قلب ما
بھ عشق توست
که دلتنگ میزند .. :)
+چھلجمعهدرفراقحاجقاسم💔
↳| @Razeparvaz|🏴
فقط امامحسین(ع) رو بچسب
هرچی میخوای ازش بخواه
یکی یدونهست
و از خدا هرچی بخواد بهش میده..
#شهیدروحاللهقربانی🌱
↳| @Razeparvaz|🏴
"🌻🍃"
اگه کسی تو کما باشه؛
خانوادش همه منتظرن که برگرده...
خیلیامون تو کمای گناه رفتیم؛
اَهلبِیت منتظرمونَند...
وقتش نشده که برگردیم⁉️
↳| @Razeparvaz|🏴
•••🕊
بگو
ڪدام
گوشهٔ قلبم نشستهای ؛
که اینگونه تعادلم را برهم زدی . . .
#علمدار_ڪمیل
#شهید_ابراهیم_هادی🕊♥️
↳| @Razeparvaz|🏴
اگر حقیقت را بخواهی
هنوز روز عاشورا به شب نرسیده است..:)
#شهید_سیدمرتضیآوینی 🌱
↳| @Razeparvaz|🏴
🕊| #شهیدباشیم
✨سربازِ آقا
نمےمـــونھ تـا
ظهور رو ببینھ!
بلڪھ|شهید| مےشھ
تـ⇜ـا ظهور نزدیڪ شھ😇🙃
↳| @Razeparvaz|🏴
آیتاللهبهاءالدینی آمده بود شیراز
طلبهها از ایشان درس اخلاق خواستند
فرمود:
برویدصیادشیرازی بشوید
اگر صیادشیرازی شدید هم دنیا دارید هم آخرت..
#شهیدعلیصیادشیرازی🌱
↳| @Razeparvaz|🏴
••
دعـآڪنیمکهمبتلاشویـم
بهدردِبـیقرارشدنبرایِامامزمانمون عج
اونوقتبهقول #شـۿـیدمـرادی :
اگهیهجمعهدعایِندبهرونخوندی
حسڪسـےروداریکهشبانهلشڪرامامحسین{ع}رو ترڪ کرده.. •|🌻
#اللهمعجللولیڪالفرج🌱
#جمعههایبیقراری💔
↳| @Razeparvaz|🏴
•••🕊
ماهے یڪ¹ بار . . .
بچہهاے مدرسه جبل عامل رو
جمع میڪرد ، میرفتند
و زباله هـای شهر رو
جمـع آورے میڪردند••🍃
میگفت:
با این ڪار هم شهر تمیز میشہ
و هم غــرورِ بچھ ها میریزه|🙃
#شهیدمصطفےچمران🌱
↳| @Razeparvaz|🏴
[🌱' ! . .
حسینروحنمازاستوپنجنوبتدارد! سرنمازمیافتمبهدستوپایحسین :)
اشکیکهبرحسینریختهشود...
بهواللهذرهذرهیوجودِانسانرا
پاکمیکند !
واگرحسینرانداشتیم...
مارابههیچصراطیآبادانینبود :)💔.
#شَرفالشَمس
↳| @Razeparvaz|🏴
「 یڪ مسیحے تازه مسلمون شده,
شهید شد
در حالی کہ
مسلمانان پیشانی پینه بسته؛
مردند...:)) 🌿🕊」
#حَواسٺ_هسٺ_رفیق؟!🌱
↳| @Razeparvaz|🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔗📌.
#یابیبیفاطمہ
یہخطحضرتزهرامیخادباهاتون؛
حرفبزنہ . . .🙃♥️( :
#پیشنهاد_دانلود
#شَرفالشَمس💔. . .
↳| @Razeparvaz|🏴
•💔...
#اباعبداللھ
قدمـ قدمـ پای علمـ.؛
ایشالااربعینمیامسمتحرمـ.
#نیومدیمـآقا!
#شَرفالشَمس♥️
↳| @Razeparvaz|🏴
اشتبـاه نکنید!
فقط هیئتها و اربعین
باید تعطیل بشن :)))
#بدونشرح . . .🚶🏻♂
↳| @Razeparvaz|🏴
🔗☕️.
بعدچِلروزچاۍࢪوضہ
چاے تلخعراقمۍچسبد . .♥️( :
#شَرفالشَمس
↳| @Razeparvaz|🏴
کسانی کہ برای هدایت
دیگران تلاش کنند، بہجای
مردن شهید میشوند :)♡
#استادپناهیان🌱
↳| @Razeparvaz|🏴
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
قرار هرشبـمون♥️
.
عاشقاۍ مهدے بخۅنیم تا
میلیوݧها دعا خوندھ بشہ🌿
.
🌙 #گوشبدیدنوازشرۅحرۅ🙂
↳| @Razeparvaz|🏴
این روزها،
زیاد در شهر باد میوزد...!
حتما میخواهد
از راه دور،
سلام ما را به "حرم" برساند✋🏻
#حسینجانم💛
#فکیفاصبرعلیفراقڪ؟✨
↳| @Razeparvaz|🏴
•••🕊
فعالیت امروز کانال متبرک به نام شهید
#اصغر_پاشاپور 🌿🌻
تاریخ تولد:۱۳۵۶/۶/۳۱
محل تولد: شهر ری
تاریخ شهادت: ۱۳۹۸/۱۱/۱۳
محل شهادت: حلب_سوریه
وضعیت تأهل: متاهل با سه فرزند
مزار شهید: بهشت زهرا(س)_قطعه ۴۰
#روزی۵صلوات♥️
↳| @Razeparvaz|🏴
ما عاقلانه فکر میکنیم
عاشقانه عمݪ میکنیم..:)
#شهیدحسینعلمالهدی🌱
↳| @Razeparvaz|🏴
"رازِپَـــــرۈاز"
••• #بهخودمونظلمنکنیم :)🌱 ↳| @Razeparvaz|🏴
•••
|داداشحسینمعزغلامییـهچیزوخیـلیخوبگفتن🌱 |
”مـاهمیشـهفکرمیکنیمشهـدا
یهکـارخاصـیکردننـهخیلـی
کاراهـارونکردنکهشهیـدشدن🕊•
#بلهاینطوریاسترفیق :)
↳| @Razeparvaz|🏴
خبــ رُفقا . . .🕶⚡️
•
طبق نظرسنجے کہ انجامشد
و نتیجـہای کہ بدسـت اومد😅
قراره هر روز با دو بخـش از
#ڪتابآنبیستوسہنفـر📔
درخدمتتونباشیمانشاءاللہ✨
•
فقط یہ نکتہ !🤭
-دوستـانے کہ این بخـشهارو
کـپے مےکنند حتمــاحتمــا
با نام انتشـارت باشہ(":
چون در غیراین صـورت
ناشر راضے نیست..✍🤷🏻♂
•
•••📖
#بخش_اول
#کتابآنبیستوسهنفر📚
زمستان در دشتهای خیس خوزستان همان قدر سرد است که تابستان در رمل های تشنه آنجا گرم.🧤🧣
بادی استخوان سوز از روی نیزار میآمد. صورتم از سوز سرما سرخ و پوتینهایم از گلهای چسبناک سنگین شده بود. شکمم از گرسنگی قاروقور میکرد☹️
بیوعده، چشم به راه کسی بودم انگار؛ که از انتهای دشت باران خورده لندکروزی گل اندود نمایان شد که به سختی خودش را به سمت سنگرهای ما پیش می کشید.😀 با خودم گفتم کاش یوسف و محسن هم بالای وانت باشند👨🏻🧔🏻
از آن ها جدا افتاده بودم. هر دو را شب قبل توی خط دوم پیاده کرده بودند؛ اما من، برادر کوچک، را یک راست به خط اول برده بودند🤦🏻♂
خورشید داشت پشت نیزار کم رنگ میشد🌞لندکروز نزدیکتر شده بود و همچنان به سختی جلو میآمد. جاده که نبود؛ دشتی پر از گِل بود پیش رویش😑 وقتی در اثر لغزش تایرهایش روی گلها سُر خورد و به چپ و راست پیچید، معلوم شد کسی بالایش نیست؛ نه محسن نه یوسف.🤕
خدا خدا میکردم لااقل راننده با خودش خوراکی آورده باشد؛ مثلاً یک دیگ عدس پلوی چرب و گرم!😍😋
ماشین کنار سنگری که جلوی آن به انتظار ایستاده بودم ایستاد. راننده پیاده شد و سراغ فرمانده خط را گرفت🤨 درنگ نکردم. پوتینم را روی سپر گلی گذاشتم و پریدم بالا. دیگ بزرگی کف وانت بود. ندیده، دهانم آب افتاد🤩🍛 بوی عدس پلوی گرم و چرب میخواست بپیچد توی دماغم که راننده گفت:«شرمنده اخوی! چیز زیادی توش نیست.»🤧😕
کمی خورش در گودی دیگ دیده می شد که لایهای روغن سفت و سبز و ترک خورده سطح آن را پوشانده بود😣😋 خوشحال، دیگ را پایین کشیدم. بعد از بیست و چهار ساعت گرسنگی، کمی خورش سبزی یخ کرده داشتم که باید برای خوردن آن تکه نانی گیر میآوردم🥖
ماشین تدارکات، به غیر از ته مانده خورش سبزی، که گوشت و پلویش را بچه های خط پشتی خورده بودند، چیز دیگری نیاورده بود؛ حتی چند تکه نان!😩😪 توی سنگر، پشت سنگر، پای خاکریز، همه جا را دنبال تکهای نان، که ارتشیها دور انداخته باشند، گشتم.👀🤷🏻♂
روی سقف یکی از سنگرها، میان صندوقها و پوکههای فشنگ و نوارهای خالی کالیبر، کف دستی نان کپک زده و خشک گیر آوردم که خدا میداند چند روز آن بالا آفتاب و باران خورده بود.😑 زیر شیر تانکر آب آن را شستم و شکمی از عزا درآوردم!
در این مدت، فرمانده لیستی از آنچه خطش احتیاج داشت نوشته بود📝کاغذ را گرفت به طرف راننده لندکروز، که داشت دیگ خالی شده را میگذاشت بالای ماشین. وقتی نشست پشت فرمان که برود، من هم برای پیدا کردن محسن و یوسف نشستم بغل دستش.🤓
گفت:«کجا؟»🤔
گفتم: «خط پشتی!»😁
سرِ شب بود که آن طرف خاکریز دوم پیادهام کرد. صدای اذان از رادیوهای داخل سنگرها شنیده می شد.📻
کنار تانکرهای آب، که جابهجا در امتداد خاکریز گذاشته شده بودند، رزمندههای جوان با عجله در حال وضو گرفتن بودند.🙂💧
#ادامهدارد ..🖇
#انتشاراتسورهمهر🖨
#کپیفقطبانامانتشارات❗️
↳| @Razeparvaz|🏴
•••📖
#بخش_دوم
#کتابآنبیستوسهنفر📚
پرسان پرسان توانستم محسن و یوسف و حسن اسکندری، رفیق هم روستاییمان، را پیدا کنم.👦🏻👦🏼👦🏽
یوسف، برادر بزرگ ترم، نشان داد در بیست و چهار ساعت مفقودیام نگران بوده است. از دیدارشان خوشحال بودم و در شگفت از اینکه در سنگر آن ها چقدر خوراکی پیدا میشود؛ کنسرو، کمپوت، نان، مربا.🤩😋
آن وقت ما در خط مقدم داشتیم از گرسنگی تلف می شدیم!😢
روز بعد، نیروها سازماندهی شدند. من، محسن، یوسف، علیجان تاجیک، و برزو قانع منتقل شدیم به خطی که یک شب آنجا تنها بودم. حسن اسکندری هم افتاد به جبهة دُبّ حردان، که حدود سه کیلومتری سمت چپ ما قرار داشت.🤨 جبهة ما به نورد معروف بود. از کارخانه لوله سازی معروف نورد، که فاصلة کمی تا اهواز داشت، همین اسم مانده بود؛ جبهه نورد.😌🏷
عراقی ها آن روزها در دروازههای اهواز متوقف شده بودند😎✋🏼 در جبهة نورد وظیفة ما حفظ مواضع در برابر دشمنی بود که هنوز از گرفتن اهواز ناامید نشده بود. خاکریز ما درست از شانه چپ جاده اهواز ـ خرمشهر درمی آمد.
نزدیک ترین سنگرمان به عراقیها در محل اتصال خاکریز به جاده درست شده بود🧐🚎 روزها و شبها به نوبت توی سنگر کنار جاده نگهبانی می دادیم🙂🔦
ساعتهایی که در سنگر تیربار مینشستم و چشم به نیزار مقابل می دوختم نیم نگاهی هم به جاده داشتم.👀 خاموش بود.
مثل ماری که کودکان با پاره سنگ از پا درش آورده باشند میان نیزار افتاده بود. خط سفید میانی اش از بس توپ و خمپاره خورده بود به سختی دیده می شد. جاده بیعبور مدتها بود گرمی لاستیک هیچ اتومبیلی را بر پشت خود احساس نکرده بود.😟
#ادامهدارد ..🖇
#انتشاراتسورهمهر🖨
#کپیفقطبانامانتشارات❗️
↳| @Razeparvaz|🏴
♡
رفیق در ایـن مُرداب ؛
#فضاۍمجازۍ
مراقبِ نگاهت باش
نڪند یڪ نگاهِ گناه
روزه چشمت را باطل ڪند ...
↳| @Razeparvaz|🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری🦋
[شهادت داستان ماندگار آنانیست
ڪه فهمیدند دنیا دیگر گجای
ماندن نیست🌱 . . . ]
.
| #شهیدمرتضیآوینی♥️ |
↳| @Razeparvaz|🏴