eitaa logo
شعر مذهبی رضیع الحسین
7.4هزار دنبال‌کننده
556 عکس
5 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر ز زهر جفا سوخت نازنین بدنت ولیک نیزه نخورده به استخوان تنت ندید پیکر تو زخم و ،سر بریده نشد ز سم اسب نگشته است پاره پیرهنت ز سوز زهر و عطش بال و پر زدی اما ندید خواهر تو لحظه ای نفس زدنت هزار شکر برایت کفن مهیا بود حصیر مردم صحرا نشین نشد کفنت عدو به مجلس می خواره ها تو را آورد ولی به خنده نزد چوب بر لب و دهنت @raziolhossein
دشمن اگر چه زهر به من داد از جفا راحت شدم ولی ز غم و محنت و بلا هرگز کسی نکرد مراعات حال من شد قامتم به فصل جوانی ز غم دو تا چون جد خویش خانه نشین بودم و دریغ بستند هر دو دست مرا مثل مرتضی آن شب که خصم در پی مرکب مرا کشاند بودم به یاد کودک افتاده از نوا آن دختری که از روی ناقه زمین فتاد افتاد روی خاک و صدا زد عمو بیا جای عمو به جای پدر زجر آمد و او را به قصد کشت کتک میزد،ای خدا بردند نیمه شب وسط مجلس شراب آخر نگه نداشت کسی حرمت مرا بر من لعین تعارف جام شراب کرد کآن بی حیا نکرد،دمی از خدا حیا آتش گرفت قلبم و پیوسته سوختم آن بی پدر به مادر ما داد ناسزا هر چند اینهمه به دلم غم گذاشتند هستم به یاد غصه و غم های کربلا با یاد لحظه ای که حرامی به قتلگاه بر سینه ی شکسته ی جدم گذاشت پا با آنکه بی عمامه شدم،بین ره کسی بر گیسویم دگر نزده چنگ بی هوا لطمه ندید جسم من اما تن حسین از نعل اسب زیر و زبر گشت و توتیا هم شد جدا جدا بدنش زیر سم اسب هم شد سرش به خنجر کینه جدا جدا با آن گلو چه کرد نگویم،فقط بدان رگهای گردنش همه گردید جابجا @raziolhossein
ای قبله‌گاه اهل ولا سامرای تو بالاترین عبادت شیعه ولای تو هم نور داده بر همه درس هدایتت هم رهنمای ماست سراج‌الهدایِ تو آیینة رسول خدایی و دیده‌اند روی خدا به روی محمّدنمای تو بیگانه با خداست به حقّ خدا قسم آن‌کو در این جهان نبود آشنای تو نزدیک‌تر ز جان منی ای عزیز دل هرچند دورم از حرم با صفای تو وقتی قدم به برکة شیران گذاشتی صورت گذاشت شیر درنده به پای تو دستی ز دل برآر و دعا کن به جان ما ای جان گرفته جانِ دعا با دعای تو حتّی اگر به گرد حرم آورم طواف باشد دلم به جانب صحن و سرای تو بیمار کن مرا که شفا یابم از دمت ای چشم صد مسیح به دارالشّفای تو کوری، به از ندیدن روی خدا نما لالی ، به از نگفتن مدح ثنای تو بالاتری از این که بگویند سیدی باشد هزار حاتم طایی گدای تو ای از ازل به عالم و آدم امامتت ما را گدای سامره کن از کرامتت @raziolhossein
هزار شُکر که بُردیم نامِ هادی را هزار شُکر که داریم امامِ هادی را هزار شُکر که دارد در این شبِ نوروز لباسِ مشکیِ ما احترامِ هادی را سلامِ ما برسانید ای کبوترها که بشنویم علیک السلامِ هادی را چقدر جلوه به جبریل میرسد وقتی خطاب می کند: آقا ، غلامِ هادی را بیا رویم که جز سامرا پناهی نیست نیاز نیست به فطرس بیا که راهی نیست بر آستان تو مژگانِ ما که عادت کرد به خاک بوسی ما آسمان حسادت کرد کسی که روضه برایت گرفت بالا رفت کسی که رفت به این روضه‌ها عبادت کرد همینکه زائرت از جامعه زیارت خواند سبوی خویش پُر از چشمه‌ی سعادت کرد برای عمه سادات  در قفس رفتی و شیر عرض اردت به این سیادت کرد* پسر فراقِ پدر را چگونه چاره کند روا بود که گریبان امام پاره کند* تو را زِ خانه‌ی خود با عذاب آوردند تو را به گوشه ای اما خراب آوردند به روی خاک نشستی و شام را دیدی که عمه های تو را با طناب آوردند یتیم‌های گرسنه به بند زنجیر و رسید وقتِ طعام و کباب آوردند من از امام زمان شرم دارم از این خط که پیشِ چشمِ شما هم شراب آوردند شراب بود ولی بر سرت سنان نزدند به زخمهای لبت چوبِ خیزران نزدند *اشاره به روایت داخل قفس شیرها رفتن امام‌هادی(علیه‌السلام) *اشاره به گریبان چاک زدن امام‌حسن‌عسکری(علیه‌السلام)در فراق پدر @raziolhossein
خون می‌چکد ز دیده‌ی در خون‌شناورم در بهت چشم‌های گهربار مادرم سوز عطـش به ریشه‌ی من تیشه می‌زند خشکیده شاخه‌های بلند صنوبرم در انتهای مغرب رنگ کبود رفت خورشید پر فروغ جمال منورم از هرم زهر و معجزه‌ی لخته‌های خون یاقوت سرخ گشته لبان مطهرم تا مغز استخوان شرر زهر رخنه کرد تفتیده کوره‌ای شده گرمای بسترم با هر نفس تمام تنم تیر می‌کشد چشم‌انتظار قطع نفس‌های آخرم در لحظه‌های  آخر عمرم هوایی‌ام افتاده شور کرببلا باز در سرم این آرزوی لحظه‌ی جان‌دادن من است با ذکر«یاحسین» رود جان ز پیکرم @raziolhossein
از سوز زهر نیست،اگر آب شد تنت از خاطرات تلخ به تن،تاروپود نیست شد حمله سمت خانه ات،اما یکی نگفت اینگونه خانه آمدن طرز ورود نیست بستند گرچه دست تورا نیمه های شب اما دگر به فرق تو جای عمود نیست اینجا کسی به جسم تو نیزه نمی زند یا که لبت ز تیزی چوبی کبود نیست بردند بین بزم شرابت،ولیک شکر ناموس تو مقابل چشم یهود نیست دادند تسلیت پسرت را ز بعد تو دوروبرش دگر،خبر از چنگ و عود نیست زینب به شام بر سر قبر رقیه گفت در سینه ام ز ماتم تو غیر دود نیست برخیز ای سه ساله ی قامت خمیده ام آن کس که گوشواره ز گوشت ربود نیست @raziolhossein
وقتی که دور از تربت پیغمبر افتاد غمهای عالم بر دل او یکسر افتاد گاهی به یاد روضه جدِّ غریبش گه یاد مادر اشکش از چشم تر افتاد آقای ما شد خانه اش خان الصّعالیک دنیا زچشم دوستانش دیگر افتاد در پیش چشمانش قبرش را که کندند یک لحظه یاد نبش قبر اصغر افتاد آن شب که از کاشانه می بردند او را چشمش به در افتاد یاد مادر افتاد گویا صدای مادرش را می شنید ‌و می دید گویا مادرش پشت در افتاد او را میان کوچه ها وقتی کشیدند یاد غریبی های جدش حیدر افتاد بزم شراب و آیه تطهیر ، ای وای راهش بمیرم من کجاها آخر افتاد این روضه اما تازگی دارد؟ ندارد حق داشت یاد زینب غمپرور افتاد بزم یزید و عمه سادات ،ای وای بعد از برادر چه غریب و مضطر افتاد این کفیل زینب الحورا ،اباالفضل بین حرامی خواهرت بی یاور افتاد چشمان خود را بست از خجلت برادر در طشت چشمش تا به چشم خواهر افتاد چوب یزید بی حیا تا رفت بالا دیدند در مجلس که از پا دختر افتاد آنقدر زد با خیزرانش بی مروت دندان بشکسته در آن طشت زر افتاد @raziolhossein
ای کعبه ی اهل تولّا سامرایت چارم علی،جان همه عالم فدایت جن و بشر،حتی ملک باشد گدایت عالم بود پر از کرامات و عطایت با اینهمه قدر تو را نشناخت دشمن با دشمنی از پا تو را انداخت دشمن از سوز زهر کین ترک خورده لبانت بدجور تا کردند با تو دشمنانت این کارشان سوزانده مغز استخوانت قبر تو را کندند پیش دیدگانت دل سوخت و خونابه از چشم تر افتاد دلها به یاد نبش قبر اصغر افتاد بردند از خانه تو را ای روح قرآن عمامه ات افتادو مویت شد پریشان بودی به یاد گیسوی آقای عطشان ّآن شب ز ظلم و کینه آمد بر لبت جان ای گل تو را گلچین به طعنه پرپرت کرد آن بی ادب توهین به نام مادرت کرد جای شما در مجلس می خوارگان نیست هرچند دیگر در تنت جز نیمه جان نیست اما خیالت جمع اینجا خیزران نیست ناموس تو مابین این نامحرمان نیست سهم دلت جز حق ستیزی نیست آقا اینجا دگر حرف کنیزی نیست آقا بزم شراب و عمه بود و هلهله بود قلب رقیه خون و دل پر از گله بود هم راس اصغر روبروی حرمله بود رقاصه ای هم در پی مزد و صله بود ای کاش تنها چوب بر لبهاش می خورد جام شرابش را سوی آن سر نمی برد @raziolhossein
شهی که بُد به لطافت، چو برگ گل، جگرش شرر به جان و دل افروخت، خصم بدگهرش دهم امام هدی، نور چشم ختم رسل که روز، کرد چو شب، روزگار، در نظرش ز کینۀ متوکل، چه رنج‌ها که ندید چه گویم آن‌که چها آمد از جفا به سرش گهی به گوشۀزندان و گه خرابه مکان گهی رسید از آن بد گهر غم دگرش گهی به‌مجلس‌خودخواندش آن ستم‌گستر که تا دهد، همه آزار و خون کند، جگرش دریغ و درد که انگور زهر آلوده خوراند از ستم آن کینه‌خواهِ بد سیَرش فتاده بود به بستر، قرین رنج و ملال کنار بسترش آمد به صد فغان پسرش به دامنش سر بابا گرفت و با دل زار پسر، نگاه همی کرد، بر رخ پدرش ببست رَخت و برفت از جهان به‌سوی جنان شکشت پشت پسر تا بشد پدر ز برش برای آنکه عزا گیرد از غمش زهرا صبا مگر به مدینه دمی برد خبرش «صفا» چو بندۀ درگاه خسرو دین است ز باغ عمر همین بس بود، نکو ثمرش @raziolhossein
ای دومین ابن الرضا امام هادی تنهای شهر سامرا امام هادی ازشهر جدت دور افتادی و یک عمر بودی به غربت مبتلا امام هادی خیلی غریبی مثل بابا مثل جدت تنها و بی درد آشنا امام هادی جای شما عرش است ، نه خانُ الصَّعالیک وای از غریبیِ شما  امام هادی گاهی شبانه ریختند در خانه‌ی تو نامردهای بی حیا امام هادی آقا شنیدم که تو را از خانه بردند پای برهنه بی عبا امام هادی آقا شنیدم که گریبانت گرفتند مثل علیِ مرتضی  امام هادی بزم شراب و هتک حرمت ، وامصیبت چه کرد با قلب شما  امام هادی دیدی  به چشم خود ندارند هاشمیات چادر سر سجاده ها  امام هادی سادات را کشتند  در پیش نگاهت در بین آن دیوار ها  امام هادی کندند قبرت را به پیش چشمهایت ای وای از این آزار ها  امام هادی آقا بمیرم که شدی در شهر غربت مسموم از  زهر جفا  امام هادی امروز آقا زاده جسمت را کفن کرد در بین اشگ و ناله ها  امام هادی قربان آن جسمُ السلیبی که تن او جای کفن شد بوریا  امام هادی جسم شما برروی دست و جسم جدت در زیر سمّ اسبها  امام هادی جسم شما شد دفن ، اما جسم جدت عریان به خاک کربلا  امام هادی جسمش به خاک و اهلبیتش دست بسته بنشسته روی ناقه ها  امام هادی @raziolhossein1
در غربت اين شهر چون جانت فدا شد شرمندگی از تو نصیــب سامرا شد این خاك اگر تا حال سُرِّ مَنْ رَایٰ بود بعد از عـروجت تا ابد دار العزا شد بودی علی سـوّم آل علی که در حقّ تو مثل علی خیلی جفا شد نفرین بی پایان بر آن رذلی که از بغض راضی به قتل دوّمين ابن الرّضا شد یک نیمه شب از خانه بیرونت کشیدند طوری که ماه از شرم تو قدّش دوتا شد پای برهنه پشت مرکب می دویدی خار از ادب پيش قدمهاي تو پا شد بستند وقتی ریسمان را دور دستت زهرا دوباره ناله اش واویلتا شد شکر خدا ناموست آن دم در امان بود با آن كه با جور عدو از تو جدا شد امّا مدینه داستان آنگونه شد که شرمنده ی بانوي خانه مرتضی شد روضه چرا از جاي ديگر سر در آورد؟ با اینکه آتش از همان کوچه به پا شد وقتی که دیدی داخل بزم شرابی اشکت روان از غُصّه ي شام‌ بلا شد در دست آن نامرد دیدی جام می را تازه گریزِ روضه ات طشت طلا شد یک جمله می گویم دگر طاقت ندارم شايد کمی از حقّ این روضه ادا شد آنجا كه چوب خیزران با رفت و برگشت دُرّ از دهان شاه ما انداخت در طشت @raziolhossein
اي توتياي حور و مَلَك خاك پاي تو اي بهتر از بهشت برين سامراي تو تنها نه سامرا، نه زمين و اهالي اش هفت آسمان نشسته به زير لواي تو خورشيد ذرّه وار دم صبح مي رسد در پيشگاه حضرت گنبد طلاي تو هر چند از بهشت فراوان شنیده ایم مارا بس‌است گوشه‌ی صحن‌وسراي تو "از هرچه هست و نيست دگر بي نياز شد" دست كسي كه مرتبه اي شد گداي تو تكبير گفته است هزاران هزار بار آن كه شنيده"جامعه"را با صداي تو تفتیش منزل تو و تبعیدِ آن‌چنان یک پرده بود از آن همه درد و بلای تو ای خانه‌ی تو عرش خداوند ذوالجلال کِی کاروان‌سرای گداهاست جای تو؟ فریاد وامصیبت ما تا به شام رفت یعنی کشیده شد به کجا ماجرای تو؟ توهین دلقکی به تو درمجلس شراب مارا نشانده تا به ابد در عزای تو از بس که باحسین دلت ارتباط داشت شد حُجره ی تو آخر سر کربلای تو با اينكه در ديار غريبي شدي شهيد كاري نداشت دست كسي با ردای تو ديگر هزار و نهصد و پنجاه تا نبود زخم دهان گُشاده روي عضوهاي تو ديگر كنار پيكر بي جان حضرتت سيلي نخورد دختر دردآشناي تو @raziolhossein