخواد بدو بدو کنه با نشاط با خنده مسابقه بذارید، یه چیزی براش بخرید. اگر خوراکی هست بگو توی خيابون نه❌ ماه رمضان هست. ⛔️ بشین پاشو نکنین به بچه تو مسجد، خانمها میگن بچه بشین ،بچه فلان،خانم بی بچه میومدی. اینطوری بچه تو ذوقش میخوره. اگر هم کسی گفت بگو خانم بچه ام رو آوردم خونه خدا شما هم نوه هات رو بیار🙃. البته باید مراقب باشید حق الناس گردن بچه نيفته با سر و صدا کردن قبلش خودتون نکات ایمنی رو بهش بگین و وسایل بازی براش ببرید💙⭐️ ✅خودت با بچه‌ت با نشاط بازی کن. ⚽️ نماز میخونی تو خونه، بین دو نمازت با بچه بازی کن، بچه نگه مامانم نماز میخونه مال من نیست، مامانم با من بازی نمیکنه. مامانم منو درک نمیکنه😒 👈بزار بچه بگه مامانم نماز که میخونه تازه بیشتر با من بازی میکنه،بچه تشویق میشه برای نماز. 😩 دیدین نماز ظهر و عصر رو میخونید بچه میگه مامان چند تا نماز میخونی؟چقدر نماز میخونی؟مامان میشه بسه دیگه نماز نخونی.شما یه نماز رو بخون با بچه بازی کن و بعد،بعدی رو بخون. یک جزء قرآن رو توی چند مرحله بخون. نگو بچه م نمیذاره. ساعت های پخش تلاوت ها رو از تلویزیون دربيار هر دفعه سه صفحه بخون👏👏 😱 روزه ای کلافه ای تشنه ای،بچه هی داره سوال میکنه.ماه رمضون یعنی چی مامان؟خدا رو میبینی؟خدا یعنی چی؟مامان،ماه رمضون کِی تموم میشه؟اینا سوال خوبای مربوطه، مابگیم که همه اینها جواب داره، همین هم اگه حوصله کردی جواب دادی جزء حساب میشه چون شما نشون میدید که به بلوغ عقلی رسیدید.✅ 👈خانمها ماه رمضون چاق میشن،چرا؟چون زیادی عبادت میکنن😉( میخوابن) تنظیم کن😍 شوهرت نگه خوشحالت من ميرم تو میخوابی😎 یه پیامک بزن بعد بخواب 😉 حس خوبی بهش القاء میشه. 🍲 ما افطاری دادن رو به بچه ها یاد بدیم،از تو خونه خودمون،اول اینکه غذا رو داریم نذری میپزیم، پس ما هر شب داریم افطاری نذری میخوریم،🌸❤️🌸 👈 یاد بدیم بچه‌مون سر سفره خرما رو اون تعارف کنه، بگو⬅️ ببین مامان همه میخوان افطار کنن خرما رو شما بده این یاد میگیره. بچه از داشتن مشارکت اجتماعی میبره.😊 😱 مامانه میگه دست نزن، باز تو اومدی وسط تو نباشی نمیشه، این وسط تو یکی کم بودی .تکه کلام ها رو میشنوی،اینها گفته میشه تو جامعه ما ولی ما سعی کنیم اینها رو نگیم چون وقتی گفته میشه تاثیرش مستقیم روی بچه گذاشته میشه 😍 ولی وقتی میگیم مامان خرما رو تو بده بعد میره سر یه سفره ای میگه مامان اینجا هم من خرما رو بدم میگیم ...اگر صاحب خونه اجازه داد. 🍃تو مسجد بگو مامان شما رو پخش کن.یه نون و خرما و پنیر درست کن ۱۰ تا دونه سر کوچه قبل از افطار بده بگو این مثلا میخواد افطاری بده همه چیز رو با کار به بچه یاد بده 📢 حالا میخوایم بگیم بچه اصلا ماه رمضان رو چه جوری بفهمه ⁉️⬅️براش .با قصه گفتن تمام آمال و آرزوهات رو به بچه منتقل کن. خودت رو بگو.خاطرات بچگی و روزه داری خودت، پدرش، مامانت رو،خواهر برادرات رو، دوستات رو. 👈 بعد بیا تو سیره ی انبیا و اولیا و بزرگان.از خاطرات روزه امام حسن و امام حسین عليهما السلام بگو، چطوری افطاریشون رو بخشیدن.اینا رو کم کم بگو.بچه چیکار میکنه⁉️بچه همیشه دوست داره جای اون آدم خوبه داستان باشه. ♦روی کیف بچه ها عکس جومونگ میزنن چون بچه شخصیت سازی میکنه. از شهدا بگو براش. 🌸 قصه افطار و روزه ی بابای بچه رو بگو بعد بچه میخواد شکل باباش بشه.میگه من بابامم.مامان من مثل بابا هستم؟مامان بابای من قویه⁉️⬅️چرا ؟ چون شخصیت خودش رو داره تو باباش پیدا میکنه 😍 یه جایی بچه میگه مامانِ من بچه بوده قبل از اینکه روزه بهش واجب بشه ۵ روز روزه میگرفته.میره همه جا میشینه با افتخار تعریف میکنه.بعد میگه تازه منم روزه‌ام.😄 البته مراقب خاطره گفتن ها باشید که حس معنوی، انگیزه قدرت، سبک زندگی داشته باشه.
🔴 فرزند من چه تصویری از دین داره؟! همین اول بحث بگم، می‌دونم روی موضوعی دست گذاشتم که شاید به مذاق خیلی‌ها خوش نیاد، اما مگه راهی غیر از این داریم که باید جلوی کار غلط ایستاد؟ مگه برای اصلاح، سلاحی بهتر از اندیشه و فکر تو این عرصه وجود داره؟ اما بعد؛ تا حالا با مفهومی به نام برخورد داشتید؟ من در طول سالیان گذشته آدم‌های بسیاری رو دیدم که به واسطه فشردگی‌های دینی، ، ، و ... شدند و اصلاً تصویر سالمی از دین نداشتن! بعداً مفصل توضیح میدم ... یادمه پارسال سر کلاس -کودکان بودم و موضوع جلسه بود. استاد حدوداً پنجاه ساله کلاس، تصویری رو از بچگی خودش ترسیم کرد که اون تصویر توی ذهنش در مورد دین حک شده بود. بخشی از اون تصویر این بود: «بابابزرگم وقتی صدای اذان میومد عباشو می‌انداخت روی دوشش، دست منو می‌گرفت و می‌گفت بریم مسجد. دستای بزرگش یه جور گرمای خاصی داشت که تو تمام مسیر حِسِش میکردم. از دور مناره‌ها معلوم بودن و منو می‌کشیدن سمت خودشون. تو حیاط مسجدم یه حوض بزرگ بود که همه دورش وضو می‌گرفتن و صحنه‌ی خیلی دیدنی‌ای بود، ما هم دستامونو می‌کردیم توی آب و کِیف می‌کردیم. اون زمانا خونه‌ها اینقدر چراغ و لامپ نداشتن ولی در عوض مساجد خیلی پر نور بودن. یعنی همین که وارد می‌شدیم کلی نور میزد توی صورت‌مون و هیچ جای دیگه اینجوری نبود. شیشه‌های مسجدم رنگی بود. وقتی نور میزد توی شیشه‌ها؛ رنگ‌های قرمز، آبی، زرد و سبز رو روی دیوارا می‌دیدیم که واقعاً دیدنی بود.» استادمون آخرش گفت: «من از این تصویر رو از نماز، مسجد و دین دارم. همیشه یاد اون شیشه‌های رنگی هستم» صحبت استاد که تموم شد دیدم جو کلاس خیلی سنگین شده و واقعیتش چهره تعداد زیادی از بچه‌ها دَر همه! همونجا بود که یکی، دو نفر که جسورتر بودن گفتن: «اما ما اصلاً یه همچین تصویری از به همراه نداریم. ما باید نماز می‌خوندیم، ساکت می‌شدیم و ... وگرنه فحش و کتک و این چیزا رو داشتیم برای اینکه خدا ناراحت نشه!! » دو تا موضوع که حتماً بهش فکر کنیم؛ 1️⃣ مگه این روزا همه جا نمیگن کودکی خیلی مهمه و هر چیزی که در کودکی ثبت بشه تا آخر عمر همراه آدم می‌مونه. با این وضعیت ما چقدر به تصویری که از دین داریم توی ذهن بچه‌هامون حک می‌کنیم توجه داریم؟ 2️⃣ خود ما چه تصویری از توی ذهن‌مون حک شده؟ تصویر بیشتر خشن هست یا دلنشین‌تر از هر تصویر دیگه و یا خنثی است؟