eitaa logo
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
2.7هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
245 ویدیو
3 فایل
روایت‌ مردم ایران 🇮🇷 نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارسال مطالب: @ravina_ad
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 از زمین به آسمان می‌بارد با هرسنگی که می‌انداخت توی رودخانه سعی می‌کرد سنگش به وسط آب برسد. دستان کوچکش قدرت پرتاب نداشت، بعد از چندبار به جایی که می‌خواست رسید. با جیغ و هورا بالا و پایین پرید. -مامان تونستم، مثل موشک‌هامون که خورد به اسرائیل، منم زدم به هدف. آفتاب داشت خودش را جمع وجور می‌کرد. نسیم خنکی به صورتم خورد. پونه‌های کنار آب را سرچین کردم و توی کیسه ریختم. سرم را بالا آوردم و با لبخند برایش دست تکان دادم. تلفن همراهم زنگ خورد، مادر همسرم بود. تندی سلام کرد و گفت: «بالاخره اسرائیل به ایران حمله کرد، اصفهان و تبریز رو زد». من هم با لبخند نخودی که روی لبم نشسته بود، گفتم: «آخی، نباید ایطو می‌شد». مکثی کرد. -اومدم خونه یکی از اقوام تلوزیونش داره اینو می‌گه. تا اسم فامیل محترم را شنیدم گفتم‌: «مادر ماهوارشون رو اینترنشنال هست یا صدای آمریکا؟» آمد توی حرفم و گفت: «اینتر نشنال». -خب پس درست شنیدی، فقط اندازه موشکا رو هم گفته؟ خبر را نزدیک نماز صبح توی یک کانال معتبر شنیده بودم، دلم نیامد استرسش را بیشتر کنم. -مادر شایعس، ریز پرنده بوده. کارم درآمد باید می‌گفتم: «ریز پرنده چی هست؟» -ببین مادر، همونا که تو عروسیا میان رو سر مهمونا و کسایی که میان وسط قر می‌دن ازشون فیلم می‌گیرن. آنتن تلفنم پرید و قطع شد. با خودم گفتم: «این شبکه چطور روایت کرده، بنده خدا مادری که پای ثابت نماز جمعه و راهپیماییه داشت به یقین می‌رسید». البته حق دارد، جز آی فیلم و شبکه داخلی از دنیای کهربایی ماهواره بی‌خبر است. هوا داشت سرد می‌شد، دخترم را صدا کردم. نزدیکم آمد و گفت: «بیشتر سنگ‌ها خورد به هدف، مثل اون شب که موشک زدیم». چقدر عبارت «موشک زدیم» به جانم خوش آمد. ما شاسی و دکمه‌ها را فشار نداده بودیم. اما همه می‌گوییم موشک‌ها را به هدف زدیم؛ چون انتقام خواسته همه‌مان بود. چون تا صبح نشستیم رهگیری کردیم، نماز خواندیم، صلوات فرستادیم و به مادر امام زمان هدیه کردیم. بایدم بگوییم موشک‌ها را به هدف زدیم. «میم» زدیم را هم، هربار غلیظ‌تر از قبل تلفظ می‌کنیم. توی افکارم بودم که ریحانه‌سادات دستم را کشید. -راستی مامان میدونی فردای حمله که رفتم مدرسه چی شنیدم؟ -چی؟ -هم‌مدرسه‌ایم توی حیاط به چندتا از بچه‌ها می‌گفت: «موشک‌های ایران یه بچه رو اونجا زخمی کرده». بلند خندیدم، «مگه می‌شه»؟ -منم می‌دونم، موشک بخوره تکه تکه می‌شه نه زخمی. اسم هم‌مدرسه‌ایش را که گفت، یادم به شب حمله موشکی افتاد. خانه‌شان بلوک روبه‌رویمان است. چون خانه ما طبقه همکف است، از پشت پنجره می‌دیدم. شب حمله مادرش دستش را گرفته بود توی سرما با پای برهنه، خودش طبق معمول بدون لچک، جیغ می‌کشید و با دست دیگرش پاچه شلوارش که تا مچ بود را تا زیر زانو چنگ می‌زد،بالا می‌آورد و می‌گفت: «دیدید یه کاری کردید، اسرائیل حمله کرد». با خبر موشک‌هایی که از شیراز به اسرائیل پرتاب شده بود، بیرون آمده بود. صدایش به ما که نرسید. اما چرا ترسیده بود و تعبیر عکس می‌کرد؟ خب اثرات همان ماهواره است. شوهرش دنبالش آمد و سرش داد زد: -برو تو خونه وسایلتو جمع کن می‌رم بنزین بزنم. می‌دانید که یک عده هستند تا تقی به توقی می‌خورد جلوی پمپ‌ها صف می‌کشند. آن شب هم این همسایه مثل شب‌های شعار دادن توی جنبش ززآیشان هرچه فحش بلد بود به چادری‌ها و لباس سبزها داد و ماشین را آتش کرد و رفت. کلاً فحش‌خور این قشر ملس است و دیوارشان کوتاه. اصلاً دیگر برایشان دیوار نمانده است. باران خورد توی صورتم، برگشتم به دامن طبیعت دشمن‌زیاری؛ توی جیلینگ جیلینگ گوسفندها و بزهایی که از تپه‌های ده بلمینی بالا می‌رفتند. یک طرف آفتاب داشت خداحافظی می‌کرد، اما نور می‌پاشید. یک طرف ابر سیاه می‌آمد، باران را تندتر می‌بارید. ریحانه‌سادات هم دنبال دوتا بز نوپا از تپه بالا می‌رفت. چند دقیقه گذشت، رنگین‌کمانی روی سرمان بسته شد. با خنده دست‌هایش را به آسمان کشید و صدایم زد. من هم دست‌هایم را بالا بردم و دعا کردم چشمانمان بصیر بماند رو به آسمان که نگاهمان به زمین گیر نکند تا فرصت دیدن رنگین‌کمان از دستمان برود. توی حرف‌هایی که برایتان روایت کردم، یک چیزی را یادم رفت بگویم. همان شب که خانم همسایه محترم جلز و ولز می‌کرد. مردی سرش را از توی پنجره بیرون آورد و گفت: «آی خانوم اشتباه می‌گی، از زمین به آسمون نمی‌باره که. ما داریم اونورو می‌زنیم». اما این‌بار از زمین به اسمان بارید، از زمین ایران به آسمان تلاویو. خاطره کشکولی جمعه | ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 | روایت مردم ایران @ravina_ir ✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید: 📎 بلـه | ایتــا