eitaa logo
راوینا | روایت مردم ایران 🇮🇷
2.7هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
243 ویدیو
3 فایل
روایت‌ مردم ایران 🇮🇷 نظرات، انتقادات، پیشنهادات و ارسال مطالب: @ravina_ad
مشاهده در ایتا
دانلود
📣 فراخوان سراسری «وعده صادق» منتشر شد. جشنواره مردمی فیلم عمار با هدف گردآوری و بازتاب واکنش‌های مردم ایران در حمایت از تنبیه مقتدرانه رژیم صهیونیستی، فراخوان سراسری «وعده صادق» را در ۴ قالب برگزار می‌کند. 🔻 قالب‌ها: 🔸 محتوای ویدیوئی: فیلم موبایلی (خاطره‌گویی، مصاحبه مردمی، واکنش‌های مردمی و…)، بازتولید محتوای ویدیوئی (پاسخ طنز به تهدید اسرائیل، گزارش از عملیات وعده صادق و…) 🔸 محتوای صوتی: خاطره‌گویی، مصاحبه مردمی، سرود، پادکست و… 🔸 محتوای تصویری و گرافیکی: نقاشی، عکس (واکنش‌های مردمی و…)، عکس نوشت، کاریکاتور، پوستر و… 🔸 محتوای متنی: دل‌نوشته، شعر، شعار (توییت، پلاکارد و…)، متن خبری و… 🔰 مهلت ارسال آثار ۳۱ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۳ ⬅️ ارسال آثار از طریق نام کاربری 🌐 @Ammarfilm_1389 در پیامرسان‌های روبیکا، بله، ایتا و شاد 🔻مطالعه کامل فراخوان: 🔗 ammarfilm.ir/?p=34742 ️ 📽️ @AmmarFest
📌 اذان صبح به افق فلسطین 🌃سحرگاه ۲۶ فروردین با اذان صبح بیدار شدم اما هنوز به خاطر قرص‌های مسکن سرم گیج می‌رفت. وقتی که خواستم صدای اذان گوشی را قطع کنم چشمم به تعداد تماس‌های بی پاسخ افتاد؛ ۱۴ تا. جالب‌تر از این موضوع، زمان تماس‌ها بود: ساعت ۱:۳۰ بامداد.⏰ سریع سراغ نوتفیکشن‌ها رفتم تا ببینیم پیامی هم آمده یا نه که چشمم به یک پیام از کانال خبری افتاد: « 🇮🇷ایران پایگاه هوایی اسرائیل را با خاک یکسان کرد» با خودم گفتم «اینا برای جذب مخاطب چه‌ها که نمی‌کنن!» بی اعتنا رد شدم و پیام دوستم را باز کردم: «ما می‌ریم طرف میدون ساعت. پاشو بیا!» تازه به مغزم خون رسید و کانال های خبری را در عرض چند دقیقه زیرورو کردم. عکس یا فیلم درست حسابی گذاشته نشده بود و فقط یک عبارت بولد شده بود: «وعده صادق».✨ تکبیرهای آخر نمازصبح را که دادم، پریدم 📺جلوی تلویزیون. شبکه خبر چند فیلم کوتاه را مدام تکرار می‌کرد؛ فیلمِ سیلی از🚀 حملات پهبادی و موشکی بود که بغض🥹 و شوق و عزت را در دل هر ایرانی می‌انداخت. 🌱انتخاب بعدی‌ام صددرصد شبکه افق بود. مجری با چشم‌های خواب‌آلود و غرور و شوق داشت در باره تجمع‌های مردمی تهران، یزد، مشهد و تبریز با کارشناس برنامه حرف می‌زد. چیزی که از کانال های خبری و تلویزیون📺 دستگیرم شد این بود که دیشب دوباره 🇮🇷ایرانی‌ها سنگ تمام گذاشته بود. در تجمعات تبریز پرچم‌های ایران توی هوا می‌چرخیدند و فقط یک شعار تکرار می‌شد: 🌟حیدر حیدر ، حیدر ، حیدر... تازه منظور دوستم را متوجه شدم. حیف! چه شبی را از دست داده بودم! ولی با وجود احساس شادی و غرور، هنوز یک چیزی برایم مبهم بود و ذهنم را به خودش مشغول کرده بود: «وعده صادق که توی تلویزیون و کانال‌های خبری درج شده، یعنی چی؟ یعنی وعده «زدن» که چند روزی بحثش داغ بود، صادق بود یا یه چیز دیگه؟» ⏰به ساعت نگاه کردم. ۲ ساعت بود پای تلویزیون نشسته بودم. با این تصور که دیگر خبری نیست، آمدم تلویزیون را خاموش کنم که کلیپی پخش شد. تازه دوباره دوهزاریم افتاد. شاید همین عبور موشک و پهبادها از🚀 آسمان کربلا تحقق همان وعده خمینی کبیر بود: «راه قدس از کربلا می‌گذرد»!💫 ✍عطا حکم‌آبادی 🗓زمان: ۲۶ فروردین 🇮🇷 | روایت مردم ایران 📌کانال راوینا، روایتی متفاوت از ایران را برای شما دارد ✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇 https://eitaa.com/ravina_ir
📌 از موشک‌باران تا باران موشک 💫۱۴ اکتبر۲۰۲۳، ۲۲ مهر ۱۴۰۲ به سقف خیره شده‌ام و به موشکی فکر🚀 می‌کنم که می‌آید به سمتمان. آن روزهایی که صَدام، اصفهان راموشک‌باران می‌کرد، آژیر قرمز می‌زدند. چند دقیقه وقت داشتیم تا خودمان را برسانیم به زیرزمین‌ها و پناهگاه‌هایمان. نمی‌دانم توی غزه هم آژیر می‌زنند یا با 🚀صدای سوت موشکی که چند ثانیه بعد بهشان می‌خورد، حضور موشک‌ها را می‌فهمند. 🌱بلند می‌شوم که آب بخورم، یاد بی‌آبی می‌افتم. برق‌های اضافه را که خاموش می‌کنم، یاد بی‌برقی‌. در این تاریکی با نور 📱موبایل‌ چطور آدم‌های زیر آوار را در می‌آورند. یاد برق ذخیره می‌افتم که اگر قطع شود ... به فاجعه‌ی انسانی فکر می‌کنم... به فاجعه... به انسان... چهره‌ی نوزاد هفت‌روزه که شهید شده، جلوی چشمم رژه می‌رود. حتما مادرش هنوز بخیه‌هایش را هم نکشیده... وااای اگر شهید🥀 شده باشد ... وااای‌تر اینکه زنده باشد... ✨یاد حضرت رباب می‌افتم و سینه‌های پر شیر... عجب شبی است امشب. روضه رهایم نمی‌کند. ☘به دستور آیت‌الله جاودان امن یجیب می‌خوانم و صدقه می‌دهم. به قلب امام‌زمان فکر می‌کنم که حتما در فشار و سختی است... 🔹آب، نوزاد، دشمن بی‌رحم، دخترکان و زنان بی‌پناه... خدایا! معجزه‌ات را برسان تا دوباره ایمان بیاورم. قلبم سنگین شده است و بغض راه نفسم را بسته.🥹 💫۲۶ مارس ۲۰۲۴، ۷ فروردین ۱۴۰۳ بعد از شش‌ماه، در غزه دیگر هیچ ساختمان سالمی نمانده، تعداد شهدا از سی‌هزار گذشته است. کودکان زیادی یتیم شدند و پدر و مادران زیادی داغ فرزند دیدند. اتفاقات بیمارستان‌ شفا قابل گفتن نیست. قحطی و بیماری غوغا می‌کند. تاب‌دیدن فیلم‌ها و عکس‌ها را ندارم. 🎞 فاجعه، هولناک‌تر از آن‌چه که فکر می‌کردم، اتفاق افتاده و من با شرمندگی هنوز نفس می‌کشم و دنبال معجزه‌ای برای سرپاشدن هستم. 💫۱۴ آوریل ۲۰۲۴، ۲۶ فروردین ۱۴۰۳ راه نفس‌هایم باز شده. اکسیژن خالص به همه سلول‌های بدنم رسیده است. امشب از عادی‌شدن غم غزه، با خجالت نمی‌خوابم. 🌌امشب از فیلم‌های ارسال‌شده از غزه، از صدای بغض و خنده و سوت و لبیک‌هایی که می‌شنوم، مردم غزه را سرپاتر از همیشه می‌بینم. 🌿امشب معجزه را با چشم‌هایم دیدم. امشب دوباره ایمان آوردم. ✍ملیحه نقش زن|🌱 رستا، روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان @rasta_isfahan 🔻اصفهان، ۲۹فروردین۱۴۰۳ 🇮🇷 | روایت مردم ایران 📌کانال راوینا، روایتی متفاوت از ایران را برای شما دارد ✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇 https://eitaa.com/ravina_ir
📌 برای موشک‌‌ها آیت‌الکرسی بخوان 💫مثل برق گرفته ها از خواب پريدم و پرسیدم: "چی شده؟" ⏰ساعت یک بعد از نیمه‌شب بود. همین طور که چشم هایش برق می زد، گفت: "زدیم اسرائیل رو! موشک هایمان توی راهند!"🚀 چشم هایم را تا آخر باز کردم و گفتم: "جدی میگید؟" سر تکان داد. کیفش حسابی کوک شده بود. پیام ها را مروری کرد.📱 گوشی را کنار گذاشت و گفت: "بخوابم که برای نماز بیدار نمی شوم. " هیجان و خوشحالی در دلم سرازیر شد، البته با چاشنی نگرانی. همان جا مثل کسی که مسافرش را بدرقه می کند شروع کردم به 🌿خواندن آیت الکرسی برای موشک ها تا به سلامت به مقصد برسند. و پشت بندش هم لعن و نفرین بود که به اسرائیل و صهیونیست می فرستادم. 📱اینترنت گوشی را باز کردم که ببینم چه خبر شده، عکسی از پهبادها در آسمان اصفهان دیدم، ولی باورم نشد. کمی بعد صدای عجیبی مرا به در حیاط کشاند. با خودم گفتم: "نکنه اسرائیل هم حمله کرده و می‌خواهد اینجا موشک بزند..؟" 🚀 پیام های گروه ها را که دیدم ترس جایش را به افتخار داد. صدا، صدای موشک بود، اما موشک های خودمان. گویی آمده بودند آیت الکرسی مرا بردارند و به مسجدالاقصی برسانند. خیلی ها بیدار بودند و مرتب پیام میدادند،حتی در بعضی از شهرها، ازصدای پرتاب موشک ها از خواب بیدار شده بودند. به یاد حال و هوای دفاع مقدس در فیلم‌ها و کتاب ها افتاده بودم. سیل صلوات و دعا به همراه انواع جک و شوخی راجع اسرائیل بود که روانه ی گروه ها می شد. 🌟صلوات می‌فرستادم، میخندیدم، دعا می کردم، پیام ارسال می کردم و... کانال صالح غزه ای که فیلم های فلسطینیها را گذاشت و نوشت "وصلنَ وصلنَ" خیالم راحت شد و یک ساعتی خوابیدم. ✍ع.م.ب|🌱 رستا، روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان @rasta_isfahan 🔻اصفهان، ۲۹ فروردین ۱۴۰۳ 🎥 فیلم: ویرانی‌های نقب بعد از برخورد موشک‌های ایران 🇮🇷 | روایت مردم ایران 📌کانال راوینا، روایتی متفاوت از ایران را برای شما دارد ✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇 https://eitaa.com/ravina_ir
📌 خواهر پسرها 💫خواندن یاسین که تمام شد، نگاهی به اطراف انداختم. آرامشی عجیب، در فضای گلزار حکمفرما بود. کمی آن طرف‌تر ،خواهر 🥀شهیدان اعتصامی بر سر مزار فرزندش زیارتنامه می‌خواند. از دیدنش خوشحال شدم. به سمتش رفتم. بعد از احوالپرسی و کمی خوش و بش ،از او خواستم دعایم کند🤲. با تواضع خاصی گفت: قابل باشم چشم؛ گفتم خدا دعای کسی که مدال چهار شهید بر گردن دارد را رد نمی کند.🥹 بغض توی گلویش شکست و با گریه گفت: شرمسار خانم زینبم. ای کاش پسران بیشتری داشتم تا در راه دفاع از حریم زینب فداکنم. 😭اشک می‌ریخت که چرا جایی مثل رهنان، شهید مدافع حرم ندارد. سخنانش برایم آشنا بود. حرف دل خیلی از انقلابیون و بسیجی‌های شهر بود: شهری که روزگاری بیشترین شهید به نسبت جمعیتش را نثار انقلاب کرده بود، هیچ شهید مدافع حرمی نداشت. 🌱 گفتم: "نوبتی هم باشد، نوبت حماسه نسل ما و فرزندان ماست. به امید خدا فتح قدس نزدیک است."✊ 🤲دستانش را سمت آسمان گرفت و با تمام وجود برای پیروزی اسلام و مسلمین دعا کرد. دم دمای افطار همان روز از تلویزیون شنیدم اسرائیل به کنسولگری ایران حمله کرده. خبر 🥀شهادت سردار زاهدی شوکه‌ام کرد. بی اختیار یاد مادر شهید افتادم. خدا بالاخره مردم رهنان را هم لایق دانست و شهید مدافع حرم نصیبشان کرد. 🌌نیمه‌های همان شب، مردم کنار مزار پدر سردار جمع شدند. با اینکه در تنوری از تب میسوختم، تاب نیاوردم و روانه گلزار شدم. همه حال عجیبی داشتند. غمی بزرگ، همراه با غرور و سرافرازی وجودشان را احاطه کرده بود. از دل جمعیت صدایی آشنا به گوشم می‌رسید. صدای زنانه‌ای که با تمام توان فریاد می‌زد: "مرگ بر اسرائیل، مرگ بر آمریکا" از لابه لای مردم خودم را به او رساندم. دست انداختم دور شانه‌هایش و گفتم: "مادر جان سرت را بالا بگیر، قلب تپنده سپاه قدس از شهر شهید پرور تو می‌زند. پرچم رهنان هنوز بالاست."🌟 ✍اعظم صدیقی|🌱 رستا، روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان @rasta_isfahan 🔻رهنان، ۳۰فروردین۱۴۰۳ 💫 تصویر: مزار شهید سیدمحسن حسینی در گلزار شهدای رهنان 🇮🇷 | روایت مردم ایران 📌کانال راوینا، روایتی متفاوت از ایران را برای شما دارد ✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇 https://eitaa.com/ravina_ir
📌 وعده غرور آفرین 🥹بغض اجازه صحبت به او نمی دهد. کاسه چشمانش پر آب شده و به پهنای صورت اشک می ریزد. لرزش دستان پر چین و چروکش، چهارگوشه دلم را می لرزاند. لیوان آبی به دستش می دهم و اصرار می کنم گلویی تازه کند. 🌿کارشناس ارشد و مشاور تربیتی مدارس بیرجند است اما مانند دانش آموزانش، احساساتش را نشان می دهد. از دغدغه هایش می گوید: که روزی نیست که با انواع مشکلات مردم ودانش آموزان روبه رو نباشم هر کدام از این تارهای سپید موهایم، با غصه یکی از دانش آموزانم، سفید شده است.👨‍🦳 موی سپیدش نشان می دهد نیم قرن از زندگیش را سپری کرده اما به اندازه چند قرن تجربه دارد. 🍃هر روزش با نسل جوان، فروپاشی خانواده، مشکلات رنگارنگ مردم گذشته است و نا امیدی را در نشست و برخواست با آدم های مختلف، به وضوح دیده است اما همیشه همه را به یک جمله طلایی خودش 🌱«خودشناسیُ مقدمه خداشناسی و امیدآفرینی و انگیزه انسانهاست» مهمان کرده است. آدم ها را به مثابه سلول‌های یک جامعه می‌داند که همه با هم، جسم می شوند بنابراین باید همه خوب باشند و تا جامعه خوبی و سالمی داشته باشیم. حال هرکدام که خوب نباشد دیگر سلول‌ها باید به کمک بیایند. 🔹حالا تورم، گرانی ها، مشکلات اقتصادی، اجتماعی و ... را همان سلول‌های آسیب دیده می‌داند اما می‌گوید: باید خداوند را شاکر باشیم که گلبول‌های سفید خون ما «امنیت» داریم. امنیت را با غرور می‌گوید و تاکید می‌کند: 🌟وعده صادق که چند روز قبل توسط نیروهای جان برکف هوافضای سپاه انجام شد یک سیلی کوچک بود به بی ادبی و جسارت رژیم غاصب صهیونستی. 🥹ناگاه دوباره بغض بر او چیره شده و اجازه صحبت به او نمی دهد بغضی که با یادآوری عملیات وعده صادق دقیقه به دقیقه بیشتر شده و خود داری را از او می گیرد. از نیمه شب 26 فروردین پس از پاسخ غیورمردان 🇮🇷ایران و عملیات وعده صادق، بیش از پیش بر ایرانی بودن خود می بالد و این جواب دندان شکن نیروهای مسلح کشور را به مثابه خاری بر چشم دشمنان تشبیه کرده و بی پروا با هر کلمه ای بغض کرده و اشکانش سرازیر می شود. 😭 حالا هم جهان فراموش نخواهد کرد که در یک بامداد باران موشکی ایران باعث برگرداندن غرور از دست رفته شد و 🚀پهپادهای ایرانی با جوابی قاطع انتقام خون کودکان غزه را در این چند ماه گرفتند و نه تنها دل مردم غزه، که دل همه مسلمانان را شاد کردند.☺️ 📝راوی:پارسا فر ✍رحیم زاده خراسان جنوبی، بیرجند 🗓زمان: ۲۶ فروردین 🇮🇷 | روایت مردم ایران 📌کانال راوینا، روایتی متفاوت از ایران را برای شما دارد ✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇 https://eitaa.com/ravina_ir
📌 تفنگ بازی 🔹از دور تماشایشان می‌کردم. دوباره دعوایشان بالا گرفته بود؛ 🔫 _تفنگ برای پسراست نه دخترا_ -🪆 _دخترا باید با عروسک‌هاشون بازی کنن_ - _نَخیییییییر پس چرا آبجی یاسمن توی نینجا تفنگ داشت؟_ - _اون اسباب بازی بود._ - _خب اول باید یاد بگیرم الکی توی بازی دشمنان را بکشیم._ - _پس توی واقعی چی؟_ - _نمی دانم بیا از مامان بپرسیم._ آمدند سراغم؛ گفتم: «وقتی واقعی واقعی دشمنا حمله کنن، کی اونا رو می‌کشه؟» یاسین جواب داد: «خب معلومه آقا پلیسه»🚔 یسنا پرید و گفت: «ععع باز که جر زدی. قراره مامان جواب بده.» - _خب دشمن به کجا حمله کنه؟_💥 - _خب معلومه به خونه‌هامون، به کشورمون؟_🏠 - _بچه‌ها اول از همه باید بدونین که دشمن اصلا اصلا جرات نمی‌کنه به کشور ما حمله کنه_ ☘«اینقدر غلیظ اصلا رو تکرار کردم که خودم از بچه‌ها بیشتر حس غرور ملی کردم» - _وقتی شما هنوز به دنیا نیومده بودین، دشمن به ایران حمله کرد. اون موقع‌ها صدام حسین که به ایران حمله کرده بود، خیلی خوشحال گفته بود یک هفته‌ای میاد تهرانو می‌گیره. حالا بچه‌ها به نظر شما چقدر طول کشید که به تهران برسه؟_ - _یک ماه؟_ - _نه!_ - _دو ماه؟_ - _نه!_ - _یک سال؟_ 🍂- _نه! بچه‌ها هیچ‌وقتِ هیچ‌وقت نه خودش و نه سربازاش، پاشون به تهران نرسید که هیچی، حتی یک وجب از خاک ما رو هم نتونستن بگیرن._ یسنا انگار همین الان این اتفاق افتاده، بلند شد و مثل یک موتورگازی🏍، با قدرت دور خانه بدو بدو کرد و خوشحالی: «آخ جون، آخ جون...» 🌿- _حالا بیا مامان جاهای قشنگ‌ترش مونده‌ها... بچه‌ها ما برای اینکه دشمن نیاد توی خونه‌هامون خیلی شهید🥀 دادیم. خیلی از بچه‌ها پدر و مادرهاشون رو از دست دادن و بچه‌های زیادی هم رفتن پیش خدا اما در عوض، همه دشمنا فهمیدن ایران🇮🇷 ما قویه و اجازه نمیده کسی به خاکش نگاه چپ کنه._ 🔸 چشم‌های یسنا و یاسین برق می‌زد؛ حکایت بازی‌های موبایلی بود؛ انگار «یه جون به جون‌هاشون» اضافه شده بود. 🌱- _بچه‌ها، از وقتی که مدرسه‌ها شروع شده، همین اسراییل که به قولِ عزیز «خدا ریشه‌اشو از روی زمین محو کنه» شروع کرد بچه.ها و مامان‌های بی‌گناه غزه رو شهید کرد. اینقدر پرو شده بود که اومد چند‌تا از سردارهای ایرانی ما رو هم تو سوریه شهید کرد._🥀 حالا دیگر غم‌های دنیا روی چهارگوشه دل یاسین و یسنا نشسته بود. لب و لوچه‌هایشان آویزان شده بود. یاسین هم 🔫تفنگش را زمین گذاشت. آرام آرام پایین پام نشستند. یاسین سریع خودش را جمع کرد و گفت: «عععع مامان من تفنگ دارم خودم میرم می کُشمشون.» - _نه مامان‌جان، دیشب که ما خوابیده بودیم، سربازای قویِ ایران ادب‌شون کردن؛ اینقدر قوی و محکم ادب‌شون کردن که دیگه جرات نمی‌کنن نگاه چپ بکنن به ایران و ایرانی._ 💫باز دوباره یاسین و یسنا مثل دو فرفره و یا بهتر بگم موتوگازی تند و تیز دور هال در حال بدو بدو کردن و جیغ می زنن «آخ جون آخ جون» و باز دوباره دعوا سر گرفتن تفنگ شروع شد. 🗓یکشنبه ۲۶ فروردین ✍زینب رمضانی 🇮🇷 | روایت مردم ایران 📌کانال راوینا، روایتی متفاوت از ایران را برای شما دارد ✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇 https://eitaa.com/ravina_ir
📌 همین! قسمت اول 🍃احساس ناامیدی از قوه نظامی کشور رهایم نمی‌کرد.🥀 شمار شهدای غزه به بیش از ۳۳ هزار نفر رسیده بود و خودمان هم از هر ماه چند شهید، به هفته و روزی چند🥀 شهید رسیده بودیم. از مرز شرقی تا پایگاه‌های ایران در سوریه و این بار هم 🇮🇷کنسولگری ایران در دمشق! مدام کلمه امت توی ذهنم رژه می‌رفت و از این همه ظلم و انشقاق درونی به ستوه رسیده بودم. این حال وقتی به اوج خود می‌رسید که توی فضای مجازی بساط طعنه و کنایه برخی هموطنان که «چرا به غزه نمی‌روید؟» را می‌دیدم و برای این همه بدگمانی‌شان به فلسطینی‌ها و اخبار منفی از کمک‌های افسانه‌ای و بذل و بخشش میلیارد دلاری ایران به فلسطین کاری از من برنمی‌آمد. ✨رهبری در پیام تسلیت‌شان به وضوح از پشیمانی اسراییلی‌ها سخن گفته بودند و من در جدال درونی بودم که این بار هم کاری نخواهند کرد و با یک جمله زمان و مکان مناسب سر و ته‌اش را هم می‌آورند. هر چند ته دلم این بار احساس می‌کردم یک اقدام قاطع در پیش داریم و دلم آرام می‌شد. 🔹عملیات روانی در فضای مجازی و رسانه‌ای به اوج رسیده بود و هر شب به انتظار حمله💥 ایران تا نیمه‌شب بیدار می‌ماندم. همه حتی آن‌ها که توان نظامی ایران را تحقیر می‌کردند منتظر اتفاقی بودند که نمی‌دانستند چیست؟ نمی‌دانم چرا این انتظار شب‌ها به اوج خود می‌رسید؟ با خودم می‌گفتم یحتمل چون آتش‌بازی و نور موشک‌ها اثر روانی بیشتری دارد. 🚀 شب ۲۶ فروردین حوالی ده دقیقه مانده به 11، اخبار شروع حمله به اسراییل منتشر شد؛ پر سر و صدا و گسترده. ۳۰۰ پهپاد به سمت اسراییل فرستاده بودند و خبرش مثل بمب💥 توی دنیا ترکید. ۳۰۰ پهپاد عدد کمی نبود،🇮🇷 آن هم از خاک ایران نه از عراق و نه از سوریه. مدام از توییتر به تلگرام و اینستا می‌رفتم تا خبرها و تحلیل‌ها را بخوانم، اولین خبری که توی ذوقم زد زمان رسیدن پهپادها به اسراییل بود، ۵ ساعت! توی دلم خالی شد! اطلاعی از تجهیزات و کاربردهایشان نداشتم. فکر کردم چرا این خبر را از وقت حرکت پهپادها منتشر کرده‌اند؟🚀 پهپادها از شهرها عبور می‌کردند و کشورها را پشت سر می‌گذاشتند و فیلم‌هایشان توسط شهروندان هر کشور منتشر می‌شد. هم تمسخر بود و هم امید قوی! بین خوف و رجاء گیر افتاده بودم. صحیفه سجادیه را باز کردم و دعای ۲۷ را خواندم و بعضی فرازهایش را در فجازی منتشر کردم. چه هنری داشته حضرت زین‌العابدین با این 🤲دعاها که روح و جان را تسکین می‌دهد. 🌿دعای نادعلی را هم فرستادم. اخبار را بالا و پایین می‌کردم، اردن سرآمد خائنین امت اسلام شده بود و پلشتی‌اش را علنی کرده بود که در رهگیری 🚀پهپادها و موشک‌های ایران به اسراییل کمک خواهد کرد که با اخطار ایرانی‌ها تکذیبش کردند. اولین فیلم صف پمپ بنزین هم از یکی از صفحات خبری لرستان پخش شد و کامنت‌ها همه واکنش منفی بود حتی آن‌ها که دل خوشی از نظام نداشتند. می‌گفتند برای ما افت دارد که ذلیل دیده شویم در این شرایط جنگی. دم‌شان گرم. یک کامنت نوشتم:🔸 «شما اولین رسانه‌ای هستی که با انتشار این فیلم از لرستان شهره به شجاعت، در این شرایط جنگی ترس مخابره کرده‌ای! حالا فیلمت را در رسانه‌های معاند منتشر کرده‌اند.» یک دقیقه نشد فیلم را پاک کردند. ادامه دارد... شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳ 📝 رعنا مرادی‌نسب 🇮🇷 | روایت مردم ایران 📌کانال راوینا، روایتی متفاوت از ایران را برای شما دارد ✉️دوستان خود را به این کانال دعوت کنید👇 https://eitaa.com/ravina_ir