#امام_سجاد_شهادت
#شام
از غم کرببلا گرچه دل، آرام نبود
به خدا هیچ کجا سخت تر از شام نبود
آن قدر غم به دلم بود زداغ پدرم
که دگر جای غم طعنه و دشنام نبود
سر مهمان زسر بام نریزند آتش
گیرم این قافله از امت اسلام نبود
این چهل سال همه سوز دل من این است
دختر فاطمه جایش ملاء عام نبود
آنقدر کعب نی و سیلی و شلاق زدند
جای سالم به خدا در تن ایتام نبود
به تماشای اسیران همگی جمع شدند
کوچه کوچه که دگر حاجت اعلام نبود
همه رفتند سربام ولی کاش دگر
آن زن پست یهودی به سر بام نبود
آنچنان بی ادبی کرد نگویم که چه شد
ولی دیگر به روی نی سر بابام نبود
سخت تر از همه در بزم یزیدم بردند
درد و غمهای مرا باز سرانجام نبود
چوب در دست که بگرفت دل ما خون شد
ای خدا کاش به دست دگرش جام نبود
#عبدالحسین
@raziolhossein
#امام_سجاد_شهادت
پادشاه کشور مرثیه و ماتم منم
پایتخت سرزمین اشک ها شد دامنم
آتش دل را به آب دیده خامش می کنم
آب می بینیم ولی آتش بر این دل میزنم
از تنم جان در نمیآید خلاص از غم شوم
بعد عاشورا دگر زندانی پیراهنم
دشتی از یاس و اقاقی و شقایق داشتم
کربلا انداخت اما آتشی بر خرمنم
گر گلی پژمرده شد بربلبلش گریه کنید
حال من آن بلبلم که داغدار گلشنم
باخبر از داغ ها در بین بستر می شدم
تا که بر می خواست ازطف خندههای دشمنم
سالها از آن چهل منزل گذشت اما هنوز
خستگی آن اسارت در نیامد از تنم
هیچکس در آن سفر یارمنشد جز یک نفر
دست می انداخت تنها ریسمان برگردنم
خواهرم از من کمک میخواست دستم بسته بود
تازیانه می زد او را خصم تا من بشکنم
محمل پرده نشینان حرم بی پرده بود
بین ان نامحرمان شد تار روز روشنم
از کجای شام گویم از سر بازار یا
دست بسته کوچه یوسف فروشی رفتنم
شعله ای روی سرم افتاد دستم بسته بود
سوختم مانند شمع و در نیامد شیونم
گرچه مسمومم ولیکن می کشد این غم مرا
همره ناموسها بزم حرامی بردنم
باد شیون می شود گر بگذرد از تربتم
یک جهان مرثیه خوابیده میان مدفنم
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#امام_سجاد_شهادت
من سلاحم گریه و با گریه طوفان می
کنم
سنگ را حتی به وقت گریه ، گریان می کنم
مثل زهرا مادرم ، مثل رقیه خواهرم
دودمان ظلم را با اشک ویران می کنم
زندگانی مرگ تدریجی است بعد از کربلا
کنج غربت درد را با درد درمان می کنم
بی اراده ذکر لب عجل وفاتی می شود
هر زمان که یاد از شام غریبان می کنم
گاه یاد قاسم و گاهی به یاد اکبرم
هر زمان که قصد رفتن بر گلستان می کنم
حرمله داد مرا بدجور در آورده است
تا توانم لعن بر آن نامسلمان می کنم
هر کجا که حرف کفن و دفن آید در میان
بی اراده یاد از آن جسم عریان می کنم
تا صدای قاری قرآن به گوشم می رسد
یاد از آن مجلس و آن چوب و دندان می کنم
خواهرم آن شب به پیش چشم من دق مرگ شد
شرم از آن ماجرای کنج ویران می کنم
#محمد_حسین_رحیمیان
@raziolhossein
#امام_سجاد_شهادت
دعا و اشک به قلبِ شکسته مرهم بود
پس از حسین؛ همه عمر او مُحرّم بود
برای روضه نیازی نداشت او به گریز
به پیش چشم تَرَش روضه ها مجسّم بود
همین که طفل در آغوش مادری میدید
"بساط گریه برای دلش فراهم بود"
صحیفه واژه به واژه مرور عاشوراست
فرازهای صحیفه مرور ماتم بود
اَنَا ابنُ مکّه و زَمزَم؛ صدا صدای کسی ست
که در لباسِ اسارت امیرِ عالم بود
به وقت خواندن خطبه میان مجلس شام
اگرچه خسته، ولی مثل کوه محکم بود
اَنَا ابنُ مَن قُتِلَ الصَّبر؛ وقت روضه رسید
فدای شاه شهیدی که بی کفن هم بود
خودش به خاک نهاده به گریه جسمی را
که چند عضو زِ اعضای پِیکَرَش کم بود
میان این همه غصّه؛ امان ز ویرانه
پس از خرابه دِگَر قدُّ و قامتش خم بود
#محمدصادق_ابراهیمی
@raziolhossein
#امام_سجاد_شهادت
من چهل سال غم و غصه مکرر دیدم
نرود از نظرم آنچه که آخر دیدم
بلبلان از غم گلها همه بیتاب شدند
غنچه ها را همه پژمرده و پرپر دیدم
کوچه ی تنگ ندیدم چو عمویم امّا
تنگی قتلگه و پیکر بی سر دیدم
مات و مبهوت نظر کردم و فریاد زدم
جای یک زخم هلالی روی پیکر دیدم
آنچه من دیده ام ای کاش نبیند چشمی
من خودم کاکل او در کف لشکر دیدم
از همه سختی گودال همین بس باشد
قتل صبر پدر و نیزه و خنجر دیدم
بوریا جمع تنش را همه بر عهده گرفت
پی انگشت پدر در همه جا گردیدم
با عبا جمع نمودم که نریزد عباس
پاره های تنِ سقای دلاور دیدم
کاش می مردم ازاین غم که نبینم امّا
چادر سوخته وپاره ی خواهر دیدم
وای از شام که ناموس خدا را بردند
خنده و هلهله در مردم کافر دیدم
سخت تر از همه بازار یهودی ها بود
عمه ها را همه در حالت مضطر دیدم
سخن از برده فروشی شد و لرزید رباب
به روی نیزه سرشک علی اصغر دیدم
#محمود_اسدی_شائق
@raziolhossein1
#امام_سجاد_شهادت
سید الباکینم و در عشق غوغا می کنم
زنده در شهر مدینه یاد زهرا می کنم
من چهل سال است هر لحظه به یاد کربلا
از غم هر روضه ای گریه مجزّا می کنم
پای هر برگ صحیفه نه ، که روضه نامه ام
با سر انگشتی زخون دیده امضا می کنم
رازق و الطفل الصغیر و راحم الشیخ الکبیر
با مناجات سحر این روضه افشا می کنم
آب رنگ خون بگیرد تا که هنگام وضو
یادی از زخم لبانِ خشک بابا می کنم
می سپارم بر همه تا نشود ام البنین
صحبت از ضرب عمود و فرق سقا می کنم
تا ببینم بین باغی لاله پرپر می کنند
بی مهابا یاد جسم اربا رابا می کنم
باسئوالی پر کنایه وقت ذبح گوسفند
در دل ِ درد آشنا طرح معما می کنم
چون که بابای مرا لب تشنه ذبحش کرده اند
بر سر این قصه با قصاب دعوا می کنم
گر ببینم دختری مویش گره افتاده است
خیلی آهسته گره از گیسویش وا می کنم
وای زان دم که ببینم دختری خورده زمین
گریه ها بر غربت اولاد زهرا می کنم
غصه بی معجری پلک دو چشمم زخم کرد
با عمو عباس خود زین غصه نجوا می کنم
تا که دیدم برده آوردند در بازار شهر
یاد شام و ماجرای خواهرم را می کنم
سرخ موئی گفت دنبال کنیزم، بعد از آن
یاد آن مجلس دو چشم خویش دریا میکنم
#قاسم_نعمتی
@raziolhossein
#امام_سجاد_دودمه
#دودمه
من به خون غلتیدن خون خدا را دیده ام
کربلا را دیده ام
زائر باغ خزان و لاله های چیده ام
کربلا را دیده ام
......
گرچه قلبم را شکسته غصههای کربلا
وای از شام بلا
بر سر بازار شد راز دل من بر ملا
وای از شام بلا
@raziolhossein
#امام_سجاد_شهادت
#شام
ذکر مصیبت میکند: الشام الشام
تا یاد غربت میکند: الشام الشام
منزل به منزل درد و داغ و بی کسی را
یک جا روایت میکند: الشام الشام
موی سپید و چهرهای در هم شکسته
از چه حکایت میکند: الشام الشام
هر روز با اندوه و آه و بی شکیبی
یاد اسارت میکند: الشام الشام
در این دیار پر بلا هر کس به نوعی
عرض ارادت میکند: الشام الشام
یک شهر چشم خیره، وقت هر عبوری
ابراز غیرت میکند: الشام الشام
هر سنگ با پیشانی مجروح خورشید
تجدید بیعت میکند: الشام الشام
قرآن پرپر روی نیزه غربتت را
هر دم تلاوت میکند: الشام الشام
قلب تو را یک مرد رومی با نگاهش
بی صبر و طاقت میکند: الشام الشام
هر جا که دارد خوف از جان تو، عمّه
خود را فدایت میکند: الشام الشام
جان میدهی وقتی به لبهایی مقدّس
چوبی جسارت میکند: الشام الشام
کنج تنوری حنجری آتش گرفته
ذکر مصیبت میکند: الشام الشام
#یوسف_رحیمی
@raziolhossein
#امام_سجاد_شهادت
مرد میدان، مرد میدان است بی شمشیر هم
وارث شیر خدا شیر است در زنجیر هم
کار دشواریست بین سلسله حیدر شدن
یا علی گویان چهل جا فاتح خیبر شدن
خطبه ی پرشور خواندن با کلام آتشین
خطبه از جنس رجز های امیرالمومنین
پیشوای غم بزرگ روضه خوانان پیر اشک
کاخ را با خاک یکسان کرد با شمشیر اشک
بال و پر بسته، پریدن را به عالم یاد داد
دودمان شام را با آه خود بر باد داد
#مجید_تال
@raziolhossein
#امام_سجاد_شهادت
دیدم به چشم خویش غمی ناشنیده را
در یک غروب سرخ بلای عدیده را
با نالهام زمین و زمان گریه میکند
از مادر ارث بردهام این اشک دیده را
من با همین لبان خودم نیمههای شب
بوسه زدم گلوی بریده بریده را
یعقوبم و بدست خودم بین بوریا
چیدم به گریه یوسف پیکر دریده را
یادم نمیرود که چگونه مقابلم
بستند دست عمّۀ قامت خمیده را
یادم نمیرود سر شب لحظه فرار
فریادهای دختر گیسو کشیده را
هنگام جابهجائی سر روی نیزهها
دیدم شکاف حنجر و خون چکیده را
لعنت به آنکه مرکب خود نعل تازه زد
دیدم سپاه روی بدنها دویده را
یک تار موی عمّۀ ما را کسی ندید
پوشانده بود نور حسین این حمیده را
بزم شراب و طشت طلا جای خود ولی
خون کرده صحنهای دل محنت کشیده را
دشمن کنیز خواست و دیدم به چشم خویش
طفل یتیم و وحشت و رنگِ پریده را
#قاسم_نعمتی
@raziolhossein
#امام_سجاد_شهادت
بغضش شکست زخم دلش بیحساب شد
سجّادهاش معطّرِ با اشک ناب شد
او سیدالبکاء حسینیۀ خداست
گریه سپاه او شد و پا در رکاب شد
صفحه به صفحه ادعیههای صحیفهاش
ناگفتههای مرثیه بود و کتاب شد
عمری ز داغ روضۀ سخت تنور سوخت
ذرّه به ذرّه یاد لب تشنه آب شد
عکس غروب روز دهم بین چشم او
با عکس آن هلال سر نیزه قاب شـد
یادش نمیرود بدن بیسر حسین
یا آن محاسنی که به خونش خضاب شد
رگهای روی حنجر زخمی گواه بود
در بردن سر پدر او شتاب شد
سینه زده برای تنش مثل بادها
وقتی که نوحهخوان تنش آفتاب شد
دیگر لبش به آب خنک! نه نخورد و رفت
او روضهدار دائم طفل رباب شد
خاک فلک به روی سرم که نوشتهاند
با دست بسته وارد بزم شراب شد
#محسن_حنیفی
@raziolhossein
#امام_سجاد_شهادت
آن روز پر عذاب زیادم نمی رود
فریاد آب آب زیادم نمی رود
جسم حسین بی سرو عریان به روی خاک
در بین آفتاب زیادم نمی رود
تیر سه شعبه و گلوی طفل شیر خوار
بی تابی رباب زیادم نمی رود
معجر کشیدن از سر طفل سه ساله و
رخسار بی نقاب زیادم نمی رود
رگهای پاره پاره و فریاد شیعتی
از حنجر کباب زیادم نمی رود
#زهیر_سازگار
@raziolhossein