17.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#گاندو 🐊
اینزنهاهستنکهمیتونن
³نسلبعدخودشونروتغییربدن‼️
🌹| @dokhtarane_booyesib
☘| @booyesib_ir
📢📢📢
اداره کل امور بانوان سازمان تبلیغات اسلامی برگزار میکند:
📺دومین کارگاه مجازی دختران نوجوان تراز انقلاب اسلامی
✴چالش های تخلیه هیجانات دختران
✴راهکار زیست شاد دختران و تعالی اجتماعی در جمع های دوستانه
🧕استاد سرکار خانم یاسمن علی آباد
📚پژوهشگر تعلیم و تربیت کارشناسی ارشد فلسفه و روانشناسی
📆زمان: دوشنبه ۱۵ شهریور ساعت ۱۱صبح
📌مکان: پخش زنده از طریق لینک👇🏻👇🏻
سلام علیکم
لینک وبینار روز دوشنبه با موضوع دختران نوجوان تراز انقلاب اسلامی(2):
https://webinar.mobasheran.org/webinar/index/1056
#رهبرانه💚
عشق یعنی یک خمینی سادگی
عشق یعنی با علی دلدادگی
عشق یعنی لا فتی الا علی
عشق یعنی رهبرم سید علی
☘| @dokhtarane_booyesib
🌻| @booyesib_ir
رمان #هفت_شهر_عشق🍁
📖#پارت9
نامه رسان یزیـد، با فرمان قتل امام در راه مـدینه است. او بایـد حدود هزار کیلومتر راه را طی کند تا به مدینه برسد. برای همین،چند روز دیگر در راه خواهد بود. امشب همه مردم مدینه در خوابند. امیر مدینه هم، در خواب خوشی است.
خواننـده عزیز! میدانم که تو هم مثل من خیلی نگرانی.چنـد روز دیگر نامه به مـدینه خواهـد رسـید، آن وقت چه خواهـدشـد؟!
آیاموافقی با هم به سوی حرم پیامبر صلی الله علیه و آله برویم و برای امام خویش دعا کنیم؟!
آنجا را نگاه کن! او کیست که در این تاریکی شب، به این سو میآید؟!
صورتش در دل شب میدرخشد.چقدر با وقار راه میرود.شاید او مولایمان حسین علیه السلام باشد!
آری! درست حدس زدی. او کنار قبر جدّش، پیامبر صـلی الله علیه و آله میآید تا با او سـخن بگوید. پس به نماز میایسـتد تا با معبودخود، راز و نیاز کند، او اکنون به سـجده رفته و اشک میریزد. میخواهی صدای امام را بشنوی؟! گوش کن: «بار خدایا! تو میدانی که من برای اصـلاح جدّ امّتم قیـام میکنم. من برای زنـده کردن امر به معروف و نهی از منکر، آمـاده ام تا جانم را فـدا کنم. یزید میخواهد دین تو را نابود کند تا هیچ اثری از آن باقی نماند. من میخواهم از دین تو دفاع کنم».
این سـخنان، بوی جدایی میدهد.گویی امام تصـمیم سـفر دارد و این آخرین نماز او در حرم پیامبر صلی الله علیه و آله است. آری! او آمده است تا با جدّ خویش،خداحافظی کند.
جانم فدای تو ای آقایی که در شـهر خودت هم در امان نیستی! شمشـیرها، در انتظار رسیدن نامه یزید هستندتا تو را کنار قبر جدّت رسول خدا صـلی الله علیه و آله شهید کنند. یزید میخواهد تو را در همین شهر به قتل برساند تا صدای عدالت و آزادگی تو، به گوش مردم نرسـد. او میدانـد که حرکت و قیام تو سـبب بیـداری جهان اسـلام خواهد شد، اما تو خود را برای این سـفر آماده کرده ای، تا دین اسلام را از خطر نابودی نجات دهی و به تمام مردم درس آزادگی و مردانگی بدهی. سفر تو،سفر بیداری تاریخ است.سفِر زندگی شرافتمندانه است.
لحظـاتی امـام در سـجده به خـواب میرود. رسول خـدا صـلی الله علیه و آله را میبینـد که آغوش خود را میگشایـد و حسـینش را در آغوش میگیرد. سپس، پیامبر صلی الله علیه و آله میاند و میان دو چشم او را میبوسد و میفرماید: «ای حسین!خدا برای تو مقامی معین کردهاست که جز با شهادت به آن نمیرسی».
امـام از خواب بیـدار میشود، در حـالیکه اشـک شوق دیـدار یار، بر چشـمانش حلقه زده است. اکنون دیگر همه چیز معلوم شـده است،سفر شهادت آغاز میشود:
«بسم الله الرّحمن الرّحیم».
امام حسین علیه السلام میخواهد از مسجد بیرون برود.خوب است همراه ایشان برویم.
امـام در جـایی مینشـیند و دست روی خـاك میگـذارد و مشـغول سـخن گفتن میشـود. آیـا میدانی اینجـا کجـاست؟! نمیدانم،
تاریکی شب مانع شده است. من فقط صدای امام را میشنوم:
مادر!
🔜ادامه دارد...
🥀| @dokhtarane_booyesib
🏴| @booyesib_ir
#تلنگرانه🍃
چرا میگیم بزنم به تخته ، نمیگیم ماشاءالله🤨🤔؟!
یکی از دوستان نقل میکرد که یه روز با یکی از دوستان انگلیسی خود چت میکردم.
بهش گفتم: کار تو عالی بود😊.
گفت: بزنم به تخته(Touch wood)🙄.
بعدش گفت: شما مسلمونا حتما به جای این اصطلاح چیزی دارید🤔؟!
گفتم: ما هم همین را استفاده میکنیم😐.
رفیقم تعجب کرد و گفت: عجب..!
بهش گفتم : چی عجیب بود؟!
اون گفت: ما منظورمان از تخته ، همان تخته صلیب است که شرِ خونآشامان و پلیدی را از ما دور میکند..!😳😱
تازه فهمیدم که سالهاست که ما به صلیب پناه میبریم از چشم شور😢
ما نادانسته بهجای اینکه با گفتن : ماشاءالله ، به خدا پناه ببریم ، به چوب و تخته صلیب پناه میبردیم.!☹️😞
ای کاش اصل هر کلمه را قبل از اینکه به زبان بیاوریم ، بشناسیم☹️.
تا بحال اگر نادانسته میگفتیم اشکالی نداره چون نمیدونستیم.
اما از این به بعد این کلمه را بکار نبریم😉🚶🏻♀.
🌼| @dokhtarane_booyesib
🌙| @booyesib_ir
📚|#کتابگردی
📔|نام کتاب:فرشتهای در برهوت
✍🏻|نویسنده:مجید پورولی کلشتری
🌀|انتشارات:عهد مانا
🔎|معرفی کتاب:
«فرشتهای در برهوت»، روایت داستانی از دختری اهل سنت سیستان و بلوچستان است که عاشق پسری از شیعیان می شود🙊.
خواستگاری پر ماجرا که به چالش بین سنی و شیعه کشیده می شود😁.
جلسه خواستگاری او به اثبات حقانیت امیرالمؤمنان علی (ع) می گذرد و خانواده دختر را متحول می کند. این جلسه با تعصب بزرگ خاندان او به چالش کشیده می شود و..😧
کتاب در قالب رمان خیلی آرام و هنرمندانه فرق دو قومیت و مذهب را عنوان میکند☺️!
عمده ی داستان در کلام خواستگار و عبدالحمید رقم میخورد ، پرسش و پاسخ هایی که دل مخاطب کتاب و شخصیت های داستان را تکان میدهد😍.
اختلافها را روشن بیان میکند. وصلتی که سختی های زیادی دارد.
کتاب همزمان که مخاطب را درگیر عشق ممنوعه دو جوان میکند، در زمانی کوتاه که صرف خواندن کتاب میشود، آگاهی هایی نیز راجع به لازمهی بودن ولایت می رساند!
📝|برشی از کتاب:
حکیمه خاتون آرام آرام پیش آمد و در یک قدمی رسول ایستاد و پرسید: آن جانماز را که تربتِ کربلا بود همراهت آورده ای؟!👀
رسول سری تکان داد. دست کرد توی جیبش و جانمازِ کوچکِ سبزی را بیرون آورد و طرفِ حکیمه خاتون بُرد.
حکیمه خاتون جانماز را گرفت و نگاهش کرد و گفت: می شود برای من باشد ، تا همیشه؟!
رسول سری تکان داد. از سر و صورتش آبِ باران می چکید و شانه اش از شدّت گریه تکان می خورد. حکیمه خاتون نگاهش کرد و گفت: حالا برو ...
رسول توی هق هقِ گریه گفت: برای همیشه؟!..🥺
💕| @dokhtarane_booyesib
🌿| @booyesib_ir
رمان #هفت_شهر_عشق🍁
📖#پارت10
درست حدس زدی. امام اکنون کنار قبر مادر است و با مادر مهربانش خداحافظی میکند و سپس به سوی قبرستان بقیع میرود تا با
برادرش امام حسن علیه السـلام نیز، وداع کنـد.
***
مردم مـدینه در خوابنـد، اما در محلّه بنی هـاشم خبرهایی است.
امام حسین علیه السـلام تـا ساعتی دیگر، مـدینه را ترك خواهـد کرد. پس دوسـتان و یاران امام، پیش از روشن شـدن آسـمان، بایـد بار سـفر را ببندند.
چرا صـدای گریه میآیـد؟!
عمه های امام حسـین علیه السـلام، دور او جمع شده انـد و آرام آرام گریه میکنند. امام نزدیک میرود و
میفرماید: «از شما میخواهم که لب به نوحه و زاری باز نکنید».
یکی از آنهـا در جـواب میگویـد: «ای حسـین جـان!چگـونه گریـه نکنیم در حـالی که تـو تنهـا یادگـار پیـامبر هسـتی و از پیش ما
میروی». امام، آنها را به صبر و بردباری دعوت میکند.
نگاه کن، آیا آن خانم را میشناسی که به سوی امام میآید؟! او به امام میگوید: «فرزندم! با این سفر مرا اندوهناك نکن».
امـام بـا نگاهی محبت آمیز میفرمایـد: «مادرم! من از سـرانجام راهی که انتخاب نموده ام آگاهی دارم، اما هرطور که هست بایـد به
این سفر بروم».
این کیست که امام حسین علیه السلام را فرزند خود خطاب میکند و آن حضرت هم، او را مادر صدا میزند؟!
او اُمّ سلمه ، همسـر پیامبر صـلی الله علیه و آله است. همان خانم که عمر خود را با عشق به اهل بیت علیهم السلام سپری کرده است. آیا
میدانی بعـد از حضـرت خـدیجه علیه السـلام، او بهترین همسـر برای پیامبر بود؟!
***
اکنـون امـام قلـم و کاغـذی برمیدارد و مشغول نوشتن میشود. او وصـیت نامه خویش را مینویسـد، او میدانـد که دسـتگاه تبلیغاتی یزید، تلاش خواهند کرد که تاریخ را
منحرف کنند
امام میخواهد در آغاز حرکت، مطلبی بنویسد تا همه بشـریت در طول تاریخ، بدانند که هدف امام حسین علیه السلام از این قیام چه
بوده است.
ایشان مینویسـد: «من بر یگانگی خدای متعال شـهادت میدهم و بر نبوت حضـرت محمد اعتقاد دارم و میدانم که روز
قیامت حق است. آگاه باشـید! هـدف من از این قیام، فتنه و آشوب نیست، من میخواهم امت جـدم رسول خـدا را اصـلاح کنم، من
میروم تا امر به معروف و نهی از منکر بنمایم».
آری! تاریخ باید بداند که حسین علیه السلام، مسلمان است و از دین جدّ خود منحرف نشده است.
امـام برادرش، محمد حنفیه را نزد خـود فرا میخوانـد و این وصـیت نـامه را به او میدهـد و از او میخواهـد تـا در مـدینه بمانـد و
برنامه های امام را در آنجا پیگیری کند، همچنین خبرهای آنجا را نیز، به او برساند.
🔜ادامه دارد...
🥀| @dokhtarane_booyesib
🏴| @booyesib_ir