eitaa logo
"رازِپَـــــرۈاز"
1.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
67 فایل
ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
"رازِپَـــــرۈاز"
#بخش_یآزدهم #علےعبآس_حسین‌پور چند روز بعد تلگرآفے از او رسید که خبر سلامتے ایشآن رآ به مآ رساند😍😁
امـروز در این غـروب تصمیم خود رآ گرفته ام. من مۍروم‌ ..💪✌️ ◉ چندۍ قـبل در تشییع جنآزه شهیدۍ یڪبآر و فقط یڪبآر بویـےاز بهشت بوۍ دلنوآزۍ ڪه تا آن زمآن در عمـرم استشمآم نڪرده بودم حس‌ڪردم.من مۍروم با ڪوله بآری از گنآه و معصیت ..😶 ◉ به این امـید طآلب شـهآدت هستـم ڪه بعد از شهـآدت آقـآیمآن بر سر بآلینمآن خوآهد‌آمد و گنهڪآرآنے همچـو من رآ شفآعت خوآهدڪرد. ◉ خـدآیآ از تو مۍخوآهم در لحظـه‌ای ڪه شهـآدت برآیم میرسد از تمآمے دوستیهآ و عشـق و محبتـهآ جز دوستے و محـبت به خـودت آزآدم‌سآزی ..💔😕 ◉ بآرالهآ دلـم چنآن‌گرفته ڪه گویی غـم دنیآ همگۍ بر من وارد‌گشته.دلـم از این دنیآی‌مآدۍ از هوآهآۍنفسآنۍ،از وسوسـه هآۍ شیطآنے از گنآهآن ڪبیره و صغـیره،از زیر پآ‌‌گذآشتن حـق مظلـوم و.. گرفته .. ◉ مۍخوآهم بآل بزنم، پروآز ڪنم،عشق در وجـودم مـوج مۍزند.معبـود و معشـوق مرآ فرآ مۍخوآند. ڪـفنم رآ بیآورید تآ بپوشـم. خـون من از خـون امآم حسین (ع)و علےاصغر (ع)بخون خفتـه رنگین‌تر نیست ..😞😢 ◉ خـدآیآ احسآس مۍڪنم ڪه اعضآی تنـم میله‌های زندآنے هستند ڪه مرآ به اسآرت خـویش درآورده‌اند و تلآش مقـرون من برآی فرآر از این زندآن بۍفآیده است مـگر به لطـف و رحمتـت. خـدآیآ مرآ در صف‌شهیدآن قرآر ده و توفیقے عطآکن تا هرچه زودتر جـآنم رآغ نثآر درگآهت گردآنم ..😭😕 ◉ بـرآدر بدون تأمـل بپآخیز تنـد و تـیز حرڪت‌کن دیگـر غسـل احتیآج نیست منتظـر شستشـو نبآش با یک جـنبش خـودت رآ به خدآ پیونـد بـده و در او فنآ شو.‌ آنجآست ڪه خدآگونه شده‌ای. دیگر این دنیآی پســت فآنے تحـمل مآندن تو رآ ندآرد تو بآید پروآز ڪنے ..🕊🕊 ◉ بآرالهآ من بآرهآ مۍخوآستم در عزیـمت به جـبهه وصیت‌نآمه بنویسم ولۍ هربآر مـردد بودم و توآن این نوشتن از من گرفته‌شده‌بود. علیـرغم گفته‌هآی برآدرآن عزیز رزمـنده در جـبهه قبـل از عملیآت در بر به شهـآدت رسیدن من،ولۍ در دلـم این رخنه ڪرده‌بود کـه من حالآ نوبتم نشده‌است،ولۍ این بآر بطـور نآخودآگآه قلـمم روآن‌شده،روحـم بآل درآورده، هر روز و شـبم شده است گـریه در فرآق دوست ..😭🖤 ◉ بآرالهآ من ۲بآر تا مرز شـهآدت رفت‌م ولے مجروح گشتـم،پس کے نوبت وصل من مۍشود. در دلـم این نقـطه روشن‌شدن و هرروز روشن‌تر مۍشود ڪه این‌بار سـوم برنخـوآهم گشت تآ مصلـحت الهے چه باشد ..🤲 ◉ بآرالهـآ این‌بآر درآمـدنم به جـبهه دستم بآزشده قلـمم گیرآشده نوشته‌هآیم پر از عشــق‌شده حآلم عوض شده دنیآ همچـون قفسے برآیم تنگ‌شده و بر دلـم احـآطه دآرد. یقینـم افـزون شده عشق به طآعت تو در دلـم مــ🌊ـوج مۍزند.‌ مۍدآنم بوۍِ این سـعآدت ابدۍ به مشآمم مۍرسد. مثـل اینڪه وقت دیدآر است بدنـم مۍلرزد از شوق دیدار😍🥀ولۍ خودم رآ محـڪم مۍگیرم تا نگویند از تـرس مرگ است ..🤞 ◉ خـدآ ای خدآ چقدر در انتظآر این لحظـه ساعتهآ و روزهآ بِسَر بردم.خـدآیآ چگونـه تو رآ سپآس گـویم بخآطر این هـمه لـطفت ..🤲♥️ ◉ بآرالهـآ معبودآ دست از مـس وجـود شسته‌ام از آن بعد حیوانۍ انسآن،خود رآ بالآ کشیده‌ام قـدم بر روح‌الهـے خود گذاشته‌ام مۍخوآهم در پنآه تو در ڪنآر رزمندگآن جهـآد فی‌سبیل‌اللّه همزمآن بآ جهآد اڪبر عـلیه نفس‌سرکش و خودخـوآه طغیان‌ڪنم و بر تمآمـے پلیدۍهآی دنــیآ ڪه به ظآهر خوشــرنگ و دلپـذیرند چشـم‌پوشم و زندگے جآوید را بر این زندگۍ دون و پست ترجــیح دهمـ💔🍃 🖤 🕊 🥀¦ @Razeparvaz
•••📖 ‼️ 📚 نامه‌ی نویسنده‌‌کتـاب‌ به صدام در سال‌۱۳۷۵📨.. [آقای صدام حسین💣] [رئیس‌جمهور عراق📃] [تابستان‌سال۱۹۸۲میلادی🍃] 🙋🏻‍♂من -احمد یوسف زاده- که آن زمان شانزده ساله بودم به همراه هزاران جوان شجاع ایرانی در عملیات بزرگی به اسم بیت‌المقدس با رمز یا علی ابن‌ابیطالب، ماهر عبدالرشید، فرمانده سپاه هفتم را شکست دادیم👊🏼 و تن زخمی خرمشهر عزیزمان را از زیر چکمه های سربازان متجاوز تو بیرون کشیدیم.😎😏 تقدیر چنین بود که جمعی از ما اسیر بشویم و نتوانیم در جشن آزادسازی خرمشهر، که تو آن را محمره نامیدی، شرکت کنیم.😞⛓ تو که چنان شکست تلخی را باور نمی‌کردی، دستور دادی من و بیست و دو نفر از هم رزمان نوجوان را از دیگر اسرا جدا کنند تا از ما طعمه‌ای بسازی😒برای فرار از تلخی گزنده آن شکست سنگین.💣 بوق های تبلیغاتی‌ات شب و روز جار زدند که رژیم ایران کودکانی چند را به کوره جنگ فرستاده و کلیدی به گردن هر یک آویخته که اگر کشته شدند درهای بهشت را با آن باز کنند!🙄 مأموران تو آن گاه ما را در شهربازی بغداد مزوّرانه بر ماشین برقی کودکان سوار کردند که مثلاً امام و کشور ما را مسخره کنند که ببینید سربازان خمینی چه کسانی هستند!🙆🏻‍♂ چند روز بعد، ما را در یکی از قصرهایت به اجبار روبه روی تو نشاندند و تو با لبخندی که پشت آن میشد گریه های شکستت در خرمشهر را دید مهربانانه! با ما سخن گفتی.🤣😏 گفتی که ما طفلیم و جای طفل در دبستان است، نه در جنگ. گفتی:«کل اطفال العالم اطفالنا»؛ همه بچه های دنیا بچه های ما هستند.🚶🏻‍♂ گفتی که ما را آزاد می‌کنی به شرطی که دیگر به جنگ نیاییم. آقای صدام حسین، اگر یادت باشد خواسته دیگری هم از ما داشتی. گفتی:«من آزادتان می‌کنم که بروید درس بخوانید.📚دکتر و مهندس بشوید و بعد برای من نامه بنویسید.»📩 امروز، كه من از دانشگاه فارغ التحصیل شده‌ام، در پاسخ به همان درخواست توست كه این نامه را می‌تویسم.😉✍🏼 راستی یادت هست می‌گفتی همه كودكان دنیا كودكان ما هستند. مگر كودكان حلبچه، كه در آغوش مادران مرده‌شان به جای شیر گاز خردل فروخوردند، مال این دنیا نبودند❗️ مگر امیر پانزده ساله ـامیر شاه پسندی، اهل كرمان- كه سخت ترین شكنجه ها را در اردوگاه های عراق تحمل كرد و نقیب محمد، افسر بعثی تو، زیر تازیانه سیاهش كرد و بعد هم با اتوی داغ گوشت پاهای او را كند و مجبورش كرد با همان پاهای بریان شده روی شن های اردوگاه بدود، از فرزندان همین دنیا نبود😡⁉️ صدام حسین، ما، همان رزمندگان كوچكی كه در آوریل سال 1982 به حضورشان پذیرفتی، از قصر تو به زندان نمناک استخبارات برگشتیم و با یک اعتصاب غذای پنج روزه دولتت را مجبور کردیم که بپذیرد ما رزمنده‌ایم، نه کودک✌️🏼 با تحمل شكنجه هایی كه ذكرشان در این نامه نمی‌گنجد، پس از گذراندن شیرین‌ترین سال های عمرمان در شكنجه گاه های تو، سرانجام با گردنی افراشته قدم به خاك میهنمان گذاشتیم و امروز برخی از ما دكتر و مهندس شده‌اند و در سازندگی كشورشان سهیم هستند.😌👊🏽 در پایان این مثل ایرانی‌ها را هم به خاطر بسپار كه زمستان می‌گذرد، اما روسیاهی به زغال می‌ماند.🔖 °|👤 احمد یوسف زاده °|⛓ اسیر شماره4213 °|🤕 اردوگاه‌ رمادی .. ..☹️ 🖨 ❗️ @Razeparvaz|🕊•