eitaa logo
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
1.4هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
951 ویدیو
81 فایل
کانال سازماندهی ، اطلاع رسانی و آموزشی "انجمن راویان فجر فارس NGO" راویان عزیز تبلیغ مراسمات و یادواره هایی که در آن ایفای ماموریت روایتگری را دارید به مدیران کانال ارسال تا انتشار یابد. همچنین گزارشات ماموریت ها واجرای برنامه های خود را نیز ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
سردار شهید حاج مجتبی قطبی شهید روز عاشورا
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
سردار شهید حاج مجتبی قطبی شهید روز عاشورا
از رزمندگان و فرماندهان بانام و قديم شهر مقدس شيراز است ، از شهداي دوست داشتني... امشب را مهمان اين عزيز باشيم، باشد كه شفيعمان باشد... ✔️ شفا از امام رضا(ع) كودك بود كه حصبه گرفت. برديمش مشهد. نرسيده به حرم نفسش رفت و بدنش كبود شد. رو به حرم گرفتمش, گفتم يا امام رضا(ع) بچه‌ام را از شما مي‌خوام... رفتيم دكتر.. گفت: بيماري به قلبش رسيده بايد به تهران ببريدش! اما دعايم كار خودش را كرده بود. نرسيده به مسافر خانه براي هميشه آن بيماري از تنش رفت... حالش روز به روز بهتر شد... ✔️ به آسمان پر كشيدم عمليات خيبر تركشي به دستش نشست و تا مرز شهادت رفت. مي‌گفت: وقتي زخمي شدم چيزي نفهميدم. احساس سبكي داشتم, مثل پر از آسمان بالا رفتم. همه دوستان شهيدم و فرشتگان احاطه‌ام كرده بودند ، اما شاديم دوام نداشت. ناگهان سقوط كردم و خودم را روي تخت بيمارستان ديدم... ✔️ هديه ازدواجش را بخشيد عروسي بود. ديدم درب يكي از اتاق‌ها بسته است. در را باز كردم ديدم مجتبي بچه‌هاي كوچك را دور خود جمع كرده و به آنها احكام درس مي‌دهد. گفت : بابا بريم فرش هديه ازدواجم را بياريم. فرش را آورديم. گفتم مباركت باشه! خنديد و گفت مبارك صاحبش باشه. زنگ زد يكي از بچه بسيجي‌هاي گردانش ، گفت : فرشت را گرفته‌ام بيا ببر! بسيجي كه فرش را برد با لبخند روي فرش كهنه اتاقش نشست. ✔️ قرض براي ازدواج گردان حضرت فاطمه(س) براي شركت در عملياتي در غرب مامور شده بود. بنا به دلايلي گردان را برگرداندم. همه گردان ، جز فرمانده آن كه مجتبي بود. رفته بود براي شناسايي محل عمل گردان كه شهيد شد... بسيجي ، كنار تربت پاک مجتبي نشسته و به شدت اشك مي‌ريخت... گفتم: چيزي شده؟؟ گفت: شما... گفتم :پدر مجتبي... گفت : من از بچه‌هاي گردانش بودم كه مجروح شدم. تا وقتي بستري بودم هميشه با گل به ملاقاتم مي‌امد. بعد از بهبودي ، پنج هزارتومان به من قرض داد تا ازدواج كنم... بعد از آن هر وقت من را مي‌ديد راهش را كج مي‌كرد تا مبادا به خاطر پول خجالت بكشم. حالا نمي‌دانم پول ايشان را بايد به چه كسي پس بدهم؟؟ گفتم : ما نمي‌خواهيم... خود آقامجتبي وصيت كرده اگر شما آمديد پولي از شما نگيريم... روحت شاد حاج مجتبی❤️🤲 راوی: پدرشهید کانال 👇 @raviyanfarss
🌸 عید مبعث مبارک باد 🌸 🆔 @raviyanfarss
همزمان با مبعث حضرت رسول(ص)، حسن روح‌الامین اثر جدید خود به‌نام «نجات دختران» را رونمایی کرد🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰ویـژه بـرنـامـه فـرزنـدان روح الـلّـه🔰 💠گرامیداشت روز پاسدار و اعیاد شعبانیه 🔹همراه با تجلیل از خانواده سرداران شهید شهرستان گراش 🔹تجلیل از عوامل اجرایی نمایش نرگس زار در آتش 🔻با حضـور: ➖پدر شهید پاسدار مدافع حرم عبدالکریم پرهیزگار ➖جانباز مدافع امنیت فراجا موسی نوروزی ➖همسر پاسدار شهید مدافع امنیت نورالدین جنگجو 🎤با اجرای خواننـده حماسـی: ابراهیم شیشه‌گر ـ از شیراز 📆زمان: پنجشنبـه ۴ اسفنـدمـاه ۱۴۰۱ 🕗 ساعـت ۲۰ 🏤 مـکـان: سـیـنـمـا فرهنـگ گـراش ❇️ همراه با مولودی خوانی کربلایی محمدرضا هدایتی ┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
موضوع خواب پيامبر (ص) يك شب خواب ديدم كه در زمان پيغمبر واقع شده ام وآن زمان ، زمان جهالت بود .عدّه اي از اعراب مشغول كار كردن بودند. يك وقت پيغمبر اسلام (ص) به طرف آن مردم آمد وخود را پيغمبر معرفي كرد اما اعراب حرف ايشان را تكذيب مي كردند وپيغمبر را مي آزردند يك وقت من ديدم كه به پيغمبر سنگ مي زنند من آن وضع را تحمل نكردم وخود را سپر پيامبر (ص) قرار دادم وهرچه سنگ بود نمي گذاشتم به پيغمبر بخورد ولي يك وقت يك نفر ، يك سنگ پرتاب كرد وبه سر مبارك پيامبر خورد وخوني شد وبعد من وپيامبر آنجا را ترك كرديم بعدا كه از خواب بيدارشدم شك كردم كه آنكه در خواب بوده پيامبر است . وقتي كتاب (تعبير ) خواب را باز كردم به حديثي برخورد كردم كه خود پيامبر فرموده بود: شيطان نمي تواند در خواب به شكل ما ظاهر شود.
شهیدامام رضایی حاج ابراهیم باقری زاده.mp3
16.66M
🎙پادکست ❤️شهید امام رضایی 🧡سردار شهید حاج ابراهیم باقری زاده 🤎فرمانده گردان امام رضا ع 🌺 شلمچه کریلای ۵ کاری از : راوی ، خانم ابراهیمی
- ننه جون قربونت برم! ننه دستت درد نكنه! مدتها بود كه دمپخت كازروني نخورده بود. تـازه از بيـرون آمـده بـود و خيلي گرسنه بود. علي لقمة اول را كه برداشت با صدايي كه از توي كوچه مي آمد ميخكوب شد. - اباالفضل كمكتون كنه! يه لقمه غذا! كمي به قاشقش كه بالا آورده بود نگاه كرد. - پس علي چرا نمي خوري؟ بابا حاجي بود كه علي را به خودش آورد. مثل فنر از پاي سفره بلند شـد. بشقاب غذا را هم برداشت. - الان برمي گردم شما غذاتونو بخوريد! در تمام مدتي كه آن فقير غذا مي خورد، علي به او نگاه مي كرد. وقتي كه برگشت، بشقاب، خالي خالي شده بود. - ننه! بازم غذا تو دادي به گدا؟ بيا برات بكشم، غذا هنوز هست! - نه ننه! من سهم خودمو بردم. امروز هم روز خدا بود. علي اين را گفت و رفت به سوي كتابهايش... راوی: مادرشهید
مولای متقیان در منطقه‌ی 1360/12/01 دشمن در جمع بندی اطلاعات خود به این نتیجه رسیده بود که ایران بزودی در منطقه « شوش » عملیات بزرگی انجام خواهد داد . از این رو استحکامات و تمرکز شدید نیرو را در شوش ایجاد کرد و میادین مین را وسعت داد . همچنین 10 تیپ مستقل به همراه چند تیپ « جیش الشعبی » به دو لشگر تقویت شده‌اش در منطقه افزوده و برای پیش دستی در تاریخ 17 /11/ 1360، حمله خود را با شدیدترین آتش توپخانه در چزابه آغاز کرد ، اما با مقاومت سرسختانه نیروهای ایرانی رو به رو شد . در مقابل نیروهای سپاه پاسداران با انجام عملیات « مولای متقیان (ع) » معروف به چزابه در 12/1/ 1360 تلاشهای بی‌رویه دشمن را عقیم گذاشتند . این عملیات دو هفته به طول انجامید و خسارات قابل توجهی به یگانهای تقویت شده ارتش صدام وارد آمد . تنها ثمر حمله عراق به چزابه این بود که عملیات سراسری و گسترده « فتح المبین » یک ماه و نیم به تعویق بیفتد . ارتش عراق در عملیات شکست حصر آبادان اعلام کرده بود که 80 تن و در عملیات « طریق القدس » 34 نفر کشته داده است ، ولی در نبرد چزابه شمار تلفات انسانی خود را به 200 نفر اعلام نمود ،‌که این تفاوت آمار ، شمار تلفات فراوان عراق در چزابه را می‌رساند ، علی رغم این ادعا ، دشمن دست کم 2000 کشته در این منطقه به جای گذاشت . Https://eitaa.com/raviyanfarss انجمن راویان فجر فارس
چند روز قبل از اعزامش به سوریه ،منزل ما بود ،باهم به کازرون رفتیم اما درمسیربرگشت، ماشین خراب شد.کنارماشین ایستاده بود ،رفتارش عجیب بود ومدام ساعتش را نگاه می کرد وانگارازچیزی در عذاب بود. کنجکاو شده بودم ،طاقت نیاوردم، گفتم : داداش چیزی شده ؟ مشکلی پیش آومده ؟مگه منتظرکسی هستی؟ نگاهی همراه با لبخند به من انداخت و گفت : نه خواهر، اذان گفته شده و زمان نماز اول وقت داره می گذره، بعد یه بطری آب از صندوق عقب ماشین بیرون آورد و شروع کرد به وضو گرفتن، زیراندازش را پهن کرد وهمانجا مشغول خواندن نمازشد. ( نماز اول وقت خیلی برایش مهم بود، اگر می دید موقع نماز ،کسی به کار دیگری مشغول هست ، می گفت چرا اول نماز نمی خوانی وبعد کارت را انجام بدهی؟ همیشه برای کار کردن وقت هست. اول به نماز اول وقت که خدا بهش سفارش کرده برس تا هم خدا ازت راضی باشه ،هم ثواب کاررا برده باشی.) راوی:خواهر شهید شهید مدافع حرم محسن جمالی
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
شهید امام رضایی بسم رب الشهدا علاقه زیادی به ع داشت... آن در شب عملیات ، پشت نونی ها وقتی داشتیم ع را جلو می بردیم ، کنار دست من نشسته بود ، مایلرها (کامپرسی ها) نگه داشتند که پیاده بشن وحرکت کنیم به سمت نقطه رهایی ، ابراهیم باقری وقتی پایین آمد یه نگاهی به آسمون کرد ، چند دقیقه ای خیره به آسمون وستاره ها شد. گفت : ع این طرفه؟ گفتم : بله امام رضا ع این طرفه! این قبله است پشت به قبله امام رضا ع است... برگشت دستاش را گذاشت روی سینه اش ، اشک از چشماش سرازیر شد تو اون لحظه حساس.... گفت: دلم می خواست بیام به پابوست آقا ، مدتیه نشده برسم به خدمت شما ، از همین جا به شما سلام میدم... ع یه سلامی از ته دل ، من دیگه همچین سلامی را هیج جایی ندیدم...🥺 از ته دل سلامی کرد و قطع به یقین جواب سلام را گرفت که پس از شهادتش پیکرش نه به اشتباه ، نه!! اشتباهی در کار نبود... پیکرش به تقدیر ، به دستور ، با طلبیدن امام رضاع به رفت... وقتی پیکر همه را به دیار آوردند ، پیکرمطهر ابراهیم بین آن ها نبود!! کجاست؟! چی شده؟! خبر رسید که پیکرشهید در مشهدالرضا است😢 اون موقع ها رسم بر این بود که هر شهیدی را وارد مشهد می کردند قبل از اینکه به ببرند و به خانواده ها خبر بدهند ، مستقیم پیکر را به حرم امام رضا ع می بردند وطواف می دادند ، بعد به معراج الشهدا می بردند و به خانواده ها خبر می دادند. ابراهیم از رفت به مشهدالرضا ع ، طلبیدش امام رضا ع✋ ونکته ای که بر روی سنگ مزارش هست اینکه عکس تصویرشون هم الان رو به سوی امام رضا ع است...🤲 :
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🔴 حتما ببینید من یــه دوستی دارم ! دلش میخواد با دوست من، دوست بشه! دوست داره با خونواده تـو مانوس بشه💚 به مناسبت ایام ولادت امام حسین(ع) رونمایی از کلیپ 📌اثری متفاوت و دلنشین مخصوص دهه هشتاد، نودیا با صدای🎙 رضا هلالی و محمد اسدالهی
حیا وغیرتش زبانزد بود 🔹سید محمد در دعوت های خانوادگی پیش نماز ما بود.سرش را از روی زمین بلند نمی‌کرد در رابطه با نامحرم خیلی حساس بود. 🔹حتی با زنهای بستگان نزدیکش امکان نداشت سر یک سفره غذا بخورد . 🔹از شنیدن غیبت بشدت ناپرهیزی می کرد‌. نه از خودش تعریف می‌کرد و نه دوست داشت از او تعریف کنند. 🔹از ۱۳ سالگی بطور جدی نماز می خواند و روزه می‌گرفت. از اولین چهارهزارتومانی که مستقلا بدست آورد خمس داد‌ .اصرار زیادی در حفظ و حراست از آبرو و موقعیت سپاه داشت. 🔹از کارهای رزمی او خانواده او اطلاع زیادی ندارند تنها می دانند که او بعد از انقلاب و از اولین لحظات شروع جنگ تحمیلی با مسائل جنگ ودرگیریهای داخلی درگیر بود. راوی : مادر شهید
... برای جعفر🌹 ❤️❤️❤️ بود بود بود بود با بود بود بود بود بود ای داشت در پشت آن چهره ای که همیشه بود ، مگر آنگاه که یارانش پر می کشیدند و تنهایش میگذاشتن... رفیق بود و هنوز هم رفیق است ... رفیق#🥺 کافیست سراغش را بگیری یا کنار پاکش ، بالای سر مزاری که هم در آن نیست!🥺 بنشینی و دردل کنی و یاد سیمای پراز با اون چشمان شادش بیوفتی و او هم بیاید ، حضورش را حس کنی و آنچه میخواهی را برزبان جاری سازی.... و و روانت را به او بسپاری و را بر قلبت بتاباند و آنگاه آرامشی ماندگار تمام وجودت را فرا بگیرد ❤️ هنوز جعفر ، میکند از آن جنسی که میگفتند: ... ساده و رفیق ... جعفر یک هست ، هم برای رفقای قدیمی هم رفقاییکه امروز تازه با آن شده اند... ایام تولد❤️