eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.4هزار دنبال‌کننده
556 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از بس تنت کاهیده از جور وجفا بود گویی که بر سجاده، جای تو عبا بود یک لحظه غافل از خدای خود نگشتی لب های تو مشغول ذکر ربنا بود موسی شدی و طور تو شد کنج زندان موسی، همه شب، مات این طور وفا شد برغُربتت زنجیرها خون گریه کردند خوناب غم هایت روان، از ساق پا بود هر روز  روزه بودی و هنگام مغرب با تازیانه وقت افطار شما بود در زیر زنجیر گران، خون گلویت یادآور خون شهید کربلا بود از معنی «قعرالسجون» گودال پیداست گودال سرخی که برایت آشنا بود چون فاطمه تو مستجاب الدعوه بودی عجل وفاتی آرزویت از خدا بود بی حُرمتی کردند بر جسم شریفت جسمت به روی تخته ای از در چرا بود هرجا «وفایی» با دل خونین نظر کرد شیعه به پاس این مصیبت، در عزا بود @raziolhossein
سر شب تا به سحر گوشه زندان چه کنم دل آشفته چو گیسوی پریشان چه کنم گاه پروانه صفت سوختم از هجر رضا گاه چون شمع مرا سینه سوزان چه کنم آرزویم به جهان دیدن روی پسر است سوختم،سوختم از آتش هجران چه کنم؟ کنج زندان،بلا گشته ز هجران رضا تیره روزم  چو شب شام  غریبان چه کنم نه رفیقی به جز از دانه زنجیر مرا نه انیسی به جز از ناله و افغان چه کنم به خدا دوری معصومه و هجران رضا می کشد عاقبتم گوشه زندان چه کنم از وطن کرده مرا دور،جفای هارون من دل خسته سر گشته و حیران چه کنم گلی از خار ندید،این همه آزار که من دیدم از  طعنه این مردم نادان چه کنم سرنگون کاش شود خانه هارون پلید که چنین کرد مرا بی سرو سامان چه کنم؟ @raziolhossein
در شامِ تارِ بی کسی ام رَدِّ ماه نیست اینگونه روزگارِ اسیری سیاه نیست دارند زنده زنده مرا دفن می کنند قعر سیاهچال کم از قتلگاه نیست پلکی که ضربه خورده به آن..،وا نمی شود چشم مرا توان همین یک نگاه نیست با هر تکانِ سر..،نَفَسَم قطع می شود... زنجیرِ دور گردن من بی گناه نیست ساقی که ساق عرش خدا بوده..،خُرد شد وضع وخیم زانوی من روبه‌راه نیست تصویر جسم لاغر من را خیال کن : یک کوه پُر غرور که هم‌وزن کاه نیست آخر عذاب بددهنی می کشد مرا زخمی شبیه زخم زبان نیست..،آه..،نیست تشییع من به گردن یک تخته ی "در" است... میخش ولی ز پهلوی من سهم‌خواه نیست شکر خدا که چند کفن قسمت من است عریان‌رهاشدن بخدا شأن شاه نیست حتی لباس های تنم دست هم نخورد در انتظار غارت من یک سپاه نیست معصومه ام به بزم شرابی نمی رود شکر خدا که دختر من بی پناه نیست @raziolhossein
ای امید همه ، ای چاره ی حیرانی ها ای دوای همه ی درد و پریشانی ها سفره ات کرد نمک گیر همه دنیا را روضه ات راه نجات همه زندانی ها سیدی دست مریزاد ! رسیده یک عمر کرم ایل و تبار تو به ایرانی ها عاشقی در همه جا درد سری بود ولی ما رسیدیم از عشق تو به آسانی ها نفس گرم تو با آن زن بدکاره چه کرد؟ که گذشت از همه ی بی سر و سامانی ها قتلگاه آمده ای یا که به زندان آقا؟ ساق پایت چه شده ؟ وای ازین جانی ها تازیانه ، غل و زنجیر ، جسارت ، دشنام چارده سال تو بودی و پریشانی ها یوسف فاطمه و تخته در و چار غلام کرده تغییر چرا رسم مسلمانی ها پیکرت روی زمین ماند نماندند اما دختر و خواهر تو بین بیابانی ها .... سر جدت که جدا شد همگی شیر شدند شمر آمد به حرم ، کرد رجز خوانی ها @raziolhossein
زندانی که غیر از خدا در نظر نداشت عمری شکنجه دید و کس از او خبر نداشت هر روز روزه، بود و به هنگام شامگاه جز تازیانه آب و غذایی دیگر نداشت یا فاطمه به جان تو سوگند روزگار زندانی از عزیز تو مظلوم تر نداشت جسمش به تخت پاره و بر دوش چهار تن آن روز روزگار مسلمان مگر نداشت ممنوع بود کسی به ملاقات او رود یا آن شهید کُشته به زندان پسر نداشت جان داد با شکنجه ولی مصلحت چه بود زنجیر را ز پیکر مجروح بر نداشت @raziolhossein
هر کجا مرغ اسیرى است، ز خود شاد کنید تا نمرده است، ز کنج قفس آزاد کنید مُرد اگر کنج قفس، طایر بشکسته پرى یاد از مردن زندانى بغداد کنید چون به زندان، به ملاقاتى محبوس روید از عزیز دل زهرا و على یاد کنید کُند و زنجیر گشایید، ز پایش دم مرگ زین ستمکارى هارون، همه فریاد کنید چار حمّال، اگر نعش غریبى ببرند خاطر موسى جعفر، همه امداد کنید تا دم مرگ، مناجات و دعا کارش بود گوش بر زمزمه ی آن شه عبّاد کنید پسرش نیست، که تا گریه کند بر پدرش پس شما گریه بر آن کشته ی بیداد کنید نگذارید که معصومه خبردار شود رحم بر حال دل دختر ناشاد کنید "خوشدل" از ماتم آن باب حوائج گوید تا شما نیز پس از مرگ ز وی یاد کنید @raziolhossein
امام هفتم ما پاره پاره شد جگرش نشسته گرد یتیمی به چهره ی پسرش بدن کبود، جگر پاره، ساقِ پا مجروح مگر چه آمده زیر شکنجه ها به سرش هزار حیف که از جمع نوزده دختر یکی نبود کنار جنازه ی پدرش انیس و مونس او بود در سیاهی شب صدای حلقه ی زنجیر و ناله ی سحرش سیاه چال کجا طایر بهشت کجا هزار حیف که یکباره ریخت بال و پرش نیاز نیست به بندند چشم هایش را که نیست تاب نگاهی دگر به چشم ترش به هر کجا که روی قبری از زُراره ی اوست نشان غربت فرزندهای دربدرش شراره ی دل او گشت اجر روزه ی او درست موقع افطار پاره شد جگرش سیاه چال و نماز شب و غل و زنجیر فراق روی رضا بود غصّه ی دگرش بسوز ای دل «میثم» در آتش دل او که سوز شعر تو دارد حکایت از شررش @raziolhossein
در این زندان ندارد روز، فرقی با شب تارم ز دوری ات رضا جانم گره افتاده در کارم تمام آرزوی من، بوَد این آرزوی من که من این لحظه‌ی آخر، ز رویت بوسه بردارم بیا از ره رضا جانم، ببین ای نور چشمانم دو چشمم سوی در مانده، که تو آیی به دیدارم منی که آسمانها تکیه بر دستان من دارد تماشا کن دو سه روز است که محتاج دیوارم به چه روزی فتادم روزه بودم دشمنم آمد مرا با تازیانه می‌دهد هر روز افطارم ز بس که گوشه‌ی زندان به من سیلی زده دشمن می‌افتی یاد مادر گر ببینی رنگ رخسارم مرا سیلی زدن اما نخورده دخترم سیلی اگر که زار می‌گریم فقط در فکر بازارم مرا آزارها دادند تنم را برنگرداندند به چه روزی فتادم من، منی که بر همه یارم به چه روزی فتادم تازه، نعل تازه اینجا نیست بخود پیچیده ام اما به تن یک پیرهن دارم شنیدم جد مظلومم به روی خاک عریان بود شنیدم دست و پا می‌زد، از این روضه است بیمارم @raziolhossein
هم دست بر پهلو و بر دیوار دارد هم چشمی از سیلی دشمن تار دارد محض نجات شیعیان بود از بلایا زندان اگر رفته است و حال زار دارد راضی نشد سندی به چندین تازیانه با حضرت موسی بن جعفر کار دارد از سر زدن هایش به آقا خوب پیداست هارون ملعون هم سر آزار دارد دیوار زندان جای خود زنجیر حتی با دست و پای او سر پیکار دارد اصلا مگر داریم غل بی میخ باشد هر لحظه پیش چشم خود مسمار دارد با نام زهرا اشک چشمش را جلا داد در دل امید لحظه دیدار دارد مال امام هفتم است این هفت خلعت شایسته است اینکه کفن بسیار دارد ای کاش در کرببلا هم یک کفن بود در وقت دفن کشته دور از وطن بود از آشنایان خواهر مظلومه اش بود از ناکسان بر پیکرش شمشیر زن بود با تیغ ها و تیر های کوفه جسمش بی پیرهن مشغول جنگ تن به تن بود آنقدر هم عریان نبود از آن جهت که از خاک و خون بر جسم پاکش پیرهن بود خورشید حتی داغ تر تابید آن روز هر چه توجه داشت سمت آن بدن بود میسوخت و میسوخت و میسوخت آری خون از تمام زخمهایش بود جاری جز دیدن و آتش گرفتن بر بلندی از دست زینب برنمی‌آمد که کاری از آن حسین خوش قد و بالا برایش ماند آخر کاری لباسی یادگاری چه یادگاری؟؟؟ پاره پاره پاره پاره خون می‌چکید از آسمانش چون ستاره این پیرهن را هر زمان میدید زینب با رنگ سرخش می‌کشید از غم شراره عطر تمام قوم را این پیرهن داشت عباس اکبر عون قاسم شیرخواره از خون هجده محرم زینب گرفته است این پیرهن رنگ ملیحی استعاره در بین آن نامحرمان از دست زینب دیگر چه کاری بر می آمد جز نظاره از بعد غارت جان زینب بر لب آمد این یادگاری تا به دست آمد دوباره @raziolhossein
این تخته ی در تیزیِ مسمار ندارد این لنگه ی در آتش و دیوار ندارد از چار غلامی که می آیند یکی هم با حلقه ی انگشتر تو کار ندارد باران گل آمد به سرت موقع تشییع بازاری بغداد که آزار ندارد آنقدر سبک گشته تنت آخر عمری جز سلسله و پیرهنت بار ندارد انکار اگر شد غم و دردی که کشیدی این ساق شکسته دگر انکار ندارد مامور رسیده است و برای تو غذایی جز مشت و لگد موقع افطار ندارد ملعون دهنش باز نشد جز به جسارت یک ذره حیا پیش تو انگار ندارد سردی غل جامعه را تاب و تحمل این جسم نحیف این تن تب دار ندارد یک لحظه ملاقات نکردی پسرت را زندانی بغداد که دیدار ندارد تو میروی و سایه ی سلطان به سرش هست معصومه ی تو غصه ی بازار ندارد @raziolhossein
جام زهری داده و شادم کنید خسته‌ام از بند آزادم کنید بی‌ملاقاتی‌ترین زندانی‌ام راحت از زندان بغدادم کنید هیچ صیدی در غل و زنجیر نیست فارغ از زنجیر صیادم کنید جسم من را روی جسر انداختند کاش بردارید و دلشادم کنید مثل اجدادم به من رحمی نشد لااقل رحمی به اولادم کنید دوستان در تنگنا جان می‌دهم کربلا رفتید اگر یادم کنید @raziolhossein
شبیه آينه ای که جلا نیاز ندارد عزیز فاطمه مدح و ثنا نیاز ندارد کسی که مرقد موسی بن جعفر است مطافش به طوف کعبه و سعی و صفا نیاز ندارد به ازدحام گدا نیست اعتبار کریمان کریم دور و بر خود گدا نیاز ندارد اگر کمی ز غبار قدوم او برسانند شفای درد مریضان دوا نیاز ندارد کلیم وقت غریبی ز بی کسی نهراسد به گفتگوی کسی جز خدا نیاز ندارد از اژدهای زنی با دعا فرشته بسازد برای معجزه اصلا عصا نیاز ندارد نبود در خور شأنش سیاه چال وگرنه نفس کشیدن او که هوا نیاز ندارد برای سفره افطار او که هست گرسنه بس است سیلی قاتل غذا نیاز ندارد بس است دوری از دخترش برای شکنجه دگر شکنجه جلاد را نیاز ندارد نظاره بر غل و زنجیر اگر که داشته باشد به روضه خوانی شام بلا نیاز ندارد کسی که خود ملک الموت را صدا زده یعنی مسافر است، به زهر جفا نیاز ندارد به تخته پاره و این چند تا غلام چه حاجت بزرگ عرش به این چیزها نیاز ندارد هزار شکر که چندین کفن رسید و رضا هم زمان دفن پدر بوریا نیاز ندارد @raziolhossein