eitaa logo
انجمن راویان فجر فارس(NGO)
1.4هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
939 ویدیو
81 فایل
کانال سازماندهی ، اطلاع رسانی و آموزشی "انجمن راویان فجر فارس NGO" راویان عزیز تبلیغ مراسمات و یادواره هایی که در آن ایفای ماموریت روایتگری را دارید به مدیران کانال ارسال تا انتشار یابد. همچنین گزارشات ماموریت ها واجرای برنامه های خود را نیز ارسال نمایید
مشاهده در ایتا
دانلود
همه شب نالم چون که غمی دارم، که غمی دارم و جان بردی از ما نشدی یارم نشدی یارم با ما بودی بی ما رفتی چو بوی به کجا رفتی؟ تنها ماندم تنها رفتی چو رود، فغانم از زمین بر رود، دور از یارم، خون می بارم فتادم از پا به ناتوانی، ، چنان که دانی رهایی از ،نمیتوانم، تو چاره ای کن، که می توانی گر ز دل برآرم آهی از دلم ریزد چون از مژگانم اشک آتشین ریزد چو کاروان رود، فغانم از زمین بر آسمان رود، دور از یارم، خون می بارم نه حریفی تا با او غم دل گویم نه امیدی در خاطر که ترا جویم ای شادی جان، سرو روان کز بر ما رفتی از محفل ما، چون دل ما سوی کجا رفتی، تنها ماندم، تنها رفتی به کجایی غمگسار من، فغان زار من بشنو بازآ، بازآ از حکایتی ز روزگار من بشنو بازآ، بازآ سوی «رهی» چون روشنی، از دیده ی ما رفتی با خاطره ی باد صبا رفتی تنها رفتی... : اجرا : تدوین: https://www.instagram.com/tv/Cf4Y9EiI1dx/?igshid=MDJmNzVkMjY=
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شوق وصف ناپذیر است! و این سرشار از ، صدق و ، معرفت و ذوقی است که و جسم را جانی دوباره میدهد... که کیلومترها با پای پیاده که یک دمپایی ساده آنهارا یاری میدهد ، طی میکنند طریق را و گوئیا پا بر روی بال ملائکی میگذارند که نویدش را معصوم علیهم السلام داده اند... دردی نیست! هایی که پر از است! و پاهاییکه خسته از زمین اند و رو به میروند.. رسیدن به ۱۴۰۷ و دیدار مشعشع گنبد ، تمام مسیر را از یاد میبرد ، چندین برابر ، را بال پرواز میدهد و خودش را به آستان قدسی روان میکند... این حس را باید بیایی تا با تمام وجود حس کنی! ممنونم از که بلطف حضرت حسین علیه السلام ، همه ی این پاهای خسته را به آسمان (حرم مطهر ) رسانید... والان گوشه ای از آن را میبینیم🤲 **** ۲۲ ۱۴۰۱ مقابل آسمان عشق
وقتی بودم! از دل هزاران شهید عبور کردم. در ایستگاههای بهشتی کمی درنگ کردم و برایمان کردند و گریستند.به ما گفتند همچنان جاری است عاشورای ۶۱ هجری تا امروز و فردا و... هرگاه که به قدمگاههای شهیدان میرسیدیم دلم میخواست کاش من جای آنها بودم... وحسرتش را میخوردم که چرا از جا ماندم... آری ، زمان ما را از قافله جا گذاشته است. اما هنوز هم میتوان آن گونه بود...  به خودم که می آمدم ، سبک بار میشدم ، خیلی چیزها آموخته بودم که هنوز نباید فراموششان کنم. ترسم از این است که نکند زرق و برق شهر ، این حال و هوای پاکیزه را از یادم ببرد. کم کم به نزدیک میشدیم ... دلم چه زود تنگ میشد ، برای ، برای ، برای ، برای جاده هایی که هنوز رد ها بر آن مانده بود ، برای هایی که زنگ زده بودند و برای مردانی که سالها بود در گمشده بودند. پر از حیرتم ، پر از حسرت ، چیزی را جا گذاشته ام... شاید رد پایم را ، گناهانم را ، شاید آرزوهای دور و درازم را ، شاید نوجوانی و جوانیم  را ، شاید دلم را ، و شاید....! * کربلا کوتاهترین راهست تا درگاه دوست با که گویم این ره کوتاه را گم کرده ام 🥺