#حضرت_عبدالله_بن_الحسن
من اشک روان بر رخ این اهل خیامم
بگذار بیفتم سر دامان امامم
بر خال لب دوست گرفتارترینم
مانند کبوتر پی این دانه و داممم
در خیمه بمانم شب اول چو هلالم
بر دامن خورشید روم ماه تمام
برخاسته سردار جمل از جگر من
لا حول ولا قوه الا به قیامم
از نعره من میسره تا میمنه پاشید
شد جلوه ای از حیدر کرار کلامم
هم فاطمه ام هم علی ام هم حسنم من
حیران شده آیینه نداند که کدامم
در رکعت آخر نکند فاصله افتد
هنگام تشهد شده و وقت سلامم
دستش همه عمر نوازشگر من بود
دستم سپرش گر نشود باد حرامم
من حاضرم این زلف مرا دست بگیرند
دستی نرسد بر سر گیسوی امامم
من روزه ام ای پست مزن سنگ لبش را
بگذار شود این رطب افطار صیامم
از فاطمه آموختم اینگونه بجنگم
بازو عوض تیغ کشیدم ز نیامم
حالا که در آغوش عمویم بزنیدم
در خلوت خاصم خبری نیست زعامم
هر موی تنم داده اذان حی علی العشق
بر تیر سه شعبه برسانید پیامم
بر دامنش آویخته دستم چه شکوهی
جبریل برد رشک بر این شان و مقامم
ای تیر بچرخان لب من را به لب یار
تا این دم آخر شود ایامم به کامم
با تیغ و سه شعبه پس از آن سم ستوران
هرگونه بخواهند شهید تو مدامم
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
از تمام لاله های کاروان
غنچه ای لب تشنه ماند و باغبان
غنچهای که برگ او خشکیده بود
نسخهاش را تشنگی پیچیده بود
زخم میشد روی او با گریهاش
شعله میزد خیمهها را گریهاش
دست بر دست همه اهل حرم
نغمه لالاییاش آوای غم
دوش تا وقت سحر از قحط آب
دست و پا میزد در آغوش رباب
لیک امروز از رمق افتاده بود
نای دست و پا زدن در او نبود
هر طرف بر پیکرش با دست باد
چون گل پژمرده راسش می فتاد
مثل هاجر هفت نه هفتادبار
رفت مادر خیمه خیمه بی قرار
قطره آبی ولی پیدا نشد
چشمه ای از پای طفلش پا نشد
ماند اسماعیل او در انتظار
تا به قربانگه شود قربان یار
سر به روی شانه بابا گذاشت
نای گریه نیز نای او نداشت
مثل ماهی لب به هم میزد مدام
در تلظی بود بر دست امام
تا که بالا رفت بر دستان او
سرعقب افتاد و پیدا شد گلو
حرمله حلق سپیدش را که دید
تیر را در چله تا آخر کشید
چشم او بر چشم بابا خیره بود
ناگهان شد چشمهای او کبود
از فشار تیر بر طفل رباب
گل میان دست بابا شد گلاب
دید بیت آرزوی ویران شده
برگ گل از شاخه آویزان شده
زود بابا بین آغوشش فشرد
دست را زیر سرش آرام برد
تا نیفتد راس او از پیکرش
بای بسم اله بماندمحورش
روی دست باغبان پرپرکه شد
نوبت تشییع آن بی سر که شد
شعله زد این غم به جان عالمین
حرمله خندید بر اشک حسین
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
در غمت داده ام از دست عنانم چه کنم
خنده ی آخر تو برده امانم چه کنم
یک طرف خنده ی لشگر طرفی اشک رباب
مانده ام من بروم یا که بمانم چه کنم
تیر را گر بکشم راس ز هم می پاشد
خار را از جگرم گر نکشانم چه کنم
ترس دارم که بیفتد سر تو از بغلم
روی دوشم شده ای بار گرانم چه کنم
می دود مادر تو گریه کنان پشت سرم
به پس خیمه تو را گر ندوانم چه کنم
بیشتر خاک به زیر سر تو ریخته ام
پیکرت را به سرت گر نرسانم چه کنم
چشم تو باز و چسان خاک بریزم رویت
تا که مادر نرسیده نگرانم چه کنم
چه کنم تا که نفهمد چه سرت آمده است
نیزه ای فاش کند راز نهانم چه کنم
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
#محاوره
دختر غم زده خرابه هام
آرزویی ندارم غیر بابام
میخوام امشب تا سحر صدات کنم
ولی لکنت افتاده توی صدام
من که تو آغوش تو میخوابیدم
قبل خواب باید تورو می بوسیدم
حالا سر به روی خاکا میزارم
دیدنت تو خوابه تنها امیدم
اگه من پرم شکست بابا فدات
چشامم نمیبینه فدا چشات
پر زخمم ولی من یه درد دارم
بابایی خیلی دلم تنگ برات
روی خاکا بابایی کشیدمت
خم شدم یه دل سیر بوسیدمت
تموم غصه من همین شده
وقتی رفتی خواب بودم ندیدمت
رفتی و با سیلی از خواب پریدم
نفسم بند اومد از بس دویدم
تا صدات زدم بابا منو زدن
پناهی جز عمه زینب ندیدم
بابا کل حرم و آتیش سوزوند
چادر خواهرمو آتیش سوزوند
اگه شونه نمیشه موی سرم
معجر رو سرمو آتیش سوزوند
گل سر دیگه برا موهام نخر
دیگه خلخال واسه پاهام نخر
لاله گوشم ببین زخمی شده
گوشواره بابا دیگه برام نخر
من که بودم روز آهوی حرم
نمیتونم دیگه حتی راه برم
همش از قافله ها جا میمونم
تازیونه می رسه تا ببرم
بابایی بال و پرم درد میکنه
زخمای چشم ترم درد میکنه
از شبی که افتادم از رو ناقه
هنوزم موی سرم درد می کنه
مثل شمعی پیکر من آب شده
صورتم با زخم سیلی قاب شده
مثل مادرت که بی هوا زدن
بی هوا زدن تو این جا باب شده
شبی که گم شده بودم زجر اومد
عمو جون نشنوه بابا بد می زد
قد به من به چکمه هاش نمی رسید
بی هوا به پهلو هام .... می زد
اومدی و گره من وا شده
آخرای عمر این زهرا شده
هر کسی منو تورو دیده می گه
این سه ساله پیرتر از بابا شده
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#حضرت_علی_اصغر_شهادت
در غمت داده ام از دست عنانم چه کنم
خنده ی آخر تو برده امانم چه کنم
یک طرف خنده ی لشگر طرفی اشک رباب
مانده ام من بروم یا که بمانم چه کنم
تیر را گر بکشم راس ز هم می پاشد
خار را از جگرم گر نکشانم چه کنم
ترس دارم که بیفتد سر تو از بغلم
روی دوشم شده ای بار گرانم چه کنم
می دود مادر تو گریه کنان پشت سرم
به پس خیمه تو را گر ندوانم چه کنم
بیشتر خاک به زیر سر تو ریخته ام
پیکرت را به سرت گر نرسانم چه کنم
چشم تو باز و چسان خاک بریزم رویت
تا که مادر نرسیده نگرانم چه کنم
چه کنم تا که نفهمد چه سرت آمده است
نیزه ای فاش کند راز نهانم چه کنم
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#حضرت_علی_اکبر_شهادت
تو را در هر قدم دیدم ندانستم در این صحرا
علی اینجاست یا اینجاست یا اینجاست یا اینجا
صدا کردم علی اکبر علی اکبر علی اکبر
کجا جویم تو را بابا که پیدایی و ناپیدا
تو را خواندم مکرر لااقل یکبار پاسخ ده
بگو بابا بگو بابا بگو بابا بگو بابا
تورا بر روی چشمانم بزرگت کرده بودم من
مبادا خار بر پای تو بنشیند ولی حالا
به روی پاره های پیکرت تا پای نگذارم
به زانو می کشم خود را به زانو میکشم خود را
تو دست و پا زدی و ناگهان افتاد سر یک سو
تو جان دادی و جان دادم میان خنده اعدا
کنار هم تو را چیدم تو را چیدم تو را چیدم
تلاشم ته نشین چون شهد گل شد در عبا اما
بیایید ای جوانان بنی هاشم که اکبر رفت
پس از او اف بر این دنیا پس از او اف بر این دنیا
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_اسارت
#اسارت
از روی نیزه بر من غمگین نظاره ای
حرفی کنایه ای سخنی یا اشاره ای
پلکی بزن که حال حرم روبه راه نیست
کافی است بزم سوختگان را شراره ای
سوسو بزن به سوی من ای سوی دیده ام
در آسمان به جز تو ندارم ستاره ای
دستم نمی رسد به سر نیزه ات اگر
در دست زینب است گریبان پاره ای
یک قتلگاه رفتی و صد قتلگاه من...
گشتم به هر دیار حسین دوباره ای
چشمم کبود گشت و جدا از سرت نشد
از بحر بر کنار نگردد کناره ای
با هر تکان نیزه تکان می خورد سرت
جانا به گوش نیزه مگر گوشواره ای
پیشانی ات شکست که پیشانی ام شکست
آیینه بی خبر نشود از نظاره ای
جایش به روی صورت من درد می گرفت
میخورد تا که بر رخ تو سنگ خاره ای
بی پوشیه به پیش نگاه حرامیان
جز آستین پاره نداریم چاره ای
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#شریفه_بنت_الحسن
#بیبی_شریفه #حضرت_شریفه
نامش شریفه بود و شرافت ملازمش
شأن و شکوه حلقه به گوش مداومش
مستوره بود و معجرش از شهپر ملک
خورشید بود ذرهای از مهر دائمش
هفت آسمان به فخر عنان گیر مرکبش
شب پردهدار محمل او صبح خادمش
بنت الکریم بود و کرامت خصال او
بنت الجلال بود و متانت مکارمش
مانند کوه بود و وقارش نمیشکست
منصوره بود و زینب کبری معلمش
در خیمه سوخت چادرش اما رها نشد
یک لحظه بین شعله حجاب مقاومش
نامحرم از زمین و زمان ناگهان دمید
یک تن نبود دور و برش از محارمش
فرصت نداد وا کند او گوشواره را
با لاله برد زیور از او خصم ظالمش
خالی شد از ستاره حرم لیک خصم دون
پر شد ز گوشواره و لاله غنایمش
پهلو شکسته بود و رخش نیلی و کبود
بشناس بنت فاطمه را از علائمش
از زیر پا عقیله تنش را برون کشید
اما دگر شکسته شد آن قد قائمش
زخمی به روی ناقه تعادل دگر نداشت
می اوفتد به خاک و خزان بود موسمش
نگذاشت خصم مجلس ختمش به پا شود
بر ناقه ها گرفت عقیله مراسمش
دنیا به بچههای حسن خوب تا نکرد
این بود از شریفه و آن هم ز قاسمش
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#دیر_راهب
شب میرسید و دیر پر از عطر سیب بود
تنهاتر از مسیح سری بر صلیب بود
برنی سری شکفتهتر از فرق لالهها
در پای نیزه نوحه صد عندلیب بود
اسلام بین مسجدیان آشنا نداشت
شاهی میان مملکت خود غریب بود
می دید پیر دیر ظهور مسیح را
نه نه مسیح منتظر این طبیب بود
با یک نگاه بر سر او دل ز دست داد
بر نی هنوز دلبریش بیرقیب بود
سر را بغل گرفت و دل سیر گریه کرد
گویا تمام عمر پی این حبیب بود
تطهیر کرد آب روان را ز خون او
اینکه فقیه بود مسیحی عجیب بود
اشکش گداخت تا به لب خشک او رسید
از تشنگی هنوز لبش در لهیب بود
جای رقیه خالی از او بوسهای گرفت
از این وصال قافله ای بی نصیب بود
بر گیسوان سوخته او شانه می کشید
از تاول تنور دلش بی شکیب بود
معلوم بود سر ز قفایش بریدهاند
رویش تمام خاکی و خد التریب بود
معلوم بود داغ جوان از محاسنش
رخسار او ز واقعه شیب الخضیب بود
یک تن به او نگفت چه آمد سر حسین
وقت حدیث روضه یابن شبیب بود
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#امام_سجاد_شهادت
پادشاه کشور مرثیه و ماتم منم
پایتخت سرزمین اشک ها شد دامنم
آتش دل را به آب دیده خامش می کنم
آب می بینیم ولی آتش بر این دل میزنم
از تنم جان در نمیآید خلاص از غم شوم
بعد عاشورا دگر زندانی پیراهنم
دشتی از یاس و اقاقی و شقایق داشتم
کربلا انداخت اما آتشی بر خرمنم
گر گلی پژمرده شد بربلبلش گریه کنید
حال من آن بلبلم که داغدار گلشنم
باخبر از داغ ها در بین بستر می شدم
تا که بر می خواست ازطف خندههای دشمنم
سالها از آن چهل منزل گذشت اما هنوز
خستگی آن اسارت در نیامد از تنم
هیچکس در آن سفر یارمنشد جز یک نفر
دست می انداخت تنها ریسمان برگردنم
خواهرم از من کمک میخواست دستم بسته بود
تازیانه می زد او را خصم تا من بشکنم
محمل پرده نشینان حرم بی پرده بود
بین ان نامحرمان شد تار روز روشنم
از کجای شام گویم از سر بازار یا
دست بسته کوچه یوسف فروشی رفتنم
شعله ای روی سرم افتاد دستم بسته بود
سوختم مانند شمع و در نیامد شیونم
گرچه مسمومم ولیکن می کشد این غم مرا
همره ناموسها بزم حرامی بردنم
باد شیون می شود گر بگذرد از تربتم
یک جهان مرثیه خوابیده میان مدفنم
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#امام_سجاد_شهادت
آتشی از خاطراتم بر جگر دارم هنوز
شعله شعله آه هر شام و سحر دارم هنوز
کاش می شد تا لبش را تر کنم با اشک خود
از غم لبهای خشکش چشم تر دارم هنوز
با برادر مرده باید گفت انچه دید ه ام
دست را از داغ اکبر بر کمر دارم هنوز
حتم دارم می رسد با مشک وقت احتضار
با لبی تشنه نگاهی بر قمر دارم هنوز
کس ندیده غنچه ای را با تبر پر پر کنند
یاد اصغر روضه ی تیر سه پر دارم هنوز
گر به سینه می فشارم چادری صد پاره را
در خطر ها از پر زینب سپر دارم هنوز
باقی از آن خیمه هایی که میان شعله سوخت
یک حرم پروانه ی بی بال و پر دارم هنوز
دیده ام در کربلا گرچه غروب مهر را
داغ ها از شام بر دل بیشتر دارم هنوز
از سرم هرگز نمی افتد مصیبت های شام
یادگاری برسرم از هر گذردارم هنوز
دست بسته وارد بزم شرابم کرده اند
روضه ظالم مزن را بر جگر دارم هنوز
پاره ای از پیکرم جامانده بین شهر شام
کنج ویران خواهری با چشم تردارم هنوز
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#امام_سجاد_شهادت
آتشی از خاطراتم بر جگر دارم هنوز
شعله شعله آه هر شام و سحر دارم هنوز
کاش می شد تا لبش را تر کنم با اشک خود
از غم لبهای خشکش چشم تر دارم هنوز
با برادر مرده باید گفت انچه دید ه ام
دست را از داغ اکبر بر کمر دارم هنوز
حتم دارم می رسد با مشک وقت احتضار
با لبی تشنه نگاهی بر قمر دارم هنوز
کس ندیده غنچه ای را با تبر پر پر کنند
یاد اصغر روضه ی تیر سه پر دارم هنوز
گر به سینه می فشارم چادری صد پاره را
در خطر ها از پر زینب سپر دارم هنوز
باقی از آن خیمه هایی که میان شعله سوخت
یک حرم پروانه ی بی بال و پر دارم هنوز
دیده ام در کربلا گرچه غروب مهر را
داغ ها از شام بر دل بیشتر دارم هنوز
از سرم هرگز نمی افتد مصیبت های شام
یادگاری برسرم از هر گذردارم هنوز
دست بسته وارد بزم شرابم کرده اند
روضه ظالم مزن را بر جگر دارم هنوز
پاره ای از پیکرم جامانده بین شهر شام
کنج ویران خواهری با چشم تردارم هنوز
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#امام_حسین_علیه_السلام
#وداع_با_محرم
محرم ها مشاطه کارگاه خویش بگشاید
به اشک روضه روی روسیاهان را بیاراید
به یک قطره که از دیده میان روضه میریزد
اگر که هفت دریای گنه باشد ببخشاید
در اینجا هیچکس آلوده را از خود نمی راند
در اینجا خار از آغوش گل بیرون نمی آید
هر آنکس طالب سیر و سلوک است و مقاماتش
در اینجا راه صدساله به یک شب گریه پیماید
مرا محرم حسابم کرده زهرا ، دعوتم کرده
چه فخری برتر از فخری که ناچیزی حساب آید
چه کوتاه است شب های محرم کاشکی می شد
«خدا از عمر ما بر عمر این شب ها بیفزاید»
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
شدم بی خانمان دنبال تو چون باد اواره
رود از گریه های من جگر از چشم هر خاره
چنان بی کس شدم بابا پس از تو بین این صحرا
که میگیرم سراغ دوست را از خصم همواره
اگر بابا نباشی تا بخوابم بین آغوشت
چه فرقی می کند بر من چه تابوت و چه گهواره
اگرچه زخمهای من چو غنچه بسته شد اما
اگر آهی کشم هر گل گریبان می کند پاره
جوان از حادثه گاهی اگر که پیر میگردد
ندیدم کودکی گردد ز داغی پیر یکباره
اگر که آمدی ومرده بودم بر رخم بنگر
خبرها دارد از سر درونم رنگ رخساره
پر از زخمی چنان بابا که شد دردم فراموشم
بیا که دردهایت را به یک بوسه کنم چاره
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
این است پیامی از دردانه به دردانه
از نی بنگر ما را ویرانه به ویرانه
یک خانه پر از سنگ و یک خانه پر از هیزم
فرق است پذیرایی کاشانه به کاشانه
زخم است سرم از بس شانه نشود مویم
خون است دل شانه دندانه به دندانه
چون شمعم و از اهم یک قافله میسوزد
شرمنده از آن هایم پروانه به پروانه
هم چوب لبت میخورد هم جام به دستش بود
می ریخت به دلها خون پیمانه به پیمانه
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#حضرت_رقیه_شهادت
#محاوره
دختر غم زده خرابه هام
آرزویی ندارم غیر بابام
میخوام امشب تا سحر صدات کنم
ولی لکنت افتاده توی صدام
من که تو آغوش تو میخوابیدم
قبل خواب باید تورو می بوسیدم
حالا سر به روی خاکا میزارم
دیدنت تو خوابه تنها امیدم
اگه من پرم شکست بابا فدات
چشامم نمیبینه فدا چشات
پر زخمم ولی من یه درد دارم
بابایی خیلی دلم تنگ برات
روی خاکا بابایی کشیدمت
خم شدم یه دل سیر بوسیدمت
تموم غصه من همین شده
وقتی رفتی خواب بودم ندیدمت
رفتی و با سیلی از خواب پریدم
نفسم بند اومد از بس دویدم
تا صدات زدم بابا منو زدن
پناهی جز عمه زینب ندیدم
بابا کل حرم و آتیش سوزوند
چادر خواهرمو آتیش سوزوند
اگه شونه نمیشه موی سرم
معجر رو سرمو آتیش سوزوند
گل سر دیگه برا موهام نخر
دیگه خلخال واسه پاهام نخر
لاله گوشم ببین زخمی شده
گوشواره بابا دیگه برام نخر
من که بودم روز آهوی حرم
نمیتونم دیگه حتی راه برم
همش از قافله ها جا میمونم
تازیونه می رسه تا ببرم
بابایی بال و پرم درد میکنه
زخمای چشم ترم درد میکنه
از شبی که افتادم از رو ناقه
هنوزم موی سرم درد می کنه
مثل شمعی پیکر من آب شده
صورتم با زخم سیلی قاب شده
مثل مادرت که بی هوا زدن
بی هوا زدن تو این جا باب شده
شبی که گم شده بودم زجر اومد
عمو جون نشنوه بابا بد می زد
قد به من به چکمه هاش نمی رسید
بی هوا به پهلو هام .... می زد
اومدی و گره من وا شده
آخرای عمر این زهرا شده
هر کسی منو تورو دیده می گه
این سه ساله پیرتر از بابا شده
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#حضرت_محسن
#محسنیه
#احراق_بیت
افتاد گره پشت در خانه به کارم
در نقطه آغاز خزان گشت بهارم
از بار فشار در و دیوار نشد تا
یک بار تو را تنگ در آغوش فشارم
حالا که نشد از رخ تو بوسه بچینم
در مقتلت از خون جگر لاله بکارم
هر قدر نگه داشتم این در که نیایند
...پهلوم شکستندو تو رفتی ز کنارم
تشییع ،تو را با عجله خادمه ام کرد
فهمید که بر دیدن تو تاب ندارم
اینگونه که داغ تو بر این سینه تنگ است
لاله شکفد یاد تو از سنگ مزارم
رختی که نشد قسمت تو تا که بپوشی
باید که برای علی اصغر بگذارم
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#امیرالمومنین_مدح
طریق بندگی غیر از مسیر شیعه بیراه است
هر آنکس با علی باشد خدا را نیز همراه است
به کعبه از علی گویم خدا را در نجف جویم
لک لبیک یا حیدر لک لبیک الله است
بنازم پادشاهی که کشد ناز فقیران را
بنازم دولتی را که رفیق سائلان شاه است
علی حق است و با حق است آنکه با علی باشد
یقین بر قنبرش هر کس ندارد نیز گمراه است
ستون عرش را قائم یدالله فوق ایدیهم
فلک میچرخد ار دائم به انگشت یدالله است
زمانی که نجف رفتم به ایوان یک قدم مانده
عیانم شد مسیر قوس او ادنی چه کوتاه است
به دنبال شرف هستم که دل بر این سخن بستم
منم کلب در آنکه نجف را کلب درگاه است
من و وحدت به غیر از دوستان او معاذ الله
هر آن کس با عدویش میل وحدت کرد گمراه است
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#حضرت_زینب_مدح
شمس حجاب کبریا زینب است
تجلی شرم و حیا زینب است
روح مناجات و دعا زینب است
شان نزول انما زینب است
فاطمه کرببلا زینب است
دوای درد بی دوا زینب است
ای نفس حضرت ختمی مآب
دختر آسمانی بوتراب
در صدف بحر وفا درّ ناب
روی تو حسرت دل آفتاب
موی تو شب ندیده حتی به خواب
مصحف مستور خدا زینب است
شب که به امید سحر آرمید
صدای تکبیر فلک را شنید
شب زدگان نسیم رحمت وزید
دوباره شمس روی حیدر دمید
آینه ای به دست زهرا رسید
فاطمه ی علی نما زینب است
دانه تسبیح تو شمس ضحی
چادر تو، پرچم حجب و حیا
به زیر سایه تو عرش خدا
نه فلک از خاک رهت شد بنا
خانه تو مطاف ارض و سما
کعبه سیار خدا زینب است
بیا و جلوه ی پیمبر ببین
شیرزنی چون یل خیبر ببین
ادامه سوره کوثر ببین
حسن حسن نیز مکرر ببین
دوباره یک حسین دیگر ببین
پنج تن زیر کسا زینب است
آمدی ای جان جهان حسین
آمدی ای روح و روان حسین
آمدی ای دل نگران حسین
جان حسین جان تو جان حسین
آمدی و زد ضربان حسین
حسین مروه و صفا زینب است
شمس چراغ در این خانه ات
ماه غبار در کاشانه ات
ارض و سما گر شده پروانه ات
یافته این گونه شفاخانه ات
تهمت عقل است به دیوانه ات
دوای ما نعره ی یا زینب است
هیبت روی تو سر ا پا علی
فاطمه ای به شکل مولا علی
نیست کسی مثل تو الّا علی
میوزد از نطق تو هرجا علی
لعن علی عدوک یا علی
کوری چشم خصم با زینب است
کرببلا دیده که پیغمبری
فاطمه ای و یک تنه لشگری
فاتح هر رزم چنان حیدری
نیست اگر چه مثل تو خواهری
حسین را برادر دیگری
حسن به دشت کربلا زینب است
پلک بزن شام و سحر خلق کن
چشم بچرخان و قمر خلق کن
حماسه ای بار دگر خلق کن
به بانگ اسکوتو جگر خلق کن
خطبه بخوان تیغ دو سر خلق کن
آیینه دار مرتضی زینب است
گرمی عشق و هرم این تب یکی است
تا به سحر مسیر هر شب یکی است
هر چه نوشتیم مرکب یکی است
چنان که نام خالق و رب یکیس
نام حسین و نام زینب یکیست
جان میان هر دوتا زینب است
روز قیامت که جهان مضطر است
بی سر و سامان صف محشراست
عرصه حشر از نم گریه تر است
هر که خودش مانده و بی یاور است
غم نخورد آن که تورا نوکر است
سایه روی سر ما زینب است
در کف تو چرخ چو دستاس بود
با نفست دهر پر از یاس بود
خاک رهت گوهر و الماس بود
بس که به اکرام تو حساس بود
پله منبر تو عباس بود
ستون خیمه سما زینب است
سیل کرم لحظه باریدنت
گل بکشد منت گل چیدنت
یاس در آرزوی بوییدنت
هیچ گلی ندیده خندیدنت
مگر به لحظه حسین دیدنت
حسین را چهره گشا زینب است
از نگهت نور خدا منجلی
هرچه خدا خواست تو گفتی بلی
هیبت تو قصه هر محفلی
خواست که غم دست تو بندد ولی
غم که بود در بر دخت علی
حیدر صحرای بلا زینب است
آمده بر جنگ تو غم از الست
کرببلا غم به بلا داد دست
جنگ تورا حق به تماشا نشست
قامت تو قامت غم را شکست
دخت علی را تنوان دست بست
فصل خطاب خطبه ها زینب است
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه
دیده ات را باز کن بر زخم ما مر هم ببند
این چنین مگذار مارا بار ما را هم ببند
مشکل افتاده به کارم فاطمه اعجاز کن
بار دیگر پلک های زخمی ات را باز کن
التماس تو کنم یا که خدایت را ، مرو
رو به قبله گشته ای یا قبله رو کرده به تو
با سکوتت فاطمه خانه خرابم می کنی
مثل این مردم تو هم داری جوابم می کنی؟
فاطمه حرفی بزن چیزی بگو جان علی
چند روز دیگری هم باش مهمان علی
زانوان زخمی ام می لرزد از این واهمه
من در این دنیا بمانم لحظه ای بی فاطمه
ای عروس موسپیدم آرزو ها داشتم
من قدم با عشق تودر این جهان برداشتم
قول های آن شب پیوندمان یادت که هست
حرف هایی که به روی سر در دل نقش بست
یاد داری قول دادی پیر پای هم شویم
در غریبستان دنیا آشنای هم شویم
کی قرار این بود تنها قامت تو بشکند
قامت تو بشکند تا حرمت من نشکند
بی قرار از داغ تو در بین آب و اتشم
از امانت داری ام دارم خجالت می کشم
آشیان دلخوشی های مرا برهم زدند
همسرم را ظالمانه پیش چشانم زدند
بشکند دستی که بازوی تورا زهرا شکست
پشکند پایی که بی رحمانه آن در را شکست
گرچه با آن صحنه ها جانم رسیده بر لبم
انتهای این جسارت می رسد بر زینبم
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر #هجوم
چه کسی دیده که خورشید زمین گیر شود
چشمه زندگی از زندگیش سیر شود
یک نفس آید و صد درد به همراه آید
گاه از روزنهای سیل سرازیر شود
آه طفلان همه آن است اجل زود رسد
آه مادر همه آن است اجل دیر شود
یک نفر آه کشد چند نفر گریه کنند
آینه چون شکند آینه تکثیر شود
ریسمان دید به دست علی از پا افتاد
گاهی از واقعه ای تلخ جوان پیر شود
بین دیوار و در از درد به خود می پیچید
گر که پهلو شکند درد فراگیر شود
آتش از چار طرف حلقه به دورش می زد
وای اسیری که در این شعله به زنجیر شود
میخی ای وای به در بود ولی کاش نبود
تا که با هر نفس فاطمه درگیر شود
هر چه کرد از وسط شعله نشد برخیزد
شعله می خواست که پروانه زمین گیر شود
یا علی گفت و به پا خاست و در کوچه دوید
زخمهایش نتوانست عنان گیر شود
دست انداخت که جان دو جهان را نبرند
یک غلاف آمد و نگذاشت جهان گیر شود
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بستر
در پیش من از غربت دلدار مگویید
از مرگ سخن در بر بیمار مگویید
من زار نگشتم که علی زار بماند
از بی کسی یار به آزار مگویید
ای جمعیت زخم تنم لب مگشایید
در پیش علی از در و دیوار مگویید
اینقدر دگر آه نگردید نفسها
با هر سخن از قصه مسمار مگویید
پژمردن من را به بیان نیست نیازی
احوال گل زار به گلزار مگویید
من تاب ندارم که بگریند عزیزان
بر دیده زخمی من از خار مگویید
زخم است فقط صورت و پهلو ،سر و بازو
بسیار مخوانیدش و بسیار مگویید
اصلاً به فدای سر حیدر که شکستم
بر آنکه کند شکوه به او یار مگویید
من طاقت شرمندگی یار ندارم
از رفتن من نیز به اظهار مگویید
تا زنده ام از شانه نیفتد علم او
بی لشگری اش را به علمدار مگویید
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_شهادت
#فاطمیه #بعد_شهادت
پس از تو اهل خانه چون پریشانی کیسوها
نمیآیند گرد هم مگر با گریه آهو ها
شبیه غنچهها در خود پس از تو معتکف هستند
نمیآید دگر سرها برون از روی زانوها
خوشیها پر درآوردند و از باغ دلم رفتند
حکایت میکند اشکم از این کوچ پرستوها
نه خورشیدی نه مهتابی نه اختر مانده بعد تو
که شد هفت آسمان من دگر خالی ز سوسوها
به چشمم خاطرات تو شباهنگام میریزند
گریبان میکنم پاره از این فریاد شب بوها
دگر بی شمع این خانه پروانه نمیخواهد
تو در کنج لحد خاموش و ما در کنج پستوها
چنان از خون و خاکستر سرایم پر شده کان را
نه میشوید دریاها نه میروبند جاروها
فراموشم کجا گردد زنی بود و چهل نامرد
ندیدم هیچ مردی غیر تو بانوی بانوها
چه آمد بر سرت مادر که ارث خاندانت شد
که شد با سوختن در آل تو دیگر عجین خوها
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#حضرت_زهرا_ولادت
#حضرت_زهرا_مدح
ای آفتاب ذره نشین سرای تو
هفت اسمان بنا شده از خاک پای تو
وقتی خیال هم نرسد بر ثنای تو
باید خدا خودش بنویسد برای تو
روی تو در جمال خداوند دیدنی است
وصف تو از زبان خدا هم شنیدنی است
وقتی که چشمهای تو وا شد به این جهان
نوری دمیده شد به بلندای آسمان
ابتر شدند نسل تمامی دشمنان
از این چنین پدر شود آیینه ای چنان
لالایی تو را به ملکها سپرد ه اند
گهواره تو را به فلک ها سپرده اند
خیر کثیر از نظرت آفریده شد
جبریل زیر بال پرت آفریده شد
عشق از نسیم هر سحرت آفریده شد
چرخ و فلک به دور سرت آفریده شد
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
باید به نام نامی تو اقتدا کنند
از انعکاس نور تو عالم درست شد
تصویری از حقیقت اعظم درست شد
از جلوه ات بهشت معظم درست شد
از خاک پای تو گل ادم درست شد
ورنه محال بود که ادم شویم ما
بر واژه های نام تو محرم شویم ما
خورشید و ماه دانه تسبیح دست تو
می چرخد این فلک همه از ناز شست تو
هستی گرفت هستی خلقت زهست تو
حق بوده است بر نظر حق پرست تو
گرچه جهان به دور سر تو مدوّر است
دردیده تو نقطه پرگار حیدر است
حیدر اگر نبود پیمبر نداشتیم
حیدر نبود ساقی کوثر نداشتیم
حیدر نبود اول و آخر نداشتیم
حیدر نبود عرصه محشر نداشتیم
با این جلال و منزلت و عزت وجود
زهرا اگر نبود دگر حیدری نبود
توحجت تمام تمام ائمه ای
هر صبح و ظهر شام سلام ائمه ای
قدقامت الصلات قیام ائمه ای
نور حقیقتی امام ائمه ای
یک آسمان فرشته کنیز کنیزهات
صدها عزیز مصر غلام عزیزهات
مادر جلال پشت حجابت سرآمد است
از کورهم گرفتن رویت زبانزد است
شیوایی نگاه تو از بس که بی حد است
چشم توچشم نیست کتاب محمد است
تو کوثری که از همه این جهان سری
تو روح احمدی و نفسهای حیدری
داده خدات ازشب قدرش به عقل کد
هرگز ادای قدر تو در این جهان نشد
یعنی که احترام تو بانو به جای خود
باید برای بردن نامت بلند شد
بادست گرم تو دل خورشید گرم شد
باذکر نام تو دل هرسنگ نرم شد
از ان زمان که دیده گشودم بری شدم
مشغول عشق بازی در نوکری شدم
حرف دو روزه نیست اگر حیدری شدم
وقتی گلم سرشته شده مادری شدم
دارم من از دعای تو این مهر نوکری
داری به گردنم به خدا حق مادری
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein
#امام_حسین_مناجات
با گریه های ماتم تو بس که خو کردم
ازآب روی دیده کسب آبرو کردم
یک بار تا مهمان من باشی تمام عمر
صحن و سرای دیده ام را شستشو کردم
پاره گریبانی که از دوری تو دارم
با تار و پود گریه و آهم رفو کردم
گفتم همه حاجات خود را ابتدا اما
درانتها تنها حرم را آرزو کردم
مویم پریشان شد اگر تقصیر دلتنگی است
بس درد و دل با خویش هر شب موبه مو کردم
دیوانه ام گفتند این مردم ز بس آقا
با عکس های کربلایت گفتکو کردم
هر زائری آمد گرفتم بین آغوشم
از سینه اش شش گوشه ات را خوب بو کردم
#موسی_علیمرادی
@raziolhossein