📌 #رئیسجمهور_مردم
نان روز عزا
مادرم میگوید آن سالها که نانوایی نبود، وقتی مراسم عزا بود، صاحب جلسه آرد و هیزوم را پشت در خانهی چند خانواده توانمند روستا میگذاشت تا به قدر توان برای روز برگزاری مراسم نان بپزند.
حالا امروز زنان بیرجندی نشستهاند پای تنور و آرد خمیر میکنند.
گرچه نانوایی زیاد است، اما...
میخواهند نان مراسم را خودشان خمیر کنند. لابهلای هر مشت آرد غم بتکانند و دل سبک کنند.
بعضی زنهای ما عادت دارند اشک روز عزا را پای تنور موقع پخت نان در سکوت، با کنج چارقد پاک کنند.
و امروز در عزای شهید جمهور، زنان پای کارند.
..
امروز زنها نان میپزند و اشک میریزند؛
اما نمیگذارند کار بر زمین بماند...
زهرا بذرافشان
چهارشنبه | ۲ خرداد ۱۴۰۳ | #خراسان_جنوبی #بیرجند
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه |ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت قم
بخش چهلوچهارم
به شوق دیدار یار به هرسختی که باشد،
مادر روی ویلچر و کودکی بر کالسکه، کشانکشان، همه میشتابند...
علیرضا امین
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #قم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت تبریز
بخش شصتم
شانههایم را جمع میکنم تا از میان جمعیت راحتتر عبور کنم. خودم را به زور از میان جمعیت به پل عابر پیاده میکشانم و دستم را به کمرم میگیرم؛ با صدای هقهقی به سمت شانه چپم برمیگردم، چادرش را از بالا تا نصف چارچوب عینکش کشیده و زیر گلویش با دست راست گره کرده است. تندتند دماغش را میکشد و نم اشک هایش را از زیر عینکش میگیرد.
کمر خم شدهاش را مدام تا میکند: «یر تاپبیرام بیراز اوتورام کی؛ جا پیدا نمیکنم بشینم که»
_حاج خانم چقدر خوبه با این سن و سال اومدین! معلومه ارادت خاصی به شهدا دارین ها!
نفس عمیقی میکشد و دوباره از پشت چارچوب عینکش اشکها روان میشود: «بالا! از اولِ انقلاب، کار ما همینه...»
ادامه دارد...
فائزه ولیپور
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | ساعت ۱۱ | #آذربایجان_شرقی #تبریز میدان شهدا
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
📌#رئیسجمهور_مردم
من دوست دارم اسمم ابراهیم باشه
چند ماه پیش آمد نشست و گفت: «من دوست دارم اسمم ابراهیم باشه.»
گفتم: «ابراهیم که خیلی قشنگه، اسم خودت هم قشنگه؛ محمدصالح!»
گفت: «اسمم قشنگه اما من دوست دارم ابراهیم باشه.»
آنقدر اصرار کرد که برای اینکه دلش نشکند، گفتم: «باشه بعضی وقتها به جای محمدصالح بهت میگیم محمدابراهیم!»
خوشحال شد، و موقتا از صرافت افتاد.
باباش که آمد با خوشحالی گفت: «از این به بعد قراره گاهی به من بگین محمدابراهیم!» به بابایش با چشم علامتی دادم و بابا قبول کرد.
و دیگر این موضوع در خانواده فراموش شد ... .
تا اینکه دیروز، وقتی کنار تلویزیون سرم روی زانویم بود و نمیتوانستم اتفاق پیش آمده را بپذیرم.
وسط بازیهایش آمد، چند ثانیه کنارم نشست، مثل همیشه که آرام صحبت میکند، گفت: «مامان حالا فهمیدی چرا می گفتم اسممو بذار ابراهیم؟»
و دوید و رفت... .
تازه فهمیدم دلیل ابراهیم دوستیاش چه بوده... 💔😭
روایت از گفتگو با فرزندم 👆
مریم درانی
چهارشنبه | ۲ خرداد ۱۴۰۳ | #خراسان_رضوی #مشهد
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت قم
بخش چهلوپنجم
پیرمرد دوچرخهسوار هم، رکابزنان به شوق شهیدجمهور، خودش را به خیل جمعیت رسانده...
ادامه دارد...
علیرضا امین
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #قم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
این رسم ما ایرانیهاست...
چشم چرخاندم تا شاید میانِ جمعیت پیدایشان کنم. ضربهای که به پهلویم خورد نگاهم را از جمعیت گرفت.
- چیه؟
- روبهروت رو نگاه کن، حاجخانم اونجا نشسته. داره نگامون میکنه. (حاجخانم زیبا کیانی، راوی کتاب همنفسمادران)
- دیدمش.
غمِ نهفته در چشمانشان از فاصله دور مشخص بود. جلو رفتم. به رسم ادب سرشانهشان را بوسیدم و تسلیت گفتم.
چهرهشان را از نظر گذراندم و به چشمانی که از شدت گریه سرخ شده بودند خیره شدم و گفتم:
- حاج خانم اجازه هست چندتا سؤال ازتون بپرسم!؟
- بپرس عزیزم.
- چطور متوجه این اتفاق شدین؟
- از تلویزیون. مراسم تشییع برادرشوهرم بود که اخبار تکمیلی رو متوجه شدیم.
از همون دیروز برای سلامتیشان هزاروشصت تا «یا حجت بن الحسن» نذر کردم. زیارت عاشورا، دعای توسل، حدیث کساء، جامعه کبیره را هم با حرم امام رضا (ع) خواندم ولی...
با بغض سرشان را پایین انداختند و ادامه دادند: «خبر شهادتشان را که شنیدم کمی ناامید شدم، ولی نه، آقای رئیسی شهید راه خدمت شد. این باعث افتخارِ، ما هنوز افراد دیگری داریم که راهشان را ادامه بدهند.»
- حاجخانم آقای رئیسی میگفتند: «خدمتگزار مردم هستم.»
نگذاشت حرفم تمام بشود؛ جواب داد: «درست گفت. واقعا خدمتگزار بود. ایشون در دل مردم جا داشت، از دیروز همه عزادار هستند.»
- چرا حاجخانم؟ چکار کردند که اینطور محبوب شدند؟
- برای اینکه مردمی بود. در ميان مردم و محرومین حضور داشت. در هر سِمَتی، میانِ مردم بود و مشکلاتشان را از نزدیک لمس کرد. رئيسجمهوری که در میان مردم باشد در غمشان باشد باید بهش افتخار کرد.
آقا فرمودند: «دلواپس نباشید، هیچ اختلالی در کار کشور بوجود نمیآید.»
بله پیش نمیآید. ایران چنان قوی هست که کارش لنگ نماند.
این رسم ما ایرانیهاست که اگر سلاح از دستشش کسی بیافتد شخص دیگری سلاح را برمیدارد.
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #خوزستان #ایذه
موسسه شهید یادگار اسکندی ایذه
@yadegar_izeh
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت قم
بخش چهلوششم
مردمی که باشی همه دوستت دارند
شوق تو پیر و جوان
و رویپا و ویلچری نمیشناسد
ادامه دارد...
علیرضا امین
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #قم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌 #رئیسجمهور_مردم
روایت قم
بخش چهلوهفتم
مرد مقاومت بودی که مردم سراسر جهان به سوگت نشستهاند...
ادامه دارد...
علیرضا امین
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #قم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌#رئیسجمهور_مردم
مثل پدر
ابهتی وصف ناشدنی به ژرفای صلابت کوه در نگاهش موج میزند و آرامشی عجیب در چهره دارد، نمیدانم چرا؟!
او را از اعضای خانواده خود میدانم و حس غریبگی نمیکنم گویا پدرم است. چه زود گذشت انگار همین دیروز بود که برای اولین بار با سمت رئیس جمهور منتخب در جمع نخبگان استان زیر چتر حمایت پدرانهاش قرار گرفتم.
صبح شنبه از همان اول صبحی عجیب دلشوره دارم گویا چیزی یا کسی را از دست دادم. از نیمه ظهر گذشته است. آسمان شهرمان ابریست خدایا این بام ابری چه در سر دارد زمزمههای افکارم گل آویزم که ناگهان گوشیم زنگ میخورد و خبری طوفانی آسمان دلم را بارانی میکند. خدایا چه میشنوم مگر میشود دوباره یتیم شوم شُک مجال صحبتم نمیدهد و چشمانم از غم رئیس جمهوری که اینک چون پدر دوستش میداشتم از فرط اندوه میسوزند.
خدایا مگر نمیگویند آب مرهم آتش است پس چرا هرچی بیشتر اشک میریزم آتش دلم خاموش نمیشود و سوزش چشمانم زیادتر میگردد. آسمان دیگر دوستت ندارم مگر نگفتهاند تو آسمان نماد رحمتی پس چرا رحمت و ولی نعمت و امید مردمم را گرفتی یاد کلام خدا میافتم کل نفس ذائق موت خود را به مفهوم کلام پاک الهی آرام میکنم و در دل میگویم او روح خدا در زمین بود روح خدا امروز به خدا پیوست.
مریم رحیمزاده
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #خراسان_جنوبی #بیرجند
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌#رئیسجمهور_مردم
سر قرار
بهش گفتم: «خواهش میکنم! بهم اعتماد کن»
برای بار هزارم روسریاش را جلوتر آورد. نگاهش را از چشمهای من به طرف فوارههای وسط پارک چرخاند و گفت: «به نظر من که رأی دادن فایده نداره ...»
همانطور ساکت نگاهش کردم. معلوم بود که هنوز میخواهد جملهاش را ادامه دهد؛ هنوز حرف دارد. بعد از نیم ساعت گفتگو یکجورهایی احساس میکردیم حرف هم را میفهمیم، با اینکه او مانتویی بود و من چادری. او مدام روسریاش در حال افتادن بود و من هی موهایم را قایم میکردم، او صورتش را حسابی آرایش کرده بود و من فقط یک کرم آبرسان به پوستم زده بودم.
_ ...ولی باشه رأی میدم. به ريیسی هم رأی میدم. فقط باید قول بدی چهار سال دیگه مثل الآن، شب انتخابات بیای اینجا کنار فوارههای این پارک!
گفتم: «باشه، قول!»
گفت: «خدا کنه روت بشه بیای! خدا کنه تو روسفید بشی.»
حالا دلم میخواهد زودتر بروم سر قرار بهش بگویم دیدی آن کسی را که انتخابش کردی انتخاب خدا هم بود؟ بهش بگویم یادت هست میگفتی آدم خوب توی این کشور پیدا نمیشود. دیدی پیدا میشود؟ آنقدر خوب که خدا هم برای خودش انتخابشان کند؟ باز هم آدم خوب هست. به خدا هست! این کشور پر از آدمهای خوب است. پر از مسئولین دلسوز. کاش قبل از انتخاب خدا انتخابشان کنیم
محدثه اکبرپور
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #کرمان
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا
📌#رئیسجمهور_مردم
برای جوانان
ظهر جمعه ۲۲ بهمن سال ۹۵ برای کلنگزنی پروژه احداث مجتمع مسکونی زوجهای جوان راهی بلوار شهید ناصری میشدیم؛ منطقهای که به تازگی به شهر ملحق شده بود. به محل رسیدیم.
از آنجا که این پروژه توسط آستان قدس رضوی ساخته میشد، در انتظار تولیت آستان قدس برای کلنگزنی بودیم. حدود یک ساعت میگذشت و انواع خودروهای مدرن آمدند. چشم انتظار خروج آیت الله رئیسی از خودرو بودیم. اما خبری از ایشان نبود.
بعد از مدتی خودروی سمند مدل پایینی نزدیک شد. در خودرو که باز شد، چهره نورانی تولیت را که دیدم، از سر شوق فریاد زدم: «بچهها بیاین حاج آقا اومدن»
چه رجاییوار و مردمی در بین ما حضور یافت انتظار داشتیم با یکی از ماشینهای مدل بالا بیایند اما.....
همکاران که انگار هنوز باور نکرده بودند، توجهی به حرفهای من نکردند و من اولین نفر به تولیت آستان قدس خوش آمد گفتم و با ایشان مصاحبه کردم و از دغدغه و آرزوهای ایشان برای خانهدار شدن زوجهای جوان نوشتم.
این خاکی و مردمی بودنشان، جرقهای برای دلدادگیمان به ایشان که بعدها سمت ریاست جمهوری را عهدهدار شدند، شد.
فاطمه رحیم زاده
سهشنبه | ۱ خرداد ۱۴۰۳ | #خراسان_جنوبی #بیرجند
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎 بلـه | ایتــا