eitaa logo
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
2.6هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
327 ویدیو
4 فایل
🇮🇷 روایت مردم ایران از پیکرهٔ حوزه هنری انقلاب اسلامی هنر خوب دیدن و خوب نوشتن وابسته به نویسندگان مردمی خرمشهرهای پیش‌رو، آوینی‌ها می‌خواهد... نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارسال روایت: ˹ @ravina_ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌 احلی من العسل نفس‌نفس‌زنان پله‌های اداره را طی کردم به سمت طبقه‌ی سوم و دفتر رئیس! دم در اتاق دفتر رئیس، چشم من و همکارم محمدحسن محمودی که پشت سیستم خانم درفشیان (برای آپ‌دیت سیستم) نشسته بود، به هم گره خورد. انگار سریع یک چیزی را پاس داد به من. رو‌به‌رویش مراجعه‌کننده‌ای ایستاده بود که من از پشت او را می‌دیدم. سریع آقای محمودی گفت: «آقای رسولی‌مقدم اومدن. مسئول دفتر ادبیات پایداری هستن. پیامتون رو به ایشون بدین!» برگشت سمت من. مردی میانسال، با کتی قهوه‌ای و پیراهنی مشکی و چشم‌هایی محزون که باعث نشد لبخندش را از من دریغ کند. سلامش کردم و گفتم: «در خدمتم! امر بفرمایید!» گفت: «من پدرِ...». محمدحسن انگار که می‌دانست سختش است، حرفش را قطع کرد و گفت: «پدر شهید راستگو است. برای تشکر آمده است پیش آقای اسلامی». شگفت‌زده شدم و فوری به او دست دادم و دستش را گرفتم. با او گرم گرفتم و احوالش را پرسیدم. گفت: «خواستم برا محبتی که به ما و پسرم داشتین، تشکر کنم. حالم مساعد نیست و داغدارم، اما باید برا تشکر می‌اومدم». با تمام وجودم گفتم: «ما باید از شما قدردانی کنیم. شما که دسته‌گلتون رو برا وطن پرپر دیدین و اینقدر باصلابتین که صدا و نگاه گرمتون رو دریغ نمی‌کنین. شما که از جون و گوشت و پوست و استخونتون مایه گذاشتین. ما باید بیایم حضور شما». برایش صبر جمیل حضرت زینب (س) را آرزو کردم و از اجر صبر در کلام حضرت امیر (ع)، سخن عاریه گرفتم؛ همچنان‌که دستانمان در هم گره خورده بود. حرفم که تمام شد، باز تشکر کرد و خم شد که دست مرا ... اجازه ندادم و سریع با دست چپم سرش را بالا کشیدم و سرِ افکنده‌ی خودم را خم کردم و دست زحمت‌کشیده و پدرانه و گرمش را بوسیدم؛ شانه‌اش را نیز...! و می‌گفتم: «نکنین پدرجان! من باید دست شما رو... چشم شما رو... پای شما رو ببوسم». حتی برای صرف یک استکان چای داغ فرصت نداشت و برای طراحی یک پوستر و یک یادمان ساده که زحمت واحد تجسمی‌مان بود، آمده بود که قدردانی کند. خداحافظی کرد و رفت و من هم‌چنان بعد از دو روز، متحیر این بی توقعی و اخلاص و صفا و زلالی مردم روستایی این دیارم که جان شیرین را دو دستی در راه چیزی که به آن معتقدند، فدا می‌کنند و راضی هم هستند؛ آنچنان‌که هنوز در گوش تاریخ می‌پیچد: «احلی من‌ العسل». رحمت‌الله رسولی‌مقدم جمعه | ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا
هدایت شده از شبکه کرمان
🔰 جشنواره ملی روایت سرباز🔰 روایتگر سالگرد شهید سلیمانی باشید 📱 شما میتوانید با گوشی موبایل خود راوی ایام سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی باشید و از سوژه های این ایام به صورت ویدئو و عکس گزارش تهیه کنید و برای ما ارسال کنید ◀ سوژه هایی همچون: - خادمان، موکب ها و موکب داران - کاروان های زیارتی (خانوادگی، دانشجویی، دانش آموزی) - سیل جمعیت حاضر در مراسم سالگرد - میهمانان و زائران خارجی حاضر در مراسم - و در بخش ویژه: خاطرات شهدا و جانبازان حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان 🗓 آثار خود را تا ۳۰ دی ماه از طریق فضای مجازی به شماره 09133421586 ارسال کنید و به همراه آثار، نام، شماره تماس، و شهر محل سکونت خود را ارسال نمایید 🏆 آثار راه یافته به جشنواره در شبکه های صدا و سیما و فضای مجازی پخش خواهد شد و به نفرات برتر جوایز ارزشمندی تعلق میگیرد 🎖 برنده بخش ویژه: بیست میلیون ریال 🥇 نفر اول: پانزده میلیون ریال 🥈 نفر دوم: ده میلیون ریال 🥉 نفر سوم: هفت میلیون ریال و چهار جایزه پنج میلیون ریالی به چهار اثر شایسته تقدیر 💠معاونت فضای مجازی صدا و سیمای کرمان💠 🆔 @kermanirib