eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
9.8هزار دنبال‌کننده
755 عکس
7 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
غریب ماندن در کوچه دردسر دارد فقط خداست که از حال تو خبر دارد خدا کند که در این کوچه باز حداقل طناب از سر دست تو دست بردارد شبیه مادرتان خانه ات در آتش سوخت هنوز شهر برای شما خطر دارد میان کوچه نکش پیرمرد فاطمه را عصا ندارد اگر دست بر کمر دارد به یاد مادرتان سوخت خانه و حالا چقدر خاطره ی تلخ میخ در دارد امام عشق غریب است و شهر پیغمبر میان سینه ی خود باز داغ اگر دارد خدا کند که کسی با غلاف سر نزند خدا کند که کسی با لگد به در نزند @raziolhossein
با آمدن ستاره باران آمد گفتند که مورها; سلیمان آمد با ذوق امامزاده ها میگفتند در اصل پدربزرگ ایران آمد @raziolhossein
دوباره شب شد و از صبح تا همین حالا چقدر خاطره از ذهن او گذر کرده پس از حدود چهل سال گریه ؛ عمرش را به یاد پیرهن پاره پاره سر کرده برای حضرت یعقوبِ کربلا داغِ حسین آه دل و چشم تار آورده همیشه بغض گلوگیر او نشان میداد به سینه اش غم زینب فشار آورده هزار و نهصد و پنجاه و یک حسین شده دلی که لحظه به لحظه ز آه میسوزد همیشه زخم دلش مثل پیکر بابا شبیه شمع ته قتلگاه میسوزد دوباره حرمله را یاد کرد و در گوشش صدای خنده ی شیطانی اش به جا مانده هنوز تاول آن آتشی که می بارید کنار پینه ی پیشانی اش به جا مانده نشسته گوشه بازار و اشک میریزد که آسمان غمش سخت سرد و مهتابیست گمان کنم که دلش باز بین گودال است دوباره روبروی این دکان قصابیست @raziolhossein
روی در خانه همینکه ردّ غم افتاد پرچم سیاهی سر در بیت الکرم افتاد شد محسنیه خانه ی ما بعد از آن روز و جبریل هم وقت رسیدن دم به دم افتاد گهواره با گریه صدایت کرد و آخر هم یک گوشه از خانه کنار مادرم افتاد بعد از درو دیوار و بعد از آتش و مسمار روی جبین آسمان رنگ عدم افتاد آنروز مادر دست بر دیوار می آمد آمد سر قبرت ولی تا آمدم; افتاد بعد از گذشت چند سال از ماجرای تو بر روی قبر اصغر من خواهرم افتاد یک لحظه بین خیمه ها یاد تو افتادم وقتی علی گهواره اش کنج حرم افتاد ای کاش که در کربلا بودی ولی محسن روی علم حک کرده ام زهرا ؛ علی ؛ محسن @raziolhossein
غریب ماندن در کوچه دردسر دارد فقط خداست که از حال تو خبر دارد خدا کند که در این کوچه باز حداقل طناب از سر دست تو دست بردارد شبیه مادرتان خانه ات در آتش سوخت هنوز شهر برای شما خطر دارد میان کوچه نکش پیرمرد فاطمه را عصا ندارد اگر دست بر کمر دارد به یاد مادرتان سوخت خانه و حالا چقدر خاطره ی تلخ میخ در دارد امام عشق غریب است و شهر پیغمبر میان سینه ی خود باز داغ اگر دارد خدا کند که کسی با غلاف سر نزند خدا کند که کسی با لگد به در نزند @raziolhossein
با آمدن ستاره باران آمد گفتند که مورها; سلیمان آمد با ذوق امامزاده ها میگفتند در اصل پدربزرگ ایران آمد @raziolhossein
دوباره شب شد و از صبح تا همین حالا چقدر خاطره از ذهن او گذر کرده پس از حدود چهل سال گریه ؛ عمرش را به یاد پیرهن پاره پاره سر کرده برای حضرت یعقوبِ کربلا داغِ حسین آه دل و چشم تار آورده همیشه بغض گلوگیر او نشان میداد به سینه اش غم زینب فشار آورده هزار و نهصد و پنجاه و یک حسین شده دلی که لحظه به لحظه ز آه میسوزد همیشه زخم دلش مثل پیکر بابا شبیه شمع ته قتلگاه میسوزد دوباره حرمله را یاد کرد و در گوشش صدای خنده ی شیطانی اش به جا مانده هنوز تاول آن آتشی که می بارید کنار پینه ی پیشانی اش به جا مانده نشسته گوشه بازار و اشک میریزد که آسمان غمش سخت سرد و مهتابیست گمان کنم که دلش باز بین گودال است دوباره روبروی این دکان قصابیست @raziolhossein
روی در خانه همینکه ردّ غم افتاد پرچم سیاهی سر در بیت الکرم افتاد شد محسنیه خانه ی ما بعد از آن روز و جبریل هم وقت رسیدن دم به دم افتاد گهواره با گریه صدایت کرد و آخر هم یک گوشه از خانه کنار مادرم افتاد بعد از درو دیوار و بعد از آتش و مسمار روی جبین آسمان رنگ عدم افتاد آنروز مادر دست بر دیوار می آمد آمد سر قبرت ولی تا آمدم; افتاد بعد از گذشت چند سال از ماجرای تو بر روی قبر اصغر من خواهرم افتاد یک لحظه بین خیمه ها یاد تو افتادم وقتی علی گهواره اش کنج حرم افتاد ای کاش که در کربلا بودی ولی محسن روی علم حک کرده ام زهرا ؛ علی ؛ محسن @raziolhossein
با آمدن ستاره باران آمد گفتند که مورها; سلیمان آمد با ذوق امامزاده ها میگفتند در اصل پدربزرگ ایران آمد @raziolhossein
روی در خانه همینکه ردّ غم افتاد پرچم سیاهی سر در بیت الکرم افتاد شد محسنیه خانه ی ما بعد از آن روز و جبریل هم وقت رسیدن دم به دم افتاد گهواره با گریه صدایت کرد و آخر هم یک گوشه از خانه کنار مادرم افتاد بعد از درو دیوار و بعد از آتش و مسمار روی جبین آسمان رنگ عدم افتاد آنروز مادر دست بر دیوار می آمد آمد سر قبرت ولی تا آمدم; افتاد بعد از گذشت چند سال از ماجرای تو بر روی قبر اصغر من خواهرم افتاد یک لحظه بین خیمه ها یاد تو افتادم وقتی علی گهواره اش کنج حرم افتاد ای کاش که در کربلا بودی ولی محسن روی علم حک کرده ام زهرا ؛ علی ؛ محسن @raziolhossein