eitaa logo
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
2.7هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
243 ویدیو
3 فایل
روایت‌ مردم ایران 🇮🇷 نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارسال مطالب: @ravina_ad
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 آرزو 🌌خدا به دل آدما چگونه رفتنشان را می اندازد پاهایم سست شده توان نزدیک تر شدن به پیکر شهید را نداشتند سرما در وجودم ریشه زده بود از دور مینگریستم من تشییع جنازه کسی آمده بودم که در نوحه چندساعت قبل از شهادتش، آرزو کرده بود شهید از دنیا برود. 🥀 شهید عادل رضایی 📝راوی: ساناز درینی _________ 📌کانال روایت کرمان، روایتی متفاوت را برای شما دارد ✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇 🔗https://eitaa.com/revayat_kerman
📌 غریبه 🥀برای خدمت به موکب دارها از خوزستان آمده بود، آقای کمالی. پرستار خواست به او سر بزنیم و چون غریب است تنهایش نگذاریم. منتظر عکس های گردن و کمرش بود تا بداند در اثر پرتاب موج انفجار چه اتفاقی برایش افتاده است. عکس ها می گفت، کمرش شکسته. اما به او نگفتیم تا دکترش برسد. خبر شهدا را که می شنید گریه می کرد و حسرت می خورد. وقتی خبر شهادت ریحانه ی دو ساله را شنید طوری گریه کرد که تختش همراه شانه هایش لرزید و گفت، کمرم شکست. باید به پرستار می گفتم، خودش می داند چه اتفاقی برایش افتاده است. 📝 راوی: رحیمه ملازاده _____ 📌کانال روایت کرمان، روایتی متفاوت را برای شما دارد ✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇 🔗https://eitaa.com/revayat_kerman
📌 هیئت عاشقان بی‌صدای حسین 🍂 اسم هیئت و موکبشان آدم را جذب می‌کرد. محال بود کسی از کنارشان رد شود و دقایقی به تماشای حرف زدنشان نایستد. حتی خانم سلیمانی هم که آمدند، موکب ناشنوایان میزبانشان شدند. چه حریم امنی داشتند که بانو در جمعشان ماند. حتما از آن سیب‌زمینی سرخ‌کرده‌های خوشمزه‌شان هم به زینب خانم داده‌اند. از آن‌ظرف‌هایی که به همه‌ی زائران حاج قاسم می‌دادند. من و تو و او ، برایشان فرقی نمی‌کردیم. همه‌مان را مهمان حاج‌قاسم می‌دانستند. حتی دخترشان را. 📝راوی: زهره نمازیان (موکب ناشنوایان) ________________ 📌کانال روایت کرمان، روایتی متفاوت را برای شما دارد ✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇 🔗https://eitaa.com/revayat_kerman
📌 «خجالت زده» 🥺مادر شهید وسط گریه‌هایش یکهو آرام شد. چشمش افتاده بود به دختر یکی از شهدای روستایشان. همان شهیدی که نزدیک چهل سال است توی گلزار شهدای روستایشان مزار دارد. گلزار شهدای کوچکی که تا دو روز پیش شش تا شهید داشت و حالا هفت شهید دارد. مادر شهید دختر را آرام کشید طرف خودش. آب دهانش را قورت داد و گفت: «من یه معذرت خواهی به شما بدهکارم» دختر شهید فقط با تعجب نگاهش کرد، چادرش را روی سرش مرتب کرد و سر تکان داد. نمی‌دانست باید توی همچین شرایطی چه بگوید و چه طور حرف بزند. مادر شهید گفت: «ببخشید که پسرم رو کنار پدر تو دفن کردیم. کنار بزرگان دفن کردیم. ببخشید که جسارت کردیم. ببخشید که...» و نمی‌دانم چرا دختر اینطور سرش را زیر انداخته بود و سرخ شده بود. از خجالت چی؟ 🥀(مادرشهیداسماعیل عرب ؛شهدای روستایگورچوئیه) 📝راوی: محدثه اکبرپور 📌کانال روایت کرمان، روایتی متفاوت را برای شما دارد ✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇 🔗https://eitaa.com/revayat_kerman
📌 🌿"اندیشه‌ی نو" با این سه دخترِ حدودا" ۱۸ ساله، برگشتم به حدود ۱۸ سال پیشِ خودم! سال های تحصیلم در همین مکان و همین مدرسه ... 🌱"اندیشه ی نو" یادِ همه‌ی روزهای تلخ و شیرین‌... یادِ همه‌ی مرام و معرفت ها و رفیق بازی ها... یادِ همه‌ی رهابودگی ها از کم و زیادِ دنیا... یادِ همه‌ی اندیشه های نویی که به دست می‌آوردیم... به خیر! یقین دارم که شما از همین "اندیشه‌ی نو" به شهادت رسیدید. __________________ 📌کانال روایت کرمان، روایتی متفاوت را برای شما دارد ✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇 🔗https://eitaa.com/revayat_kerman
📌 بال 🌟پسرش می گفت: مهمان مان بود. اصرار داشت قبل از برگشت به روستا ، او را پیش حاج قاسم ببریم! می خواست قبل از سفرمشهدش، اول حاجی را زیارت کند. خب مادرم بود و روز هم روز مادر! بردمش، زیارتش را که کرد، نمی دانم با آن زانو درد چگونه آنقدر سریع رفت که از چشم ما دور شد! 💥بعداز انفجار همه جا را گشتیم جز سردخانه ها! نمی خواستم باور کنم تا اینکه ساعت ۱۱ شب میان شهدایی پیدایش کردیم که به گمانم برای رسیدن به آنها، زانوانش هم بال درآورده بودند! 🥀 (شهیده زهرا تیکدری نژاد) 📝راوی: سلیمه سادات مهدوی   ______________ 📌کانال روایت کرمان، روایتی متفاوت را برای شما دارد ✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇 🔗https://eitaa.com/revayat_kerman
📌 🍂«چهار دیواری» کاش وقتی از ما می‌پرسیدند کجایی هستید و‌ دینتان چیست سکوت می‌کردیم تا در و دیوار خانه جواب بدهند 🥀 منزل شهید رضا نورزهی(شهدای اتباع_ افغانستانی_ اهل تسنن)   __ 📌کانال روایت کرمان، روایتی متفاوت را برای شما دارد ✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇 🔗https://eitaa.com/revayat_kerman
📌 همه رفتنی اند 🍂یادم است روزی که زهرا خانم برای عرض تسلیت آمده بود؛ مرا دلداری می داد و می گفت: چرا بی تابی می کنی؟! مگه همه رفتنی نیستند! از آرامش کلامش ، آرام گرفتم... الان که شهید شده، بازهم از پشت قاب عکس، آرامم می کند و می گوید: دیدی همه رفتنی اند! 🥀 📝راوی: سلیمه سادات مهدوی   __________ 📌کانال روایت کرمان، روایتی متفاوت را برای شما دارد ✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇 🔗https://eitaa.com/revayat_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 🥀چقدر دست‌هایت پر است، ابوالحسن! زل زده‌ای به سینی پر از چایت. امید داری یکی رد شود و لیوانی از لیوان‌هایت کم. هی تعدادشان را میشماری، اما هنوز هیچ دستی به سمتت دراز نشده. هنوز لیوان‌ها سفت چسبیده‌اند، کف سینی. دوستت می‌خواهد خوشحالت. که غصه لیوان‌های لبریز از چای را نخوری. فیلمت را میگیرد که بخنداندت. سرت را می‌آوری بالا. حجمی از معصومیت میریزد توی چشم‌هایت. حتما همین جا بود که دست سردار سمت سینی‌ات دراز شد... حتما همین جا بود که میزبانْ خودْ، مهمانت شد... 📝راوی: زهرا یعقوبی __________________ 📌کانال روایت کرمان، روایتی متفاوت را برای شما دارد ✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇 🔗https://eitaa.com/revayat_kerman
📌 سعادت 🌱چه سعادتی میخواهد هم سید باشی هم خادم ولیچر نشینان رضا باشی باشی و هم شهید شوی اعضای بدنت اهدا شود. چه سعادتی والاترز این پیکرت متبرک حرم رضا شود 🥀شهید سید میثم حسینی 📝راوی: ساناز درینی __________ 📌کانال روایت کرمان، روایتی متفاوت را برای شما دارد ✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇 🔗https://eitaa.com/revayat_kerman