eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.2هزار دنبال‌کننده
528 عکس
4 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هر چند درک‌ ناقص تاریخ، کافی نیست در اینکه ‌حق با توست ‌امّا اختلافی‌ نیست معنای اینکه عدّه‌ای حق را نمی بینند جز گم‌ شدن در یک مسیر انحرافی نیست باید علی‌ گفت ‌و علی‌ خواند و علی‌ فهمید فرصت ‌برای ‌گفتن‌ حرف ‌اضافی نیست کم ‌نقره ‌داغش ‌کن ‌ترک‌هایی ‌که‌ در کعبه ‌است پیش ‌دهان‌ دشمن حیدر شکافی نیست هذیان ‌نگویید، ‌ازدواج نور باظلمت چیزی ‌بجز فکر و خیال ‌وقصّه‌ بافی نیست بِنتُ الهُدی در بیت گمراهی؟ معاذالله! آن وقت می گویند باورها خرافی نیست زخمی اگر خوردید چوب کفرتان بوده چسباندن ‌این‌وصله ‌ها راه تلافی نیست حسن ‌ختام این غزل با تیغ در راه است وقتی ‌برای دست بردن ‌در قوافی نیست @raziolhossein
گفتم برای بار آخر می نویسم یک بار دیگر ٬ بار دیگر می نویسم بی اختیارم ناخودآگاه است اینکه در هر غزل از نام دلبر می نویسم موسی بن جعفر باز هم موسی‌بن‌جعفر هی با خودم موسی‌بن‌جعفر می نویسم این پشت هم آوردن نام شما را تکرار نه قند مکرر می نویسم تکرار نامت اشک‌هایم را در آورد با گریه آن را بین دفتر می نویسم روی غزل از مدح سمت روضه چرخید انگار اصلا روضه بهتر می نویسم تصویر تو در کنج زندان را ندیده ترکیب های گریه آور می نویسم ترکیبی از پشت در و از بین گودال ترکیبی از مسمار و خنجر می نویسم با تشنگی ٬ با خشکی لب ٬ یا حسین و با درد سیلی وای مادر می نویسم از بغض سنگین مقید بین زنجیر بر شانه‌های تخته‌ی در می نویسم از ساق پا نه ٬ ساقه‌ی یاس شکسته سربسته‌تر در پیش دختر می نویسم دختر ٬ پدر ٬ دلتنگی و چشم انتظاری حق می دهید ازدیده‌ی تر می نویسم؟ با گریه بر دیوار حسرت در دل شام کنج خرابه یاس پرپر می نویسم... @raziolhossein
تنها مگذار ای نفس تازه جهان را در غربت آیینه دو چشم نگران را بردار سر از دامن رفتن که نگیری از چشمه‌ی بیداری خلقت هیجان را بی تو چه کند فاطمه با کودکی خود مگذار سر شانه‌اش این بار گران را ای ثروت اندوخته ات عشق محمد با خود به دل خاک مبر گنج نهان را لبخند بزن رو به پیمبر که ببندند دو دوخترک لات و هبل چاک دهان را جای کفن از یار  عبا خواسته ای تا آسوده کند خاطره اش خاطرتان را هنگام خداحافظی همسرت انگار در بین عبا عشق نگه داشت زمان را شد خیره به روی تو که خوابیده ای آرام تا بیشتر از پیش نبینی خفقان را در شعب علی ابن ابیطالبِ فردا هرلحظه تحمل نکنی زخم زبان را خوب است بخوابی و نبینی که بخوانند پروانه‌ی پر سوخته زهرای جوان را در روشنی خون  دل کوچه نبینی شش ماهگی گم شده با تیر و کمان را بر نیزه نبینی غم هفتادو دو سر را پیش‌وپس این بغض گران شمر و سنان را در شأن شما پیشکش آنگونه نداریم در روضه بگیر ازمن دلسوخته جان را @raziolhossein
روشن کن ای همیشه ی من چشم تار را تلکیف بی قراری این بی قرار را آهوی وحشی دل من مرد از انتظار تیری بزن که زنده کنی این شکار را تیغ علی تویی دو دمت جنگ و صلح توست تحریف کرده اند ولی ذوالفقار را اهل جمل به برکت توصیف تیغ تو توضیح می دهند دلیل فرار را توضیح می دهند چه کردی تو با شتر توضیح می دهند چه کردی سوار را کمتر ببخش بعد تو در قصه ی کرم باید چه کرد حاتم بی اعتبار را ای شوق زندگی تو بخندو بهم بزن بین دل شکسته و این چوب دار را یادش نمانده است که صحنت چگونه بود باید چه کرد حافظه ی روزگار را باران اشک های تو می گیرد عاقبت از ذهن خاک خورده ی دنیا غبار را @raziolhossein
هر چند درک‌ ناقص تاریخ، کافی نیست در اینکه ‌حق با توست ‌امّا اختلافی‌ نیست معنای اینکه عدّه‌ای حق را نمی بینند جز گم‌ شدن در یک مسیر انحرافی نیست باید علی‌ گفت ‌و علی‌ خواند و علی‌ فهمید فرصت ‌برای ‌گفتن‌ حرف ‌اضافی نیست کم ‌نقره ‌داغش ‌کن ‌ترک‌هایی ‌که‌ در کعبه ‌است پیش ‌دهان‌ دشمن حیدر شکافی نیست هذیان ‌نگویید، ‌ازدواج نور باظلمت چیزی ‌بجز فکر و خیال ‌وقصّه‌ بافی نیست بِنتُ الهُدی در بیت گمراهی؟ معاذالله! آن وقت می گویند باورها خرافی نیست زخمی اگر خوردید چوب کفرتان بوده چسباندن ‌این‌وصله ‌ها راه تلافی نیست حسن ‌ختام این غزل با تیغ در راه است وقتی ‌برای دست بردن ‌در قوافی نیست @raziolhossein
هر چند درک‌ ناقص تاریخ، کافی نیست در اینکه ‌حق با توست ‌امّا اختلافی‌ نیست معنای اینکه عدّه‌ای حق را نمی بینند جز گم‌ شدن در یک مسیر انحرافی نیست باید علی‌ گفت ‌و علی‌ خواند و علی‌ فهمید فرصت ‌برای ‌گفتن‌ حرف ‌اضافی نیست کم ‌نقره ‌داغش ‌کن ‌ترک‌هایی ‌که‌ در کعبه ‌است پیش ‌دهان‌ دشمن حیدر شکافی نیست هذیان ‌نگویید، ‌ازدواج نور باظلمت چیزی ‌بجز فکر و خیال ‌وقصّه‌ بافی نیست بِنتُ الهُدی در بیت گمراهی؟ معاذالله! آن وقت می گویند باورها خرافی نیست زخمی اگر خوردید چوب کفرتان بوده چسباندن ‌این‌وصله ‌ها راه تلافی نیست حسن ‌ختام این غزل با تیغ در راه است وقتی ‌برای دست بردن ‌در قوافی نیست @raziolhossein
تنها مگذار ای نفس تازه جهان را در غربت آیینه دو چشم نگران را بردار سر از دامن رفتن که نگیری از چشمه‌ی بیداری خلقت هیجان را بی تو چه کند فاطمه با کودکی خود مگذار سر شانه‌اش این بار گران را ای ثروت اندوخته ات عشق محمد با خود به دل خاک مبر گنج نهان را لبخند بزن رو به پیمبر که ببندند دو دوخترک لات و هبل چاک دهان را جای کفن از یار  عبا خواسته ای تا آسوده کند خاطره اش خاطرتان را هنگام خداحافظی همسرت انگار در بین عبا عشق نگه داشت زمان را شد خیره به روی تو که خوابیده ای آرام تا بیشتر از پیش نبینی خفقان را در شعب علی ابن ابیطالبِ فردا هرلحظه تحمل نکنی زخم زبان را خوب است بخوابی و نبینی که بخوانند پروانه‌ی پر سوخته زهرای جوان را در روشنی خون  دل کوچه نبینی شش ماهگی گم شده با تیر و کمان را بر نیزه نبینی غم هفتادو دو سر را پیش‌وپس این بغض گران شمر و سنان را در شأن شما پیشکش آنگونه نداریم در روضه بگیر ازمن دلسوخته جان را @raziolhossein
روشن کن ای همیشه ی من چشم تار را تلکیف بی قراری این بی قرار را آهوی وحشی دل من مرد از انتظار تیری بزن که زنده کنی این شکار را تیغ علی تویی دو دمت جنگ و صلح توست تحریف کرده اند ولی ذوالفقار را اهل جمل به برکت توصیف تیغ تو توضیح می دهند دلیل فرار را توضیح می دهند چه کردی تو با شتر توضیح می دهند چه کردی سوار را کمتر ببخش بعد تو در قصه ی کرم باید چه کرد حاتم بی اعتبار را ای شوق زندگی تو بخندو بهم بزن بین دل شکسته و این چوب دار را یادش نمانده است که صحنت چگونه بود باید چه کرد حافظه ی روزگار را باران اشک های تو می گیرد عاقبت از ذهن خاک خورده ی دنیا غبار را @raziolhossein