#برشی_از_کتاب_سربلند📚
توی ماشین مدام این مداحی را گوش میداد:🚗
" جوونیم و با احساسیم بهروی حرم حساسیم بیبی دوعالم ماها همه واسه تو عباسیم. "✌️
این را آقای یزدخواستی خوانده بود.
یک شب که داشتیم می رفتیم هیئتش توی مسیر آن را دم گرفت.🍁
دم در هیئت گفت: " کاش امشب این رو بخونه! "😔
اتفاقا وسط شور مداح گفت: " نمیدونم چرا به دلم افتاد این رو بخونم "
و شروع کرد به خواندن.🎤
هرموقع هم که مداحی " آبروی دوعالم " را میگذاشت بهم میفهماند که میخواهد
توی خودش باشد و سکوت کند و ببارد.😢
از وقتی مداحی " هوای این روزای من هوای سنگره " را شنید دیوانه ام کرد؛.
از بس پای آن سوخت و گریه کرد.😭 میدانست درکش میکنم.💔
#شهیدبیسر
#محسن_حججی
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزی که محمد آمد خواستگاری گفت: «من خواب دیدم خدا به من 2 دختر دوقلو میدهد و همسری مهربان🌸؛ اما همه را میگذارم و شهادت را انتخاب میکنم». ☝️
محمد در سوریه مجروح شد و انتقالش دادند بیمارستان بقیهالله(عج). حالش هر روز وخیمتر میشد😞. دلم قرار نمیگرفت. هر روز میرفتم بیمارستان. محمد را روی تخت دیدن سخت بود و خودم و اشکم را کنترل کردن سختتر😔.
آن روز محمد زنگ زد و گفت: «امروز حالم بد است» و خواست کسی به دیدنش نرود.
طاقت نیاوردم💔. تنهایی رفتم بیمارستان. اصلا حال خودم را نمیفهمیدم. وقتی رسیدم دکترها و پرستارها دور تختش جمع شده بودند و مشغول احیایش بودند😭دیدم دستهایش از کنار تخت رها شده و چشمهایش بسته است. دیدم روی صورتش را پوشاندند..😭😭💔
📹 فیلم لحظات اخر شهید در بیمارستان😔
شهید مدافع حرم محمد پورهنگ
@raviannoorshohada
°•|🌿🌹
#مدافع_وطن
#تکاور
#شهید_حسین_ولایتیفر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
#مزار_شهید_گمنام
#دوست_شهید
◽️سر مزار شهید گمنام نشسته بودیم، حسین میگفت من پارسال کربلام و از این شهید گرفتم.
◽️از کرامات این شهید صحبت میکرد. سرباز شهیدی که موقع دفن پیکرش سر در بدن نداشته و در همون روزهای آغاز جنگ به شهادت رسیده..
◽️بعد از چند دقیقه ما بلند شدیم و رفتیم ولی حسین همونجا موند، حین رفتن پشت سرم رو نگاه میکردم...
(حرکات حسین رو زیر نظر داشتم) حرف زدنشو با شهید میدیدم؛ میدیدم که چطور با این شهید گمنام عشق بازی میکرد.
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه آقا امام حسین(ع) بر بالین شهید عزیز مصطفی نبی لو توسط فرزندشان
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه آماده سازی قبر شهید مدافع حرم مصطفی نبی لو
@raviannoorshohada
#تفکر
صبح ؛ بعد از زیارت عاشورا و خواندن دعای فرج ؛
پای سفره حضرت زهرا (س) نشستیم ،
بچه ها ، سفره های جبهه را سفره ی حضرت زهرا (س) می خوانند ،
و من ؛ نمیدانم چرا ؟!! ، با تمام جانم ؛
این حقیقت را احساس میکنم ...
#شهیدسیدمرتضی_آوینی
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #تماشایی | السلام عليک يا اباعبداللهالحسین علیهالسلام
▪️ قرائت بخشی از زيارت عاشورا توسط آقا در جمع رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا.
۶۷/۰۵/۲۸
@raviannoorshohada
#وصیت_شهید
خدایا ؛ به سویت آمدم اما روی ناصر دینت مولایمان را ندیدم .
من به امید یاری و دیدار او آمده ام .
خدایا ، مرا از یاری در رکابش نا امید مگردان ،
خدایا ، به من توفیق ده که جزء اولین شهدای گلگون کفنت به خاک و خون خویش بغلطم و جان خود را تسلیم کنم ،
به من اجازه ده ، هر چه زودتر پروانه وار خود را در آتش عشق تو بسوزانم ،
خوش دارم هر چه زودتر از این دنیا رخت بربندم و در محضر عدل
تو حاضر شده و به لقای تو واصل گردم
خدایا ، من از دردها و رنجها شکوه نمی کنم و از بار مشکلات نمی ترسم ، از زیبایی های طبیعت که همه تجلیات ذات بی همتای توست خسته و سیر نشده ام ولی صبرم برای دیدار تو تمام شده ،
تارو پودم ، قلبم به مهرت سرشته شده ، قلبم به عشق تو می تپد و برای دیدار تو بی تابم ....
عارف شانزده ساله
#شهیدمحمدرضا_پرتونیا
اللهم عجل لولیک الفرج...
@raviannoorshohada
°•|🌿🌹
#مدافع_حرم
#شهید_بابک_نوریهریس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
◽️بابک عاشق امام رضا(ع) بود و هر سال آبان ماه خانوادگی به پابوس حضرت علیبن موسیالرضا(ع) میرفتند...
◽️ولی سال آخر بابک سوریه بود و نتوانست به مشهد برود؛ و درست در شب شهادت امام رضا(ع) آسمانی شد...
#یادش_با_ذکر_صلوات
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷نماهنگ بسیار زیبا
شاید آن یار اینجا باشد
با صدای دلنشین
🌷 #شهید_آوینی
تقدیم به آقا امام زمان (عج)
@raviannoorshohada
°•|🌿🌹
#پاسدار
#مدافع_حرم
#شهید_مهدی_عزیزی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#برگی_از_خاطرات
🔴 رؤیت #نور_شهادت در چهرهیشهید
◽️مهدی به همراه تعدادی از دوستانش به دیدن آیتالله حقشناس رفته بودند که آیتالله از بین دوستانش، فقط به مهدی یک دستمال داده و گفته بود اشکهایی که برای امام حسین(ع) میریزی را با این دستمال پاک کن و آن را نگهدار تا در کفنت بگذارند؛ به دوستانش نیز گفته بود احترام این آقا را خیلی داشته باشید.
◽️بار دیگر که به دیدن ایشان رفته بودند، آیتالله به محض اینکه مهدی را میبیند گریه میکند..
◽️مهدی همیشه به جز روزهای عید لباس مشکی به تن داشت و معتقد بود که بعد از مصیبت حضرت زینب(س) باید همیشه عزادار بود.
◽️در آخر نیز به توصیه خودش تربت کربلا و دستمال اشکش را در کفنش گذاشتند.
راوی 👈 مادر شهید
@raviannoorshohada
#یاصاحب_الزمان😭
#یازینب_کبری💔
🕊خاطره ای از بچه های مدافع حرم
👈🏼از قول بچه ها میگفتند #داعش اطراف حرم حضرت زینب بودند وبچه های ما هم از حرم حضرت زینب دفاع میکردند ✌️🏼 یه جا که یه محله رو بچه ها از دست داعش آزاد کرده بودند یکی از داعشی ها هم اسیر کرده بودند
اون داعشی اسیر شده خیلی پریشان و ترسیده بود😧بهش میگفتند چیه عمو چرا میترسی !میترسی بکشیمت😏 !
داعشیه هی مرتب به بچه ها نگاه میکرد میگفت👈🏼 اون رفیقتون که دشداشه سفید تنش بود ویه عمامه سبز سرش بود کجا رفت !
بچه میگفتند ما همچین رفیقی نداریم😐همه مون لباس رزم تنمون داریم..
داعشی میگفت نه شما دروغ میگید بگو اون عربه که لباس عربی تنش بود و #عمامه_سبز داشت کجاست؟ کجا رفت
بچه ها ارومش کردند که کاریت ندازیم✋🏼 ولی باید حقیقت بگی وجریان این شخص عربی که میگی چیه ؟
👈🏼داعشی به حرف میاد میگه من خمپاره انداز بودم و به فاصله یکی دوکیلومتری حرم حضرت زینب ماموریت داشتم #خمپاره بندازم رو حرم حضرت زینب واونجا رو بزنم..
میگفت با دوچشمام میدیدم که یه نفری با لباس عربی و#عمامه_سبز رنگ رو حرم حضرت زینب نشسته و هرچی خمپاره مینداختم اون اقا با دستش خمپاره رو میگرفت ومینداخت کنار و مات ومبهوت مونده بودم😳 که این کیه و داره از حرم دفاع میکنه !
بچه ها میگن همگی داشتند گریه میکردند😭 بله #حضرت_مهدی خودشون شخصا تو میدان نبرد بودند و #نمی_گذاشتند که به حرم حضرت زینب تجاوزی بشه ایشون خودشون خط مقدم مدافعان حرم هستند😭
🌹ببینید حضرت مهدی چقدر پای #شیعیانش وایساده
واقعا مدافع حرم لیاقت میخاد واقعا نوکری حضرت زینب لیاقت میخاد همه کس لیاقت
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
#یاصاحب_الزمان😭 #یازینب_کبری💔 🕊خاطره ای از بچه های مدافع حرم 👈🏼از قول بچه ها میگفتند #داعش اطرا
#یاصاحب_الزمان😭
#یازینب_کبری💔
🕊خاطره ای از بچه های مدافع حرم
👈🏼از قول بچه ها میگفتند #داعش اطراف حرم حضرت زینب بودند وبچه های ما هم از حرم حضرت زینب دفاع میکردند ✌️🏼 یه جا که یه محله رو بچه ها از دست داعش آزاد کرده بودند یکی از داعشی ها هم اسیر کرده بودند
اون داعشی اسیر شده خیلی پریشان و ترسیده بود😧بهش میگفتند چیه عمو چرا میترسی !میترسی بکشیمت😏 !
داعشیه هی مرتب به بچه ها نگاه میکرد میگفت👈🏼 اون رفیقتون که دشداشه سفید تنش بود ویه عمامه سبز سرش بود کجا رفت !
بچه میگفتند ما همچین رفیقی نداریم😐همه مون لباس رزم تنمون داریم..
داعشی میگفت نه شما دروغ میگید بگو اون عربه که لباس عربی تنش بود و #عمامه_سبز داشت کجاست؟ کجا رفت
بچه ها ارومش کردند که کاریت ندازیم✋🏼 ولی باید حقیقت بگی وجریان این شخص عربی که میگی چیه ؟
👈🏼داعشی به حرف میاد میگه من خمپاره انداز بودم و به فاصله یکی دوکیلومتری حرم حضرت زینب ماموریت داشتم #خمپاره بندازم رو حرم حضرت زینب واونجا رو بزنم..
میگفت با دوچشمام میدیدم که یه نفری با لباس عربی و#عمامه_سبز رنگ رو حرم حضرت زینب نشسته و هرچی خمپاره مینداختم اون اقا با دستش خمپاره رو میگرفت ومینداخت کنار و مات ومبهوت مونده بودم😳 که این کیه و داره از حرم دفاع میکنه !
بچه ها میگن همگی داشتند گریه میکردند😭 بله #حضرت_مهدی خودشون شخصا تو میدان نبرد بودند و #نمی_گذاشتند که به حرم حضرت زینب تجاوزی بشه ایشون خودشون خط مقدم مدافعان حرم هستند😭
🌹ببینید حضرت مهدی چقدر پای #شیعیانش وایساده
واقعا مدافع حرم لیاقت میخاد واقعا نوکری حضرت زینب لیاقت میخاد همه کس لیاقت ندارن برا شهادت
مدافعین حرم گلچین خدا هستند
خوش بحال گلچین شده ها 😭
✨اللهم ارزقنا توفیق الجهاد فی سبیل الله بحق حضرت بی بی زینب کبری
اللهم ارزقنا توفیق الشهادت بحق حضرت بی بی زینب کبری ✨
@raviannoorshohada
°•|🌿🌹
#سردار
#شهید_ولیالله_چراغچی_مسجدی
🔺قائم مقام فرمانده لشگر ۵ نصر سپاه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#کلام_شهید
◽️هميشه میگفت: «دوست دارم ترکشی به سرم بخورد و قشنگ به شهادت برسم»
◽️سرانجام در یکی از ساعتهای سخت عمليات بدر، ترکشی به سرش اصابت كرد و پس از ۲۲ روز بیهوشی، همانگونه كه آرزو داشت، قشنگ شهيد شد.
#ادامه_مطلب⇩⇩
@raviannoorshohada
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
°•|🌿🌹 #سردار #شهید_ولیالله_چراغچی_مسجدی 🔺قائم مقام فرمانده لشگر ۵ نصر سپاه ــــــــــــــــــــــــ
°•|🌿🌹
#برگی_از_خاطرات
🔴 #امدادهای_غیبی
◽️بعد از عملیات رمضان بود که به تعدادی از یگانهای رزمی سپاه ماموریت داده شد، سریعا از جنوب کشور عازم جبهه میانی در محور سومار بشوند.
◽️لشگر ۲۱ امام رضا(ع) که در آن روزها تیپ مستقل بود، عامل این ماموریت شد و فرماندهی این تیپ را شهید ولیالله چراغچی برعهده داشت.
◽️این عملیات با عنوان مسلم بن عقیل در سال ۱۳۶۱ آغاز شد. محور یکم تیپ امام رضا(ع) قرار بود عمل کند. ارتفاعات بسیار بلندی را که مشرف به دشت اطراف شهر مندلی عراق بود، بچهها هنگام شب و در موعد مقرر تمام آنها را تصرف کرده بودند و به هدف اصلی دست یافته بودند، ولی دشمن در پایین ارتفاعات "که تپههای کوچکی بود" استقرار داشت و احتمال تعرض او می رفت. لذا با هماهنگی فرمانده گردان آن محور با فرمانده تیپ شهید چراغچی، قرار شد آن تپههای پایین ارتفاعات هم از دشمن گرفته شود.
◽️بعد از ظهر روز اول عملیات بود، تصمیم گرفتند به همراه عدهای از عزیزان از جمله: شهید رمضان علی عامل، شهید حسینیان، شهید نعمانی، شهید عرفانی و شهید شریفی بروند پایین و منطقه را ببینند وقتی رسیدیم پایین، بعد از ظهر حدود ساعت ۵ بود.
◽️به محض اینکه رسیدیم پایین، دشمن شدیدا پاتک کرد و با امکانات بسیار زیاد و یک لشکر نیرو قصد تصرف مواضع از دست داده را داشت. در این زمان گردانی که شهید چراغچی و ما در آن حضور داشتیم به محاصره دشمن در آمدیم که آن موقع هوا کاملا تاریک شده بود و دشمن محاصره را خیلی تنگ کرده بود.
◽️شهید چراغچی به همراه گردان خیلی سریع نیروها را سازماندهی و تقسیم کرد. سپس توصیه میکردند مهمات موجود را خیلی با صرفه و دقت مصرف کنید که تمام نشود تا اینکه گردان کمکی برسد و محاصره شکسته شود.
◽️یکی دو ساعت شب گذشته بود که شهید چراغچی به افراد گردان دستور دادند که سریع دعای توسل برگزار کنید تا اینکه از طرف خداوند متعال و ائمه معصومین (ع) شاید فرجی شود. بلافاصله دعا برگزار شود و به نیمههای دعا نرسیده بودیم که بالای سر ما یک ابر سیاهی فرا گرفت و بلافاصله شروع به باریدن کرد و چنان باران شدیدی بارید که ماشین جنگی دشمن از کار افتاد و سر و صدا کم شد، در همین حال فرمانده گردان اطلاع داده بودند، مهمات در شرف اتمام است.
◽️زیر باران نشسته بودیم و خدا را شکر میکردیم که سر و صدایی بلند شد. یکی از برادران با سرعت آمد و گفت: از دور دو سیاهی به طرف ما می آیند. دو نفر از برادران بسیج را که جلوتر فرستاده بودند، آمدند و گفتند: آن دو سیاهی دو قاطرند که حامل مهمات می باشند این قاطر ها به محض اینکه رسیدند، در میان بچه ها زانو زدند و روی زمین دو زانو خوابیدند و سرشان را روی زمین گذاشتند و بچهها سریع بار آنها را تخلیه کردند. سپس آن دو حیوان از شدت جراحات زیاد و تیرهایی که به آنها اصابت کرده بود از بین رفتند.
◽️شهید چراغچی با چشمان پر از اشک گفت: من در سخت ترین اوضاع و گرفتاری متوسل به دعای توسل شدم که این چنین نتیجه هایی داشته باشد.
◽️بعد که از گردان بالا سوال شد، گفتند: ما هیچ گونه قاطری نفرستادیم و خبر نداریم و بدون شک امدادهای غیبی بود که دائما به یاری رزمندگان میشتافت.
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌انتظارفرج👌
🎤استاد رائفی پور
عالی👌
پیشنهاد_دانلود
الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
@raviannoorshohada
#سیزده_ساله_ها
هر کس جبهه را دوست داشته باشد،خودش می آید
یکی از بچه ها اسمش سعید بود.تا آن موقع سه عراقی را به اسارت در آورده بود.از او درمصاحبه سوال کردم برای بچه های شهر و محله ات چه پیامی داری؟
گفت این بچه ها بروند سنگر مدارس را پر کنند و درس بخوانند.من خنده ام گرفت و پرسیدم کلاس چندمی؟گفت چهارم دبستان.گفتم پس چرا خودت نرفتی در سنگر مدارس درس بخوانی؟!.
یک مرتبه گفت قطع کن!...
من اینها را می گویم که پدر و مادرم از دست من دلخور نباشند.این وظیفه من است که به بچه ها بگویم درس بخوانند،ولی هر کس جبهه را دوست داشته باشد،خودش می آید.
منبع:کتاب "سیزده ساله ها"ص134 نوشته هادی شیرازی
@raviannoorshohada
🔰دوری از گناه از کلام شهید
🔹یه روز با #مسعود در مورد گناه کردن🔞 افراد و مکروه بودن یا یه سری کارا که وجهه اونا تو جامعه خوب #نیست صحبت میکردیم.
🔸مسعود می گفت: ما نباید به گناه نزدیک بشیم🚷 و باید برای خودمون #ترمز بذاریم. اگه بگیم فلان کار که به گناه نزدیکه ولی #حروم نیست رو انجام بدیم تا گناه فاصله ای نداریم❌
🔹پس باید برای خودمون چند تا ترمز⛔️ و عقب گرد موقع نزدیک شدن به #گناه بذاریم تا به راحتی مرتکب گناه نشیم.....
راوی: دوست شهید
#شهید_مسعود_عسگری ❤️
@raviannoorshohada
📖 #کتاب_بخونیم
🌹 #زمین_غصبی
نزدیڪ ظهر بود . از شناسایی بر میگشتیم .
از دیشب تا حالا چشم روی هم نگذاشته بودیم . آن قدر خسته بودیم ڪه نمیتونستیم پا از پا برداریم ؛ ڪاسه زانوهامون خیلی درد میڪرد . حسن طرف شنی جاده شروع ڪرد به نماز خوندن . صبر ڪردم تا نمازش تموم شد . گفتم : « زمین این طرف چمنیه ، بیا این جا نماز بخون . » گفت : « اون جا زمین ڪسیه ، شاید راضی نباشه . »
ڪتاب یادگاران ، جلد۴ ، ص۲۳
#شهید_حسن_باقری
@raviannoorshohada